خبرگزاری حوزه/ ۱. در توضیح عدم قیام امام حسن (ع) علیه معاویه بن ابوسفیان و قیام حضرت امام حسین (ع) اغلب به این نکته اشاره میشود که یزید بن معاویه، برخلاف پدرش که ظاهر شریعت را رعایت میکرد، به ظواهر شریعت تقید نداشت؛ بهصورت علنی، شراب مینوشید و اهل میمونبازی بود. به همین دلیل، حضرت سیدالشهدا (ع)، دست به قیام زد و به مصداق «إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی» حاضر به بیعت با یزیدبنمعاویه نشد. این گزارۀ عمومی و رایج، اگرچه توضیحی بیمبنا دربارۀ علت قیام عاشورا نیست، اما بهنظر میرسد میتوان به لایهای دیگر از مسئله که عندتاً ناظر به فلسفۀ سیاسی است، اشاره کرد.
همانطور که میدانیم یکی از مفاد صلح امام حسن (ع)، عدم جانشینی خلافت معاویه توسط فرزندش بود و با حضور زید در جایگاه خلافت مسلمین، عملاً این بند از صلحنامه نقض شده بود. با این اتفاق، عملاً در تاریخ اسلام و پس از وحی، اولین بار بود که سلطنت جایگزین خلافت میشد؛ اتفاقی که حتی در ماجرای سقیفه نیز رقم نخورد و خلفای سهگانۀ اهل سنت، هیچکدام به رسم سلطنت، به خلافت نرسیدند. از این منظر، عدم بیعت امام حسین (ع) با یزید، میتواند کاملاً توجیهپذیر باشد زیرا در اینجا فراتر از یک فرد فاسد همچون یزید، مسئله بر سر جایگزینی یک نظام سیاسی با نظام سیاسی دیگر است. جایگزین سلطنت بهجای خلافت، علاوه بر آنکه ناظر به احیاء سنت جاهلی نیز بوده، جابجایی فلسفۀ سیاسی ایندنیایی بهجای فلسفۀ سیاسی متعالی است. اما چرا فلسفۀ سیاسی مبتنی بر سلطنت، فلسفۀ سیاسی ایندنیایی است؟
۲. سلطنت، جلوهای از فلسفۀ سیاسی ایندنیایی
سیاست دینی که شکل تام و تمام آن در سیاست اسلامی متجلی است، مقامی است که انسان یا به تعبیر بهتر، انسانِ کامل، بهعنوان خلیفه و جانشین خداوند بر روی زمین، با تسلیم محض نسبت به اوامر الهی، ارادۀ الهی را در زمین جاری میسازد و امور مطابق با نظم تکوینی و شرایع الهی سامان میبخشد.
از این منظر، سیاستهای غیر اسلامی و غیر دینی، در حقیقت محصول اِعراضِ ارادۀ انسانها در مقابل ارادۀ الهی است که به حسب قاعدۀ اختیار از سوی خداوند برای انسان، تعریف شده است. انسان میتواند با بهرهگیری از اختیار، در مسیر ارادۀ الهی گام بردارد و یا از آن اِعراض کند. اختیار قرار گرفتن در مسیر ارادۀ الهی توسط انسان برای سامانبخشی به امور، سیاست دینی و اختیار اعراض از آن، سیاست غیر دینی را رقم میزند. یکی از مصادیق تعیین ارادۀ سیاسی غیردینی، تعیین جانشین برای سیاستمدار بهواسطۀ خواست درونیِ خودِ سیاستمدار است.
همانطور که نشستن در منصب سیاست و قدرت، در سیاستِ غیر دینی بهواسطۀ خواست شخصی و اعراض از خواست الهی ممکن میشود و بنابراین همواره با خواست معطوف به قدرت انسانی برای سلطه بر دیگر موجودات همراه است، بقاء و استمرار آن نیز تابع همین منطق است. استمرار این قدرت نیز بهواسطۀ تعیین جانشین توسط خودِ سیاستمدار و صاحب قدرت است؛ در حالیکه در سیاست دینی، جانشین توسط خداوند و یا بر اساس توانایی فرد در فهم و عمل به دستورات خداوند معلوم میشود. از اینرو ایدۀ سلطنت، اساساً محصول اعراضِ انسان از اوامر الهی است و لذا مستعد استبداد است.
۳. سلطنت در تقابل با امامت
بکی از مسائلی که معمولاً در این طرح مسئله، مطرح میشود، شباهت ایدۀ سلطنت در تعیین فرزند بهعنوان جانشین با ایدۀ امامت ائمۀ معصومین شیعی است. «اگر معاویه در تعیین یزید بهعنوان فرزند و جانشینش، ایدۀ سلطنت را بهجای خلافت قرار داد، آیا ایدۀ جانشینیِ فرزند هر معصوم به جای معصوم قبلی نیز مشابه ایدۀ سلطنت نیست؟»
بهنظر میرسد پاسخ این مسئله را صرفاً با طرح مسئلۀ مذکور در بند قبل بتوان داد؛ هرگونه پاسخی به این مسئله فارغ از وساطت امر الهی و آندنیایی در سیاست، نمیتواند پاسخی قانعکننده به این مسئله باشد. اگر ارتباط امر الهی با معصومین (ع) و توضیح جایگاه آنها در این عالَم خاکی را بدون ارتباط با عوالَم غیر ایندنیایی حذف کنیم و نادیده بگیریم، ایده سلطنت از جهات متعددی شبیه ایدۀ جانشینیِ معصومین(ع) با یکدیگر است.
از این جهت، در توضیح مسئلۀ عصمت معصومین و سیرۀ آنها ناگزیر از توضیح امر ایندنیایی با امر آندنیایی یا امر ناسوتی یا امر لاهوتی هستیم. هرگونه توضیح صرفاً ایندنیایی یا حتی صرفاً آندنیایی از مقام معصومین (ع) در تفکر شیعی، میتواند به طرح مسئلۀ فوق دامن بزند و پاسخ قانعکنندۀ آنرا ناقص نماید. در تفکر شیعی، مقام معصوم بر اساس آموزۀ تجلی و ظهور بیان میشود که نیازمند توضیح توأمان امر ایندنیایی و آندنیایی با یکدیگر است.
از اینجهت، شاید این حدیث از امام حسن (ع) بهخوبی بیانگر جایگاه ائمۀ معصومین (ع) باشد. «باهوشترین و با فراستترین مردمان، پرهیزکاران و نادانترین و بیخردترین مردم، انسانهای فاجرند و شما اگر در میان جابلقا و جابلسا در پی مردی بگردید که جدّش، رسولالله(ص) باشد، جز من و حسن، کسی را نمییابید» و یا امیرالمومنین (ع)، در حدیثی دیگر میفرمایند: «من به جابلقا و جابلسا میآیم و آسیاب جنگ را مستقر میسازم و جهان را با آن، همچون دانههای گندم در آسیاب، آرد میکنم».
این دست احادیث، دستمایۀ حکما برای توضیح چنین مقامی بودهاند. از این جهت، از حیث فلسفۀ سیاسی، توضیح مقام امامت و نحوۀ جایگزینیِ آنها با یکدیگر، بدون توضیح امر آندنیایی و ملکوتی در ارتباط با امر ایندنیایی و ناسوتی، منجر به برقراری شباهت بیوجه میان امامت و سلطنت میشود. در حالیکه امر امامت و جانشینیِ آن، حقیقتاً در ارتباط عالم ملکوتی با عالم ناسوتی رقم خورده است، در ایدۀ سلطنت و جایگزینی آن، امر ایندنیایی قدرتطلبیِ سلطان، حکمفرماست و حتی منجر به برساختهای معنوی کاذب پیرامون سلطان میشود.
در ایدۀ امامت، حقیقت امور در عوالم ملکوتی رقم خورده و در این دنیا تجلی و ظهور دارد، اما در ایدۀ سلطنت، حقایق معنوی و روحانی، توسط دستگاههای تبلیغاتی، برساخته میشود تا قدرتطلبیِ سلطان را در پرتو مفاهیم جعلیِ مقدس پنهان دارد.
از این منظر شاید بتوان عبارت ابتدایی این متن در زیارت اربعین را ناظر به قیام سیدالشهدا (ع) بهشکلی دیگر نگریست و قیام عاشورا را برای ممانعت از قلب حقیقت توحید بهجای شرکِ سلطنت تعلقی نمود.
دربارۀ نحوۀ تعامل علمای شیعی در عصر غیبت با سلطان جائر، در یادداشت دیگری به شرط توفیق، با تمرکز بر کتاب ارزشمند سیدمرتضی علم الهدی، رساله فی العمل مع السلطان نکاتی خواهم نوشت.
محمدرضا قائمی نیک