دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۱:۵۱
دوستی با آمریکا تنها نقطه مشترک سیاسیون مصر!

حوزه/ سخن از کرنش در برابر قدرت آمریکا موضعی خنثی و احمقانه است، زیرا ضعیف اگر در برابر قوی تسلیم شود موجب ایستایی و عدم پویایی اهل زمین می شود و قوی برای همیشه قوی می ماند و ضعیف هم برای همیشه ضعیف می ماند در حالی که هیچ قدرتی تا ابد قدرتمند باقی نمی‌ماند و هیچ ضعیفی تا ابد ضعیف نمی‌ماند.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه»، مجدي حسين انديشمند و مبارز سرشناس مصري در ادامه سلسله يادداشت هاي خود با عنوان بندگي آمريكا، شرك معاصر نوشت:

چگونه آمریکا را به جای خداوند می پرستیم؟!

همان طور که بیان شد منظور از عبادت، پیروی و اطاعت و سرسپردگی است و حاکمان کشورهای ما هنگامی که در مقابل حکم صریح اسلام و موضع آمریکایی متفاوت و مقابل آن قرار می گیرند، موضع آمریکایی را بر می گزینند!! و این یعنی اینکه ما در امور اساسی زندگی خود مانند ساماندهی جامعه و سیاست داخلی و اقتصادی و خارجی و آموزشی و فرهنگی، مرجعیت آمریکا را جایگزین مرجعیت اسلام ساخته ایم. و همین ها هستند که سرشت یک جامعه را تعیین می کنند، اما در مورد آمریکا اتفاق خطرناک دیگری نیز رخ داده که باعث شده برای ما از «لات و عزی» هم خطرناک تر باشد، چون کار ما به جایی رسیده که صفات خدا را در مورد آمریکا به کار می بریم و او را به نام های خدایی می خوانیم.

نقش رسانه و شایعات

این بخش از پژوهش، حاوی سخنان و مواضع مسؤولان و سیاست های حاکمان از زمان سادات تا کنون می باشد که از رسانه ها منتشر شده و می شود، اما مصیبت بزرگ تر این است که همان رسانه ای که توانست انقلاب ژانویه 2011 را تخریب کند، این مفاهیم جعلی را در مورد آمریکا در ذهن ها ساخته و پرداخته کرد و به نظر من سیستم شایعه پراکنی دستگاه اطلاعاتی نیز در این میان سهیم بود تا در حد توان خود بر اعتماد مردم به سیاست خارجی مبارک بیفزاید حتی اگر مبارک در سیاست داخلی شکست خورده باشد به گونه ای که در آن زمان عین این جملات از زبان مردم در اماکن مختلف و با فرهنگ های متفاوت شنیده می شد: واقعیت این است که مبارک اگرچه در سیاست داخلی شکست خورده، اما سیاست خارجی خوبی داشت و با مواضع عاقلانه خود در برابر آمریکا مصر را از بلاهای زیادی حفظ کرد. البته در آن زمان رسانه ها این را به وضوح نمی گفتند و این نشان دهنده نقش شایعات در جامعه و افکار عمومی می باشد و بسیار روشن است که سیستم پخش شایعه، فقط خبر و شایعه پخش نمی کند، بلکه تحلیل و اندیشه و نظریات و مواضع را نیز منتشر می کند و بیشترین چیزی هم که می تواند یک حاکم و نظام سیاسی را سر پا نگاه دارد، رضایت مردم یا قشر وسیعی از مردم از سیاست های وی می باشد در این در واقع علت اصلی دوام حکومت مبارک در طول سی سال بود همان طور که انقلاب علیه مبارک نیز به سبب این دیدگاه رایج از بین رفت که می گفتند مشکل مبارک فقط در سیاست داخلی و فساد و دیکتاتوری و بیکاری مردم است نه در سیاست خارجی. و هنگامی هم که نخبگان مصر وارد میدان انقلاب شدند نیز به همین دیدگاه دامن زدند و آن را تایید کردند. در آن زمان شعار چپی ها این بود که: زندگی.. آزادی.. عدالت اجتماعی و اسلامگراها هم که اصلا شعار نداشتند!!

در آن زمان هنگامی که می دیدم جمعیتی انبوه با این حجم و تنوع زیاد می خواهند به خاطر این موضوع فقط یک نفر را برکنار کنند بر خود می ترسیدم و باید قبول کرد که این از شیطنت های رسانه است که یک حزب با وجود انقلاب ژانویه هنوز هم می گوید: ما ضد آمریکا نیستیم، ما نمی توانیم با آمریکا رو در رو شویم، ما بدید آمریکا را به جبهه خود بکشانیم، هر کس با آمریکا دشمنی کند مانند عراق ویران می شود و مانند ایران تحریم می شود و مانند سودان از هم می پاشد و ما امروز چاره ای جز پذیرش آمریکا نداریم.

وجه مشترک احزاب مختلف مصر

همچنین نظامیان و فرماندهان ارتش، فرماندهان و عناصر پلیس، نظامیان بازنشسته، گروه های مختلف مردمی، همه و همه از چپ گرفته تا راست همه(به جز تعدادی از چپ ها و حزب استقلال و جبهه علمای الازهر) یک وجه مشترک داشتند و حتی سکولار ها و اسلامگراها نیز در این مساله اتفاق داشتند که نباید با آمریکا دشمنی کرد و باید روابط خود با آمریکا را حفظ کنیم و نباید تا اطلاع ثانوی حرفی از معاهده کمپ دیوید و پیمان صلح با اسراییل زده شود و سیاسیون مصر در این مساله به نوعی اتفاق و اجماع ملی رسیده بودند و این مساله ای است که در جامعه ما تا کنون فقط در مورد وجود خداوند رخ داده بود چون حتی ملحدان نیازی نمی دیدند بی ایمانی خود به خداوند را اظهار کنند و مسلمانان و مسیحیان هم به طور کلی به اتفاق رسیدند که خدا را بپرستند و وارد جزئیات نشوند تا اختلافی پیش نیاید. اما در مورد شرک معاصر، کسانی بودند که زیر بار آمریکا نمی رفتند که تعداد آنها بنا به اوضاع و شرایط کم و زیاد می شد و چند قیام مردمی هم علیه این بندگی آمریکا صورت گرفت که بارزترین آنها تظاهرات مردمی علیه آمریکا در 2003 به مناسبت جنگ عراق بود، اما شکست سریع نظام صدام آن را از بین برد و پس از آن رسانه به مدت ده سال از 2004 تا 2014 به رسالت شیطانی خود ادامه داد تا آمریکا را کاملا از عرصه اعتراضات خارج کند و مردم فقط سرگرم مسایل داخلی باشند و حرفی از نقش آمریکا به میان نیاید و حتی هنگام تاسیس جنبش کفایة در اواخر 2004 به همراه سکولارها شامل چپ ها و لیبرال ها و ملی گراها تلاش زیادی کردیم تا یک سطر در سند تاسیس این جنبش علیه آمریکا بگنجانیم.

در اثنای کار جنبش کفایة، جریان غالب در این جنبش (همه به جز حزب استقلال) به این نتیجه رسیدند که باید بر اوضاع و مسایل داخلی متمرکز شوند و متعرض آمریکا و اسراییل نشوند و این ما را بر آن داشت تا دست به اقدامات موازی بزنیم.

اطلاق صفات و نام های خدا بر آمریکا

آمریکا می تواند هر کاری انجام دهد، اینها مبالغه نیست و بلکه گاهی لفظ خدا نیز در مورد آمریکا به کار می رود.

القوی: این صفت همراه است با صفت هایی مانند القادر، المعز، المذل، القهار، المتین و برخی صفات دیگر.

البته برای رفع ابهام باید گفت: ما حتی یک لحظه از توان مادی آمریکا از لحاظ نظامی و اقتصادی غافل نیستیم و با وجود انحطاط فرهنگی که دارد اما با این حال همچنان بزرگ ترین قدرت نظامی جهان است و این هم برای اولین بار در تاریخ نیست؛ چرا که در گذشته امپراتوری روم و مغول ها نیز چنین قدرتی داشته اند، اما در آن زمان هم کشورهای جهان قدرت های دیگر را برای مبارزه و مقابله با این قدرت برتر به سوی خود جذب می کردند تا از سرزمین های خود دفاع کنند و همیشه این گونه است که بشر قدرت مطلق ندارد چون قدرت مطلق از آن خداوند است و حتی اگر آمریکا زرادخانه هسته ای داشته باشد که بتواند تمام زمین را نابود کند، باز هم این قدرت مفید و نامحدود است و پس از واقعه هیروشیما و ناکازاکی نمی تواند مورد استفاده واقع شود، البته نه به خاطر اینکه دیگران هم چنین قدرتی دارند، بلکه به این خاطر که استفاده از این سلاح باعث می شود آمریکا در تمام جهان منفور باشد و اگر مثلا یک بمب هسته ای بر یک کشور اسلامی فرود بیاید تمام یک میلیارد و نیم مسلمان جهان، آمریکا را دشمن خود خواهند دانست و هرکجا که او را بیابند حتی با چاقو هم که شده به او حمله خواهند کرد و در این صورت چاقو خواهد توانست با بمب هسته ای مقابله کند و این مسخره نیست، زیرا قدرت برتر گاه نیاز دارد روی زمین بنشیند تا میوه بچیند و بر ثروت ها مسلط شود و راه را برای چپاول خود باز کند و همین نیازمند وجود شهروندان آمریکایی در هر مکان است و اگر نفرت از آمریکا افزایش یابد، برای آمریکای ها سخت خواهد بود که در زمین جایی برای خود پیدا کنند.

قدرت آمریکا زوال پذیر است

سخن از کرنش در برابر قدرت آمریکا موضعی خنثی و احمقانه است، زیرا ضعیف اگر در برابر قوی تسلیم شود موجب جمود زمین می شود و قوی برای همیشه قوی می ماند و ضعیف هم برای همیشه ضعیف می ماند. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «وتلک الأیام نداولها بین الناس» و «ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض».

آمریکا از موج جنگ جهانی استفاده کرد تا برای اولین و آخرین بار از بمب هسته ای استفاده کند، اما باز هم این کار را در شهرهای غیر اصلی مرتکب شد و از حمله هسته ای به توکیو پرهیز کرد؛ چرا که اگر به توکیو حمله هسته ای می کرد، نمی توانست وارد آن شود، زیرا تشعشعات هسته ای تا ده ها سال ماندگار است. ما نیز نمونه کوچک دیگری پیش روی خود داریم به نام فلسطین اشغالی و شهر غزه که با اینکه در محاصره است توانست با موشک های خود اسراییل را از پا در بیاورد، اما اسراییل نتوانست به دلایل گذشته از بمب هسته ای علیه غزه استفاده کند بلکه با اینکه با حملات تکاورهای مقاومت در کرانه باختری مواجه بود، پاسخ قاطعی به آن نداد.

هنگامی که پس از انقلاب 2011 با یکی از سلفی ها بحث می کردم، این منطق را قبول نکرد و هنگامی که این آیه را برای او خواندم که «فلا تخشوهم واخشونی»، گفت منظور خداوند از این آیه آمریکا نیست! و مدعی بود که من اسلام را می فهمم، اما از سیاست چیزی نمی دانم! و همین تفکر در غالب اسلامگراها نیز وجود داشت که به آن خواهیم پرداخت.

گذر روزگار هم به ما ثابت کرده که آمریکا اگر بخواهد تجاوز کند از لحاظ نظامی شکست می خورد و همین اتفاق در ویتنام و جنوب شرقی آسیا و عراق و افغانستان رخ داد.

آمریکا این تفکر را تبلیغ می کند که آمریکا قوی قادر، مقتدر، معز، مذل، عزیز، جبار، متکبر، ذوالقوة، ذوالطول است و البته این تصور آمریکا و رسانه‌های تاثیرگذار این کشور است که این تفکر را با فیلم ها و سریال ها و اخبار هدفمند خبرگزاری ها و فیلم های خبری و اینترنت و راه های دیگر منتشر می کند.

آمریکا برگزیده خداوند بر روی زمین!

اروپایی ها و سپس آمریکایی ها که آنها هم اروپایی مهاجر هستند این دیدگاه را ترویج می کنند که ما کسانی هستیم که خداوند ما را برای نجات جهان برگزیده است و جریان روشنفکری اروپا در قرن 18 نیز باقی جهان را فقط صفحه ای خالی و بی نقش و فاقد تاریخ می دانست که انسان غربی می تواند تصویر مورد نظر و به اصطلاح متعالی خود را بر آن منقوش کند و این مساله حتی در منشور سازمان ملل نیز به آن اشاره شده و در آن به ملت هایی که توان اداره خود را ندارند وعده داده که آنها هم می توانند در سایه تمدن غرب به رفاه و توسعه دست یابند و از این رو این ملت ها در این سند تحت وصایت و سرپرستی کشورهای پیشرفته قرار گرفته اند.

جرج بوش کوچک اولین کسی نبود که با مسیح دیدار کرد و در کاخ سفید با او گفتگو کرد، بلکه ترومن رییس جمهور اسبق آمریکا نیز در مناجات های خود با خدا از او به خاطر کشتن 350 هزار شهروند ژاپنی با دو بمب هسته ای تشکر می کرد و می گفت: «ما از خداوند سپاسگزاریم که با ما بود و از او می خواهیم ما را برای استفاده از این سلاح در راه او و تحقق اهداف او یاری کند».

دولت آمریکا بر اساس نظریه تجلی قدرت بنا شده و اینکه خداوند آمریکا را برای حکومت بر جهان برگزیده است.

تردیدی نیست که برخی نخبگان کشور ما نیز از این حرف ها و تحقیقات پشت این حرف ها تاثیر پذیرفته اند و در نتیجه همه مردم نیز متاثر شده اند و حتی کودکان نیز در سینما و تلویزیون و کارتن ها تحت تاثیر این اندیشه قرار می گیرند و قصه هایی مانند سوپرمن و واتو واتو نیز در این میان بدون هدف نیست. همچنین فیلم های علمی- تخیلی و قهرمانان فضایی هم بی هدف ساخته نمی شود؛ چرا که قهرمان این فیلم ها همیشه یک آمریکایی سفید پوست است و اینها در ذهن بچه ها رسوخ می کند. یکی از سریال های قابل توجه در این زمینه سریالی است که در هر قسمت ماجرای ناوگان آمریکایی و تفنگداران دریایی آمریکا را روایت می کند و این سریال ویژه کودکان و بزرگسالان ساخته شده. حتی فیلم های آمریکایی نیز این تفکر را به بیننده القا می کند که شهروندان آمریکایی همه در رفاه و راحتی به سر می برند و همه زنان آنها ملکه زیبایی هستند!! در حالی که اینها تصاویری جعلی و ساختگی است و با واقعیت متفاوت است و به عنوان مثال 61 درصد آمریکایی های بالغ از چاقی رنج می برند و همین معروف ترین بیماری آمریکایی ها است.

به مساله قدرت باز می گردیم اگرچه اکنون می خواهیم در مورد قدرت نظامی صحبت کنیم که از صفت قدرت به صورت عام جدا نیست.

عقیده ناتوانی در رویارویی با آمریکا

برخی می گویند ترس از آمریکا توجیه پذیر و مشروع است و این تمام سخن است، اما ما می گوییم ما نیز خداوند را با بیم و امید می پرستیم. ما از خدا می ترسیم و به جوایز و لطف او امیدواریم و آنها می گویند آمریکا نیز جوایز دنیوی دارد!!

با کمی دقت متوجه می شویم که به خاطر همین احساس ریشه دار ترس از قدرت آمریکا است که مجبوریم همچنان به پیمان کمپ دیوید تن دهیم و پایبند باشیم و این رسانه ها هستند که ایمان به این قدرت را به جان ما القا کرده اند. این ادعا دلایل و نشانه های فراوانی دارد که بیان آن مجال گسترده ای می طلبد و از همین رو در اینجا به بیان برخی نمونه های برگزیده و برخی تجربیات شخصی مستقیم برای خوانندگان محترم می پردازم:

سخنان سادات

بدون مبالغه می توان انور سادات را پیامبر دین بندگی آمریکا نامید و تمام مصری ها و آمریکایی ها و اسراییلی ها در این زمینه خاطرات سیاسی مشترکی دارند و اینها اموری است که گروه شاذلی و هیکل و جمال حماد و حتی کسینجر و دیگران بر آن صحه گذاشته اند.

عقیده سادات این بود که آمریکا راه نجات مصر است و مصر باید خود را از اتحاد جماهیر شوروی جدا کند و به آغوش آمریکا پناه ببرد و گردنه پیش روی مصر در این راه، اشغال صحرای سینا توسط اسراییل بود که باید پرونده آن حل و فصل می شد. پیش از جنگ اکتبر ارتباطاتی علنی و مخفیانه با آمریکا صورت گرفت و سادات در آن زمان در یکی از سخنرانی های خود گفت: من به وزیر خارجه آمریکا گفتم: از شما می خواهم به اسراییل فشار بیاورید!!

او از خودش نپرسید که آمریکا چرا باید به اسراییل به عنوان هم پیمان تاریخی خود فشار بیاورد؟! سادات امید زیادی داشت که بدون جنگ سینا را پس بگیرد و حتی در آن زمان بدون اطلاع دستگاه اطلاعات مصر یک خط تماس محرمانه با آمریکا ایجاد کرده بود، اما هنگامی که پاسخی از آمریکایی ها دریافت نکرد، از راه جنگ وارد شد تا از طریق آزادی بخشی از سینا آمریکایی ها را به این دوستی تحریک کند و هنگامی که به سرعت به این پیروزی دست یافت و بر خط بارلیف مسلط شد، سادات در روزهای اول جنگ به هوس افتاد که روابط گرم و صمیمانه ای با آمریکا برقرار کند و خواست با کسینجر (یهودی، وزیر خارجه آمریکا) دیدار کند و به او تاکید کند که عملیات نظامی خود را گسترش نخواهد داد و این پیام به اسراییلی ها رسید و آنها با خیال راحت متوجه جولان شدند و پس از آن با نیروی کامل به جبهه مصر آمدند و آنجا بود که شیرینی پیروزی مصری ها از بین رفت و عجیب این است که خود کسینجر و گولدن مایر نخست وزیر وقت اسراییل از این اشتیاق سادات به رابطه با آمریکا آن هم پس از پیروزی در سینا متعجب شده بودند. اشتیاق و شیفتگی سادات به مذاکرات منجر شد که اوضاع را بدتر شود و کار به جایی رسید که سادات طرح اسراییل را بدون هیچ گونه اصلاحی پذیرفت. خلاصه موضع سادات در تمام مذاکرات صلح و کمپ دیوید یک مساله بود که می خواست به آغوش آمریکا پناه ببرد و آماده بود تا در این راه هر چیزی را از دست بدهد و هر سندی را که تضمین کننده دوستی آمریکا باشد امضا کند و تنها شرط او این بود که سینا را به طور کامل به دست بیاورد حتی اگر خلع سلاح شود که این اتفاق هم افتاد. سادات صاحب همان سخن سخیفی است که دائما آن را تکرار می کرد که آمریکا 99 درصد کارت های بازی را در دست دارد، برای ما و خدای عزوجل چه چیزی مانده؟ 1 درصد؟! و همواره این دلیل را هنگام پذیرش هر شرطی تکرار می کرد. او با اسراییل می جنگید، اما می گفت که نمی شود با آمریکا جنگید و منظور او از این سخن اشاره به سپر دفاعی آمریکا برای محافظت از ارتش اسراییل بود. حمایت آمریکا از اسراییل واقعیتی معروف است و در آن زمان هم که شنیده شد برخی نیروهای آمریکایی با یهودی ها در تانگ ها نشسته اند، سادات گفت: اینجا تصمیم گرفتم که دیگر هرگز با آمریکا نجنگم و منافقان هم با چاپلوسی تمام گفتند: آفرین به حکمت تو. این دلیل ها و بهانه ها تا به امروز هم پیوسته در رسانه ها تکرار می شود و هنگامی که می گویی من با آمریکا نمی جنگم معنایی که از آن به ذهن می رسد این است که پس باید شروط آمریکا را بپذیرم. و هنگامی که می گویی: من با آمریکا نخواهم جنگید، گویی در دهان شنوندگان سنگ گذاشته ای و آنها را لال کرده ای و حرف اول و آخر را بیان کرده ای و این در حالی است که همین ده سال پیش یکی از رهبران کمونیست بودایی در ویتنام هنگامی که با نیروهای آمریکایی می جنگید گفته بود من می توانم مقاومت کنم و سرانجام هم آمریکا را شکست داد و امروز هم ویتنام کشوری مستقل و در آستانه پیوستن به ببرهای آسیایی است. ویتنام پس از آمریکا با چین هم وارد جنگ شد و چین را هم شکست داد و تازه اینها کسانی هستند که خدایی جز وطن خود نمی شناسند، اما می دانند چگونه کرامت و حاکمیت خود را حفظ کنند، اما ما که به خدا و آخرت و شهادت در راه خدا ایمان داریم، سر خود را خم کردیم و در حالی که تظاهر به حکمت می کردیم گفتیم: هرگز با آمریکا نخواهم جنگید. آیا معقول است که با آمریکا بجنگیم؟!

به خاطر همین مواضع بود که سادات به ستاره غرب و اسراییل تبدیل شد و عکس او سال ها روی مجلات و صفحه تلویزیون رفت. همان طور که مؤمنان خود را به خدا می سپارند، سادات به اشرف مروان اجازه داد تا در اولین دیدار با کسینجر در حضور او از کسینجر بخواهد که دستگاه اطلاعات آمریکا امنیت رییس جمهور مصر را بر عهده بگیرد و دفاتر ریاست جمهوری را از شنود شوروی پاکسازی کند!! در حالی که اسراییل در آن زمان هنوز در مصر بود و بیشتر سینا را با حمایت آمریکا اشغال کرده بود.

سادات در سال 1970 که سینا هنوز در اشغال اسراییل بود، دست به اقدام عجیب تری زد و هنگام وفات عبدالناصر از سفارت آمریکا خواست که تیمی پزشکی به مصر اعزام کند تا مطمئن شود که عبدالناصر به مرگ طبیعی و نه با ترور از دنیا رفته است. این همه اعتماد به دشمنی که با ما در حال جنگ است برای چه؟ اولین اقدام سادات از همان روز اول این بود که به آمریکا بگوید: من به شما عتماد دارم و به شما تکیه می کنم!!

در مصر هزاران مقاله نوشته شده که از نبوغ سادات سخن می گوید و اینکه او به عنوان پیامبر کمپ دیوید خبر داد که آینده از آن آمریکا است و شوروی رو به زوال است و این اتفاقی بود که پس از 12 سال رخ داد و سادات هم اگر در جبهه آمریکا نبود سینا تا کنون(2014) همچنان در اشغال بود. ببینید عدم اعتماد به نفس چقدر است که ما از آزادسازی باقی مانده سینا ناتوانیم به این معنا که اگر بخواهیم سینا برای ما باقی بماند باید به آغوش آمریکا برویم یعنی ما در اندازه ای نیستیم که مانند مردم ویتنام یا افغانستان یا لبنان یا غزه جهاد کنیم و از سرزمین خود دفاع کنیم در حالی که قرآن کریم به ما می فرماید: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ».

مبارک

سخنان مبارک درباره آمریکا هم درباره ضرورت دوستی و همراهی با آمریکا و برقررای روابط استراتژیک با آمریکا حد و حساب ندارد و این مساله ای بود که در طول سی سال حکومت او از سیاست های محکم و اساسی مصر بود حتی بیشتر از آنچه که سادات در خواب خود می دید. در این زمینه توجه شما را به اصطلاح "استراتژی" در سخنان مبارک جلب می کنم. بنده از کسانی هستم که در عربی سازی واژه های بیگانه دستی دارم، اما در اصطلاح strategy (استراتژی) حیران هستم. برای اینکه زیاد از بحث خارج نشویم، اینجا معنای کلی آن را بیان می کنم که عبارت است از امور ثابت و غیر قابل تغییر در مقابل تاکتیک های متغیر. این اصطلاح ابتدا در زمینه نظامی کاربرد داشت اما امروزه در زمینه سیاست نیز به کار می رود. پس استراتژی ها اموری مبنایی و ثابت در سیاست یک کشور هستند و می بینیم که افرادی همچون عمر سلیمان و خیرت الشاطر و السیسی نیز از عبارت «روابط استراتژیک با آمریکا» استفاده می کنند. ومن به یاد دارم زمانی که مبارک از این اصطلاح استفاده می کرد ما دنیا را به هم می ریختیم و یادم هست که طارق البشری مقاله ای طولانی به خاطر استفاده مبارک از این اصطلاح نوشت و آن را یک فاجعه دانست و بنده نیز ده ها مقاله در این رابطه نوشتم!!

هنگامی که مبارک به حکومت رسید، در دیدارهای خصوصی خود با سیاسیون و فرهنگیان مصری اشتیاق زیادی داشت که به آمریکا و اسراییل حمله کند، اما این کار را به صورت علنی انجام نمی داد و از این رو کسانی که به دیدارش می رفتند گمان می کردند یک ملی گرای تندرو است که برکات زیادی برای مصر خواهد داشت. من به یاد دارم که استاد کامل زهیری نماینده روزنامه نگاران روزی به من گفت که مبارک در یک دیدار دو نفره سخنان تندی درباره اسراییل بیان کرد و البته بعدها معلوم شد که این حرف ها توخالی بود. بعدها نیز در دیداری که میان عادل حسین از اندیشمندان مصری و دبیرکل حزب العمل(استقلال کنونی) و مبارک صورت گرفته بود عادل حسین از مبارک خواسته بود که باید دست از پیروی آمریکا بردارد و مبارک نیز گفته بود این را می فهمم، اما اکنون به صلاح نیست و این کار باید به تاخیر بیفتد، زیرا آمریکا قدرتی بزرگ است که باید مراقب رفتار خود با او باشیم و رفته رفته مبارک قصه تاخیر در پیروی از آمریکا را در دیدارهای دیگر نیز مطرح کرد و اکنون هم 34 سال از آن ماجراها گذشته و هنوز هیچ کاری انجام نداده ایم.

بنده در سه سفر هوایی که در هواپیمای ریاست جمهوری با مبارک همسفر بودم به علت حضور انبوه سردبیرها فرصت صحبت پیدا نکردم و با وی درباره روابط مصر با آمریکا حرفی نزدم اما مبارک به شدت با دشمنان آمریکا مانند صدام و البشیر اظهار دشمنی می کرد و از آنها با الفاظی همچون احمق یاد می کرد و من دیدم که صحبت کردن با او در این رابطه فایده ای ندارد و از او دور شدم. مبارک همچنین در جلسه مشورتی برای شرکت درکنفرانس عدم تعهد تهران به همه سخنان گوش داد اما خودش حرفی نزد چون موضع او در برابر دشمنان آمریکا در منطقه این بود که یا دشنام می داد و یا ساکت بود و این اتفاق گویا در اواخر 1998 یا اوائل 1999 رخ داد.

تنها باری که برای دیدار مبارک با اهالی فرهنگ و مطبوعات دعوت شدم، مبارک صحبت کرد و سپس حاضران سؤالات خود را به صورت مکتوب ارائه کردند. مهم این است که مبارک در سخنان خود در آن جلسه بار دیگر به همان مطلب اشتباه اشاره کرد که ما با آمریکا بنای دوستی داریم و برای دوری کشور از مشکلات کار عاقلانه همین است و البته در بیان این مطلب تحلیلی هم ارائه نکرد. نکته مهم و جالب این بود که حاضران در این جلسه که اکثر آنها هم سکولار بودند همه با این ایده موافق بودند و هنگامی که مبارک به این بخش از سخنان بی معنی خود رسید، از دیدن شیفتگی و واکنش مثبت این جمع و لبخندها و زمزمه های تایید کننده آنها شگفت زده شدم و مبارک هم که فهمیده بود دل های آن ها را ربوده همچون خطیب جمعه به سخنان و مواعظ خود ادامه داد.

قصه عشق مبارک به آمریکا قصه ای بسیار طولانی است که سی سال طول کشید و ما به ذکر همین بخش اکتفا می کنیم که مبارک به ریگان، رییس جمهور آمریکا گفت گمان نمی کنم رهبری قدرتمند تر از شما بتواند در تاریخ ایفای نقش کند و رسالتی مقدس را در خاور میانه اجرا کند. این دست تقدیر است که شما را برگزیده تا این امت بزرگ را رهبری کنید، مبارک گویی در این هنگام یک مسیحی صهیونیست شده بود. در سخنان او کلمات تاریخی، مقدس، تقدیر، امت بزرگ به چشم می خورد، آن هم با رییس جمهوری که به معرکه آرماگدون ـ که در آن یهود بر مسلمانان پیروز می شود ـ معتقد است!! رییس جمهوری که عقاید پروتستانی افراطی دارد.

سخنان ابوغزاله

برخی دوست دارند وانمود کنند که عبدالحلیم ابوغزاله وزیر دفاع راحل، برخلاف مبارک، ملی گرا بوده اما واقعیت این را نشان نمی دهد چون وزارت دفاع نیز با کمپ دیوید موافق بود و شاید بتوان گفت ابوغزاله از مبارک زیرک تر بوده و می خواسته با برخی سخنان خود روحیه ارتش مصر را تقویت کند، اما او هم خارج از چارچوب سیاست خارجی مبارک نبود. وزارت دفاع، کمپ دیوید و رابطه با آمریکا را به عنوان افق های مثبت پیش روی خود نگاه می کرد و چاره ای دیگر پیش روی خود نمی دید و تا کنون نیز بر همان موضع است.

ابوغزاله در پاسخ به سؤالی درباره روابط با آمریکا با وجود رابطه آمریکا با اسراییل گفت: من تردید دارم که هدف آمریکا استعمار باشد، هدف آنها این است که ما دوست صمیمی آنها باشیم نه دوست شوروی.

ابوغزاله در جای دیگر به عدم تعارض میان استراتژی عربی- آمریکایی اشاره می کند و می گوید آمریکا نفت می خرد و به ما پول و تکنولوژی می دهد همان طور که ایمان ما به ادیان آسمانی موجب می شود آمریکا از شرق به ما نزدیک تر باشد.

ابوغزاله می‌گوید: ما باید از نیروهای واکنش سریع آمریکا حمایت کنیم و قدرتی مشترک عربی برای رویارویی با خطر شوروی ایجاد کنیم. ببینید که آزادی فلسطین اصلا در برنامه کار ما نبوده است.

آمریکا در ترویج بندگی مصر در برابر آمریکا می گوید سرباز مصری در سال 1200 دلار می گیرد یعنی حدود 1% حقوق سرباز آمریکایی  (150 هزار دلار) یعنی سرباز مصری سربازی ارزان برای تحقق اهداف آمریکایی بوده است.

ابوغزاله: ما مسؤول تامین امنین انتقال نفت به غرب هستیم و این مسئولیت اصلی مصر است.

ابوغزاله در حاشیه یکی از رزمایش های النجم الساطع(bright star) درباره ارتش آمریکا گفت: این رزمایش ها برای سربازان مصری مفید است تا سرباز آمریکایی بفهمد که سوپرمن نیز مانند ما انسانی معمولی است!!

دستگاه های اطلاعات

زمانی گمان می کردیم که دستگاه اطلاعات نظامی همان گونه که ادعا می کند با مبارک فرق دارد و مشغول آمادگی برای رهایی از سلطه آمریکا است و این مبارک است که مانع آنها می شود و پس از سه سال از رفتن مبارک مشخص شد که این گونه نبوده. البته این واقعیت در همات زمان مبارک نیز در آن جنگ عجیبی که علیه حزب العمل(استقلال) به راه انداختند روشن شد؛ چرا که حزب العمل تنها حزبی بود که آشکارا با آمریکا و اسراییل اظهار دشمنی می کرد.

علاوه بر اینها سخنان فرماندهان نظامی بازنشسته مرتبط با دستگاه اطلاعات نیز همه در تایید کمپ دیوید بود و هنگامی که سرتیپ مراد موفی قبل از اینکه رییس دستگاه اطلاعات بشود استاندار شمال سینا بود، در سخنانی خفت بار به روزنامه الشروق گفته بود که جنگ با اسراییل ما را صد سال به عقب می برد و این سخن از هر جهت نادرست و غیر قابل قبول بود و اصلا به زبان آوردن این سخن هم به صلاح نبود چون موجب در هم شکستن روحیه معنوی و ایجاد روحیه کرنش در برابر اسراییل می شود.

همچنین سرتیپ عادل سلیمان و محمد بسیونی سفیر سابق مصر در اسراییل می گفتند هنگامی که از دشمنی با آمریکا صحبت می کنیم، دستگاه اطلاعات به ما حمله ور می شود. و از آن زمان تا کنون سخنگویان دستگاه اطلاعات و وزارت دفاع در تایید کمپ دیوید سخن می گویند و اگر هم از اختلافات با آمریکا صحبتی می کنند این صحبت در چارچوب دوستی و روابط استراتژیک است و با گذر روزگار ثابت شده که کمپ دیوید به رکن اصلی عقیده جنگی ارتش مصر تبدیل شده است.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha