شنبه ۱۵ دی ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۳
پدیده‌های شگفت‌انگیز در قرآن و چالش‌های علمی

خبر/ این مقاله به چالش‌های مطرح‌شده پیرامون پدیده‌های شگفت‌انگیز در قرآن کریم می‌پردازد. منتقدان با استناد به معجزاتی چون تولد عیسی مسیح از مادری باکره و صحبت کردن سلیمان با مورچه، به تلاش برای ایجاد تناقض میان قرآن و علم تجربی می‌پردازند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، قرآن کریم به عنوان آخرین کتاب آسمانی، حاوی معجزات و پدیده‌های شگفت‌انگیزی است که در برخی موارد با قوانین طبیعی و علم تجربی در تضاد به نظر می‌رسند.

این مقاله به بررسی شبهاتی می‌پردازد که حول این معجزات شکل گرفته و نقدهای مرتبط با آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد.

پیش‌درآمد


چالش دین و علوم تجربی ریشه در دوران رنسانس و نوزایی تفکر غربی دارد؛ در جهان غرب و پس از حدود ده قرن از سیطره‌ی کلیسا بر تفکر غربی و تحمیل عقائد و برداشت‌های کاملا انسانی، به عنوان معارف مقدس الاهی، متفکران و مصلحان غربی بر علیه هژمونی ظالمانه‌ی کلیسا شوریدند و دورانی را رقم زدند که یک از مهم‌ترین شاخصه‌های آن تمرکز بر علم تجربی و کنار نهادن کتاب مقدس و عقائد دینی از میانه‌ی زندگی بشر غربی بود؛ از اواسط دوران قرون وسطی، این حقیقت آرام آرام خود را نشان می‌داد که بسیاری از آموزه‌های کتاب مقدس و کلیسا، با عقل و علم بشری سر ناسازگاری دارد؛ انسان غربی همواره خود را میان پذیرش عقائد کلیسایی و پشت کردن به عقل و علم و یا کنار نهادن کتاب مقدس و تعهد به دستاوردهای عقل و علم، متحیر و مخیر می‌دید و در نهایت انتخاب خود را کرد، دین را به کناری نهاد و به عقل و علم روی آورد؛ اما در این سوی کره‌ی خاکی، دین اسلام با تکیه‌ی بر وحی ناب الاهی، دوران شکوفایی و رسیدن به اوج اقتدار و اعتزاز خود را در پیش رو داشت؛ تا پیش از ورود تفکر جدید غربی و آشنایی مسلمانان با عقلانیت مدرن، هیچ کس به تعارض قرآن با علم و عقل باور نداشت؛ اما با انتقال تفکر غربی به ذهنیت مسلمانان و جایگزین‌شدن سبک تفکر غربی به جای سبک تفکر فلسفی و سبک تفکر دینی، پای چالش دین و علم تجربی هم در اینجا به میان آمد؛ شبهه‌ی حاضر یکی از ده‌ها موردی است که به عنوان تعارض آیات قرآن و علم تجربی مطرح شده است؛ در این نوشتار پس از اشاره به شبهه، به بررسی و نقد آن خواهیم پرداخت.

چکیده‌ی شبهه


در قرآن از حادثه‌هایی تعجب‌انگیز، به عنوان آیت و نشانه‌ی صفات الهی یاد شده است؛ حادثه‌هایی که هرگز با علل و عوامل طبیعی و روابط عادی بین پدیده‌ها سازگار نیست؛ تولد عیسی مسیح از مادری باکره، سخن گفتن او در گهواره و صحبت کردن سلیمان با مورچه، نمونه‌هایی از داستان‌های یادشده در قرآن است که فاقد توجیه عقلانی است و به هیچ عنوان با دستاوردهای علم امروزی همخوانی ندارد؛ زیرا مثلا برای تولد انسان، وجود دو جنس مخالف و ترکیب اسپرم و اوول لازم است؛ نیز حیوانات برای سخن گفتن به مغزی بی‌اندازه پیچیده نیاز دارند تا بتواند یک سلسله فعل و انفعالات بسیار بغرنج را انجام دهند و بدیهی است که هیچ حیوانی از چنین مغزی که به او قدرت تفکر و تکلم عقلانی بدهد، برخوردار نیست! از سوی دیگر آیات قرآن از شنیدن سخنان مورچه توسط سلیمان حکایت دارد؛ این درحالی است که مورچگان، دارای ارگان‌های مربوط به تولید صوت نیستند و تنها با بو با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند! چنین اشتباهاتی ناشی از اطلاعات کم اعراب، نسبت به بیولوژی حیوانات و در نتیجه، انسانی بودن متن قرآن است!

چکیده‌ی نقد


پیامبران الهی برای اثبات ارتباط خود با ملکوت عالم، به اذن خداوند، به معجزاتی (خوارق عاداتی) دست می‌زدند تا مردم با مشاهده‌ی آن، به صدق مدعای آن‌ها اطمینان پیدا کنند؛ قرآن کریم در ضمن برخی از آیات به پاره‌ای معجزات آنان اشاره کرده است؛ تحقق چنین معجزاتی، به معنای تحقق اموری فراعقل و نه عقل‌ستیز است؛ عقل، اگرچه نمی‌تواند وجود یا عدم آن‌ها را اثبات کند (چون اثبات امور جزئی در توان عقل نیست و در این خصوص به مدارک تاریخی نیازمندیم) اما نمی‌تواند به انکار آن نیز دست یازد؛ از منظر عقل، تامادامی که پدیده‌ای از جریان عمومی علل و اسباب خارج نباشد، وجودش ممکن است و نمی‌توان آن را به صرف استبعاد، ممتنع دانست؛ به عبارت دیگر، معجزات، از سنخ امور فراعقلی‌اند نه عقل ستیز؛ بنابر این اموری عقلانی به شمار می‌روند؛ آنی بودن تحقق معجزه و محتاج نبودن آن به شرایط زمانی و مکانی مخصوص، که از ویژگی‌های آن است، سبب شده تا عده‌ای با تکیه بر حس و تجربه، معجزه را خرافه و مخالف قانون علیت انگارند؛ این در حالی است که معجزات، هرگز نافی قانون علیت عام نبوده و تنها از عللی فرامادی و فراطبیعی حکایت دارند!

مقدمه


قرآن کریم آخرین و کامل‌ترین کتاب آسمانی است که به گفته‌ی خود، عزیز و استوار است و هیچ باطلی در آن راه ندارد؛ کتابی است که از جانب خداوند حکیم و برای هدایت بشریت نازل شده است؛ باورمندی به محتوای درونی این کتاب شریف و صیانت آن از هرگونه اشتباه، آن چنان از اهمیت برخوردار است که از دیرباز تاکنون مخالفان و موافقان این کتاب را در کشاکش سؤال و جواب واداشته است؛ چرا که باور به وجود هرگونه اختلاف در ساحت این کتاب آسمانی، که مهم‌ترین منبع فکری و سلوکی مسلمانان است، را به کلی فرومی‌پاشد؛ از این رو عالمان مسلمان همواره بر آن بوده‌اند تا از کیان سلامت و استحکام این کتاب الهی پاسداری کرده و با دلائل علمی و منطقی، به شبهات مخالفان پاسخ دهند؛ قرآن کریم از داستان‌ها و حادثه‌هایی خبر می‌دهد که با نظام علت و معلول مادی همخوانی ندارد و جز با عوامل خارق عادت، صورت نمی‌پذیرد؛ این حادثه‌ها همان معجزاتی است که بر دست پیامبرانی چون موسی و سلیمان و عیسی و غیر آنان جاری شده است؛ عدم انطباق حوادث نام‌برده با جریان عادی تحول پدیده‌ها، شبهه‌ای است که عده‌ای با تمسک به آن در تلاش برای خدشه‌دار جلوه‌دادن قرآن کریم ایراد کرده‌اند.

عقلانی، عقل‌ستیز و فراعقلی!


حکم عقل در تبیین وجود و تحول پدیده‌ها از سه حال خارج نیست:

یک: اموری که عقل از پذیرش آن امتناع می‌ورزد و قاطعانه آن را ممتنع می‌داند (عقل‌ستیز)؛ مانند اینکه عدد چهار هم زوج باشد و هم فرد؛

دوم: اموری که عقل از درک علت و عوامل آن عاجز است ولی آن را ممتنع نمی‌داند و حکم به فراعقل بودن آن می‌دهد (عقل‌پذیر)؛ مانند همه‌ی امور ماورای طبیعت و معجزاتی که در قرآن کریم و روایات دینی بیان شده است؛

سه: اموری که عقل با حکم قاطع و یقنی به اثبات ان می‌پردازد و در استدلال خود به چیزی جز تأمل خود نیازمند نیست (عقلانی)؛ همه‌ی قضایای بدیهی و قضایای فطری؛ مانند امتناع اجتماع ضدین و امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین؛ با مطالعه‌ی آیات قرآن کریم چنین می‌فهمیم که قرآن، قانون عمومی علیت و معلولیت را می‌پذیرد و برای مرگ و زندگی و حوادث طبیعی، چون حوادث آسمان و زمین اسبابی قائل است؛ گرچه در آخر برای اثبات توحید، همه تحولات را به خداوند متعال مستند می‌کند؛ در عین حال گاهی از حوادثی به عنوان آیت و معجزه خبر می‌دهد که از جریان عادی و معمولیِ علت و معلول مدی خارج است و جز با عوامل خارق عادت صورت نمی‌پذیرد؛ فرقی که میان فرایندهای عادی و فرایندهای خارق عادت وجود دارد، این است که فرایندهای عادی مؤثر در پیدایش و تحول حوادث عادی قابل‌مشاهده و تجربه‌پذیر است و این گونه حادثه‌ها در شرایط زمانی و مکانی مخصوصی رخ می‌دهد؛ در حالی که مشاهده و تجربه‌ی حسی فرایند معجزات، برای بشر عادی امکان ندارد! زیرا فرایند پدیدآمدن معجزات آنی و فوری و با اراده‌ی پیامبر یا فرشته اتفاق می‌افتد؛ به خلاف حوادث طبیعی، که اسباب اثر خود را بتدریج در مسبب ایجاد می‌کنند؛[۱]

باری! معجزه یا خارق عادت، قانون علیت را نفی و نقض نمی‌کند و تحت قانون علیت عام قرار دارد؛ معجزه تنها علتی برتر و فراتر از علل طبیعی و مادی را در پس خویش دارد؛ از همین روست که خود علم هم نمی‌تواند حوادث خارق عادت را نپذیرد و درست به همین علت است که برخی از دانشمندان تجربی در مقام توجیه این گونه حوادث، آن‌ها را به جریان امواج نامرئی الکتریسته و مغناطیس نسبت دهند؛ آری! فقط کسانی خوارق عادت را نمی پذیرند که تنها سر و کارشان با علوم طبیعی و حس و تجربه است و از علم تجربی انتظار بیش از توان آن دارند و قلمرو توانمندی علم تجربی را نمی‌دانند یا نمی‌خواهند بپذیرند! دانشمندان دنیا آن قدر از مرتاضان، حرکات و کارهای خارق عادت دیده‌اند که دیگر جای هیچ شک و تردیدی در وجود چنین حوادثی برایشان باقی نمانده است.[۲]

جایگاه و ارزش علوم تجربی در معرفت‌شناسی


نه تنها ضرورتی ندارد، بلکه اصلا ممکن نیست که مرجع تشخیص و تأیید حقانیت همه‌ی گزاره‌ها، علم تجربی باشد و همه‌چیز تنها با داوری علم تجربی به اثبات رسد؛ اساسا چنین چیزی نه تنها ممکن نیست که اگر امکان هم داشته باشد، سودمند نخواهد بود و نتیجه‌ای جز محروم شدن انسان از دیگر منابع شگرف و پیچیده‌ی آگاهی و کاهش سطح فهم و دانش انسان‌ها نخواهد داشت؛ علم تجربی، که محدود به عالم ماده و تجربه است، مقوله‌ای و عقل سلیم و دیگر منابع شناخت، مقوله‌های دیگری هستند؛ از این رو نباید عرصه‌ی فعالیت منابع گوناگون شناخت را یکی بگیریم و یک را جایگزین دیگری کنیم؛ چنین کاری باعث درک نادرست از حقایق هستی می‌شود!


علاوه بر این علم تجربی هم، برای اثبات حقانیت داوری‌های خود، محتاج عقل و براهین عقلی است؛ زیرا علم تجربی، آثار و نشانه‌هایی را در عالم ماده یافته به عقل ارجاع می‌دهد تا عقل به درستی داوری آن حکم کند؛ علوم حسی در فرایند داوری، با تجربه ارزیابی و ارزش‌یابی می‌شوند، اما اثبات حقانیت و واقع‌نمایی خود تجربه، نه قائم به نفس است و نه می‌تواند متکی به تجربه‌ی دیگری شود و گرنه لازم می ‏آید، اثبات درستی یک تجربه تا بی‌نهایت تجربه را طلب کند؛ بلکه علم به صحت تجربه، از طریق حکم عقل به‌ دست می‏آید، نه حس و تجربه؛ پس اعتماد بر علوم حسی و تجربی به طور ناخودآگاه، اعتماد بر علوم عقلی نیز هست.[۳]

اعجاز تولد عیسی علیه السلام


یکی از حادثه‌هایی که خداوند متعال در قرآن کریم برای بندگان خود از آن یاد می‌کند، آیت و معجزه‌ی تولد حضرت عیسی از مادری باکره و سخن گفتن او در گهواره است؛[۴]"و در این کتاب از مریم یاد کن! آنگاه که از کسان خود فاصله گرفت و در مکانی شرقی به کناری شتافت و در برابر آنان پرده‏ای بر خود گرفت؛ پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به [شکل‏] بشری خوش‏اندام بر او نمایان شد؛ مریم‏ گفت: «اگر انسان پرهیزگاری هستی، من از تو به خدای رحمان پناه می‏برم!» فرشته گفت: «من فقط فرستاده پروردگار توام! تا به تو پسری پاکیزه ببخشم؛» مریم گفت: «چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست هیچ بشری به من نرسیده و بدکاره هم نبوده‏ام؟!»

فرشته گفت: « [فرمان‏] چنین است؛ پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است و تا او را نشانه‏ای برای مردم و رحمتی از جانب خویش قرار دهیم و [این‏] فرمانی قطعی است»)؛ برخی بر این آیات خرده گرفته و این ماجرا را از افسانه‌هایی دانسته‌اند که ریشه در فرهنگ کهن داشته است؛ گفته‌اند که داستان تولد عیسی علیه السلام از مریم باکره، جز خرافه و ادعایی غیرعلمی چیز دیگری نیست و این موضوع را با اساطیر و افسانه‌های باستانی هندی مقایسه کرده‌اند؛ مهم‌ترین دلیل آن‌ها برای خرافه قلمدادکردن این آیات، ناسازگاری آن با علم تجربی و طبیعی است! معجزه‌ی تولد حضرت عیسی و سخن گفتن او در گهواره از قاعده امور فراعقل مستثنی نیست؛ زیرا باردارشدن دخترکی دوشیزه امری خلاف عقل، نیست تا عقل از پذیرش آن امتناع ورزد؛ آری! در نظام آفرینش برای به وجود آمدن هرموجود، سلسله‌ای از عوامل و اسباب خاصی نیاز است؛ مثلا برای تولد انسان، وجود دو جنس نر و ماده، آمیزش و ترکیب اسپرم و اوول لازم است؛ طبیعت، مخلوق خدا و محکوم فرمان او است و هرگاه خدا بخواهد می‏تواند نظام کنونی آن را دگرگون سازد و به وسیله اسباب و عوامل غیرعادی، موجوداتی را بیافریند؛[۵]این امر در دایره‌ی قدرت خداوند است و مستلزم هیچ نوع محال عقلی هم نیست؛ هرچند علم تجربی آن را ناممکن بداند!

آیا گفتگوی انسان‌ با حیوانات ممکن است؟


قرآن کریم می‌گوید سلیمان پیامبر، زبان حیوانات را می‌دانست و با آن‌ها سخن می‌گفت؛ در آیات ۱۸ و ۱۹ از سوره‌ی نمل سخن از گفتگوی سلیمان با مورچه‌ای به میان آمده است: (تا آن گاه که به وادی مورچگان رسیدند؛ مورچه‏ای [به زبان خویش‏] گفت: «ای مورچگان، به خانه ‏هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش- ندیده و ندانسته- شما را پایمال کنند!» [سلیمان‏] از گفتار او تبسم کرد و گفت: «پروردگارا، در دلم افکن تا نعمتی را که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته‏ای سپاس بگزارم و به کار شایسته‏ای که آن را می ‏پسندی بپردازم و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته‏ ات داخل کن!»)؛ برخی از مخالفان قرآن گفته‌اند که طبق تحقیقات بیولوژیک، مورچگان دارای ارگان‌های مربوط به تولید صوت نیستند و تنها با به جای گذاشتن رد شیمیائی و حس بویایی با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند؛ این از یک سو و از سوی دیگر توانایی حرف‌زدن، ناشی از سلسله‌ای از فعل وانفعالات بسیار بغرنج است که به مغزی بی‌اندازه پیچیده نیاز دارد و هیچ حیوانی از چنین مغزی که به او قدرت تفکر و تکلم عقلانی بدهد، برخوردار نیست! بنابر این ادعای اینکه انسانی گفت و گوهای دیگر حیوانات را بفهمد، خلاف علم و واقع است!

قول به معنای مطلق ابراز مقصود


برای فهم این واقعیت که مقصود قرآن از گفتگوی با حیوانات چیست، توجه به یک نکته ضروری است و آن اینکه: مفهوم واژه‌ی «قول» در آیات قرآن، در همه‌ی موارد، یکسان نیست؛ گاهی مقصود از قول و سخن گفتن، همان سخن گفتن انسانی و استخدام ابزارهای صوتی از سوی انسان‌هاست و گاهی دیگر گونه‌های سخن گفتن مراد است؛ مثل سخن گفتن شیاطین با یکدیگر، گفتگوی خداوند با انسان یا حیوانات یا جمادات یا نباتات و بالاخره سخن گفتن انسان با حیوانات؛ چنین نیست که واژه‌ی «قول» در تمام موارد از یک گونه باشد؛ اساسا سخن گفتن به معنای ابراز معانی و مقاصدی است که در ذهن (در ضمیر) گوینده است و می‌خواهد آن را به شنونده و مخاطب خود انتقال دهد؛ بنابر این هرگونه رفتاری که این فرایند را انجام دهد، نوعی گفتن و قول به حساب می‌آید.

از این رو هرموجود باشعوری به شیوه‌ی خاصی با محیط خود ارتباط برقرار می‌کند و با دیگر افراد نوع خود سخن می‌گوید؛ حتی انسان‌ها که قادر به تکلم زبانی در سطح پیچیده هستند، می‌توانند به شیوه‌های گوناگون دیگری هم با یکدیگر گفتگو کرده و پیام‌های خود را انتقال دهند؛ در حوزه روان‌شناسی، به ویژه روان‌شناسی اجتماعی، مسائلی مانند زبان بدن، ارتباط چشمی، نمادها، ... موردبحث قرار می‌گیرد؛ این روش‌ها نوعی سخن گفتن و منتقل‌کننده پیام از پیام‌دهنده به پیام‌گیرنده است؛ البته امروزه نیز علم تجربی برقراری ارتباط با حیوانات و فهم سخن آنان را بعید نمی داند و تلاش می کنند تا بتوانند از طریق صدا ها، سیگنال ها، ارتعاشات صوتی یا فیزیکی، برخی از پیام ها و مفاهیم آن ها را درک کرده و البته تا حدودی موفق بوده اند؛ مثلا چه صدایی علامت خشم، و چه صدایی علامت رضایت، و چه صدایی علامت گرسنگی و چه صدایی علامت تشنگی و امثال آن است. باری هیچ محال و ضرورت عقلی لازم نمی آید که خداوند با قدرت بی انتهای خود، چنین علمی را به پیامبرش عطا کرده باشد و حکم به صحت این موضوع، مطلبی عقل گریز نیست که عقل از پذیرفتن آن امتناع ورزد!

پی نوشت ها:

[۱] طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۴۱۷ق، پنجم، ج۱، ص ۷۴،

[۲] همان، ص ۷۶

[۳] طباطبایی، پیشین، ج۱، ص ۴۸

[۴] . مریم/ آیات ۱۶ تا ۲۱.

[۵] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ ش، اول، ج۲، ص ۵۵۲

منبع: مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه های علمیه

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha