به گزارش سرویس بینالملل خبرگزاری «حوزه» حجت الاسلام مهدی همازاده ابیانه از طلاب حوزه علمیه و رئیس دفتر طرح و برنامه مدرسه اسلامی هنر در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به بیان خاطرات سفر علمی خود به آمریکا پرداخته است.
بخش سوم این سفرنامه تقدیم خوانندگان ارجمند می شود:
مسافت فرودگاه تا هتل کوچکی که رزرو کرده بودم، حدود 50 دقیقه بود. معمولا 200 دلار با ون یا ماشینی که بتونه هشت تا ساک و چهار نفر رو ببره، قیمت میدادند. خلاصه با کلی چونه زدن، یه راننده پیدا شد که 150 دلار بگیره، بعلاوه اینکه دو تا عوارضی پلهای بین راه رو خودم بدم؛ یعنی دو تا 13 دلار.
چه سوز سرمایی توی محوطه بیرونی فرودگاه به سر و صورتمون میزد. بار و بچه ها رو با مکافات به ماشین رسوندیم و سوار شدیم. حدود 40 ساعت بود که نخوابیده بودم. بالاخره خستگی بر کنجکاوی دیدن منظره ها غلبه کرد و همگی به خواب عمیقی رفتیم.
* برف سنگین و مشکلات تهیه خانه اجاره ای
فردا شبش موقع تماشای اخبار تلویزیونی، دیدم صحبت از یک برف بسیار سنگین میکنه که از شرق امریکا وارد شده و الان توی واشنگتن دی سی، بیش از یک متر نشسته. گزارشگر می گفت این برف که در طول ده سال گذشته سابقه نداره، تا چند ساعت دیگه به نیوجرسی و نیویورک خواهد رسید.
من برای شش روز هتل رزرو کرده بودم که بعنوان ارزانترین جا، شبی 50 دلار می دادیم. باید طی همین پنج شش روز خونه اجاره ای میدیدیم و جای مناسبی پیدا میکردم.
ولی حالا با این برف وحشتناک، چطور می تونستم؟ از اونطرف صداو سیمای خودمون هم که منتظر یه حادثه ولو طبیعی در امریکاست، سریع و آبدار پوشش داده بود و خلاصه تلفنهای هراسان خانواده هامون، نرسیده شروع شد.
صبح بعدش در حالی از خواب بلند شدیم که هفتاد سانتیمتر برف، همه مسیرها رو بسته بود. شال و کلاه کردم و زدم بیرون. هیچ ماشینی در تردد نبود. در جایی که فاصله بین خونه ها و مجتمعها خیلی زیاده، عملا باید تا زانو در برف، چندین کیلومتر پیاده روی می کردم.
هرچند ماشینهای برفروبی، سریعا و به تعداد زیاد در همه خیابونهای اصلی و حتی خیلی معابر فرعی، بکار افتادند و تا آخر ساعت اداری همون روز، مسیرهای ماشین رو، بازگشایی شدند.
وسط پیاده روی توی برف و دمای چندین درجه زیر صفر، دیگه به تردید افتاده بودم که سالم به هتل برخواهم گشت. بالاخره یه ماشین رد شد و چندمتر جلوتر ایستاد. با اینکه اونجا رسم نیست عابرین رو سوار کنند، بوق زد که برم سوار بشم. یه خانوم جوان بود سوار یه شاسی بلند. ولی من که تصورات خاصی از ناامنی داشتم، تشکر کردم و گفتم مقصدم خیلی نزدیکه و ترجیح میدم پیاده برم. آخه این چه تصمیمی بود؟!!
بالاخره به مجتمع تنگلوود رسیدم. روز قبلش، دو تا مجتمع دیگه رو رفته بودیم که یکیشون دو ماه کرایه رو بعنوان ودیعه میگرفت و دومی هم طبقه دوم ساختمونی با اسکلت و کف چوبی بود. بدلیل صدای زیاد سقف، بچه ها اصلا امکان بازی نداشتند. البته تقریبا تمامی ساختمونهایی که ما در شرق امریکا دیدیم، چوبی بودند. مگر برجهای شهرهای بزرگ.
* ماهانه ۱۷۰۰ دلار برای یک خانه دو خوابه
فیلیس، مدیر مجتمع، یک خانم قهوه ای پوست و بسیار خونگرم بود. هرچند که قاطعیت مدیریتی اش رو هم حفظ می کرد. یک واحد دوخوابه همکف رو نشونم داد. چندجا رفته بودیم و هیچکدام حاضر نبودند واحد یکخوابه به خانواده چهارنفره بدن. بد نبود، ولی ماهانه 1770 دلار آب می خورد. گاز و آب و گرمایش رو هم شامل می شد، اما هزینه برق برعهده خودمون بود.
اجاره خونه و کلا هزینه های زندگی در ایالتهایی مثل نیوجرسی، خیلی بالاست. توی تگزاس می شد با نصف یا دو سوم این پول، عین همین خونه رو گیر آورد.
خوابگاههای دانشگاه هم اجاره ای سنگین از دانشجوهاشون دریافت می کنند؛ چیزی حدود 80 درصد اجاره منازل مشابه. البته تمام انرژیها و اینترنت رو هم شامل میشه. ولی ما برای برق، بین 50 تا 100 دلار در ماه و بابت اینترنت وای فای هم ماهانه 60 دلار میدادیم.
فرداش با خانوم رفتیم دیدیم و تصویب شد. قرارداد اجاره رو باید هم من و هم بانو، جداگانه امضا می کردیم. طرف قراردادمون، کمپانی بزرگی بود که دهها مجتمع مسکونی در ایالتهای مختلف، ساخته بود و همه رو اجاره می داد. خیلی از مجتمعهای اجاره ای، از این قبیل بودند و کمپانیهای زیادی در این بخش فعالیت می کردند.
فیلیس حدود بیست صفحه قرارداد و ضمایم مختلفش (راجع به پارکینگ، نظافت، حیوانات خانگی، مهمانها و...) رو گذاشت جلومون. نکته مهمش این بود که فقط 500 دلار ودیعه می دادیم، اما تا ششم هرماه باید اجاره رو واریز می کردیم. از ششم تا یازدهم مشمول جریمه تاخیر هم می شد. اگه تا یازدهم ماه پرداخت نمی کردیم، چی؟ فیلیس با خنده جواب داد: خودتون و وسایلتون رو شوت می کنیم بیرون.
بالاخره بچه ها رو از سوییت 30 متری هتل، به این واحد دوخوابه منتقل کردیم؛ البته خونه ای که فقط یخچال و گاز داشت. یواش یواش، یکسری اقلام و وسایل ضروری رو خریدیم که درباره اش خواهم نوشت. فعلا وارد خونه ای می شدیم که کف چوبی سرد و هوایی گرم داشت؛ و البته دو سه تا پتویی هم که همراه خودمون آورده بودیم، زیراندازش می شدند.
جالب این بود که فقط یکی دو جای خونه، لامپ داشت و باید برای سایر قسمتها آباژور می خریدیم.
ادامه دارد...
نظر شما