جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
کد خبر: 1171844
۲ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۳
عاشورا

حوزه/ با توجه به عمیق بودن این مکتب، چرا باید در هیچ سخنرانی و مجالس عزاداری از اهداف این اتفاق بزرگ دم نزنیم؛ اهدافی که مقصود اصلی قیام امام حسین (ع) بود و در اصل تمام سعی خود را کرد تا آن را نه تنها به مسلمانان، بلکه به جهانیان گوشزد کند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، جناب آقای محمدحسن اعتصام نیا در مقاله ای به «بررسی اهداف تعلیمی و تربیتی عاشورا» پرداخت که متن آن تقدیم می شود:

چکیده

آنچه در اتفاقات عاشورا رقم خورد یک اتفاق چند ساعته و کشته شدن چند نفر نیست بلکه آنچه که معنای این عاشورا را برملا می‌کند اهداف بسیار عمیق است که شاید در مرحله اول و با یک دید سطحی به واقعه عاشورا مشخص و واضح نباشد اما با یک تفکر ساده می‌توانیم فهمید قرار دادن امام حسین (ع) در مقابل تیغ مرگ یقینا اهدافی دارد که فقط با خون محقق می‌شود نه منبر و سخنرانی. از روی دیگر مصمم بودن دشمن، به کشتن حضرت دلیل دیگر بر اهمیت این واقعه است زیرا دشمن، سید الشهداء را خطر فروپاشی حکومت ننگین خود می‌دانست.

مقدمه

حماسه عاشورا که در سال ۶۱ ه. ق رخ داد و تا به حال تمام جهان از آن دم میزنند در حقیقت یک اتفاق نیست بلکه یک مکتب است، مکتبی که سال های سال انسان های متعددی با پوشش و گویش و افکار مختلف در آن ذوب شده اند و این چیزی نیست جز یک حماسه . اگر بخواهیم این اتفاق بزرگ را صرف یک حادثه قلمداد کنیم و پرونده آن را به مانند بسیاری از حوادث تاریخ بسته نگه داریم پس نباید تا به حال حاضر و شاهد زنده بودن و جریان داشتن این واقعه بزرگ شویم زیرا نه تنها این اتفاق تمامی ندارد بلکه هرسال که میگذرد درس های جدیدی به اقصی نقاط جهان مخابره می‌شود.

حال باید گفت با توجه به عمیق بودن این مکتب، چرا باید در هیچ سخنرانی و مجالس عزاداری از اهداف این اتفاق بزرگ دم نزنیم؛ اهدافی که مقصود اصلی قیام امام حسین (ع) بود و در اصل تمام سعی خود را کرد تا آن را نه تنها به مسلمانان، بلکه به جهانیان گوشزد کند.

هرچه ما نسبت به این اهداف، خفته باشیم هم در حق این حادثه و در مرحله بعد به خودمان ظلم کرده ایم زیرا شما می‌توانستی گوهر و جواهراتی را استخراج کنی و خود را بی نیاز کرده باشید اما با اهمال خود، از این ثروت هنگفت بی بهره ماندید. لذا چنانچه ما از این مقاصد مهم استفاده نکنیم بمانند همان اهمال در برداشت جواهرات است. مکتب عاشورا، اتفاقی نیست که بتوان درس های آن را نیاموخت و در دانشگاه یا کتب مختلف از بر گرفت بلکه این دروس، تعالیم حیاتی یک فرد است که بخش اعظم آن به وضوح در عاشورا دیده می‌شود. از روی دیگر اگر این تعالیم قابلیت آموختن در کلاسی به غیر از عاشورا را داشت یقینا حضرت سیدالشهداء بجای زجر کشیدن و فدا شدن در این راه پر عظمت بر منبر خانه خدا مینشست و آن ها را بازگو میکرد.

کلید واژه

عاشورا _ عزت نفس _ خانواده _ معیار دینداری _ اهداف _ بصیرت افزایی _ عفو و بخشش _ جهاد تببین _ شعور حسینی

اهمیت فهم اهداف قیام سید الشهداء (ع)

در حماسه عاشورا که الحق نظیر آن در تاریخ اسلام و جهان وجود ندارد، قطعا درس هایی نهفته است که با بهره گیری آن درک ما به آن اتفاق بزرگ را افزایش داده و معرفت ما نسبت به آن حادثه بی نظیر زیاد می‌شود. آن حادثه خونین که در آن خاندان رسول الله در خون خود خضاب شده اند و اهل بیت پیامبر را به اسیری گرفتند قطعا بجز جان فدا شدن در راه اسلام ناب محمدی اهداف مهم تر و حیاتی تر از این مسائل را داراست.

به طور کلی در این جهان هستی هرچیز دارای علت و معلولی است و در این فلک هیچ معلولی نیست که علتی در آن یافت نشود پس قطعا حادثه عاشورا که یک اتفاق بزرگ شمرده می‌شود، دارای نه تنها علت بلکه درای علل متعدد است و چنانچه ما از این علت ها اطلاعی نداشته باشیم در حقیقت خون امام حسین ( ع) را پایمال کردیم. ما باید بدانیم که چنانچه در عاشورا علل مهمی وجود نداشت پس به چه علت در زیارت عاشورا با کلمه (مُصیـبَةً مـا اَعْظَمَـها) عظمت این مصیبت و حادثه را نشان داده است. این عظمت نشان دهنده وجود یک امر مهم است چرا که حضرت سید الشهداء خود را به صورت اتفاقی در مقابله با مرگ و تیغ قرار نداده است بلکه اهداف بسیار مهمی در پشت این حادثه بوده، که البته این حادثه چنان عظمتی دارد که تمام افراد شیعه و اهل تسنن به بزرگی این حادثه اذعان دارند.

در تاریخ ذکر شده هنگامی که عثمان، ابوذر را از مدینه بیرون کرد و به ربذه فرستاد از ابوذر پرسیدند ای ابوذر حتما از این اتفاق بسیار ناراحت هستی چرا که مصیبت سختی بر تو وارد شده که تو را مجبور به خروج از مدینه کردند ؛ ابوذر جواب داد خیر مصیبت از این سخت تر مرگ حسین است که هیچ جا اتفاق نمی افتد

حتی مفسران قرآن بعضی از ایات را به مصیبت و بزرگی حادثه عاشورا تاویل میبرند به طور مثال در ایه َمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنْظَرِینَ ( دخان ۲۹ ) شان نزول این ایه در حقیقت برای زمانی است که فرعونیان بواسطه ستم و گمراهی نابود شده اند بدین وسیله خداوند متعال میفرماید اسمان و زمین برای انها گریه نمی‌کنند، مفسران شیعی این ایه را به تاویل میبرند و معتقد هستند که هیچ کس و هیچ چیز در اسمان و زمین برای فرعونیان گریه نکردند الا برای حسین (ع) این بدین معناست که تنها جایی که اسمان و زمین گریه کردند برای کشته شدن امام حسین (ع) بود.

در روایت دیگر که در اصول کافی از ابوحمزه ثمانی ذکر شده که می‌توان عظمت این مصیبت را به درستی فهمید، روایت شده که پس از مرگ سیدالشهدا فرشتگان و مقربان الهی به درگاه خداوند اعتراض کردند و گله و ناراحتی خویش را به درگاه پروردگار بردند که چرا اجازه کشته شدن حسین (ع) را دادی و در مقابل ان اتفاق اقدامی ننموده ای.

بیان بزرگی این مصیبت بدین معناست که پسر رسول خدا را طبق مقیاس حدودی تاریخ در هشت ساعت سر بریدند و مصیبت بزرگی وارد کردند، خوب به چه علت حضرت مصالحه با یزیدیان نکرد و خود را در این مصیبت قرار داد چرا که نه تنها از بین رفتن حضرت سید الشهدا موجب سوگ و ناراحتی جهانیان است بلکه با کشته شدن حضرت اتفاق ها و صدمات بزرگ تری به اسلام وارد شد. ایا یک صلح انقدر ارزش دارد؟ ایا اگر حضرت تمایل به صلح نداشت نمی‌توانست از راهی فرار کند که با لشگر عمر بن سعد برخورد نداشته باشد؟ ایا ایشان نمی‌توانست که امان نامه انها را در روز عاشورا قبول کند تا همه نجات یابند؟ پس چرا خود را در مقابل جنگ قرار داد؟

این ها همه سوالاتی است که در نگاه اول درست و منطقی به نظر میرسد چرا که راهی برای عبور از این مصیبت وجود داشت ولی حضرت حاضر به انجام آن کار نشد چون ان حضرت اهدافی داشت که فقط بواسطه خون ان محقق میشد این اهداف در حقیقت مقصود حیاتی برای واضح شدن حق و باطل در اسلام بود که وظیفه امام، تبیین و واضح کردن این مقصود ها بود.

بعضی تمام ماجرای عاشورا را به روضه و مداح و سخنران خلاصه می‌کنند در حالی که باید بدانید حضرت، فقط به دنبال روضه و سخنرانی نیست بلکه به دنبال محقق شدن اهداف عاشورا هم است. اهدافی که ما شاید از ان بویی نبرده باشیم و از آن مطلع نباشیم. اگر بخواهیم یکی از علت های عدم فهم و درک اهداف عاشورا را برسی کنیم می‌توانیم به گذرا بودن این اتفاقات تاریخی اشاره کنیم به طوری که عده از مردم بیشتر اتفاقات تاریخی را یک اتفاق گذرا و دفعی میدانند این بدین معناست که یک حادثه ای رخ داده است و گذشته است و بدون هیچ هدفی و مقصودی صورت گرفته و مانند بسیاری از اتفاقات تاریخی گذرا است. این تفکر باعث شده که بیشتر اتفاقات مهم اسلام را یک اتفاق بی اهمیت و یک حادثه دفعی میدانند. همین امر سبب شده که تفکراتی همچون تفکرات سقیفه تا حال حاضر ادامه دار شده است زیرا سقیفه هم یک حادثه چند ساعته و بدون هدف و مقصود میدانند و دیدگاه انها نسبت به حادثه سقیفه یک اتفاق چند ساعته و تمام شده است.

حضرت أمیرالمؤمنین (ع) بارها در نامه ۳۱ نهج البلاغه به امام حسن (ع) توصیه به مطالعه تاریخ می‌کند زیرا در کسانی که تاریخ را نمیدانند محکوم به تکرار آن است، در ماجرای غصب ولایت و اهانت به حضرت زهرا (س) مسلمین از این اتفاق عظیم هیچ نتیجه ای نگرفته اند به همین سبب عاشورا ها پدیدار شد.

ایا ستم در حق خود نمیکنیم که پسر رسول خدا را در مدت کم سر بریدند؟ ولی ما از مقصود حضرت سید الشهداء هیچ اطلاعی نداریم و از روی دیگر هیچ اطلاعاتی هم از چرایی به شهادت رساندن حضرت سید الشهداء نداریم و همین ندانستن ها سبب شده که شمر و عمر سعد های زمانه را نشناسیم و معیار حق و باطل را تماما گم کنیم.

در جامعه امروزی شاید برخی افراد بخصوص در طیف جوان نسبت به مجالس اهل بیت (علیهم السلام) یک کج فهمی خاصی داشته باشند و به این باورند که به چه علت باید برای یک فردی که هزار رو چهارصد سال از بین رفته روضه و مجلس سوگواری برگزار کنیم، علت اصلی این کج فهمی اهمیت دادن زیاد به شور حسینی است و فراموش شدن شعور حسینی یعنی فقط ما از محرم تنها تصور مجلس آن را میکنیم درحالی که در ذهن و افکارمان بویی از اهداف، برداشت و معیار این واقعه سوزناک ولی مهم را نبرده ایم و همین سبب کج فهمی های متعددی نسبت به عاشورا و حماسه حسینی پدیدار می‌کند و لحظه به لحظه راه نجات حسینی از ما دور تر شده و به بیابان جهالت نزدیک میشویم.

و این باعث می‌شود که ما برای چیزی گریه میکنیم که معنای ان را نمیدانیم و این مسئله عدم درک و شناخت ما را نسبت به این اتفاق نشان می‌دهد. شناخت اهدافی مهمی که اولا حیاتی برای دین است و دوما تنها این اهداف با خون محقق میشد نه با خطبه و منبر و سخن گفتن مکرر. این حماسه در حقیقت تنها برای فریاد زدن معیار ها و تبیین دین و دین داری صورت گرفت که البته فهم آن هم فقط با تدبیر و شناخت محقق می‌شود در نتیجه نباید توهم کرد که می‌شود با نگاه عینی به آن پی برد زیرا انتقدر این اهداف ژرفی است که اصلا قابلیت شناخت با چشم سر را ندارد. البته ناگفته نماند که ظاهر شدن اهداف عاشورایی به دست خداوند متعال با معجزات و راه های متعدد امکان پذیر بود اما راز این مقصودات مهم در پی بردن و تدبیر است. درست در خطبه غاصعه نهج البلاغه حضرت أمیرالمؤمنین (ع) میفرماید آیا برای خداوند مشقت داشت که کعبه را بجای قرار دادن در بین دو کوه و صحرای عربستان در بین منطقه ای قرار دهد که مملوء از نعمات گوناگون باشد و این نعمات بواسطه کعبه بر سر زبان ها بی افتد و یا آیا برای خداوند متعال سخت بود که بر سر پیامبرات تاجی گران بها قرار میداد که در هیچ جای کره خاکی نباشد که بدین وسیله پیامبران دیگر لازم نبودند که خود را به دیگران اثبات کنند. درحالی که خداوند متعال از این کار اجتناب کرد زیرا امر ولایت را با تدبیر و شناخت بایستی درک کرد نه با نشانه های سطحی و عینی بلکه با نشانه انتزاعی و ژرفی باید پذیرفت.

در ادامه این تحقیق شما با گوشه ای از دریای گرانبهای اهداف عاشورا آشنا میشوید. اهدافی که ما فقط از نماز و امر به معروف آن اشنایی داریم درحالی که اهدافی در این کربلا یافت می‌شود که نه تنها برای شیعه و مسلمان بلکه هر انسانی اهمیت دارد و باید نسبت به آن اهتمام بورزد.

جهاد تبیین هدف حیاتی عاشورا

از مسائلی که شاید اولین بار در جهان اسلام در عاشورا مطرح شد و نسبت به آن توصیه شد جهاد تبیین بود. جهاد تبیینی که از نگاه مقام معظم رهبری (حفظه الله) واجب فوری عینی است و هر انسانی نسبت به آن دارای تکلیف است و تخصیص در انسان خاص، گروه خاص، ارگان خاص و یا ستاد و سازمان خاصی ندارد بلکه متعلق به تمام مسلمین است و همه ما در برابر ان موظف و مسئولیت داریم.

شاید شنیده باشید که استاد اصلی جهاد تبیین و اولین کسی که در جهان اسلام جهاد تبیین را بنا کرد حضرت زینب (س) بود درحالی که این مسئله ریشه در خود حادثه عاشورا دارد چرا که امام حسین (ع) این مسئله را بنا کرد و حضرت زینب (س) مطرح کننده این موضوع مهم بودند و یا به زبانی بهتر کتاب جهاد تبیین را امام حسین (ع) نوشته است و مدرس آن حضرت زینب (س) است. شاید تا قبل از عاشورا کسی صحبت های زینب کبری را نشنیده بود و یا حتی صدا آن را کسی استماع نکرده بود ولی بعد از عاشورا مسئولیت خطیری برگردن حضرت زینب (ع) افتاد. مسئولیتی که فقط می‌توانست آن را دختر أمیرالمؤمنین به درستی انجام دهد و به قدری این مسئولیت مهم و دارای اهمیت بود که نباید حتی ثانیه در گفتن آن اهمال میشد و مهم تر از آن خون سید الشهداء و اصحاب بزرگوارش با اهمال این مسئولیت پایمال میشد. حضرت زینب (س) در حقیقت برای اولین بار مسئله مهم و در عین حال حیاتی را مطرح کرد که از زمان رسول الله ( ص ) تا زمان امام حسین (ع) و حتی بعد تر منتظر بیان تبیین مسائل دینی بودنند تبیینی که اگر همگان از آن بویی برند دیگر مخالفی و شبهه ای نخواهد بود. حضرات معصومین (علیهم السلام) همواره درحال پاسخ به شبهات و نهی از منکرات بودند ولی از بعد از شهادت امام حسین (ع) این وظیفه که تا قبل به دست اما معصوم بود به مردم انتقال داده شد و مردم سفارش به حرف زدن و بیان حقانیت ها شده اند.

در قرآن کریم هم به بیان و پذیرفتن نکات تبیینی که حضرت رسول ( ص ) برای مردم بیان میکردند سفارش شده است و به صراحت، به توجه و اهتمام بیان مفاهیم های پیامبر در حیطه اسلامی، اجتماعی، سیاسی و... تاکید کرده است

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَیٰ أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا ( ۶۲ نور )

مؤمنان [واقعی] تنها کسانی هستند که به خدا و پیامبرش ایمان آورده‌اند و هنگامی‌که در کار جامع [و مهمّی] با او باشند، بی‌اجازه او جایی نمی‌روند.

علامه طباطبائی در کتاب شریف المیزان میفرماید: کسی که این ایه را رعایت نکند مومن نیس در این ایه به صراحت بیان شده زمانی که امر جامعی برای شما بیان شد، شما حق رفتن ندارید چرا که در امر جامع ما موظف به شنیدن و درک آن هستیم. اما باید بدانیم که این امر جامع چیست؟ و در مرحله بعد چرا ما موظف به شنیدن امر جامع هستیم؟ علامه طباطبائی با بیان ساده امر جامع را به خوبی تبیین کرده است به زبان ساده امر جامع یعنی یک مسئله دارای اولویت از نظر جامعه و یا به بیان دیگر امر جامع عبارت است از یک مسئله مهم اجتماعی. در جواب سوال دوم باید گفت که امر جامع را تحت هیچ شرایطی نباید رها کنیم چرا که رها کردن آن فقط با خون هزینه آن پرداخت می‌شود.

این امرجامع همان جهاد تبیینی است که در حال حاضر در جامعه مطرح است. جهاد تبیین هم یعنی بیان یک مسئله مهم اجتماعی بر طبق ایه مبارکه ۶۲ نور که البته با توجه به توضیحات بیان شده باید بدانیم که اولا ما موظف به بیان امور جامع یا همان مسائل مهم اجتماعی هستیم و در مرحله بعد نباید در هنگام گفته شدن این امور جامع از مسئولیت خودمان به عقب بکشیم و باید بر طبق توصیه خدا و رسول با دل و جان به این مسائل مبتلاء به اجتماعی گوش فرا دهیم.

ما همواره موظف به بیان و تبیین هستیم چرا که زمانی که شما جهاد تبیین میکینید یعنی اعتقادات بر طبق قرآن و روایت یک خیری به ما رسانده است. اگر این اعتقادات روی هم جمع و تلمبار شود و هیچ خیری نرساند چه فرقی با قاتلین اهل بیت خواهیم داشت انها همه چیز را می‌دانستند ولی به مرحله عمل نمی رساندند درحالی که از نظر عامه مردم قاتلین و مخالفان اولیای الهی آدم های جاهل و بدون علمی بودنند که در مقابله ائمه ما قرار گرفتند. در صورتی که این تفکر بسیار اشتباه است چرا که اصلا در شان اولای الهی نیس که با ادم های معمولی برخورد کند و با تفکرات انها مبارزه کنند در زمان سیدالشهداء کوفیانی که به یاری امام نیامدند و اما را تنها گذاشتن کسانی بودنند که به گفته خودشان یکی از دلایل اینکه ما حسین (ع) را تنها گذاشتیم رسیدن به درس و بحث و عبادات بود. این افراد حاضر بودند عالم شوند و سال های سال نماز بخوانند ولی به یاری حسین (ع) نروند. پس حقیقت اشتباهی در ذهن های ما حک شده است که مخافین و قاتلین ادم های ساده بودند همین کوفیان بی وفا و دیگران که به یاری امام نیامدند می‌دانستند که حسین (ع) کیست و چه ظلمی در حق او شده است در نمازهایشان شهادت بر جد آن امام مظلوم میدادند ولی چه فایده که فهمیده بودند ولی سکوت کردند و هیچ نگفتند.

ما همواره موظف به جواب دادن و ساکت نبودن در مقابل واقعیت هستیم این اهمیت را مکررا در احادیث و روایات تاکید بسیار شده است. به طور مثال زمانی که أمیرالمؤمنین (ع) فهمید که عمار فقط یک شبهه اعتقادی را جواب داده است أمیرالمؤمنین (ع) خطاب به عمار فرمود ( و انت من المجاهدین فی سبیل الله الفاضلین ) این جمله امام علی (ع) نشان دهنده اهمیت بیان حقانیت و واقعیت است و چانچه به آن اقدام کنید در اصل شما اجر و پاداش جهاد فی سبیل االله را خواهید داشت. ما باید از واقعه عاشورا همین عبرت را بگیریم که یک شیعه باید همواره در مقابل با حقانیت و اعتقادات خود استوار باشد و چنانچه فردی در دستگاه امام حسین (ع) حضور داشته باشد ولی از حق دفاع نکند مصداق بارز نمک خوردن و نمکدان شکاندن است، علاوه بر ماجرای عاشورا که به حق یکی از بزرگ ترین آموزه هایش دفاع از اعتقادات و حقوق است، قرآن هم صراحت ساکتین و افرادی که در مواجهه این اتفاقات دفاعی نمی‌کنند را لعن کرده است. در مسائل سیاسی، اجتماعی، اعتقادی و.... چرا ساکت هستیم؟

دلیل اصلی مقاومت در بیان واقعیت عدم شجاعت بیان حقانیت است. چرا که اصولا جهاد تبیین نیازمند شجاعت خاصی است. زیرا مگر می‌شود کسی حرف حقی بزند و کسی با او مخالفت نکند و نسبت به آن فرد یا افرادی اعتراض نکنند، منتهی اگر بخواهیم به این توجیح بسنده کنیم حرف خدای تعالی زیر سوال میرود. زیرا خداوند به فرستاده های خود میفرماید لِتُبَیِّنَ البته شاید سوال پیش بیاید که خداوند به پیامبران فرمود باید بیان کنی پس چه ارتباطی به افراد عادی جامعه دارد؟ در جواب به این سوال می‌توان گفت بعد از فرستاده های الهی ما در غیاب امام زمان ( عج ) موظف به بیان و دفاع از دین هستیم.

اولین مسئله ای که ما باید در مورد جهاد تبیین بدانیم، این است که هر زمان تبیین خاص خود را دارد یعنی در هر برهه زمانی ما موظف به بیان و جهاد تبیین در یک موضوع حیاتی و خاص هستیم، در حال حاضر ما موضوعی مهم تر از امر ولایت که در راستای آن متصل به ولایت فقه است برای بیان پیدا نمیکنیم به دلیل اینکه حضرت سید الشهداء در اواخر عمر پر برکت ایشان سر و محاسن مبارک را مخزب به خون خود کردند و فرمودند ( هکذا الق الله مخزبا بدمی و مغصوب علیه حقی ) این بدین معناست که غصب ولایت حضرت از هر چیز برای ایشان عذاب اور تر بود. زمانی که نسبت به امر ولایت ساکت بمانیم نسبت به کشته شدن شهید آرمان علی وردی ها نیز ساکت خواهیم بود و ساکت بودن در این وقایع هولناک یعنی شرکت مستقیم در جرم

مقام معظم رهبری (حفظه الله): یکی از کارهای نخبگان و خواص و افراد جامعه تبیین است، بدون تعصب و بدون حاکمیت و تعلقات جناحی چرا که نباید جناح، قبیله، گرایشات عقیدتی و سیاسی مانع این عمل بزرگ شود.

قرار هم نیست جهاد تبین فقط سخنرانی و نوشتن کتاب و مقاله باشد حتی اگر فردی یک پست سیاسی را لایک کند و از او حمایت کند و از یک حرف حقی تبعیت کند خودش مصداق جهاد تبیین است. به دلیل اینکه حداقل کاری که ما در موضع تبیین می‌توانیم انجام دهیم منفعل نبودن است و این منفعل نبودن مختص به قشر خاص و یا تفکر خاص نیست بلکه متعلق به تمام افراد در تمام اقشار جامعه است و همه ی افراد موظف و موکلف به انجام آن هستند.

بصیرت افزایی هدف سیاسی عاشورا

از مبانی و اهداف عاشورا می‌توان به بصیرت افزایی اشاره است. اهمیت بصیرت به قدری زیادی است که می‌توان با جرعت گفت یکی از دلایل مخالفت و دشمنی با امام حسین (ع) بی بصیرتی انها بود. بی بصیرتی یک صفت کاملا هلاکت کننده است که می‌تواند ادمی را از عرش به اعماق فرش بی اندازد و همچنین یک فرد بی بصیرت هرچه توانایی و ایمان داشته باشد ولی چشم دل آن کور باشد باز همچون نابینا که مانعی بر سر راه اوست بر زمین میخورد.

به طور کلی بصیرت در لغت به معنای علم و حجت است ولی در اصطلاح همان تعریفی است که در بالا ذکر شد یعنی بوسیله چشم دل دیدن نه چشم سر.

شاید در ذهنتان سوال پیش بی آید که لزوم داشتن بصیرت در انسان چیست؟ و چرا یک فرد بی بصیرت همچون نابینا است؟ و یا چرا امام حسین (ع) سعی داشت که بصیرت را در مردم افزایش دهد؟ در پاسخ به این سوالات باید گفت داشتن بصیرت ایمان واقعی را در دل ما شکل می‌دهد و همچنین دینداری و راه درست را بر ما عرضه می‌کند. درحالی که اگر کسی هر چیز را با چشم سر ببیند و با نگاه دل به حوادث، موقعیت ها و اتفاقات نیاندیشد تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند دوست را از دشمن تشخیص دهد و یا حق را از باطل شناسایی کند. اگر مقداری تاریخ عاشورا را مطالعه کنید خواهید دید که عده زیادی از افرادی که در مقابله با اما حسین (ع) ایستادند و در برابر امام مبارزه کردند به دلیل این بود که حق را از باطل نمی‌توانستند شناسایی کنند و همچنین در تاریخ زمانی که در آن حادثه سراسر غم گوشواره دختران را غارت میکردند عده زیادی از انها به سوگ نشستند و شروع به گریه کردند زیرا آن موقع فهمیدند مرتکب چه عمل وحشیانه ای شدند. و یا زمانی که اسیران و سر های بریده را وارد کوفه کردند، در تاریخ داریم که عبید الله ابن زیاد (لعنت الله ) دستور داد دوازده هزار سرباز در کوفه بگذارند چرا که زمانی که اسیران و سر های بریده را مردم ببینند همه کودتا می‌کنند و شهر را بهم میریزد. درست است مردم کوفه بی بصیرت بودند که به یاری امام نیامدند ولی زمانی که بدانند که شهادت سید الشهداء قطعی است برای انها غیر قابل تحمل است زیرا مردم کوفه پیامبر، أمیرالمؤمنین، فاطمه زهرا و.... را کاملا درک کرده اند و به مانند مردمان اهل شام، مکه و مدینه نبودند که درک کمتری نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) داشته باشند .

همانجوری که بیان شد بصیرت وسیله شناخت حق و باطل است و به غیر از بصیرت هیچ چیز میزان حقانیت و بطلان را نمی‌تواند تشخیص دهد . در عاشورا زمانی که وقت نماز ظهر فرا رسید در سپاه عمر بن سعد نماز اقامه شد در سپاه سید اشهداء هم نماز اقامه شد، خوب اگر وسیله شناخت حق از باطل چشم سر باشد که هر دو گروه انسان های خوبی بودند و انجام تکلیف واجب را در اولویت قرار میدانند اما ]ن چیزی که تمییز می‌دهد و عمر سعد و شمر و سنان را از اهل بیت پیامبر مشخص می‌کند فقط بصیرت است.

امام حسین (ع) اسوه بصیرت جهانیان است خیلی از افراد میگویند اگر امام بیعت میکرد دیگر تمام شعیان سال های سال در سوگ شهادت حضرت سید الشهداء نمیسوختند. عدم بیعت امام سراسر از بصیرت امام بود. امام می‌دانست بیعت خودش با یزید صرف یک بیعت نبود بلکه یزید میخواست به بهانه این بیعت حرف ها و خواسته دیگری هم به کرسی بنشاند به غیر از این یزید در حقیقت بی عزت شدن شیعیان را مورد هدف قرار گرفت و لحظه به لحظه به دنبال انتقام از امام بود وگرنه بیعت یک شخص چرا باید انقدر حائض اهمیت باشد که سی هزار نفر نیرو ارسال کند برای گرفتن بیعت و در صورت امتناع به کشتن آن اقدام کند . پاسخ به این مسئله خیلی واضح است چون هدف یزید فقط یک بیعت نبود، بیعت بهانه ای بود برای رسیدن به خواسته های خود و این هدف یزید هم فقط عده خاصی از افراد فهمیدند و به یاری امام پیوستند بقیه افراد به دلیل بی بصیرتی فقط جنگ امام حسین (ع) و یزید را بر سر یک بیعت می‌دانستند در نتیجه یاری کردن حضرت را نیز هدر دادن خون خود قلمداد میکردند .

اصولا هرچه دایره بصیرت ما در زندگی فردی و اجتماعی کوچک تر باشد ضربه های وارده دشمن به ما مهلک تر است، یک کشاورز نسبت به کندن علف هرز بسیار حساس است در نگاه عینی ما میگوییم کندن این علف دردی دوا نمی‌کند و صدمه هنگفتی به درختان و یا محصولات نمیزند درحالی که آن کشاورز با نگاه کردن به دل و اعماق تجربیات خود در مییابد اگر علف هرز را از خاک جدا نکنیم تمام مواد معدنی و مغذی گیاه را تغذیه می‌کند و در حقیقت هیچ موادی به درخت و محصولات آن نمیرسد. این مثال کوچکی از فواید بصیرت در زندگی است.

یاران اهل بیت (علیهم السلام) که با ائمه معصوم همراهی میکردند و با یک وسوسه یا صحبت و یا شنیده ای دست از یاری میکشند و چه بسا به سمت دشمن روی میاورند دلیلی جز بی بصیرتی نداشتند. بی بصیرتی انقدر خطرناک است که می‌تواند هزاران انسان را صبح به یاری مسلم بن عقیل دراورد ولی غروب حتی یک فرد از آن هزاران انسان باقی نماند. این اتفاق معروفی در تاریخ است که خیلی از محبین امام علی (ع) و حضرت سید الشهداء نماز صبح را به مسلم اعقتدا می‌کنند ولی در نماز مغرب و عشا مسلم باید نماز فرادی اقامه کند. این اتفاق حادثه عجیبی نیست چرا که درحال حاضر هم اعتقاد، فکر، عقیده بعضی از مردم به مو بند است یعنی با یک صحبت، با یک سخنرانی و یا حتی با یک پیام و تویتر همه رشته ها پنبه می‌کنند. حوادث سیاسی کشور گاه میزان بصیرت مردم را هم مورد اندازه گیری قرار می‌دهد. عده زیادی از مخافین نظام و حکومت جمهوری اسلامی ایران فکر می‌کنند تحصیلات علوم سیاسی دارند ! و یا تمام مسائل روز سیاسی ایران را تحلیل کرده اند ! خیر، اصلا به این شکل نیست عده زیادی از مخالفین با یک کلیپ و یا صحبت هایی از شبکه های معاند تغییر جهت داده اند این ها اتفاق ساده ای است برای جهت دادن به اعتقاد و افکار انسان هایی که بصیرت ندارند. جنگ امروز جنگ شمشیر و نیزه و تیر و تفنگ نیست جنگ امروز انهدام اعتقادات است. دشمن کشور های اسلامی دیگر دست به مهمات نمی‌زنند چرا که هزینه جنگ نرم در مقابل جنگ های تسلیحاتی غیر قابل مقایسه است. انهدام تفکرات مردم ساده و بدون هیچ خونریزی است و از روی دیگر هم مسری و قابل تکثیر است به همین سبب حفظ این تفکرات و اعتقادات واجب است و همچنین حفاظت از این تفکرات موجب رسوایی دشمن می‌شود چرا که دشمن همه تلاش خود را می‌کند که عقاید را مورد هدف قرار دهد.

قال علی (ع) قَد فُتِحَ بابُ الحَربِ بَینَکُم و بَینَ أهلِ القِبلَةِ، و لا یَحمِلُ (یَحمِلَنَّ) هذا العَلَمَ إلاّ أهل البَصَرِ و الصَّبرِ و العِلمِ بِمَواضِعِ الحَقِّ ( خطبه ۱۷۳ نهج البلاغه )

امام علی علیه السلام: دَرِ جنگ میان شما و اهل قبله باز شده است و این پرچم را بر دوش نکشد مگر کسی که از بینش و شکیبایی و آگاهی به جایگاههای حق برخوردار باشد

باید نسبت به این نکته امام اهتمام بورزیم بخصوص در حال حاضر، چرا که علم دین در زمان حال حاضر تا زمان های گذشته زمین تا اسمان تفاوت دارد نگه داشتن این علم در زمان حاضر بسیار سخت است چرا که دوست و دشمن دیگر مشخص نیست درحالی که زمان رسول الله کاملا جبهه حق و جبهه باطل قابل شناسایی و تشخیص بود. باید این علم را محکم و با تمام قدرت نگه داشت و برافراشته کرد زیرا سربلند بودن این علم حیاتی است و درصورت اهمال آن موجب صدمات می‌شود. رهبر معظم انقلاب در همین موضوع میفرماید: اشتباه و خطاهای عامه و نخبگان به دلیل به بصیرتی است.

حضرت سید الشهداء نمونه بارز و الگوی شاخص از اهل بصیرت بودند چرا که همه افعال ایشان هدفمند بود. با نگاه اجمالی به وقایع عاشورا خواهید فهمید که امام با حفظ بصیرت اقدام به مبارزه کرد. حتی بعد ازشهادت ایاتی که طبق روایات و تاریخ به زبان حضرت جاری شد هدفمند بود به طور مثال در ایه ۲۲۷ سوره شعراء که امام هم در مقابل یزید و هم در میانه راه با سر بدون بدن تلاوت کرده اند نکته ای نهفته است. حضرت با خواندن این آیه با سر بدون بدن از جهتی برای خانواده و اهل بیت خود تسکین دهنده بود و از جهت دیگر باعث هشدار برای ظالمان شد در این آیه امام با بصیرت کامل خواست به خانواده خود بفهماند که غمگین و ناراحت نباشید چرا که ظالمان از بین خواهند رفت و به اشد مجازات خواهند رسید و از روی دیگر خطاب به یزیدیان و دشمنان اهل بیت حضرت خواست تا به آنها نوید عذاب و از بین رفتن قدرت را داده اند. از روی دیگر این آیه مبارکه بر دهان پر نور حضرت سیدالشهداء باعث شد به نقلی از تاریخ که شخصی به نام یحیی حرانی که فرد یهودی بود و برای استقبال اسراء آمده بود به محض شنیدن این آیه از سری که بدن ندارد متحول شود و شیعه گردد، این نمونه کوچکی از بصیرت امام حسین (ع) است.

از روی دیگر یکی از نمونه های مهم بصیرت امام حسین (ع) همین بیعت نکردن با یزید است که بهانه شد برای مقابله و دشمنی بنی امیه با امام، خیلی از افراد فکر می‌کنند که اگر امام حسین (ع) با یزید بن معاویه بیعت میکرد شاید امام کشته نمیشد و این مصیبت اعظم بر جهانیان وارد نمیگردید. در صورتی که امام با بصیرت کامل می‌دانست که اولا یزید بهانه ای برای حذف خاندان رسول الله میخواهد دوما بیعت یک مسئله از شروط یزید بود امام می‌دانست اگر بیعت کند دوباره شروط و خواسته جدیدی را یزید در نظر دارد سوما یزید با بیعت کردن به مقاصد زیادی میرسید از جمله از بین رفتن عزت امام معصوم و محبین اهل بیت و همچنین دلالیلی مختلفی که خیلی از آنها از ما پوشیده است. ولی دلایل محکمی که امام در نظر داشت برای امتناع با بیعت یزید منشاء آن از بصیرت امام حسین (ع) است در صورتی که خیلی از افراد اعتقاد داشتند که امام باید بیعت کند که جان خود و خانواده خود تضمین شود ولی بصیرت امام اجازه به انجام این کار را نداد. به غیر از حضرت سید الشهداء که منبع بصیرت بودند اصحاب و یاران با وفای حضرت هم از آب شیرین بصیرت سیراب بودند.

نافع بن هلال جملی که یکی از یاران با وفای حضرت سید الشهداء بود در مقاتل بصیرت مثال زدنی آن را بیان کرده اند. بریر بن حضیر که از اصحاب و شهدای عاشورا بود در صحنه عاشورا رجز میخواند و میفرمود ( الحمد لله الذی زادنی فیکم بصیره ). حضرت مسلم ابن عقیل در زیارت آن عبارتی ذکر شده که نتیجه بصیرت بسیار زیاد ایشان است ( انک قد مضیت علی بصیره من امرک )

عباس بن علی در راس همه اصحاب امام حسین مملوء از بصیرت بود به قدری که امام صادق علیه السلام: کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلی بَلاءً حَسَنا و مَضی شَهیدَا ؛ [. عمدة الطّالب، ص ۳۵۶.]

امام صادق علیه السلام:عموی ما، عبّاس، دارای بصیرت و ایمانی راسخ بود ؛ همراه با امام حسین علیه السلام جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید و در زیارت ایشان میخوانیم ( و انک مضیت علی بصیره )

بی بصیرتی در حقیقت مانند درختی تنومند اما بی ریشه است، درخت هر چه هم تنومند و قدرتمند باشد با کوچک ترین باد از بین میرود . زمانی که بی بصیرتی در وجود فردی غالب گردد آن فرد هر چه هم دارای اعتقاد محکم و استوار باشد با کوچکترین محرک، اعتقادات آن منهدم میگردد. دشمن هر زمان یک وسیله جدیدی برای صدمه زدن می یابد اما آن چیزی که شناساگر این روش ها است چیزی جز بصیرت نیست. در زمان امام حسین (ع) دشمنی خود را بوسیله نماز و افعال عبادی پنهان میکردند زیرا اگر سیری در دشمنان امام حسین (ع) بکنیم به روشنی میبینیم انها مسلمان تر از هر شخصی به نظر میرسیدند در حال حاضر هم بوسیله روشنفکری دشمنی خود را پنهان می‌کنند یعنی دشمنان اسلام خود را در لباس افراد روشنفکر و نظریه پرداز پنهان می‌کنند به طوری که زمانی هم که شخصی آنها را میبیند اصلا یک درصد هم احتمال دشمنی به آنها نمی‌دهد به همین دلیل ما نیازمند یک وسیله ای هستیم تا دشمنی استتار شده آنها را اشکار کند و آن هم چیزی جز بصیرت نیست.

هر کسی اندازه روشن‌دلی غیب را بیند به قدر صیقلی

هر که صیقل بیش کرد او بیش دید هر که صیقل بیش کرد او بیش دید

عفو و بخشش، هدف اخلاقی عاشورا

اگر بخواهیم در مورد عفو و بخشش در محوریت عاشورا صحبت کنیم همین بس که مدال اصلی و نشانه بزرگ عفو و بخشش ماجرای حر ابن یزید ریاحی است. ماجرای حر، ماجرای تغییر است، ماجرای عاقبت بخیری است. خدا بواسطه حر به ما آموخت که در هر شرایطی می‌توان به من رجوع کنید و هیچ زمان برای برگشت دیر نیست. از روی دیگر حضرت سید الشهداء به ما آموخت که عفو و بخشش در برابر هر مصیبتی قابل انجام است و فقط راه آن رجوع به دل خود است.

مسئله ای که به بحث ما مرتبط است عفو بسیار عجیب امام حسین (ع) میباشد. چرا که امام در زمانی فردی را بخشید که اصلا عفو و بخشش در آن مکان و زمان از نگاه ما موضوعیت ندارد و تحت هیچ شرایط مطرح کردن عفو در آن برهه، غیر قابل باور است چرا که حر در حقیقت تاثیر بسیار زیاد بر کشته شدن اصحاب داشت. از لحاظ تاریخی اگر حر راه را بر امام سد نمیکرد امام به آسودگی از کربلا خارج میشد و به کوفه میرسید اما امام این مطالب را می‌دانست و باز هم دست به بخشش زد.

نکته جالبی که باید مطرح کنم این است که امام در زمانی که حر را دید آن را بخشید زیرا زمانی که امام به منزلی به نام ذوحسم رسید که در حقیقت بعد از منزل شراف بود. زمانی که امام در مقابل حر قرار گرفت و آن را مشاهده کرد با اینکه شاهد ظلم آن بود اما امام به اصحاب فرمود آنها را سیر آب کنید و به اسب هایشان به قدر کافی آب دهید، همچنین زمانی که امام خواست مشغول نماز شوند حضرت به حر فرمود خود به تنهایی نماز میخوانی؟ یا با ما نماز را ادا میکنی؟ این برخورد امام، نشان دهنده بخشیده شدن حر نزد امام است.

نا گفته نماند که بخشیده شدن حر توسط سید الشهداء اصلا سودی برای امام نداشت زیرا لشگر عمرسعد تقربا به منطقه نینوا رسیده بود و استقرار کامل داشت ولی از انجایی که امام تماما غرق در یاد خداوند متعال است به دستور الهی که در سوره نور مطرح شده عمل کرد. به غیر از مغفرت الهی که بالا ترین پاداش عفو و بخشش است، آرامش یک مسئله ارزشمندی است که نصیب هر کس نمی‌شود و دست یافتن به آن به هر طریقی انجام نمی‌شود. بدین وسیله شما به سبب عفو و بخشش در ارامش قرار میگیرد زیرا انسان زمانی که در مخمصه کدورت و ناراحتی می افتد مراتبا احساس ناخوشایندی به آن دست می‌دهد در نتیجه همواره در تنش به سر می‌برد و برای اینکه از این تنش رهایی یابد ناچار به بخشش و فراموش این اتفاق است زیرا ذهن انسان همواره اتفاقات و ادراک ها را ریکاوری و مرور می‌کند به همین سبب این اتفاق همواره در ذهن شما میماند و در هیچ صورت برای شما قابل فراموش نخواهد بود. به غیر عدم آرامش، نبخشیدن باعث از بین رفتن حسن ظن در شما می‌شود و همواره شما دیگران را غیرقابل اعتماد و یکدست میبینید. درحالی که بخشیدن باعث باز شدن صفحه جدید در ذهن می‌شود و دیگر آن اتفاقات غم انگیز گذشته در روابط اجتماعی شما و دیدگاه شما در اجتماع تاثیر به سزایی نخواهد داشت. بخشش افراد اصولا انسان ها را دگرگون می‌کند و ساختار فکری و رفتاری انها را متحول میسازد به همین سبب انسان ها باید از هم بگذرند تا تحول و خودساختگی را در یکدیگر ایجاد کنند. در حقیقت مقوله عفو یک سود دو طرفه دارد و شما را ناخوداگاه خودساز می‌کنند، فرد بخشنده زمانی که عفو می‌کند ناخوداگاه خودساز و گستره فکری آن باز میگردد به دلیل اینکه یاد میگیرد که گاه از اتفاقات سخت و رنج آور باید گذشت و آن به ساده عبور کرد و باقیمانده زمان زندگی را به خوبی قدر دانست از روی دیگر فرد بخشیده شده زمانی که مورد بخشش قرار میگیرد سعی بر عدم ارتکاب مجدد این کار می‌کند و خود هم در زمانی که در ورطه اتفاقات سخت قرار میگیرد سعی بر گذشت و عفو خواهد داشت. در حقیقت این فرد بخشش را در بخشیدن دیگران یاد میگرد و لمس می‌کند. داستان حر یک نمونه از تحولات بخشش در انسان است به گونه ای که حضرت حر در یک روز از بالین فرش به بالای عرش رفت و داستان او زبان زد خاص و عام شد.

حضرت آیت الله جزایری در کتاب انوار نعمانیه نقل می‌کنند در زمانی که شاه اسماعیل قبر حضرت حر را شکافت یک پارچه بر سر حضرت حر بود، شاه اسماعیل به قصد تبرک خواست تا آن را بر دارد به محض اینکه اقدام به برداشتن آن کرد نصف قبر مملو از خون شد، مجدد آن پارچه بر سر مبارک حضرت حر گذاشته شد و خون بند آمد و با لب های مبارکشان ذکر حضرت اباعبدالله را گفتند. این نمونه کوچکی از فضائل حضرت حر است.

درحالی که این اتفاقات در عاشورا افتاده است و درحالی که وعاظ و مادحین خاندان عصمت و طهارت در مجالس سوگواری این مطالب را ذکر می‌کنند ولی در همین هیات ها گاه اختلافات بی داد می‌کند و متاسفانه باعث می‌شود مجالس ما در بعضی از مکان ها با چند دستگی برگزار شود و از حالت اتحاد خارج گردد، این به حق، اتفاقات تاسف باری است. اگر میخواهیم الگویی در زندگی داشته باشیم الگویی بالاتر و بهتر از اهل بیت (علیهم السلام) سراغ ندارم که بتواند روش درست سبک زندگی را به ما بیاموزد، در همین مسئله عفو و بخشش یکی از تلنگر های مهم آموزشی را می‌توان از زندگی امام صادق (ع) آموخت.

امام صادق (ع) فرزند کوچکی داشتند که این فرزند روزی بر بالین یکی از کنیزان امام بود این کنیز به همراه کودک روزی بر بام خانه رفتند درحالی که امام از بالا رفتن بر بام تمام افراد حاضر در خانه را منع کرده بودند ولی این کنیز از دستور امام تبعیت نکرد، زمانی که امام وارد خانه شد کنیز امام را دید و از ترس غضب امام فرزند امام از دست وی افتاد و فوت کرد زمانی که کنیز به نزد امام آمد از ترس بدن او می لرزید امام بسیار ناراحت شد نه برای از دست دادن فرزندش بلکه برای اینکه باعث ترس کسی شده است، امام صادق (ع) آن کنیز را بخشید و مورد عفو قرار داد و ان کنیز را آزاد کرد.

حضرت أمیرالمؤمنین میفرماید: به عدالت رفتار نکنید بلکه با عفو رفتار کنید در حقیقت این کلام حضرت أمیرالمؤمنین یک نکته روانشناسی است که حرف خیلی از مشاوران و روانشناسان می‌تواند باشد چرا اگر ما بخواهیم با تمام مردم به عدالت رفتار کنیم دیگر پس انسانیت و روحیه لطیف آدمی چه می‌شود؟ درست است که چیزی زیباتر از عدالت نیست و این عدالت فریاد تمام انسان ها در جهان است اما گاه این عدالت باعث می‌شود که انسان نداند که مجازات و جزا در دادگاه است نه در جامعه و زندگی، انسان ها باید تا جایی که می‌شود در جامعه رابطه مسالمت آمیزی را برقرار کنند و همواره رفتار های سازنده ای با یکدیگر داشته باشند.

در واقع درست است که بخشیدن دیگران سخت است اما آیا ما می‌توانیم تمام عمرمان را صرف مجازات خودمان و دیگران کنیم. ما همواره اگر بخواهیم به خاطر کم و کاستی های دیگران ذهنمان را درگیر کنیم دیگر چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی قوه ای برای ما باقی نمیماند. اندرو متوس( نویسنده کتاب اهل استرالیا ) میگوید: من دریافتم مردمی که دارای تجربه سخت از دیگران هستند به دو گروه تقسیم میشوند: گروه اول در اسارت خشم و تلخی خودشان باقیس میمانند و گروه دوم به یک همدردی و شفقت عمیق دست پیدا می‌کنند. در واقع در زندگی دل شکستگی ها، بینوایی ها، تنهایی ها، افسردگی ها و... به هرحال هر یک از ما به این مشکلات به نوعی گرفتار شده ایم. معمولا هر آسیب مالی یا جانی، ماتم و سوگی را به دنبال دارد. اما نهایتا، سوال این است که آیا این تجربیات، شما را مقاوم تر می‌کند و یا ضعیف تر؟ شاید شما به نحوی از کسی برنجید اما می‌توانید به این نکته مثبت بیاندیشید که او شما را واکسینه کرد و روز به روز باعث قدرتمندی شما شد.

به قول پونه مقیمی ( نویسنده و روانشناس ایرانی ): اگر زخم خورده اید، بلند شوید، خاک ها را بتکانید. این زخم ها به شما کمک می‌کند که تحملتان را بالا ببرید و دنیا را واقعی تر ببنید. پس برای ادامه است که مسیری که از آن شما است، تلاش کنید. دنیا شبیه هیچ فیلم و کارتون تخیلی نیست. دنیا شبیه تمام ضربه هایی است که ما میخوریم. اگر ضربه ها اجازه میدهند واقعیت روشن تر شود، پس لازمه ادامه مسیر هستند

تبیین عدم محدودیت جهاد، هدف اجتماعی عاشورا

اصولا ما موظف به جهاد هستیم کما که ابا عبدالله موظف به آن بود. قرآن کریم هم مکرر در مقام و منزلت جهاد اموری را ذکر می‌کند که گاه راه سعادت، پیمودن از جاده جهاد است. اما نکته مهمی که وجود دارد در این است که جهاد بدون توقف و نامحدود است یعنی هیچ حد و اندازه برای مجاهد ذکر نشده. همین عدم ذکر حدود اهمیت مقوله جهاد را تفهیم می‌کند. نکته بعدی در این است که جهاد منحصر در هیچ مکان خاصی نمی‌شود یعنی هیچ شخصی نمی‌تواند بگوید جهاد محصور در فلان مکان است و یا جهاد را صرفا به جنگ بشناسد، بلکه جهاد در تمام امور ما می‌تواند حضور پر رنگ داشته باشد.

نکته دیگری که در جهاد بسیار مهم است در این می‌توان باشد که، شخص مجاهد هیچ شاخصه خاصی ندارد و ما نمی‌توانیم معیار های خاصی برای یک مجاهد واقعی معرفی کنیم. در حادثه عاشورا ما مجاهدین بسیار متفاوتی داشتیم از مجاهد معصوم تا مجاهد غیر معصوم، مجاهد هفتاد و نه ساله تا مجاهد کودک و نوجوان، مجاهد ثروتمند تا یک مجاهد فقیر، مجاهد سفید پوست تا مجاهد سیاه پوست، مجاهد شیعه تا مجاهد نصرانی و..... این بدین معناست که مجاهد هیچ معیار و نشانه خاصی ندارد.

در حقیقت در عاشورا دانشگاهی وجود دارد به نام دانشگاه حسینی که در این دانشگاه اساتید تراز اول از تام اقشار جامعه حضور دارند و این اساتید در مکتب خاندان رسول الله کسب معرفت کرده اند و خود از سرچشمه علم و معرفت سیراب شده اند. به قدری این دانشگاه دارای مبانی علمی است که حتی می‌شود از حیوانات در این دانشگاه درس گرفت به طور مثال وفای ذوالجناح بعد از شهادت اباعبدالله (ع) باعث شد که انقدر سرش را به زمین بزند تا بمیرد و این درس بزرگی است که می‌تواند از یک حیوان گرفت.

اگر بخواهیم به تاریخ معاصر رجوع کنیم می‌توانیم به صراحت بگوییم که دایره جهاد در زمان حال به تطبیق جهاد در سال های قبل باز تر است زیرا که شما در جهاد امروزی می‌توانید با یک فعالیت کوچک در شبکه مجازی جهاد انجام دهید و در زمره مجاهدین قرار بگیرید اما در زمان قبل شما حتماً باید برای جهاد به جنگ می‌رفتید چرا که تماماً جهاد را مردم در جنگ خلاصه می‌کردند در حال حاضر کمک کردن و جهاد فی سبیل الله می‌تواند در همین شبکه‌های مجازی با ابزار کوچک به مانند موبایل صورت بگیرد و عاری از هر خطر و تهدید جانی و مالی باشد. شما حتی می‌توانید با یک جواب شبهه و یا با یک روشن سازی عقیدتی مجاهد فی سبیل الله و شاید بالاتر از یک مجاهد فی سبیل الله باشید کما که حضرت امیرالمومنین علیه السلام زمانی که مطلع شد که عمار یک شبهه عقیدتی را جواب داده است به عمار فرمود و أنت من المجاهدین فی سبیل الله الفاضلین

جنگ عاشورا جهاد خاصی بود که خیلی از افراد می‌توانند از آن درس بگیرند زیرا ما به طور کلی جهاد را از جهتی به دو قسم تقسیم می‌کنیم:جهاد غلبه و جهاد استماته جهاد غلبه به جهادی می‌گویند که فقط مکلفین و کسانی که حائز شرایط هستند حق دخالت و حق شرکت در آن را دارند اما جهاد استماته جهادی است که همه می‌توانند در آن شرکت کنند در نتیجه منحصر در شخص و گروه خاصی نیست حتی می‌تواند کودک و نوزاد هم در جهاد استماته شرکت کند. در حقیقت جنگ عاشورا جهاد استماته بود چرا که نوجوان و کودک و کسانی که حتی حائز شرایط نبودند در آن شرکت کردند.

آیت الله کمره‌ای رحمت الله می‌فرماید: جهاد استماته جهاد به سمت مرگ است. در حقیقت جنگی است که انسان به سمت مرگ می‌شتابد.

خوشبختانه در جامعه امروزی درب جهاد باز است و شرایط نیز برای جهاد به نسبت قبل بسیار سهل شده است و هر فردی که بخواهد قصد جهاد کند با کمترین امکانات می‌تواند در زمره مجاهدین فی سبیل الله قرار بگیرد. نحوه جهاد و نحوه بیان جهاد و تبلیغ در هر زمان و موقعیت شرایط خاص خود را دارد به طور مثال در زمان امیر المومنین جهاد به صورت جنگ صورت می‌گرفت و وسیله آن چیزی جز تیغ نبود اما در زمان امام زین العابدین (ع) تغییر رویه در آن بسیار احساس شد حضرت امام زین العابدین (ع) به جای جنگ، برده می‌خریدند و آزاد می‌کردند و این را یک نوع جهاد و تبلیغ می‌دانستن. در زمان امام باقر ( ع) با بیان و سخنرانی و تشکیل کلاس های درس جهاد صورت می‌گرفت و در زمان امام صادق (ع) شیوع بسیار زیادی از موضع جهاد تبیین و نحوه جدید جهاد به صورت نوین پدیدار شد.

یکی از دلایل مهم برای حیاتی بودن جهاد در جامعه امروزی در این است که در زمان حضرات ائمه معصومین (علیهم السلام) جهاد در مقابل کفار، منافقین و غیر مسلمانان بود اما در حال حاضر جهاد باید در خود شیعیان باشد زیرا شیعیان ما نیاز به تذکر و تبلیغ بیشتری تا منافقین و کافران دارند و این جنبه حیاتی جهاد امروزی را بسیار بیان می‌کند همانجوری که جهاد در زمان عاشورا جهاد اکبر بود و نه جهاد اصغر در جامعه امروزی جهاد حکم فرما، جهاد اکبر است. چرا که در جهاد اکبر اولاً دشمن متعدد است و همچنین از لحاظ شرعی هم این جهاد واجب عینی شمرده شده است یکی دیگر از وجوه جهاد اکبر در این است که در جهاد اکبر در واقع شما دشمن خود را نمی‌بینید و دشمن به وضوح مشخص نیست به همین خاطر ممکن است هزاران نفر جان خود را از دست بدهند از روی دیگر در جهاد اکبر دشمن بسیار قوی‌تر از جهاد اصغر است و همچنین محدوده و وقفه هم ندارد.

در حقیقت جامعه امروزی همین جهاد اکبر را داراست ما در طول تاریخ همواره با جهادهایمان ایثارمان را ثابت کردیم به طور مثال در جنگ دفاع مقدس آن چیزی که جنگ تحمیلی را خاتمه داد و آتش سخت و بلایی سوزناک را از جمهوری اسلامی خارج کرد همین جهاد مردمی بود.

از روی دیگر همین هیئت‌ها را فقط می‌توان با جهاد اداره کرد هیئت‌های حسینی با جهاد توانستند روز به روز و سال به سال جمعیت آن افزوده شود و هرچه بیشتر، با شکوه‌تر و زیباتر برگزار شود. آیا شخصی در این هیئات پولی می‌گیرد؟ آیا شخصی در این هیئات مقصود خاصی دارد؟ خیر تمام افراد جهاد فی سبیل الله می‌کنند چرا که جهاد فی سبیل الله همانجوری که بیان شد فقط با تیغ نیست. امام حسین (ع) مکررا در مورد جهاد فی سبیل الله مطالبی را بیان کرده اند. یکی از تعبیرالتی که بسیار در فهم میزان جهاد ابا عبدالله تاثیر دارد تعبیری است که در ناحیه مقدسه مطرح شده. در زیارت ناحیه کمقدسه حضرت حجت ابن الحسن ( عج ) میفرماید: فجاهدتم بعد الایعاز الیهم.

حضرت حجت ابن الحسن در این عبارت در حقیقت خطاب به جد بزرگوارشان میفرماید: پس تو نیز با آنان به جهاد برخاستی، پس از آنکه حق را به آنان گوشزد نمودی و حجت را بر آنان تمام کردی. در اینجا نشان می‌دهد که امام حسین (ع) در واقع دو جهاد را کرده است. در ابتدا امام دست به جهاد تبیینی و لسانی زده است و با نکاتی سعی کرد که دشمنان را از خواب غفلت بیدار سازد. و بعد از جهاد لسانی امام اقدام به جهاد فیزیکی کرده است. عبارت هایی که اشاره به مجاهدت های حضرت سید الشهداء دارد در زیارت ناحیه فراوان است عبارت هایی همچون: جاهدت فی الله حق الجهاد، جاهد بین یدیک و... که این عبارات اشاره به مجاهدت مثال زدنی حضرت دارد.

عزت نفس، هدف تامه عاشورا

یکی از مهم‌ترین مسائلی که باید هر فرد رعایت کند و لازم است هنر آن،د را دارا باشد هنر ارزنده سازی. هنر ارزنده سازی یا عزت نفس یعنی احترام به خود و میزان ارزشی که ما در خودمان احساس میکنیم است به طور کلی شأنیت انسان یک شأنیت ارزشمندی است خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می‌فرماید: فتبارک الله احسن الخالقین این بدین معناست که خداوند آنقدر برای انسان عزت و احترام قائل است که برای خلق و پدیدار کردن این موجود عجیب بر خود غبطه خورده است. همچنین خداوند زمانی که می‌خواهد انسان را معرفی کند می‌فرماید: وَإِذ قَالَ رَبُّکَ لِلمَلَـئِکَةِ إِنِّی جَاعِل فِی ٱلأَرضِ خَلِیفَة این بدین معناست که خداوند تبارک و تعالی انسان را خلیفه و عزتمندترین موجود در جهان هستی معرفی می‌کند.

در باب عزت نفس نکته ای وجود دارد که بعضی از انسان‌ها متاسفانه پایین آوردن عزت را تواضع قلمداد می‌کنند، در حالی که تواضع در کمال عزتمندی صورت می‌گیرد. یعنی ما نباید خودمان را سرکوب کنیم و اسم آن را تواضع بگذاریم. چرا که آنقدر انسان دارای احترام می‌باشد که حتی کوچک‌ترین بی‌عزتی نباید بر او حادث شود. اهل بیت هم نسبت به این مسئله عزتمندی بسیار توجه خاصی داشتند به طوری که امام صادق(ع) می‌فرماید: بر انسان همه چیز حلال شده است الا پایین آوردن عزت.

شهید آیت الله مطهری (رحمت الله علیه ) می‌فرماید: عزت انحصار در مومن است. مومن باید عزیز باشد زیرا عزت شایسته اوست و او شایسته عزت.

این کلام نورانی و کلام بسیار بزرگ نشان دهنده این است که انسان هر کاری هم که می‌خواهد بکند باید تحت الشعاع عزت باشد. اگر میخواهید درک عمیقی از عزت داشته باشید باید بگویم یکی از مبادی گرایش انسان به سوی عزتمندی در این است، که در واقع انسان‌ها کار می‌کنند تا عزتمند شوند یعنی روی اوردن هر انسانی در هر طبقه فکری، سنی، فرهنگی و.. برای این میباشد که دستشان بر روی کسی دراز نشود و در مقابل دیگران تحقیر نشوند. بعضی از افعالی که ما انجام می‌دهیم، اگر سرمنشا آن را بررسی کنیم می‌بینیم دقیقاً دلیلف اصلی انجام این کارها عزتمندی است.

در همین مسئله شغل یابی باید بگویم که ما کار نمی‌کنیم تا پست و مقام بگیریم بلکه کار می‌کنیم تا به قول خودمان عزتمند شویم و خود را بهتر و بیشتر دوست داشته باشیم به همین سبب هم دیگران ما را دوست خواهند داشت حتی اگر کسی بخواهد کار کند تا پست و مقام بگیرد دقیقا دلیلش در عزتمند شدن بیشتر است زیرا فکر می‌کند هر چه جایگاه بالاتری از لحاظ شغلی و اجتماعی داشته باشد به طریق اولی محبوبیت و عزتمندی بیشتری خواهد داشت.

به همین منظور روانشناسی شغلی معتقد است: جامعه برای تداوم حیات خود به کار و کارگر نیاز درد. کار قسمت اعظمی از اوقات زندگی هر فرد را به خود اختصاص می‌دهد. حتی در جوامع بدوی نیز هر کسی مجبور به انجام کار است و باید قسمتی از وظایف محوله در جامعه خود را بر عهده گیرد. فرهنگ جامعه ایرانی پر از مطالب و نکاتی است که انسان را به کار کردن و کوشیدن تشویق مینماید مثلا عبارت ( برو کار کن مگو چیست کار ) گویای آن است که انسان برای ادامه حیات و نیز ارضای نیاز هایش باید به کاری اشتغال ورزد. بزرگ ترین هدف و غایت کار کردن یک شخص در این است که انسان تحت هیچ شرایطی قادر به بی شغلی نیست بدلیل اینکه عزت مندی او از بین میرود و به قولی خوار میگردد به همین دلیل است که در آن عبارت برو کار کن مگو چیست کار تاکید بر این دارد که حتی کار در شانیت و طبقه تو نیست باز هم آن را انجام بده و نگو چیست کار زیرا تو باید در هر شرایط و بواسطه هر چیز عزت خود را حفظ نمایی .

یکی از مبانی عزتمندی و فهم عمیق عزت در انسان، مسئله عاشوراست. در واقع ما نهایت عزتمندی را در امام حسین علیه السلام و یاران ایشان در روز عاشورا می‌بینیم. در عاشورا به طور مثال هر کدام یک به یک به میدان رفتند و همگان هجوم بر ۳۰ هزار نفر لشکر نیاوردند چرا که که مبادا بی‌عزت شوند در حالی که اگر همه یاران هجوم می‌آوردند آنها در کسری از ساعت کشته می‌شدند. اما امام اجازه بی‌عزت شدن یاران خود را نداد نکته مهمتر در این است که از یار ۱۳ ساله حضرت تا ۷۹ ساله بدون استثنا شروع به رجز خوانی کردند شاید بعضی از رجزها مشابه هم بود ولی به هر حال این رجز خوانی نهایت عزتمندی انها را نشان می‌دهد یعنی با اینکه آنها می‌دانستند به سوی مرگ می‌شتابند و قطعاً از این جنگ سالم بر نخواهند گشت ولی عزتمندانه از این دنیا رفتند.

اگر بخواهیم اهداف عاشورا را مورد برسی قرار دهیم باید بگوییم عزت نفس و عزتمندی هدف تامه عاشور است زمانی که ما می‌خواهیم شعاری در مورد عاشورا بگوییم اولین شعار هیهات من ذله به گوش می‌رسد اهداف نماز و امر به معروف و نهی از منکر در اصل اهداف ناقصه و دارای اهمیت کمتری نسبت به عزت نفس بود زیرا امام اگر فقط هدف از جنگ با یزدیان را در تبیین نماز یا امر به معروف و نهی از منکر می‌دانست که لزومی نداشت حتما آن را با خون بیان کند. آیا امام نمی‌توانست با سخنرانی و بیان لسانی به همگان آموزش دهد؟

به قول آیت الله بهجت رحمت الله می‌فرماید: درگیری یزید با اباعبدالله تمام شد چرا که امام فرمود من می‌روم با اینکه می‌دانم یار ندارم. این بدین معناست که من عقب نمی‌کشم و من نسبت به عزت خودم و خانواده‌ام حساس هستم با اینکه می‌دانم از این جنگ بر نخواهم گشت ولی تن به ذلت هیچگاه نخواهم داد.

یکی دیگر از مواضع عزت در تاریخ در صلح امام حسن علیه السلام است در واقع در این صلح کمال عزت در آنجا نهفته است. چرا که امام صلح کردند با اینکه می‌دانستند این صلح در اصل شروع یک جنگ است اما امام با این صلح سعی کرد جلوی جنگ‌های متعدد مومنان را بگیرد چون در آن زمان مومنان به جنگ‌های متعددی می‌رفتند و دائم کشته میشدند به همین سبب مومنان در حال بی‌عزت شدن بودند امام برای جلوگیری از این بی‌عزتی تن به صلح دادند درحالی که امام حسن (ع) از هیچ چیز در این صلح از دیدگان مبارک ایشان پوشیده نبود.

در شب عاشورا حضرت زینب به امام فرمود: یا حسین به یارانت اطمینان داری؟ این سوال در آن موقع در ظاهر سوال بی‌ربطی بود چرا که مجلس وداع صورت گرفته بود اما حضرت زینب می‌خواست اطمینان پیدا کند از اینکه آیا یارانت وفادار هستند یا نه، آیا این‌ها عزت خود را رعایت می‌کنند یا نه، و همچنین مبادا کسی فکر کند اباعبدالله مجبور به جنگ شده است. شما در زیارت ناحیه می‌خوانید ( عز الاسلام ) یعنی حضرت نهایت عزتمندی اسلام است.

اگر می‌خواهید معنای عمیق‌تری از مسئله عزتمندی در عاشورا را متوجه شوید باید به عدم دفن کردن امام و یارانش به دست عمر سعد اشاره کرد. چرا که عمر سعد بر تک تک یارانش بعد از جنگ نماز خواند و همه را با خوبی دفن کرد سوال اینجاست آیا عمر سعد با آن تسلیحات و مقدار افرادی که داشت نمی‌توانست ۷۲ تن از یاران اباعبدالله را به خاک بسپارد؟

جواب به این سوال بسیار واضح است عمر سعد قطعاً می‌توانست که امام حسین علیه السلام و یارانش را به خاک بسپارد اما عمداً این کار را نکرد تا امام در برابر خاک و باد و آفتاب قرار گیرد و بی‌عزت شود یا زمانی که بر پیکر بی‌جان اباعبدالله الحسین اسب تاختند این سوال مطرح می‌شود که آیا آن پیکر جان دارد تا درد رامتحمل شود؟ آن پیکر سر از تنش جدا شده بود پس جانی نداشت. اما دلیل اسب تاختن عمر سعد بر پیکر امام حسین علیه السلام تنها بی‌عزت کردن وی بود چون می‌دانستند امام چقدر به عزت خود و اهلبیت خود حساس است. زمانی که امام حسین علیه السلام شروع به جنگیدن کردند شعری با این مذموم مدام می‌خواندند.

القتل اولی من رکوب العاری و العار الولی من دخول النار

یکی دیگر از مبانی که عزتمندی عاشورا را نشان می‌دهد در این است که امام به هیچ وجه چیزی از سپاه مقابل نخواست آنکه فرمود ( هل من ناصر ینصرنی ) فقط برای اتمام حجت بود چون امام اشراف دارد و می‌داند که سپاه مقابل آنقدر شکم‌هایشان با حرام پر شده است که ندای حق را اصلاً نمی‌شنوند لذا فقط موظف به تذکر بود و موظف به اتمام حجت بودند.

ما باید این اتفاقات را سر لوحه زندگی خویش دهیم که هم از لحاظ اجتماعی و هم از لحاظ فردی همواره عزتمند شویم چرا که اگر این عزتمندی در ما نباشد همواره در تنش‌های روحی و اجتماعی به سر خواهیم برد و عملاً زندگی تلخی را در پیش خواهیم داشت.

روانشناسان برای زندگی بهتر تنها یک دارو را پیشنهاد می‌کنند آن هم دارویی عجیبی به نام خود را دوست داشتن است ما موظف هستیم در زندگی چند چیزی را رعایت کنیم تا زندگی در نهایت لذت بخشی داشته باشیم حتی اگر دارای کمبودهای عظیمی در زندگی باشیم اولین مسئله که باعث زندگی بهتر در هر شرایطی می‌شود این است که چقدر خودمان را دوست داریم و چقدر به خود احترام می‌گذاریم.

حضرت امام فرمود: یک قدم کوتاه بیایید شما بازنده خواهید بود این کلام فقط یک بیان سیاسی نیست م بلکه یک مسئله کاملاً اجتماع نیز هست. شما در هرجا یک قدم کوتاه بیاید و عزت خود را سرنگون کنید در حقیقت حکم بازندگی خود را امضا کرده‌اید و در هیچ جایی از اجتماع موضوعیت نخواهید داشت. و در واقع خود، نفس و ذهن خود را سرنگون کردید لذا هرجا که بخواهید موفق شوید نخواهید توانست چون مهم ترین سلاح ها از شما خلع شده است .

از لحاظ روانشناسی کسانی که عزت نفس پایینی دارند همواره در اضطراب و استرس‌های عظیمی به سر می‌برند آنها کمتر از بقیه موقعیت شغلی دارند یعنی هر زمانی که بخواهند به شغل‌های خوبی بروند با سرخوردگی و شکست مواجه میشوند.

دلیل بروز این مشکلات ناشی از عدم وجود عزت نفس در این است چون به خود احترام نمی‌گذارند و عزت نفس پایینی دارند موقعیت‌های شغلی خوبی را همواره از دست می‌دهند، موقعیت‌های تحصیلی کمتری هم خواهند داشت در نتیجه هیچ آدم موفقی در مقوله تحصیل نمی‌تواند با عزت نفس پایین تحصیل خود را ادامه دهد.

علم روانشناسی معتقد است بسیاری از فشار های روحی ما از برچسب هایی که به خودمان میزنیم ناشی می‌شود. ما به خودمان میگوییم من یک همسرم بنابر این وقتی که طلاق میگیریم، احساس شکست خوردگی میکنیم. ما به خودمان میگوییم من یک مدیرعامل هستم لذا هنگامی که اخراج میشوم، احساس شکست خوردگی پیدا میکنم. در واقع مهم نیست چه پست و مرتبه ای دارید در واقع اگر ارزش برای خود قائل نباشیم، اجازه نمیدهیم اتفاقات که میخواهید به زندگیتان راه پیدا کند. شما باید احساس کنید که مستحق آن اتفاقات هستید.

قاعده عیجیبی از لحاظ اجتماعی در جامعه حاکم است این قاعده عبارت است از، مردم همان طور با شما رفتار می‌کنند که شما با خود رفتار میکنید. جهان هم به هر نحوی که شما با خودتان رفتار میکنید، با شما رفتار می‌کند.

به قول دکتر برنز ( روانپزشک و استاد دانشگاه استانفورد ) گروهی از مردم به دلیل مشکلات موجود در زندگی و ارتباطات شخصی، افسرده میشوند و گروه دیگری با کسب موفقیت در کار، مدرسه، ارتباط با دیگران و.. احساس عزت نفس می‌کنند بنابر این اشخاص در صورت از دست دادن موقعیت ها احساس می‌کنند ویران شده اند، این باور تا حدی واقعیت دارد اما نقطه ضعف تمام این نظریه ها این است که همه این اتفاقات انسان را قربانی شرایط خارج از کنترل افراد می‌کند چرا که عموما ما قادر به تغییر جهان و حوادث آن نیستیم.

این گفتار دکتر برنز نشان دهنده این است که انسان نباید عزت نفس خویش را مشروط به کسب موفقیت و اتفاقات پسندیده بکند زیرا در تمام شرایط، انسان دارای عزت نفس است حال چه دارای موفقیت باشد چه درای موفقیت و پیشرفت نباشید ضمنا اگر بخواهیم علت عدم موفقیت های خود را مورد برسی قرار دهیم باید بگوییم که سر منشا آنها دقیقا در ذهن خودمان پدید آمده است زیرا عزت نفس مشروط باعث سرخوردگی و نا امیدی مستمر و دائمی می‌شود به قول اپیکتتوس ( فیلسوف یونانی ) انسانها نه به دلیل رخدادها بلکه بخاطر طرز فکر خود آسیب می‌بینند.

خانواده، هدف بنیادی عاشورا

از مصداق‌های مهم و حائز اهمیت عاشورا مسئله خانواده و خانه داری است. یک دیندار موفق کسی است که خانواده را در قطب اول و اولویت نخست خویش قرار دهد چرا که خداوند تبارک و تعالی نسبت به خانه و خانواده اهمیت زیادی را مطرح کرده است قرآن کریم در سوره روم آیه ۲۱ میفرماید: وَمِن ءَایَتِهِۦٓ أَن خَلَقَ لَکُم مِّن أَنفُسِکُم أَزوَجا لِّتَسکُنُواْ إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکُم مَّوَدَّة وَرَحمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَأیَت لِّقَوم یَتَفَکَّرُونَ

این بدین معناست که ما از خود شما و برای شما متناسب با میل شما افرادی را قرار دادیم تا شما به واسطه آنها به آرامش برسید و این خودش یک مسئله بسیار بزرگ از مسئله خانواده است. اینکه خداوند آنقدر برای انسان خانه و خانواده را مهم و حیاتی دانسته است که سعی کرده آن فرد که می‌خواهد زمینه‌ساز تشکیل خانواده شود باب میل انسان و بر طبق تفکر و اندیشه انسان باشد.

همچنین خداوند متعال برای نفس خانه که محیطی امن برای هر فرد در اقصی نقاط جهان شمرده می‌شود آیه‌ای نازل کرده که این آیه مبارکه نشان دهنده این است که هرچه دغدغه و تکاپو در دنیای امروزی وجود داشته باشد در عوض آن، ما برای شما یک محیط امن و منبع افزایش انرژی قرار داده ایم تا عرصه زندگی و حیات بر شما تنگ نشود. به همین خاطر شما می‌توانید به یک آرامش مطلوبی دست پیدا کنید خداوند در سوره نحل آیه ۸۰ میفرماید: وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا

همچنین در روایات‌ متعددی از ائمه عصمت و طهارت بیان شده که تاثیر خانواده بر زندگی و حتی بر دینداری یک فرد بسیار بزرگ و حائز اهمیت است و می‌تواند تاثیر مستقیم بر دینداری و تقرب الهی داشته باشد.

اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) به غیر از مسئله خانواده که باعث تقرب و معنویت بسیار زیادی در انسان می‌شود بر حفظ بنیان خانواده یک حساسیت خاصی نیز را قائل بودند. آنها اعتقاد داشتند حفظ بنیان خانواده از ارکان مهم زندگی یک فرد دیندار است به همین دلیل ائمه عصمت و طهارت با بیاناتی ناب و سخنان گوهربار سعی بر استحکام و استقامت یک خانواده و محیط آن را داشته اند. به طور مثال پیامبر مکرم اسلام می‌فرماید: قَولُ الرَّجُلِ للمرأةِ: «إنّی اُحِبُّکِ» لا یَذهَبُ مِن قَلبِها أبدا.[الکافی: ۵/۵۶۹/۵۹.]

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: این سخن مرد به زن که «دوستت دارم» هرگز از دل زن بیرون نرود

این حدیث بیانگر این است که شما با هر روش و هر صورتی موظف به ابراز علاقه و حفظ حریم خانواده و همچنین تعادل غرایز جنسی و جسمی همسر خود هستید و شما همواره در برابر همدیگر مسئولیت‌ های متعددی از جمله عاطفی، جسمی، جنسی، فرهنگی، اجتماعی، و... دارید که به این واسطه می‌تواند میخ زندگی شما در دنیا بهتر کوبیده شود.

دینداری و حساسیت به خانواده محدود و خلاصه در حال حاضر نیست چرا که در جامعه امروزی روانشناسان و مشاورین در امور خانواده بسیار متعددی را می‌بینید که چندین سال است به فعالیت و روش های علمی و تجربی برای بهبود قوای خانواده ها میپردازند و این حساسیت در حال حاضر بیشتر به چشم می‌خورد. در صدر اسلام نیز این حساسیت به صورت گسترده وجود داشته است به طوری که در صدر اسلام جامعه به شدت قوامش به خانواده بستگی داشته است و به زبان ساده حرف اول و آخر را خانواده بیان میکرده و محیط خانه حکم فرما یک جامعه اندیشمند و فرهیخته شناخته میشده است.

از روی دیگر اگر بخواهیم برای اهمیت خانواده مثالی بزنیم باید بگوییم آنقدر خانواده حائز اهمیت و دارای حساسیت هنگفت است که یکی از علائم آخرالزمان در این است که خانواده‌ها از هم منهدم می‌شوند اما چیزی که در این نشانه توجه ما را به خود جلب می‌کند در این است که علائم آخرالزمان در اصل مهم‌ترین و حیاتی‌ترین مسئله دنیا است. فروپاشی و انهدام خانواده‌ها در اینجا، بیانگر این است که اصولاً آنقدر خانواده دارای رتبه والایی است که انهدام آن می‌تواند به یک تحول جهانی تبدیل شود. البته این نشانه تا حدی در خانواده‌ها دیده می‌شود و ما شاهد متلاشی شدن خانواده‌ها به حد کثیری هستیم. یکی از نشانه‌های متلاشی شدن خانواده‌ها عوض شدن مرد و زن است. یعنی اینکه زن‌ها و مردها از لحاظ جایگاه، لباس پوشش، نوع اخلاق، رفتار و حتی جایگاه اجتماعی در حال تغییر هویت هستند به این سبب باعث شده که مسئله خانه و خانواده به شکل عجیبی به سستی گرایش پیدا کند.

ما در عاشورا نهایت اهمیت خانواده را شاهد هستیم و این اهمیت به شکل واضح و جامعی در عاشورا وجود دارد. یکی از جایگاه هایی که می‌توان به اهمیت خانواده و حساسیت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) اشاره کرد، در زمانی است که حضرت مشغول جنگ بودند و با صدای بلند ندای لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم سر می‌داد. این بدین معناست که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) حتی در هنگام جنگ به خاطر روحیه بخشیدن و ایجاد امید و همچنین نترسیدن فرزندان و زنان حرم و اهل بیتشان به واسطه این صدا امید و انگیزه بگیرند. چرا که صدای حضرت اباعبدالله (ع) در حقیقت امید و تسکین زخمی بود بر دل‌های چاک چاک و عزادار آنها

حضرت حجت بن الحسن العسکری در زیارت ناحیه مقدسه در همین باب می‌فرماید اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُک َ وَ یَمینُک َ تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلی رَحْلِک َ وَ بَیْتِک َ حتی در زمانی که نفس‌ها به آخر رسیده است و عرق مرگ بر پیشانی مبارک حضرت سیدالشهدا نشسته است حضرت مشغول اهل بیت خود بودند و در آن لحظه هم دست و چشم از اهل بیت خود نکشیده‌اند و نپوشیده‌اند این یعنی من نه تنها با زبان اهمیت خود را به خانواده‌ام اثبات می‌کنم بلکه تا آخرین قطره خون خود در برابر این مسئولیت بزرگ ایستاده‌ام.

جای دیگر از زیارت ناحیه مقدسه حضرت حجت بن الحسن می‌فرماید تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِک َ وَ أَوْلادِک َ این کلام بدین معناست که تو با تمام جان با اینکه تنها بودی و فرداً وحیدا در آن معرکه طاقت فرسا و نابرابر و ناعادلانه می‌جنگیدی ولی کماکان از خانواده خود در حد بضاعت وقدرت خود دفاع می‌کردی.

اهمیت خانه و خانواده فقط محدود به اهل بیت سیدالشهدا و شخص امام حسین علیه السلام نمی‌شود بلکه این اهمیت و حساسیت شامل تمامی ائمه عصمت و طهارت می‌گردد به طور مثال زمانی که عالمی خواب حضرت حجت بن الحسن را در رویای صادق دید به ایشان فرمود یا امام حجت ابن عسکری اینکه شما در زیارت ناحیه فرمودی لأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما

این عبارت نشان دهنده کدام مصیبت است که آنقدر آن مصیبت برای شما سخت و ثقیل بوده است که شما به جای اشک خون می‌ریزید و صبحگاه و شامگاه به حال آن مصیبت گریه می‌کنید؟ حضرت در جواب فرمود: فقط اسارت اهل بیت شامل این مصیبت بزرگ می‌شود. این سوگ امام در برابر اسارت بدان معناست که آنقدر اهل بیت عصمت و طهارت به خانواده خود حساس بوده و هسند که اصلاً تحمل اسارت آنها برای این بزرگواران سخت و غیر باور است.

اصلاً خود دین مقدس اسلام زمانی که خود را معرفی می‌کند و ما هم می‌خواهیم آن را معرفی کنیم با خانواده آن را معرفی می‌کنید و می‌گوید ( السلام علیک یا اهل بیت نبوه )

همین مجالس و هیئاتی که در حال حاضر به صورت گسترده در جامعه اسلامی شکل می‌گیرد و با عزت، فقیر و غنی، صغیر و کبیر در آن حضور پیدا می‌کنند یک مجموعه سراسر خانوادگی است به طوری که می‌توانیم بگوییم این مجالس را خانواده ها تشکیل میدهند و آن به تدریج در بین همگان درحال گسترش است چرا که تمام مجالس بزرگ، سرمنشا آن یک روضه خانوادگی است این بدین معناست که دین ما هم از یک خانواده منشا گرفته و به صورت گسترده تبلیغ و گسترش یافته است.

از روی دیگر تمام روضه‌ها و مقاتلی که در این هیئات که در مطالب بالا سرمنشا آن را هیئت‌های خانگی معرفی کردیم، می‌خوانیم تماما یک روزهای خانوادگی است . زیرا شما برای یک شخص روضه نمی‌خوانید زمانی که می‌خواهید مردم را به اشک بیندازید دقیقاً از خانواده اهل بیت می‌خوانید. یک مداح به تنهایی برای امام حسین علیه السلام روزه نمی‌خواند بلکه برای پسران و یاران ایشان شروع به مرثیه خانی می‌کند. این مسئله چیزی نیست جز حساسیت انسان نسبت به خانواده، که همین حساسیت باعث گریه و وجود اندوه و اشک در ما می‌شود. در زمان‌های قدیم هیئات ما منبع پیدا کردن جوان‌ها و ازدواج خیلی از افراد بود و همچنین مساجد و مجالس اهل بیت باعث رفع اختلافات و ایجاد پیوستگی و همبستگی و اتحاد مردمی می‌شد.

اصلاً می‌توانم من با جرات بگویم مظلومیت اباعبدالله الحسین وابسته به خانواده او بود یعنی خانواده او باعث شد که مظلومیت حضرت سیدالشهدا به تمامی جهانیان برسد و در حال حاضر ما هم از این مظلومیت با خبر شویم. به طور مثال اگر حضرت زینب سلام الله علیها آن خطبه غراء را درکاخ یزید نمی‌خواندند نمی‌توانستیم از این مصیبت بهره کافی و علم کافی را ببریم. از جهتی دیگر چه حاضرین در آن اتفاق و فرزندان آن بزرگوار شروع به بیان مظلومیت حضرت سیدالشهدا کردند یعنی می‌توان به صراحت گفت مظلومیت سیدالشهدا به واسطه خانواده آن حضرت بیان و گسترش یافت و به جهان تشیع گره خورد

اگر می‌خواهید مسئله خانه و خانواده در دنیای امروزی بهتر و واضح تر برای شما روشن شود ابتداء باید از قصد دشمن اسلام و هدف آنها با خبر شویم چرا که حتماً خانه و خانواده یک اهمیت بسیار زیادی داشته است که دشمن ما از جنگ‌های جسمی که منجزب به خون و خون ریزی زیادی میشد کناره گرفته و به جای آوردن موشک و تسلیحات جنگی به واسطه ابزاری به نام فضای مجازی اقدام به انهدام خانه و خانواده‌های ما می‌کند. این یعنی آنقدر خانواده دارای ارزش است که انهدام آن می‌تواند جامعه، حکومت دیانت، شریعت و حتی مسلمات و بدیهیات عقیدتی را از انسان جدا کند و آدمی را به کژی و و راه نادرست برهاند. برای ما باید روشن شود که هر جا و در هر زمانی دشمنان ما شروع به انهدام آن کرده اند پس حتما و مسلما برای دشمن خطرآفرین بوده است زیرا تاریخ ثابت کرده دشمنان ما همواره مسائلی را مورد هدف میگیرند که موجب فروپاشی آنها میشده. اساسا یک خانواده موفق و دیندار یک دژ محکم در برابر حملات دشمن است.

آنتونی گیدنر ( جامعه شناس مشهور ): در دیدگاه کارکرد گرایی، خانواده وظایف مهمی را به انجام می رساند که جزو نیاز های اساسی جامعه هستند و به بقای نظام اجتماعی کمک می‌کند. جامعه شناسانی که معتقد به سنت کارکردگرایی هستند در حقیقت خانواد، هسته و مرکزعهده دار نقش های تخصصی و معین در جوامع مدرن است.

تبیین معیار درست دینداری، هدف اعتقادی عاشورا

ما همواره نسبت به دین و دیندار دارای کج فهمی‌های محتلفی هستیم که متاسفانه این کج فهمی موجب عادت شده است. به طوری که این کج فهمی ها باعث شده، معیارها و مصادیق دینداری برای ما جابجا و اشتباه جا بی افتد. این اطلاق اشتباه متاسفانه موجب شده که در دینداری ما همواره به سوی کژی برویم و معیار یک شخص دیندار را به شکل وهمی تصور کنیم. متاسفانه رذیله و معیار اشتباه هم وقتی جا بی افتد و از آن جلوگیری نشود دیگر کسی قادر به حذف آن نیست زیرا آن رذیله به شکل عجیبی جا افتاده و در فرهنگ و در تفکرات ما نفوذ کرده است.

شاید اولین کسی که این معیار اشتباه را تا قدر زیادی واضح کرد شخص امام حسین علیه السلام بود. امام حسین علیه السلام در حقیقت باعث تغییر بسیار و تحول چشمگیری در مصادیق دینداری و معیارهای آن شد. این معیارها و این تبیین در حقیقت باعث شد معیار دیندار معتقد و مذهبی نما با همدیگر تفاوت کند و هر کدام به طور خاص معیار و نشانه خود را داشته باشد.

متاسفانه معیارهایی که ما برای دیندار و دینداری قرار دادیم معیار یک شخص عابد و اهل سیر و سلوک الهی نیست بلکه معیار یک دشمن و پرورش شخصی با انحرافات مذهبی است چرا که تمام معیارهای دینداری را ما در ظاهر خلاصه کرده‌ایم و این سبب شده است که هر کسی که مقداری از این ظواهر را داشته باشد اطلاق به یک شخص دیندار شود.

در صورتی که دین مقدس اسلام آنقدر ژرف و عمیق است که لازمه آن فقط مسائل ظاهری نیست اگر دین مقدس اسلام یک دین سطحی بود شاید می‌توان گفت که معیارهای آن هم معیارهای ظاهری و سطحی است در صورتی که چون دین مقدس اسلام یک دین عمقی و دارای ریشه‌های تنومند است به تبع آن هم باید معیارها و مصادیق آن هم دارای ژرف و عمق زیادی باشد ما اگر بیاییم و بگوییم هر کسی که یقه بسته دارد یا انگشتر و محاسن بلندی را داراست، دیندار است حالا آیا هر کسی که این‌ نشانه را داشته باشد واقعا می‌توان تضمین داد یک دیندار واقعی و اصیل است. معیار های ما باعث شده متاسفانه در بالین خودمان دشمنان بسیاری در اسلام ناب محمدی پرورش دهیم. از جمله داعش که دشمن خونی شیعیان است از همین معیارهای سطحی ما استفاده کرد و باعث شد خود را دیندارتر معتقدتر و با خداتر جلوه دهد و کشتن جوانان شیعه و مسلمانان جهان را فضیلت و جهاد فی سبیل الله بداند. در حقیقت داعش دست پرورده تفکرات اشتباه ما است اگر تفکرات دینداری را در ظاهر نمی‌دیدیم هیچ وقت این میزان از جوانان فریب این ظواهر را نمیخوردند زیرا آنها می‌دانستند که این افراد در مبادی و راه کفر و ظلم و جور حرکت می‌کنند ولی متاسفانه ما به جای معیارهای عمقی معیارهای سطحی قرار دادیم بدین وسیله جوانان مسلمان فریب این ظواهر را خورده و به آنها پیوستند و مرتکب گناهان و ظلم به خلق شدند . از روی دیگر صدماتی که به جامعه اسلامی وارد شد به واسطه تفکرات اشتباه ما بود زمانی که ما به یقه بسته‌ها و به افرادی که به خیال خودشان دارای اعتقاد محکم هستند رای دادیم و آنها را درکرسی مسئولیت‌های سنگین قرار دادیم باعث مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سنگین شد چرا که ما اعتماد بیجا به آنها کردیم مگر معیار دینداری ظواهر است؟ معیار دینداری را اهل بیت عصمت و طهارت به شکل دیگر معرفی کردند.

زمانی هم که به این اشتباهات خود پی می‌بریم متاسفانه آن را بر گردن حاکمیت و مملکت خود می‌گذاریم در صورتی که خودمان این معیارهای اشتباه را برای شیعیان قرار دادیم وگرنه کجای دین ما ملاک دینداری را جای سجده و نماز طولانی اطلاق کرده است.

البته باید گفت کسی منکر لباس و پوشش درست اسلامی نمی‌شود خیلی از این مسائل استحباب است اما نمی‌گوییم این‌ها اصل است بلکه فرع است. رابطه لباس و ملاک‌های دینداری عموم و خصوص مطلق است و باید توجه داشت که هر شخص دینداری باید ظاهر خوبی داشته باشد ولی هر کسی که ظاهر خوبی دارد دلیل نمی‌شود که دیندار است اگر ما همینجوری پیش برویم دقیقاً همین حرفی که در جامعه ما الان حاکم است پیش می‌آید که می‌گویند دلت پاک باشد.

نماز نخوان ! عبودیت را نداشته باش ! به واجبات هم عمل نکن ! اما دلت پاک باشد یا نیت درست است این‌ها همه انحرافات و سوءاستفاده‌ها از تفکر ماست چرا که ما این تفکرات اشتباه را در ذهن دیگران و خودمان جریان دادیم و روز به روز در زندگی خودمان این تفکرات و عقاید اشتباه را پرورش می‌دهیم

اگر واقعاً این ملاک دینداری حقیقی و شرعی است پس باید گفت قاتلین اهل بیت هم افراد بسیار خوبی بودند چرا که تمام این ملاک‌ها در قاتلین اهل بیت مشاهده می‌شود و در آنها خلاصه می‌شود به طور مثال شمر بن ذی‌الجوشن مجاهد فی سبیل الله بود در جنگ صفین حضرت امیرالمومنین به خاطر اینکه آن ملعون بیشتر از حد خود غنائم جنگی جمع کرد به چند ماه زندانی محکوم شد همچنین آن ملعون فقیه بود در مشکلات شرعی و مسائل شرعی پیش قدم می‌شد. عمر بن سعد زاهد نما بود، محدث بود، اهل علم بود آن را به اهل علم و معرفت می‌شناختند در کتب مختلف تاریخی این دو ملعون را حافظ قرآن و یا گاهی اوقات شاگردان اهل بیت و مسلک قرآن می‌دانستند. شبس بن ربعی روحانی مسلک کوفه بود اعتماد دینی داشت و همه نسبت به آن به چشم یک عالم نگاه می‌کردند از صحابه پیغمبر محسوب می‌شود. و جالب‌تر از آن ابتدا یار حضرت علی بن ابیطالب بود کسی بود که برای امام نامه نوشت و بعد از ایشان خواهش کرد که به کوفه بیاید زمانی که ابن زیاد می‌خواست شبس را به جنگ با حسین بفرستد آن را به غنائم جنگی حکومت ری درهم طلا و نقره وعده نداد بلکه به آن وعده ساخت بزرگترین مسجد کوفه را داد.

عمر بن حجاج زبیدی از امام حسین خواست که به کوفه بیاید اما بعد از چندی فرمانده جناح راست عمر بن سعد شد و همچنین قاتل مسلم بن اوسجه.

در زمان پیامبر مکرم اسلام هم همین معیارهای اشتباه باعث شد که روز به روز دشمنان پیامبر زیادتر شود به طور مثال ابوجهل که یکی از دشمنان آن زمان نامیده می‌شد در اصل ابوجهل نبود بلکه ابوعقل یا ابو الحکم بود . زمانیکه در جنگ‌ها به مشکلات عظیمی برمی‌خوردند تنها راه را در نظرات ابوعقل می‌دیدند یا ابوحکم می‌دیدند. همچنین فردی به نام عمیته ابن ابی سلب در اصل آنقدر زهد و دارای اعتقادات محکم بود که قبل از اینکه بخواهد خداوند متعال پیامبر مکرم اسلام را به عنوان خاتم النبیین معرفی کند تمام مردم تصور می‌کردند که عمیت بن ابی سلب پیامبر و خاتم النبیین خواهد شد چرا که میزان عبادت او بسیار زیاد بود و آن را به عبادت بسیار زیاد و خدادوستی و خداپرستی عمیق می‌شناختند.

نتیجه این معیارهای اشتباه و صدمات آن فقط یک چیز است آن است که زمانی که شما معیارها و نشانه‌های اشتباهی را برای شخص مومن قرار دهید آن شخص مومن با یک امتحان و یا یک تکان و تلنگر راه خود را عوض می‌کند چرا که این ساختمان عملاً چهارچوب و ستون محکمی ندارد و پایه آن بسیار سست و ناچیز است تمام افرادی که به عنوان دشمن اهل بیت شناخته می‌شوند افراد بسیار مومن اهل خدا محسوب می‌شدند و آنها را به مسلمانی می‌شناختند اما آن مسلمانی واقعی نبود چرا که در دل نفوذ نکرده بود و نشانه‌های آن فقط در ظاهر پدیدار می‌شد به همین خاطر با مقداری پول، ثروت، وعده، امتحان الهی و یا هر چیز دیگر دین خود را به ثروت و دنیا می‌فروختند.

به همین خاطر امام حسین علیه السلام یک آزمایش و نحوه تشخیص عجیبی برای افراد دین‌دار مشخص می‌کند یعنی اگر می‌خواهید شما دیندار واقعی را بشناسید و بفهمید و آن را درک کنید و حداقل خودتان به این باور برسید که آیا دین دار اصیل هستید یا نه. فقط یک راه وجود دارد و آن نه عبادت کثیر است، نه زهده زیاد است نه چهره عالمانه و مومنانه است، بلکه کسب امتیاز بالا و موفقیت سرشار از امتحان الهی است زیرا تنها امتحان الهیست که می‌تواند انسان دیندار را از انسان بی‌دین تشخیص دهد، مذهبی نما را از معتقد تفکیک کند و مدعیان دینداری را از دیندارهای واقعی تمیز دهد

امام حسین علیه السلام: اِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلی اَلْسِنَتِهِمْ یَحوطونَهُ ما دَرَّتْمَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ؛

به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایی که دین وسیلهزندگی آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم می شوند.

در همین ضمینه مولانا شعر عجیبی دارد که با چند بیت عملا معیار های دروغین که بر پایه استدلال های سست بنا شده است را از بین می‌برد:

شیعگی تنها نماز و روزه نیست آب تنها در میان کوزه نیست

کوزه را پر کن ز آب معرفت تا در او جوشد شراب معرفت

یک مسلمان آن زمان کامل شود که علوم وحی را عامل شود

به همین دلیل است که زمانی که به صدای غریبی امام حسین (ع) جوابی ندادند و هیچ کس به آن حضرت پاسخ یاری نداد امام (ع) فرمود: فقد ملئت بطونکم من الحرام. این بدین معناست که شما ظاهر دیندار را دارید و ادعای خدا پرستی و عبودیت شما سر به فلک میکشد اما خوردن حرام باعث شده که ندای حق را نشوید و تفاوت حق و باطل برای شما هویدا نشود. پس باید گفت آن چیزی که انسان را به خداوند متعال متصل می‌کند و نشانه مومن است تنها ظاهر او نیست است بلکه فکر و درک آن از اعتقادات است.

منابع

قرآن کریم

نهج البلاغه

زیارت ناحیه مقدسه

۱ _ شفاء اصدور فی شرح زیارت العاشور _ آیت الله ابوالفضل طهرانی _ جلد ۱ _ چاپ سوم ۱۳۹۹_ انتشارات رسالت غدیر

۲ _ نفس المهموم _ شیخ عباس قمی _ مترجم محمد باقر کمره ای _ تک جلدی _ چاپ سی و هشتم ۱۴۰۰ _ انتشارات جماران

۳ _ تفسیر مجمع البیان _ علامه طبرسی _ چاپ دهم ۱۴۰۲ ه، ق_ انتشارات دارالمعرفه

۴ _ تفسیر نور _ محسن قرائتی _ چاپ شانزدهم ۱۳۸۴_ انتشارات مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن

۵_ مقتل سالار شهیدان _ ابومخنف _ مترجم سید علی محمد موسوی جزایری _ چاپ چهاردهم ۱۳۹۵ _ انتشارات بنی الزهراء

۶ _ حکایت های ناب اخلاقی _ سلیمان صمدی _ محمد حسین محمدی _ چاپ دوم ۱۳۹۶ _ شمیم قلم

۷ _ المیزان فی تفسیر قرآن_ علامه طباطبایی _ چاپ دهم ۱۳۹۷ _ انتشارات اسلامی

۸ _ سخت نگیر شاد باش _ اندرو متیوس _ مترجم احسان خلیل الرحمان _ چاپ ششم ۱۳۹۹ _ انتشارات بیگ بوک

۹ _ راهنمایی و مشاوره شلی و حرفه ای _ دکتر عبد الله شفیع ابادی _ چاپ بیستم ۱۳۹۰ – انتشارات رشد

۱۰ _ مثنوی معنوی _ جلال الدین محمد بلخی _ چاپ سی و دوم _ دفتر چهارم _ انتشارات خاموش بوک

۱۱ _ انوار نعمانیه _ آیت الله سید نعمت الله جزایری _ جلد اول _ چاپ سوم _ انتشارات دار القاری

۱۲ _ جامعه شناسی _ انتونی گیدنز _ مترجم حسن چاوشیان _ویراست چهارم _ چاپ هجدهم ۱۴۰۱ _ انتشارات نشر نی

۱۳ _ تکه هایی از یک کل منسجم _ پونه مقیمی _ چلپ سیصدو پنجاهم ۱۳۹۷ _ انتشارات بینش نو

۱۴ _ عزت نفس در ده گام _ دکتر دیوید برنز _ مترجم دکتر اشرف کربلائی نوری _ چاپ دوازدهم ۱۴۰۱ _ انتشارات دانژه

۱۵ _ صوت _ جهاد تبیین _ حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان _ حرم حضرت معصومه (س) ۲۸/ ۴ /۱۴۰۱

۱۶ _ صوت _ جهاد تبیین، به شجاعت نیاز دارد _ حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان _ حرم مطهر رضوی ۲۷/ ۱۱ /۱۴۰۰

۱۷ _ صوت _ مردم کوفه _ حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha