خبرگزاری حوزه | اگر بخواهیم یک تعریف ساده و بی آلایش از سکولاریزم ارائه دهیم، شاید بتوانیم آنرا جدایی دین از تمامی ساحتها و بسترهای اجتماعیش بنامیم.
به عبارتی خالی گذاشتن صحنهی اجتماع از تصمیمگیری ربّ!
حال وقتی میدان از تصمیمگیری و الزامات الهی خالی شد و عرصهی سیاستگذاری آن توسط انسانهای خود مختار و خود بنیادگرا اشغال گشت، دیگر چیزی به نام زیست دینی در کف خیابان به چشم نخواهد آمد و همه چیز در ابتدا بر محور سلایق شخصی میچرخد.
وقتی سلایق، ساختاری حکومتی و دولتی به خود گرفتند، نه تنها انتخاب حقیقی رنگ میبازد؛ بلکه تحمیل جای خِرد جمعی را میگیرد؛ چراکه تکثرگرایی هیچگاه نمیتواند نظم اجتماعی بدهد و بالاخره قانونی برای ادارهی جامعه نیاز است و این قانون هرچند بتواند مدتی مدیریت کند ولی از آنجاکه بر محور سلب ربوبیت تشریعی در جامعه و نهادینه کردن ارادههای آزاد به قیمت سقوط هویت انسانی، استوار است، دیگر شاهد رشد اندیشه نخواهیم بود و وجه تمایز انسان و حیوان جای خود را به وجه اشتراکشان میدهد.
در این صورت خواهیم دید دیگر تعقلی نیست که بخواهد دست به انتخاب بزند، بلکه هرچه هست تحمیل سیاستهای خودخواهانهای بوده که روزی با شعار سکولاریزم بر کرسی تقنین نشست تا فقط ربوبیت را کنار بزند، حال آنکه خالقیت را هم با از بین بردن اندیشه، در معرض انکار عمومی قرار داد.
شاید بهتر باشد اینگونه گفت که ذات سکولاریزم هم نفی خدا در جامعه و هم نفی او در امور فردی است؛ هرچند که در شعار و علی الظاهر نفی جامعیت دین در ساحتهای غیر فردی را جار بزند!
تجسم ارادههای آزادِ معطوف به حذف خرد جمعی در جامعه، قانون کشف حجاب توسط قلدریسمی چون رضا شاه بود که اگر پشتوانهی اندیشههای سکولاریستی مشاورینی چون تقیزاده نبود، شاید به این سرعت پا نمیگرفت و چه بسا به جای تایید پهلوی سقوط آنرا رقم میزد.
در امتداد همین جریان است که امروز میبنیم دختری میگوید حجاب من به خودم ربط دارد. بر فرض که او راست میگوید و حجاب جنبهی اجتماعی ندارد ولی آیا حجاب جنبهی فردی برای خود او نیز ندارد و خداوند سکولارها به ایشان از حیث فردی حجاب را واجب نکرده؟
اینجا همان نقطهایست که عقلانیت محو گشته تا سکولار بودن نیز غیر قابل پذیرش شود و رسما بیخدایی رخ نمایی کند.
علی عسگری