جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
خاطرات شهدا | آرزویش این بود که إربا إربا شود

حوزه/ فرمانده درشت اندام گردان که بچه‌ها را با شوخی‌هایش درباره اندازه قبر می‌خنداند، سرانجام در عملیات کربلای پنج به آرزویش رسید؛ او که ساعاتی قبل از شهادت، با اشتیاق به شنیدن شعر «کبوتر بام امام حسین(ع)» اصرار می‌کرد، با اصابت گلوله توپ در پشت خاکریز، تکه تکه شد و به کاروان شهدا پیوست.

به گزارش خبرگزاری حوزه، روایتی از شهید حاج احمد امینی تقدیم شما فرهیختگان می‌شود. این شهید والامقام، فرمانده گردان در عملیات کربلای پنج بود که با آرزوی شهادت زندگی کرد و در نهایت به مراد دلش رسید.

حاج احمد هیکل درشتی داشت. بچه ها سر به سرش می گذاشتند. با این هیکل درشت چطور می خواهی توی قبرهای کوچک گلزار شهدا جا شوی؟

می خندید و می گفت: همین قبرها هم برای من زیاد است. آرزویش این بود که اربا اربا شود.

فرستاده بود دنبالم. رفتم سنگر فرماندهی.

گفت: می خواهم شعر “کبوتر بام حسین (ع)” را برایم بخوانی.

گفتم: قصد دارم دیگر این شعر را برای کسی نخوانم. برای هر کسی که خواندم شهید شده.

گفت: حالا که این جوری است حتما باید بخوانی.

دلم می خواد کبوتر بام حسین بشم من/فدای صحن و حرم و نام حسین بشم من.

دلم می خواد زخون پیکرم وضو بگیرم/مدال افتخار نوکری از او بگیرم.

وسط خواندن حال و هوای دیگری داشت و صدای گریه هایش سنگر را پر کرده بود.

دلم می خواد چو لاله ای نشکفته پرپر بشم/ شهد شهادت بنوشم مهمون اکبر بشم.

وقتی در ابتدای عملیات کربلای پنج، در پشت خاکریز در حال ساخت، مستقر شده بود، گلوله توپی خاکریز را مورد هدف قرار داد.

ترکش های گلوله بالای سینه و پاهایش را برده بود. شده بود یک تکه گوشت له شده. همان که می خواست؛ اربا اربا.


منبع: کتاب مربع های قرمز، خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha