به گزارش خبرگزاری حوزه، از همان دوران کودکی با هم سن و سالهایش فرق میکرد. رفتاری سنجیده، همراه با آرامش و متناسب باحال اطرافیان داشت و همیشه همدل و همراه دیگران بود بعدتر درس حوزه را انتخاب کرد و همچون پدر بالباس روحانیت در مسیر ترویج دین و آئین محمدی قدم برداشت و تا آخرین سالها و ساعتهای زندگیاش لحظهای خود را فارغ از آموختن و کسب فیوضات اخلاقی و معرفت الهی ندانست.
تمام کودکیاش را با مردمداری و خون گرمی اهالی خوزستان گرهزده بود و قلبش نیز آیات نورانی کلام وحی را در خود محفوظ داشت و با عنوان طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم در مسیر کسب علوم دینی پیشتاز بود که درنهایت با حضور در مناطق عملیاتی سوریه تنها تا سن 21 سالگی خویش را درک کرد تا به آرزوی قلبی خود و کسب فیض شهادت نائل شد.
از کلاس درس حوزه تا شهادت در دفاع از حریم حرم
شهید احمد مکیان از جمله شهدای مدافع حرمی است که برای نثار جان خویش برای اهلبیت (ع) و آرامش همه مسلمانان جهان سر از پا نشناخته و دست از تعلقات دنیایی خویش برداشت تا در آنسوی مرزها، مدافع حریم حرم زینبی و حریم سرزمین مادریاش باشد.
رحیمه هاشمی مادر شهید احمد مکیان هنوز هر وقت از فرزندش صحبت میکند لبخند روی لبهایش میآید، از روزهای اول تولدش که میپرسیم میگوید: همزمان با سالروز ولادت امام محمدباقر (ع) در سال 73 عنایت خداوند همراه با بارش باران رحمتش شامل حالم شد؛ بهواسطه شور و شعفی که با قدومش در دلهای همه ما روشن کرد اسمش را احمد گذاشتیم.
مادر شهید مدافع حرم از دوران کودکی فرزندش باذوقی وصفناشدنی میگوید: از همان سهسالگی بدون هیچگونه آموزشی، تنها با شنیدن صدای پدر در هنگام اقامه نماز، قادر به خواندن نماز بود، باهوش خارقالعادهاش مصمم به یادگیری و حفظ کلامالله مجید و روایات اهلبیت (ع) بود؛ او تنها حافظ نبود، چنان غرق در مفاهیم آیات و روایات میشد که با گذر زمان عقل و دینش نیز کاملتر شد.
آرزویی که محقق شد
آنطور که مادر شهید مکیان میگوید شهید عازم سفری زیارتی شده بود و بهواسطه همراهی با نیروهای سپاه و فعالیت در پایگاههای بسیج و رفاقت و دوستی با مدافعان حرم، موضوع سفر به سوریه را مطرح کرد، باوجود مخالفتهایی که از جانب اقوام و درزمینه پذیرش از طریق سپاه پیش آمد بسیار مصمم، با اسم دیگری در لشکر فاطمیون نامنویسی کرد و به سوریه اعزام شد.
وی بابیان سخنان فرزند شهیدش بعد از مدت دو سال خدمت در جبهههای سوریه اینگونه ادامه میدهد: «چرا ما باید همیشه شاهد شهادت عروج برادری باشیم و حسرت بخوریم که چرا ما از این قافله عقبماندهایم، آخر صبر و تحمل تا کی؟ ما هم دوست داریم شهید بشویم و مشمول آیه شریفه و لا قتلو فی سبیل الله... قرار بگیریم.سرمان در دامان سرورمان حسین بن علی (ع) قرار بگیرد و از دست حضرتش آب بنوشیم، پس حال که این سعادت در خانهی ما را کوبیده، سراسیمه به دیدارش خواهم شتافت».
مادر شهید با شنیدن سخنان و بیقراریهای فرزندش نسبت به واژه شهادت و اینکه جواز این سعادت رضایت قلبی او خواهد بود، تنها با فراهم کردن زمینه ازدواج فرزندش راضی به اعزام مجدد او به این سفر بیبازگشت میشود.
بانو هاشمی از روزهای پایانی حضور فرزندش که بهاتفاق به بهشت معصومه برای تشییع شهدای مدافع حرم رفته بودند میگوید: که احمد محل دفن خود و یکی از دوستانش را نشانم داد و گفت دوست دارد در کنار شهدای اتباع افغانی دفن شود، چراکه آنها نیز همانند ما ایرانیها مدافع حریم حرم اهلبیت (ع) شدهاند و جانبرکف وصال جانان را برگزیدند.
درد دوری از فرزند ازیکطرف و سخنان بیتدبیر اطرافیان نیز بر سوز دل مادر بیشازپیش میافزاید تا اینکه بعد از شهادت فرزندش، شبی در عالم خواب احمد را خوشحال در کنار بانویی پوشیه زده میبیند که علت بیتابی مادر شهید مکیان را جویا شده و میگوید فرزندت در کنار من و در آرامش است و با دستان خود قلب بیتاب مادر را لمس میکند تا جایی که ازآنپس آرامش بر او قالب میشود.
تابلوی غیرت و مردانگی
زینب مکیان همسر شهید احمدمکیان هم از کمالات همسر گفته و افزود: احمد آقا با عنوان مردی کامل و بهتماممعنا، تمام ویژگیهای یک انسان کامل را با خود به همراه داشت از محبت و مهربانی، ولایتمداری و جسارت، شجاعت و غیرت و مردانگیاش هر چه بگویم قطعاً در قالب چند جمله نمیگنجد.
با شناختی که از کودکی با عنوان پسرعمو، نسبت به ایشان داشتم بعد از صحبت و قبول شرایط اعزامش راضی به ازدواج با او شدم، درواقع با این رضایت و بله گفتن به همه آرمانها و اهدافش بله گفتم؛ در طول مدت 8 ماه زندگی مشترکمان، 4 ماه آن با حضور احمد آقا در مناطق عملیاتی سوریه سپری شد که من هم در آن مدت مشغول تحصیل بودم.
تنها چیزی که در آن مدت تحمل دوری را میسر میکرد، امید به برگشت ایشان بود؛ تا اینکه قبل از اعزام به آخرین سفرش تغییراتی خاص در رفتاش دیدم و بازهم وقتی حرفی از شهادت به میان میآورد با بغض مانع از ادامه حرفش و قطع کلامش میشدم، تصورش را هم لحظهای به خود نمیدادم که جدایی به این سرعت سر راه زندگیام قرار گیرد.
با همه این بیتابی ها اما از مقام شهادت همسرش خرسند است و میگوید: یادمان باشد شهدای مدافع حرم چگونه با نثار جان خویش از مادر و همسرشان برای آرامش جمع کثیری از مسلمان گذشتند، نه به خاطر اینکه علاقهای به عزیزانشان نداشتند، بلکه به خاطر علاقهای که به تمام بشریت داشتند لذا باید پایبند وصیتشان باشیم چراکه عمل به خواستههایشان عین سعادت است.
فرازی از وصیتنامه شهید احمد مکیان
وصیتنامه شهید این روزها تنها چیزی است که علاوه بر یاد و خاطره اش برایشان مانده است، یادگاری که سطر به سطرش را ازبرند و برایمان اینطور میخوانند:
خدایا ما با تو پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش استوار ماندهایم، خدایا هیاهوی بهشت را میبینم، چه غوغایی! حسین به پیشواز یارانش آمده، چه صحنهای! فرشتگان ندا میدهند که همرزمان ابراهیم! همراهان موسی! همدستان عیسی! همکیشان محمد! همسنگران علی! همفکران حسین علیهالسلام! همگامان خمینی و خامنهای از سنگر کربلا آمدهاند، چه شکوهی!
این دل نوشته را در حالی مینویسم که هیچ امیدی به شهادت ندارم، مگر به فضل خداوند متعال، زیرا ما بندهی نافرمان بردار درگاه خداوند بودهایم که اگر بخواهیم خود را از شهدا و شاهدان حقانیت خداوند تبارکوتعالی بدانیم دچار جرم دیگری شدهایم کاش چندین جان داشتم و آنها را پای رهبرم و کوی و عشق حسین میریختم و بهاندازهی یک لبخند او را شاد میکردم.
گزارش از الهام پناهی فر
۳۱۳/۶۱
نظر شما