به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین حسین عشاقی در مطلبی به بیان تفسیر عرفانی جمله «لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ عِبادُکَ وَ خَلْقُکَ» پرداخت و نوشت:
جمله «لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَها إِلَّا أَنَّهُمْ عِبادُکَ وَ خَلْقُکَ» بخشی از دعای رجبیه است که از سوی حضرت حجت (عج) بدست محمد بن عثمان در توقیعی انتشار یافت؛ یعنی خدایا فرقی بین تو و والیان أمر تو نیست جز این که والیان أمرت، عبد تو و مخلوق تو هستند.
توضیح عرفانی این فراز را با بیان مقدمهای روشن میکنم و آن این که حقیقت «وجود»، یگانه و منحصر در وجود خدا است؛ زیرا حقیقت «وجود» (که مقید به هیچ قیدی و مشروط به هیچ شرطی نیست) یا واجب الوجود بالذات است یا ممکن الوجود بالذاتی است که ذاتا امکام عدم و نیستی دارد.
احتمال دوم باطل است؛ زیرا اگر حقیقت «وجود» ممکن الوجود بوده و امکان عدم داشته باشد لازم میآید که هر وجودی و از جمله وجود خداوند نیز ممکن الوجود بوده و امکان عدم داشته باشد؛ زیرا حکم هر حقیقتی به همه افرادش سرایت میکند؛ بنابراین اگر حقیقت «وجود»، امکان عدم داشته باشد وجود خداوند هم که فردی از همین حقیقت است، امکان نیستی دارد و ممکن العدم خواهد بود؛ و این به معنی انکار موجودیت واجب الوجود بالذات است و به الحاد و بیخدایی منجر میگردد؛ بنابراین باید پذیرفت که حقیقت «وجود»، واجب الوجود بالذات است.
از سویی براهین توحید ذاتی نیز اثبات میکند که واجب الوجود بالذات یگانه است و هیچ تعددی ندارد؛ بنابراین حقیقت «وجود» که همان واجب الوجود بالذات است، یگانه است و هیچ تعددی و کثرتی ندارد؛ و منحصر در وجود خدا است.
لازمه انحصار وجود، در وجود خداوند این است که هر موجود دیگری در عالَم، وجودش عاریهای و مجازی باشد. یعنی این وجود خدا است که مجازا و بالعرض به او انتساب یافته است نه این که وجود دیگری باشد در کنار وجود خدا؛ بلکه فقط یک وجود، محقق است که حقیقتاً به خدا تعلق دارد و بگونه مجازی و عاریهای به دیگری انتساب و تعلق دارد.
نتیجه این که وجود منسوب به «ولات الأمر» همان وجود خداوند است که بگونهی مجازی و عاریهای به آنها انتساب دارد و تعلق گرفته است؛ لذا در این دعا، در مقام مناجات با خدا، به خدا خطاب میکنیم و میگوییم: «لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَها» خدایا، فرقی بین وجود تو و وجود «ولات الأمر» نیست؛ زیرا فقط یک وجود تحقق دارد که به خدا و به أئمه علیهم السلام تعلق دارد؛ منتهی انتسابش به خدا، انتساب حقیقی است؛ و انتسابش به أئمه علیهم السلام، انتساب مجازی و عاریهای است؛ و چون «ولات الأمر» حقیقتاً مالک وجودی نیستند در ادامه عبارت آمده است «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبادُکَ وَ خَلْقُکَ» یعنی گرچه همان وجود خدا به شما نیز انتساب دارد ولی این تفاوت هست که «ولات الأمر» مالکیتشان نسبت به آن وجود یگانه همانند مالکیت بندگان است نسبت به مالی که در اختیار آنها قرار داده میشود، که حقیقتاً مالک مالی نمیگردند؛ ولی مالکیت خدا، حقیقی است.
اشکال: ممکن است گفته شود طبق تحلیل و تفسیر فوق، همه موجودات امکانی وجودشان همان وجود خدا است که بگونهی مجازی و عاریهای به آنها انتساب یافته است؛ پس عدم فرق در وجود به أئمه علیهم السلام اختصاص ندارد؛ ولی ظاهر این است که در این فراز دعا این عدم فرق را به أئمه اختصاص میدهد؛ پس این تفسیر پذیرفته نیست.
جواب این است که گرچه مسئله عدم فرق در وجود، به وجود أئمه علیهم السلام اختصاص ندارد بلکه همه موجودات امکانی به همان وجود یگانه حق موجودند که به صورت عاریهای به آنها انتساب یافته است اما انتساب وجود حق به موجودات یکسان نیست؛ بلکه بین وجود «ولات الأمر» و وجود سایرین دو تفاوت وجود دارد:
اول این که این وجود عاریهای در قوس نزول ابتداء به «ولات الأمر» انتساب یافته و سپس بواسطه أئمه علیهم السلام به دیگران تعلق میگیرد؛ این مثل تصویر واحدی است که به ترتیب از آینهای به آینه دیگری منتقل میشود.
دوم این که در قوس صعود نیز که رجوع إلی الله شکل میگیرد ابتدا وجود عاریهای دیگران به وجود ائمه علیهم السلام باز میگردد و در نهایت در پرتو رجوع وجود «ولات الأمر» به وجود خداوند، دیگران به رجوع إلی الله نائل میشوند؛ دلیل و سند این دعاوی، جملات بعدی است که فرمود : «فَتْقُها و رَتْقُها بِیَدِکَ، بَدْؤُها مِنْکَ وَ عَوْدُها إِلَیْک...»؛ فتق یعنی انشقاق و متفرق شدن، که کنایه از حرکت شیء از وحدت به کثرت در قوس نزول است؛ و رتق عکس فتق است یعنی جمع شدن متفرقات، که کنایه از حرکت شیء از کثرت به وحدت در قوس صعود است.