به گزارش خبرگزاری «حوزه»، سید عزالدین یحیى عالم قرن ششم هجری فرزند سید شرف الدین محمد در خانوادۀ اهل علم و فضیلت متولد گشت. پدرش سید شرف الدین از بزرگان سادات عراق به شمار رفته و نقابت سادات قم و رى، به عهده اش بود. او در دانش هایى چون: نحو، لغت، ادب، شعر، سیره و تاریخ اندیشه ورزى صاحب نظر بود.
* کسب علم
سید عزالدین یحیى پس از گذراندن دوران نوجوانى و جوانى خویش همچون پدر و برخى اجدادش، راه معرفت را پیش گرفت و در طریق کسب کمالات گام نهاد. وى از پدرش مرتضى سید شرف الدین محمد و از استادان خود حدیث روایت مى نمود.
عزالدین یحیى ریاست نقیبان رى، قم و آمل را عهده دار گشت. مشاهیر معاصر وى از او باعظمت یاد کرده اند و از پیوند او با زمامداران وقت و نفوذ قوى اش در دستگاه ادارى و سیاسى حکام سلجوقى، سخن گفته اند.
* پناه بی پناهان
عزالدین یحیى به دلیل اقتدار سیاسى و اخلاق ویژه اى که داشت، خانه اش محل امنى براى افراد مشهورى بود که از سوى گروه ها، طوایف و افراد حکومتى تحت تعقیب بوده و متوارى مى شدند. بر اساس یکى از قصاید کمال الدین اسماعیل اصفهانى وقتى خانه قاضى ابوالعلاء صاعد را تخریب مى کنند و وى از وطن خویش آواره مى گردد، به منزل سید عزالدین نقیب، پناهنده مى شود. قاضى ابوالعلاء یکى از افراد برجسته خاندان صاعدى بوده است که با تشویق شاعران به سرودن شعر به ترویج فرهنگ و ادب اسلامى در اصفهان، مى پرداخته است.
* نگارش کتاب فهرست شیخ منتجب الدین به درخواست سید عزالدین
از جمله فضایل این سید جلیل، آن است که دانشمند بزرگ و محدث نامى، فقیه آگاه شیخ منتجب الدین، کتاب فهرست را به درخواست عزالدین یحیى نگاشته است؛ زیرا به نظر او پس از شیخ طوسى جاى فهرستى این چنین خالى بوده است. این کتاب در رى تنظیم گردید و حاوى اطلاعات مهمى درباره اوضاع عالمان شیعه در قرن پنجم و ششم هجرى قمرى مى باشد.
* کلام شیخ منتجب الدین دربارۀ سید عزالدین
شیخ منتجب الدین در وصف عزالدین یحیى مى نویسد: «سرور و مولاى ما، آن بلندمرتبه بزرگ، پیشوا و سید بزرگوار، درخشان ترین و پاک ترین و شریف ترین سرور، عزت دولت و دین و مایه افتخار اسلام و مسلمین، شهریار نقیبان و برگزیده روزگاران و شرافت بخش مردمان، قطب دولت و رکن آئین، برجسته ترین رهبر، شهریار بازماندگان خاندان نبوت، پایه استوار شریعت، سرآمد رؤساى شیعه و صدر علماى عراق، مقتداى بزرگان، یاور دین، مردى که دو افتخار نسبى را یکجا برده و نسب از جانب پدر و مادر هر دو عالى داشته است، برترین همه اشراف و سرور امیران سادات در شرق و غرب گیتى، قوام ذریه پیامبر، ابوالقاسم یحیى بن شرف الدین محمد.. (و تا آخر سلسله نسبش را ذکر مى کند) که خدا بر مفاخرش بیفزاید و دشمنانش را نابودکند، رادمردى که سرور سادات است و سرچشمه سعادت و پناه امت، مشعل دیندارى، دریاى دانش و هوشمندى، مظهر فضیلت و فیض بخشى، مقتداى عترت، ذریه اى از معدن نبوت، شاخه اى از درخت مروت، عضوى از پیکر رسالت و پاره اى از تن على و فاطمه علیهماالسلام…».
و در حرف یاء از او چنین یاد مى کند: «سید بزرگوار، المرتضى عزالدین یحیى بن محمد بن على بن المطهر ابوالقاسم که نقیب و بزرگ خاندان ابوطالب در عراق است، دانشمندى سرشناس و فاضلى سترگ است که قطب شیعه محسوب مى شود و امور آنان بر مدار وجود وى مى گردد. خدا بر عمرش بیفزاید تا به اسلام و مسلمانان بیشتر خدمت کند و مقدساتشان را پاس بدارد».
* سید عزالدین از نگاه دیگران
* مؤلف کتاب الحصون المنیعه پس از ستودن عزالدین یحیى مى نویسد: «سید عزالدین على فرزند سید الامام ضیاءالدین فضل الله حسینى راوندى، الحسیب والنسیب را به نام پرافتخار وى به نظم درآورد. بخت همچنان یارش بود و اقبال مددکارش و پیوسته از مراتب عزت و اقتدار فرامى رفت؛ تا آن که روزگار چنان که عادتش است، حال وى بگردانید و کارش به شهادت انجامید».
* ابن الفوطى بعد از آن که نسب عزالدین یحیى را تا جدش محمد بن حمزه علوى قمى ذکر مى کند، مى گوید: «شیخ ما جمال الدین ابوالفضل، فرزند مهنا عبیدلى در مشیخه خود از او سخن گفته و فرموده که او نقیب قم، مازندران و عراق عجم بود و داراى مقام بالا و حشمت عالى بود».
* ابن طقطقى تحت عنوان «زیارت سید نصیرالدین ناصر بن مهدى العلوى رازى»، ضمن شرح احوالش مى گوید: «وى از سوى عزالدین مرتضى، نیابت نقابت سادات را عهده دار بود و این عزالدین نقیب از دانشمندان صاحب مجد است و از سادات بزرگ مى باشد».
* هندو شاه صاحبى نخجوانى در ترجمان حال سید نصیرالدین مذکور، درباره عزالدین یحیى مى نویسد: «و در عجم سیدى بزرگوار بود و از قم با حشمتى ظاهر و ریاستى زاهد. او را عزالدین المرتضى می گفتند و نقابت بلاد عجم داشت و نصیرالدین مهدى نیابت او مى کرد».
* سید علیخان مدنى در وصف او مى گوید: «سید جلیل، ابوالقاسم یحیى فرزند ابى الفضل محمد بن على است» سپس عبارت منتجب الدین را در وصفش آورده و مى افزاید: «بدون اغراق او در اقتدار و ریاست امور، عظمت داشت و چون ماه در آسمان مى درخشید. ریاست آل ابوطالب در رى، قم و آمل را به او تفویض کرده بودند. وى دانشور فاضل و سترگى بود که با بزرگان، دانشمندان و مشاهیر دمساز مى گشت».
* میرزا عبدالله افندى اصفهانى از عزالدین یحیى به عنوان دانشورى نامدار و فاضلى ارجمند نام مى برد که قدرت شیعه در عصر او گرداگرد وجودش مى جوشید.
* شیخ حر عاملى نیز تقریباً همین مضامین را در وصف او نقل کرده است.
* محدث قمى هم بعد از ستایش او مى گوید: «این فاضل کبیر از والدش شرف الدین محمد روایت کرده، و او همان است که منتجب الدین، فهرست خویش را برایش تدوین کرد و از خود این سید، پدر و جد او ثنایى بلیغ و مدحى طولانى آورده است».
* شهادت
وقتى علاءالدین تکش خوارزمشاهى (۵۶۸-۵۹۶ ق)، همدان و سلسله جبال آن را به تصرف درآورد، حکومت آن را به قتلغ اینانچ سپرد. وى بیشتر اقطاع آن نواحى را به امرایش واگذار کرد و دو پسرش، یونس خان و محمدخان را براى ساماندهى امور، در آنجا باقى گذاشت. در این هنگام خلیفه عباسى، نزدیک شدن او را خطرناک دانست و بدبینى دوجانبه عمیقى ایجاد شد. با مرگ پسر شمله، مؤیدالدین بن القصاب، وزیر خلیفه، خوزستان را تصرف کرد و در سال ۵۹۱ ق این ولایت به قلمرو قتلغ اینانچ، که با شمس الدین میانچق – سپاهسالار خوارزمى – به نزاع برخاسته بود، پیوست. سرانجام هر دوى آنان به جبال هجوم بردند و فرزند خوارزمشاه را از همدان و رى به قومس و گرگان عقب راندند.
بدین ترتیب وزیر خلیفه با یارى قتلغ اینانچ، که میانه اش با علاءالدین تکش بر هم خورده بود، کرمانشاهان، آوه، ساوه و رى را از یونس پسر تکش گرفت و خوارزمیان را تا خوار رى عقب نشاند.
در تاریخ طبرستان آمده است: «میانچق، قتلغ اینانچ را به قتل رسانید و سرش را به خوارزم فرستاد و همدان و ولایات آن نواحى را تصرف کرد. در این حال عزالدین یحیى که مشاهده کرد شیعیان رى و حومه بر اثر این نزاع ها در فشار و اذیت هستند و امنیت از قلمرو آنان رخت بربسته است، از دربار خلافت خواست تا این شورش را فرونشاند.
ناصرالدین، مؤیدالدین بن القصاب را با لشکرى زیاد به عراق فرستاد تا به رى آمدند و خوارزمیان به کلى گریخته و کشته شدند. وقتی خوارزمشاهیان بار دیگر اقتدار یافتند، سید عزالدین یحیى را دستگیر کردند که این همه فتنه و آشوب را ایجاد کرده است، او را دست بسته نزد علاءالدین تکش بردند، از او پرسیده شد: «سید! خود را چگونه مى بینى؟» او جواب داد: «هم چنان که حسین بن على را مى بینم». تکش در خشم و عصبانیت شد و دستور داد تا سر از تن این سید جلیل القدر جدا ساختند. سر پاکش را به رى فرستادند و در مدرسه عمادوزان، که دشمن آن شهید بود، آویختند. بعدها پیکر و سر او را در جوار بارگاه مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها دفن کردند. شیعیان عراق عجم و نواحى مرکزى در فقدان او به سوگوارى پرداختند و به تجلیل از مقامش مبادرت ورزیدند و شاعران برایش مرثیه ها ساختند چنانچه امام افضل الدین علامه ماهبارى در ثنایش سرود:
سلام اللّه ما طلع الثریا على المظلوم عزالدین یحیى
شهید کالحسین بغیر جرم قتیل مثل هابیل و یحیى
ابن اثیر در ذیل حوادث سال ۵۹۱ ق مى گوید: «چون خوارزمشاه به سوى همدان رفت، وزیرش در اوائل شعبان این سال مرده بود، بین لشکریان خلیفه و سپاه او در نیمه شعبان نزاع درگرفت و افراد زیادى از طرفین کشته شدند. افراد خلیفه شکست خوردند و غنایم زیادى از آنان به خوارزمیان رسید».
از این عبارات برمى آید که عزالدین یحیى در سال ۵۹۱ یا ۵۹۲ ق، کشته شده؛ زیرا پس از استیلاى تکش بر رى، دستور کشتن او صادر شده است.
* مرقد عزالدین یحیی کجاست؟
بنا به تصریح مؤلف تاریخ طبرستان، عزالدین یحیى در شهر مقدس قم دفن شده است. لذا بقعه امامزاده یحیى در تهران، واقع در محله عودلاجان، خیابان ۱۵ خرداد شرقى، کوى معروف به امامزاده یحیى که داراى حرمى هشت ضلعى است، با عزالدین یحیى مناسبتى ندارد و عبارت منقوش بر بدنه صندوق این امامزاده با مشخصات نسبى این سید بزرگ، مطابقت ندارد، از مقبره واقعى عزالدین یحیى اطلاع کافى در دست نیست و تنها در برخى منابع ذکر شده که در سال ۸۹۵ ق. عضدالدوله ملکشاه، صندوقى براى قبرش تهیه کرد.
منبع: ستارگان حرم، ج 8. غلامرضا گلى زواره، با تلخیص و ویراست.