به گزارش سرویس بینالملل خبرگزاری «حوزه» حجت الاسلام مهدی همازاده ابیانه از طلاب حوزه علمیه و رئیس دفتر طرح و برنامه مدرسه اسلامی هنر در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به بیان خاطرات سفر علمی خود به آمریکا پرداخته است.
بخش چهارم این سفرنامه تقدیم خوانندگان ارجمند می شود:
صبح اولین روز برای بازکردن حساب به بانک رفتم. دستمزد کمک پژوهشگری پروفسور آمریکایی رو قرار بود ماهانه بگیرم. ولی باقیمانده فلوشیپی که از پژوهشکده ایرانی گرفته بودم، همراهم بود. نمیشد توی ساک نگهش دارم. مهمترین بانک امریکایی، Bank of America هست و من هم رفتم نزدیکترین شعبه اش.
* ساعات کاری بانکها و ادارات و مدارس امریکا ۹ صبح است
بانکها و ادارات و مدارس امریکا، معمولا ساعت 9 صبح شروع به کار میکنن، و بانکها و ادارات تا حوالی 4و 5 عصر باز هستند. یک خانم هندی الاصل، دعوتم کرد به یکی از غرفه ها و پرسید کارتون چیه؟ پولها رو گذاشتم روی میز و گفتم میخوام حساب باز کنم.
مدارکم رو خواست و وقتی فهمید ایرانی ام، رییس شعبه رو که یک مرد ظاهرا اروپایی بود، صدا زد. با انگشت، اسم "ایران" روی جلد پاسپورت رو نشون رییسش داد و ازم پرسید: شما کد امنیت اجتماعی (SSN) دارید؟
کد امنیت اجتماعی در امریکا، شبیه همون کد ملی خودمونه که لااقل باید مدارک استخدامم توسط استاد دانشگاه رو به اداره مربوطه میبردم و کد رو میگرفتم. چند روزی کار داشت. به همین خاطر گفتند ما نمیتونیم برای شما حساب باز کنیم. گفتم حتی حساب پس انداز؟ گفت نه متاسفانه. رفتم چهارراه بعدی، شعبه بانک Wells Fargo.
یه جورهایی شبیه بانک ملی خودمون هست؛ مهمترین و رایجترین بانک و البته دارای سیاستگذاریهای حکومتی. چند روز بعد توی جلسه معارفه دانشگاه، گفتم اونها چنین مدرکی برای افتتاح حساب ازم خواستند و مسؤول اداره دانشجویان بین المللی گفت طبق قانون، نیازی به کد امنیت اجتماعی نیست و بعضی بانکها از خودشون چیزهایی رو در میارن. و البته شعبه تا شعبه هم متفاوتند.
* انتقال پول بین بانکی در آمریکا دو تا سه روز کاری طول میکشد
جابجایی پول بین بانکهای امریکا، خیلی سخت تر از ایرانه. حدود دو تا سه روز کاری طول میکشه تا انتقال پول بین بانکی انجام بشه. واریز یا برداشت بیش از ده هزار دلار، نیاز به پر کردن فرم و ارایه توضیحات درباره منبع یا مقصد پول داره و علت واریز یا برداشت.
میگفتند باید توسط بخش ثالث (third party) ، بررسی و تایید بشه که جزو ملزومات شفافیت در اقتصاد و البته اِعمال ملاحظات سیاسیه. مثلا اگه ایرانی بودی یا برخی شواهد خاص وجود داشت، کار مشکلتر میشد.
همون هفته اول به پروفسور ایگان ایمیل زدم که رسیدم و او هم برای هفته بعدش قرار ملاقات گذاشت. دانشکده فلسفه دانشگاه راتگرز، همواره در رنکینگهای رشته فلسفه، بین پنج تای اول دنیاست. انتظار داشتم دیسیپلین و کلاس برخورد خاصی داشته باشند.
جلوی ساختمون شماره 106 خیابان سامرست پیاده شدم. وسط این همه خونه یکی دو طبقه، برجی بود واسه خودش؛ با کلی مساحت در هر طبقه. ولی گروه فلسفه، فقط طبقات چهار و پنج بود. به طبقه پنجم رفتم و ایگان رو دیدم که وسط راهرو داشت با یکی از دانشجوها صحبت میکرد. همین که من رو دید، با خوشحالی و بلند صدا زد: هِی مهدی! قبلا چندبار از طریق اسکایپ گفتگو کرده بودیم.
* برخورد راحت و صمیمی پروفسور فلسفه آمریکایی
برخوردش فوق العاده خوب و صمیمی بود. کلا امریکاییها - برخلاف اروپاییها - آدمهای رسمی ای نیستند. لباس راحت میپوشند و سریع به اسم کوچک صدات میزنند. دست دادن و بلندشدن و اینها هم فقط در اولین برخورد!
وارد اتاقش شدیم و من هم رومیزی ترمه ای که بعنوان هدیه آورده بودم رو تقدیمش کردم. تشکر کرد و راجع به پرواز و محل اسکان و اینها پرسید. بعد هم برنامه مطالعاتی ام رو خواست.
یکسری مقالات و کتابهای مرتبط با پایان نامه رو پیشنهاد دادم. چندتایی اش رو انتخاب کرد و یکی دو تا هم خودش اضافه کرد و گفت فعلا به ترتیب از کدوم مقاله و کدوم کتاب شروع کنم. قرار شد من منابع رو بخونم، نظرات و ابهامات خودم رو بصورت کامنت کنارش بنویسم، ایشون بخونه و بعد در جلسات دوهفته یکبار، به بحث بگذاریم.
نه تنها پروفسور ایگان، بلکه اساتید خیلی مطرح گروه فلسفه راتگرز که آثارشون پیوسته در دانشگاههای دنیا تدریس و تحقیق میشه، لباس ساده و برخوردی دوستانه و راحت داشتند. با دانشجوها در کافه مشترک دانشکده، قهوه میخوردند، شوخی میکردند و... .
آخر جلسه به ایگان گفتم برای کارهای اداری، نیاز به کد امنیت اجتماعی (SSN) دارم. اون هم نامه استخدام من بعنوان کمک پژوهشگر خودش رو به مرکز امور دانشجویان بین الملل زد و از اونجا، مدرک استخدامی رو برای اداره صادرکننده کارت امنیت اجتماعی، آماده کردند. سه چهار روزی طول کشید تا بالاخره کد رو گرفتم.
با ویزای دانشجویی یا فرصت مطالعاتی، نهایتا اجازه 20 ساعت کار در هفته، اونم داخل پردیس دانشگاه رو میدن و بیش از این، غیر قانونیه.
بابت 20 ساعت در هفته، ماهانه نزدیک به دو هزار دلار میداد که اگر نبود، اصلا امکان موندن نمیداشتیم. کار هم درواقع همون پایان نامه ام بود که پروفسور به چشم یکی از پروژه هاش نگاه میکرد.
ادامه دارد .....