در صحنه با شکوه عاشورایی
در بارش تیغ و غربت و تنهایی
با قافله ای که رنج با خود می برد
والله ندیده ام به جز زیبایی!
وقتی روز واقعه به پایان می رسد و غبار جنگ بر زمین می نشیند، نام زینب کبری(س) بر صدر نگاهها و عمق توجهات عاشوراییان، به درخشندگی و مظلومیت و صبر و حماسه سازی و پیام اوری و میراث داری حقیقت جهاد کربلا و حادثه خونرگ عاشورا، تلألو می گیرد.
السلام ای دختر شاه نجف السلام ای صابر صحرای طف
السلام ای چادر زهرا به سر السلام ای نور خورشید و قمر
السلام ای مقتدای عالمین السلام ای خواهر خوب حسین
السلام ای بانوی ماتم زده صبر تو صبر جهان بر هم زده
السلام ای تار و پود فاطمه دختر صورت کبود فاطمه
زینب با آن کوه رنج و مصیبتهایی که کمر تاریخ را می شکند، هم در غربت و هجر و فراق حسین می سوزد و هم داغ فرزندان و یاران و دلداران را به جان می کشد و هم سرپرستی جمع زنان و یتیمان را به دوش می کشد و هم کاخ سبز معاویه ملعون و مجلس یزید دون صفت رذل را به آتش کلام حماسه سازش می کشد که اهنگ کلام و قدرت بیان و لحن پیامش یادآور صدای علی در گذرگاه تاریخ است.
السلام ای مظهر شور و شعور پای تا سر عشق سر تا پا حضور
السلام ای کربلا در کربلا ای به ایمان برادر مبتلا
السلام ای خطبه خوان شهر شام خواب را کردی به بدخواهان حرام
السلام ای چشم زیبا بین عشق زینب کبری و زهرای دمشق
زینب(س) کیست؟
همو که خطبه طولانى و بلندى را كه حضرت صدیقه كبرى فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدك در حضور اصحاب پیغمبر اكرم (ص) ایراد فرمودند، روایت نموده است.
زینب (س) با اینكه دخترى خردسال بود، این خطبه عجیب و غرّاء كه محتوى معارف اسلامى و فلسفه احكام و مطالب زیادى است را با یك مرتبه شنیدن حفظ كرده، و خود یكى از راویان این خطبه بلیغه و غراء می باشد.
امام سجاد (ع) در حق ایشان فرمودند:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید كه تعلیم ندیده، و بانوى فهمیده اى هستى كه بشرى تو را تفهیم ننموده است».
زینب کیست؟
همو که پس از حادثه عظیم کربلا و آن همه فاجعه و داغ خونین در مجلس یزید ملعون فریاد برآورد:
«به خدا قسم اى یزید، هر چه كردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا كه تو جز پوست خود نشكافتى و جز گوشت خود ندریدى.
اى یزید! در آن روزى كه خداوند بدنهاى پاك شهیدانمان را حاضر می كند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا(ص) وارد خواهى شد، امّا می دانى در چه حالى؟ در حالیكه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین برده اى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى كه به دست آورده اى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را كه در كربلا به خاك و خون كشیده اى، مغلوب و مرده مپندار. كه خداوند می فرماید: (كسانى را كه در راه خدا شهید شده اند مرده مپندارید. بلكه آنان زنده اند و در نزد خداى خود روزى می خورند). سوره مبارکه آل عمران ، آیه 169 )
و اى یزید! براى تو همین بس كه حاكم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى كسى كه این مقام را براى تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار كرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست كه چه جانشین بدى براى خود تعیین كرده و در روز جزا درخواهید یافت كه بدترین مكان از آنِ كیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد. »
شب عاشورا، زینب که در اضطراب و پریشانی است و حتی یکی دو نوبت نمی تواند گریه اش را مخفی کند، آنقدر از چشمش غم هجر و درد دوری حسین(ع) می بارد که بر روی دامن مولا بیهوش می شود و امام(ع) با صحبتهای خود زینب را آرام می کند.
«لا یذهبن حلمک الشیطان؛ خواهر عزیزم! مبادا هوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید»
(بحارالانوار، ج 45، صفحه 2 و ارشاد شیخ مفید، صفحه 232 )
آنگاه حسین (ع) حدیث روزگار و خاطره های ایام دور و نزدیک را به زینب (س) می فرماید و اینکه...:
خواهرم! مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین طور، مادر همین طور... همه انها رفتند!
زینب در پاسخ حسین (ع) چنین می گوید:
برادر جان! همه آنها اگر رفتند من پناهگاهی چون تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی ماند.
مرحوم سيد نورالدين جزايري، در خصائص الزينبيه، ويژگي موثقه بودن زينب(س) را طرح ميكند و مينويسد:
«از جمله القاب آن محترمه "موثقه"(مورد اعتماد) است، كه آن مكرمه مورد وثوق خلاق عالم و حضرت سيدالشهدا، و حضرت سجاد (عليهماالسلام) بودهاند و لذا حافظ ودايع الهيه و اسرار محمديه بوده، بلكه محل وثوق كليه مردم بوده و لذا حضرت سيدالساجدين (عليهالسلام) هر وقت بيان اخبار و احاديث ميفرمود و ميخواست كه در اذهان مردم جاي گيرد و از او بپذيرند، به عمهاش اسناد ميداد و از آن مخدره نقل ميفرمود و كذلك ابن عباس با اين كه مقبول القول بود، مع ذالك ميگفت: «حدثتنا عقیلتنا.»
هر چند پاي بي رمق او توان نداشت
هر چند بين قافله جانش امان نداشت
بار امانتي که به منزل رسانده است
چيزي کم از رسالت پيغمبران نداشت
جز گيسوان غرق به خون روي نيزه ها
در آتش بلا به سرش سايه بان نداشت
آيا به جز حوالي گودال، ساربان
راهي براي رفتن اين کاروان نداشت؟
يک شهر چشم خيره به ... بگذار بگذريم
شهري که از مروّت و غيرت نشان نداشت
آري هزار داغ و مصيبت کشيده بود
اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت
ديگر لب مقدس قرآن کربلا
جايي براي بوسهی آن خيزران نداشت!