سرویس علمی - فرهنگی خبرگزاری حوزه، بخش سوم گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین رستم نژاد پیرامون مبانی اخلاق در قرآن را تقدیم می کند.
اخلاق قرآنی، اخلاق خود کنترلی از درون است و این خصوصیت وجه ممیزه اخلاق قرآنی با سایر مکاتب اخلاقی اعم از فلسفی ، شبه فلسفی ، کلامی و غیر کلامی غیر دینی است، اخلاق های غیر دینی، حالت کنترل از بیرون هستند و صرف فعل و ترک را ملاک ارزبابی قرار می دهند لذا رفتار که یک عمل است و در گفتار و کردار انسان ظاهر می شود از نگاه قرآن ریشه درونی دارد و این یکی از مبانی اخلاق قرآنی است.
در مباحث اخلاقی قرآن به طور مستقیم سراغ رفتار نمی رود بلکه به سراغ "صفات" می رود، صفات مربوط به درون انسان می باشند و چیزی که قرآن روی آن حساب ویژه باز می کند حالات و ملاکات نفسانی است یعنی درون و صفات درونی را نگاه می کند نه ظواهر را .
سنخیت عمل و عامل
در همین راستا قرآن، اصلی را بیان می کند که یک اصل قرآنی است « قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ؛ اسرا 84 » هر جان و شخصی بر اساس شاکله خودش عمل می کند و در ارتباط با انسان اگربخواهیم این اصل را معنا کنیم یعنی؛ اعمال انسان ریشه در درون او دارد و عمل بیرونی بر اساس شخصیتی است که شکل گرفته است
مثال اول :
"شاکله" متصف به صفات و حالات اخلاقی می شود و در بیرون به صورت یک عمل بروز می کند دو نفر که به جنگ می روند ؛ یکی می ماند می جنگد و دیگری فرار می کند و علت بروز این دو عمل این است که با دو شخصیت مواجه هستیم و هر یک بر اساس یک صفت بروز دارند؛ "ترس" صفت نفسانی است ، شجاعت نیز وصف درونی است و ما در بیرون عملی را می بینیم که نشان دهنده آن صفت درونی است .
مثال دوم :
انسان ها دو دسته اند سخی و بخیل و بخل, سخاوت وصف ذاتی هسنند از نگاه قرآن افعال بیرونی که از ما صادر می شوند ریشه در اوصاف درونی ما دارد ، لذا سخی و بخیل ؛ شجاع و ترسو هر یک طوری عمل می کند که دیگری عمل نمی کند ؛ قرآن به ریشه ها نگاه می کند چون اعمال و رفتار انسان بروز آن صفات است لذا قرآن از راه رفتار ، انسان را معنا می کند و بر اساس همان رفتار می گوید فرد چکاره است!
لذا نسبت های قرآن بسیار جالب است ، چون اخلاق و رفتار های اخلاقی ریشه در اوصاف درونی انسان دارد و در معرفی انسان با توجه به درونش او را معرفی می کند لذا در قرآن از قلب فراوان یاد می شود و مراد از قلب، درون انسان است و می خواهد ذات انسان و گوهره وجودی انسان را تعریف کند و فعل را نسبت به قلب می دهد یعنی قرآن انسان را به درون توجه می دهد باید درون را ببینی و این برونت ظهور همان درون توست .
صفات پسندیده و ناپسند که قرآن نسبت به قلب داده است
صفات نیکو :
قرآن صفات نیکو را به قلب نسبت می دهد مانند: اسناد ایمان به قلب ]كَتَبَ في قُلُوبِهِمُ الْإيمان؛ مجادله 22 » ، نوشته شد در قلب ایشان ایمان[، دراینجا ایمان به قلب اسناد داده شد . و نیز اسناد تقوی به قلب «ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب ، حج 32 » و هم چنین اسناد وقار به قلب «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنين ، فتح 4»؛ اسناد آرامش به قلب «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ، رعد 28» اسناد خوف به قلب «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم ؛ انفال 2 » اسناد خشیت به قلب «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ؛ حدید 16» و.... اینها آیاتی است صفات نیکویی را بیان می کند و این صفات را به قلب اسناد می دهد و با این اسناد می خواهد نکته مهمی بگوید و آن توجه به درون است .
صفات زشت :
در بخش دیگری از آیات نیز صفات زشت را به قلب اسناد می دهد مانند ؛ اسناد غلظت و درشتی به قلب « وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك ، 159 آل عمران » و نیز اسناد تردید و شک به قلب «إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُون ، تویه 45»؛ اسناد بیهودگی به قلب «لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ ، انبیاء 3 » اسناد زنگار به قلب « كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ ، مفطفین 14 » قرآن کریم در تمامی این آیات صفات زشت را به قلب اسناد داده است.
لذا خداوند در صفات نیک و زشت نسبت ها را به درون انسان معطوف می کندو می گوید اینها بروز و ظهور خارجی دارند اما ریشه این ظهورات وصف درونی است لذا همه این بروزات مربوط به درون است و بیرون ترجمان درون است.