پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024
شهید عبدالرضا افتخاری

حوزه/ شهید عبدالرضا افتخاری در ۲۰ آذرماه ۱۳۴۵ در یک خانواده مذهبی در شهر دیلم از توابع استان بوشهر دیده به جهان گشود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از بوشهر، استان بوشهر در حماسه دفاع مقدس نقش به‌سزایی داشت و در این راه شهدای بسیاری را تقدیم کرده است، بزرگترین پایگاه‌های نظامی کشور در استان بوشهر قرار دارد و طی هشت سال دفاع مقدس این استان در جبهه‌های زمینی، هوایی و دریایی نقش ویژه و مهمی ایفا کرد، هرچند شهدایش آنچنان که باید و شاید به نسل امروز همچون دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها معرفی نشده‌اند.

در این راستا خبرگزاری حوزه قصد دارد در قالب پرونده‌ای ویژه و نگاه به تاریخ مجاهدت شهدا و رزمندگان این استان در دوران دفاع مقدس، به معرفی آنان بپردازد.

شهید عبدالرضا افتخاری

شهید عبدالرضا افتخاری در ۲۰ آذرماه ۱۳۴۵ در یک خانواده مذهبی در شهر دیلم از توابع استان بوشهر دیده به جهان گشود. در سن هفت سالگی دوره تحصیل خود را آغاز کرد. وی موفق گردید مدرک دیپلم را اخذ نماید و در امتحانات تربیت معلم قبول شود.
شهید در تاریخ ۱۸ آبان ماه ۱۳۶۴ به خدمت مقدس سربازی اعزام شد. ایشان در تاریخ ۲۴ تیرماه ماه ۱۳۶۵ در جبهه حاج عمران در مصاف با مزدوران بعثی مفقودالاثر شد و پیکر مطهر شهید پس از ۷ سال و ۸ ماه توسط گروه تفحص شناسائی شد و در تاریخ ۲۶ دی ماه ۱۳۷۲ نیز نزد همرزمانش به خاک سپرده شد.

خاطره ای از«شهید عبدالرضا افتخاری» به روایت مادرش

من مادر شهید عبدالرضا افتخاری هستم. افتخار می‌کنم که مادر شهید هستم و فرزندم را در راه خدا داده ام هنگامی که به گلستان شهدا می‌روم و بر سر مزارش می‌نشینم افتخار می‌کنم و بر خود می‌بالم.

عبدالرضا در حال خدمت سربازی در منطقه کردستان بود که شب خواب دیدم تا ایشان شهید شده است. در عالم خواب او را بغل گرفتم و بوسیدم هر کاری کردم نتوانستم او را بیاورم، در عالم خواب به پدرش گفتم تا به کردستان برویم و عبدالرضا را بیاوریم. حرکت کردیم و نزدیک آن منطقه رسیدیم تا آنجا که چشم کار میکرد زمین ها از گل و لاله زار بود. اما موفق نشدیم که نزد پسرم برویم مجددا برگشتیم.

فردای آن روز صبح که رادیو را روشن کردم خبر دادند که در کردستان حمله شده فورا گفتم حتما عبدالرضا شهید شده است. بعد پدرش به آن منطقه رفت و پیگیری کرد. تعداد زیادی شهید یا اسیر شده اند.

بعداز ۸ سال مفقود بودن و انتظار کشیدن به ما اطلاع دادند که پیکر مطهر شهید را آورده اند. در روز تولد امام حسن (ع) پیکر مطهرش را تشییع و به خاک سپردیم. من او را بوسیدم و شکر خدا را کردم که او را در راهش داده ام.

پسرم سه بار به صورت بسیجی به جبهه اعزام شد که یک بار آن ترکش خمپاره به گردن او اصابت کرد ولی دکترش گفت که اشکال ندارد و نیاز نیست که ترکش را خارج کند. ایشان فردی مومن، خداترس و غسل جمعه انجام میداد نیمه‌های شب بیدار که میشد نماز به جای می‌آورد همه این کارها و اعمال را که انجام میداد نشان می‌داد که برای شهادت لیاقت دارد.

من دلم می‌خواست که ازدواج کند زن و بچه اش نزد من باشند، اما خدا را شکر که در راه حضرت حق رفت؛ و همین لیاقت او بود روزی که به کردستان رفت به او گفتم مادر بیا تو را ببینم گفت چشم مادر ان‌شاءالله به دیدنت می‌آیم ولی رفت و دیگر او را ندیدم تا بعد از ۸ سال که پیکر مطهرش را دیدم.

انتهای پیام/

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha