شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۵
خاطرات شهدا | شهید حقانی پایه اصلی کار فرهنگی بود

حوزه/غلامحسین همه جا بود که کار فرهنگی بود هرجا که می توانست به اسلام خدمت کند حضور داشت.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از هرمزگان، غلامحسین همه جا بود که کار فرهنگی بود هرجا که می توانست به اسلام خدمت کند حضور داشت.

دوستان این شهید بزرگوار چند روایتی از ایشان اینگونه نقل کردند:

آستین لباسش را کشید پایین از دستهایش هنوز آب وضو می چکید دست برد به صورتش تسبیح را از روی جانماز برداشت مهره های تسبیح از زیر انگشتانش رد می شدند مرد داشت ذکر می گفت صدای ناله های زن که بیشر شد مرد تند تر دانه ها را می چرخاند صدای گریه نوزاد آمد مرد سرش را برد بالا و خدا را شکر کرد نوزاد را آورده بودند هر دو سالم بودند هم فرزندش هم مادر همان کنار سجاده گذاشتن و رفت سجده صدای شکر گفتنش می آمد خم شد همانجا روی سجاده اش توی گوشه‌ای فرزندش اذان و اقامه گفت فرزند چقدر آرام گوش می داد.


همه حواس غلامحسین پیش لبهای امام بود مبادا حرفی بزند غلامحسین آنرا متوجه نشود

اسمش را گذاشتن غلامحسین پدر روحانی بود و این شد نقطه شروع خوب برای آنکه غلامحسین بزرگ شود آن هم در فضای روحانی خانه پدر که صدای قرآن و اذان همیشه بود ، روح غلامحسین رشد می کرد در خانه که پدر بود و در بیروت هم مرحوم آیت الله حائری، آیت الله مرحوم عباسعلی شاهرودی ، آیت الله مرحوم داماد در درس چنان اساتیدی غلامحسین بزرگ شد و اوج همه لحظه هایش هنگامی بود که امام را دید و این شیفتگی به ایشان تا آخر عمرش ادامه داشت. امام حرف که می زد همه حواس غلامحسین پیش لبهای امام بود مبادا حرفی بزند که غلامحسین آنرا متوجه نشود و ندانسته درس تمام شود.محل تولدش قم یکی دیگر از پل های موفقیتش بود که باعث پیشرفتش شد

غلامحسین پایه اصلی کار فرهنگی بود

غلامحسین همه جا بود که کار فرهنگی بود هرجا که می توانست به اسلام خدمت کند و غلامحسین پایه اصلی کار های فرهنگی بود و پله های رسیدن به نقطه اوج انقلاب را غلامحسین با دوستانش داشت پی ریزی می کرد سال ۱۳۴۰ بود تصمیم به ازدواج گرفت و این برای تکمیل خودش بود به نو عروسش همه چیز را گفت که راهش و انتخابش چقدر سختی دارد اگر نمی تواند قبول نکند که خودش را با اینکار پایبند نکند که از روی وظیفه نباشد تا همه سالها این بود همسرش با هزار خواهش و التماست وقت ملاقات گرفته بود و بچه ها دیدنش برده بود باز هم صبور بود غلامحسین با همه سختی می خندید با بچه ها بازی می کرد و می بوسیدشان اما نگاه زن و غلامحسین گره خورد به هم برای چند لحظه همه چیز بینشان رد شد انگار تعهد بینشان بیشتر شد ، نگاه غلامحسین پر بود از تشکر برای صبوری که به خاطر بودن زن است که خیالش راحت است و نگاه زن پر بود از دلتنگی اما با زهم صبوری، ولی به شوهرش افتخار می کرد.


سال ۱۳۵۷ بود انقلاب پیرو شده بود ، غلامحسین و خانواده اش خوشحال بودند آقا گفته بود که باید به بندرعباس بروند که هر جا به کمک نیاز بود غلامحسین هم بود زن هم مثل همیشه آماده بود اسباب ساده و مختصرشان را برداشتند غلامحسین حقانی شده بود نماینده مردم بندرعباس و این بهترین انتخاب بود که غلامحسین چه خوش درخشید.


غلامحسین حقانی در جریان بمب گذاری در مجلس شورای اسلامی شهید شد.

منبع: عمامه های مجروح

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha