چهارشنبه ۷ آذر ۱۴۰۳ |۲۵ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 27, 2024
کد خبر: 870050
۱۲ آبان ۱۳۹۸ - ۰۷:۳۷
استعمار ۳

حوزه/ داستان استکبار و استثمارگری را باید از آنجایی آغاز کرد که کریستف کلمب پا به آمریکا گذاشت و پس از آن اجداد آمریکایی های امروز از انگلستان و اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی به آنجا مهاجرت کرده و سنگ بنای قدرت طلبی و بهره کشی را با قتل و غارت و بیگاری کشی از ساکنان بومی آن منطقه گذاشتند.

خبرگزاری حوزه، / آفرینش برای اولین بار معنای استکبار را هنگامی فهمید که ابلیس از سر خود برتربینی فرمان آفریدگار را تمرد کرد و حاضر نشد برای اجرای فرمان الهی در برابر آدم سجده کند. ابلیس اولین مستکبر عالم بود و به استکبار معنا بخشید. با این همه، او هرگز استثمارگر نبود. او یکی از شیاطین بود و از خدا فرصت خواست تا بندگانش را گمراه کند و برای رسیدن به این هدف، زر و زور و تزویر را به کار گرفت ولی بهره ای از زراندوزی و نیازی به آن نداشت. اما شیطان اکبر نه فقط مستکبر بلکه استثمارگر نیز است. هر چند دوران استعمار به پایان رسیده اما دوران استکبار و استثمار هرگز پایان نیافته  و آمریکا مصداق اتم آن است.[1] آمریکا در رأس استکبار جهانی است و این استکبار و سلطه گری را با استثمار دیگران – مطابق ادبیات دهه شصت بخوانید: مستضعفان عالم- عجین کرده است. نظام سلطه جهانی مست از باده قدرت و ثروت بوده و این دوگانه قدرت و ثروت یا استکبار و استثمار همان امپریالیسم و کاپیتالیسمی است که معمای اینکه کدام مقدم بر دیگری است، در دوران انقلاب رواج داشته است. غافل از اینکه حکایت این دو همان حکایت و معمای حل نشدنی مرغ و تخم مرغ بوده و جنگ و جدال های نظریه پردازانه درباره آن به سود نظام سلطه تمام شده است.

داستان این استکبار و استثمارگری را باید از آنجایی آغاز کرد که کریستف کلمب پا به آمریکا گذاشت و پس از آن اجداد آمریکایی های امروز از انگلستان و اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی به آنجا مهاجرت کرده و سنگ بنای قدرت طلبی و بهره کشی را با قتل و غارت و بیگاری کشی از ساکنان بومی آن منطقه گذاشتند. تا جایی که ناباورانه، پس از یک قرن، هفتاد و پنج میلیون بومی سرخ پوست جای خود را به دویست و چهل هزار مهاجر اروپایی دادند؛ آغاز تلخی برای بهره کشی و چپاول زمین های سرخ پوستان بومی که آندرا جکسون رئیس جمهور آمریکا در سال های 1829 تا 1837 گستاخانه آن را حق مهاجران دانسته و می گوید:« اگر ما همه زمین های سرخپوستان را هم می گرفتیم بر حق بودیم»!! سرگذشتی که شاهین سیاه رهبر یکی از قبایل سرخپوست اینگونه آن را حکایت می کند: «مردان سفید آموزگاران بدی هستند. آن ها نوشته ها و قراردادهای دروغ با خود می آورند، به روی سرخ پوستان می خندند تا فریبشان دهند، با سرخ پوستان دست می دهند تا اعتمادشان را جلب کنند و بعد با مشروبات الکلی آن ها را مست و زنانشان را فاسد می کنند».

این داستان تلخ با استثمار سیاه پوستان ادامه می یابد، چرا که ساکنان جدید آمریکا برای ایجاد و رونق بخشیدن به کشاورزی در زمین های جدید خود در ایالت های جنوبی، نیازمند نیروی کار بودند و برای دستیابی به این نیروی کار، سیاه پوستان آفریقایی را به بردگی گرفته و با وضعیت رقت باری آن ها را از آفریقا به آمریکا انتقال دادند. برای نمونه از صد و شش برده سیاه پوستی که در سال 1741 در کشتی سی­فلاور بارگیری شدند فقط شصت نفر به آمریکا رسیدند و مابقی در میان راه و در اثر گرسنگی و کمبود جا و امکانات در کشتی جان باختند. هر چند به ظاهر، تاریخ تاریک برده داری در آمریکا پایان یافته است اما این پایان پذیری نیز ریشه در تفکر استثماری یانکی های آمریکا دارد. یانکی های شمال وقتی به صنعت و سرمایه داری روی آوردند، وجود برده های سیاه را زاید و هزینه ساز دیده و سعی در الغای قانون بردگی داشتند و در این راه همان  برده های سیاه را به جنگ با یانکی های جنوب روانه کردند. این بردگان گمان می کردند که برای آزادی می جنگند، غافل از اینکه اختلاف یانکی های شمال و جنوب ناشی از بشر دوستی شمالی ها نبوده و فقط  تفاوت منافع شمالی ها و جنوبی ها در میان بود. آبراهام لینکلن رئیس جمهور آمریکا در سال های 1861 تا 1865 اینگونه به این واقعیت اعتراف می کند: «هدف ما از این جنگ حفظ اتحاد آمریکا بود. من معتقدم که الغای بردگی باعث حفظ اتحاد ایالت های آمریکا خواهد شد و اگر حفظ اتحاد بدون الغای بردگی امکان پذیر بود، دیگر کاری به مسأله بردگان نداشتم». هر چه بود الغای بردگی صورت قانونی به خود گرفت اما تبعیض میان سیاه پوستان و سفیدپوستان هرگز از بین نرفت و همچنان ادامه دارد.

همچنین این استثمارگران سلطه جو اهداف خود را در خارج از مرزها با حمله نظامی و دخالت در امور سایر کشورها پیگیری کرده اند. این اهداف در کشورهایی از قبیل مکزیک، فیلیپین، کره، ویتنام، کامبوج، لائوس، نیکاراگوئه، السالوادور، گرانادا، پاناما، کوبا، هائیتی، سومالی، سودان، افغانستان و عراق پیگیری شد. برای نمونه، پیت مک کلوی نماینده کالیفرنیا در کنگره آمریکا اعتراف می کند که حمله نظامی کشورش به کامبوج ریشه استثماری داشته است. او می گوید: «حوادث کامبوج بزرگترین شرارتی است که ما در یک کشور خارجی مرتکب شده ایم. تنها دلیل این رفتارها منافع ما بوده است».

در افغانستان نیز طبق گفته حامد کرزای رئیس جمهور سابق آن، در طول اشغال کشورش، ارتش آمریکا و سازمان سیا سالانه بیش از شصت میلیاد دلار از طریق مواد مخدر تولید شده در افغانستان درآمد کسب کرده اند. در این باره روابط سازمان سیا با جمعه خان یکی از قاچاقچیان بزرگ مواد مخدر سر از رسانه ها در آورد. دیگر هدف استثماری آمریکا از حمله به افغانستان، تسلط بر منابع گاز این کشور بوده است. همانگونه که پاول رابرتز دبیر اسبق نشریه وال استریت ژورنال معتقد است که یکی از اهداف حمله آمریکا به افغانستان تسلط بر منابع گازی این کشور بوده است. به علاوه، این اشغال گری می توانست ظرفیت انتقال گاز ازبکستان و ترکمنستان از طریق پاکستان و افغانستان، و رساندن آن به آبهای آزاد را به سود آمریکا فعال کرده و بازار گاز این منطقه را تحت نفوذ آمریکا قرار دهد.

این استثمارگری در عراق نیز در زمینه های گوناگون دنبال می شود. انتقال بیش از بیست هزار قطعه آثار باستانی و تاریخی از موزه های بغداد و موصل به آمریکا در این راستاست. همچنین در سال 2010 و هفت سال پس از اشغال عراق توسط آمریکا مشخص شد که حدود 19 میلیارد دلار از درآمد نفتی عراق در زمان اداره این کشور توسط آمریکایی ها ربوده شده است. در این ماجرا انگشت اتهام به سوی پنتاگون است. تجارت سلاح نیز در عراق برای آمریکا سود آور بوده است، چرا که آمریکا توانست پس از پایان اشغال عراق، سلاح هایی که در آنجا به کار گرفته بود را در آنجا باقی گذاشته و تمام هزینه های آن را از دولت عراق دریافت کند.

دامنه استثمارگری آمریکا به ایران دوران پهلوی نیز کشید شد. برای مثال، دخالت در کودتای 28 مرداد این نتیجه استثماری را برای آمریکا به دنبال داشت که توانست بهره برداری خاص خود را از منابع نفتی ایران داشته باشد. محققی آمریکایی با نام جمیز بیل در این باره می نویسد: «دخالت آمریکا در ماجرای 28 مرداد، تاج و تخت سلطنت را برای 25 سال دیگر به خاندان پهلوی هدیه کرد و صاحبان صنایع نفتی بین المللی را قادر ساخت که با نرخی ارزان، 24 میلیارد بشکه نفت را از مخازن ایران به دست آورند. این میزان نفت در طول 20 سال با قیمت حداکثر بشکه ای 1 دلار و 70 سنت به فروش می رسید که در هر بشکه فقط 50 درصد قیمت آن نصیب ایران می شد». میزان حقوق مستشاران آمریکایی مستقر در ایران پهلوی نیز نشانه استثمارگری این مستشاران است. در این باره، متوسط حقوق سالانه مستشاران آمریکایی بیش از 25/3 میلیارد دلار بوده، در حالی که همزمان بودجه سالانه آموزش و پرورش ایران 8/1 میلیارد دلار و بودجه بهداشت و درمان کمتر از 5/0 میلیارد دلار بوده است.

این گذار کوتاه و شتابزده بر چند مصداق از مصادیق استثمارگری آمریکا، مشتی است نمونه خروار و این واقعیت را گوشزد می کند که توأمان، دو رویه استکباری و استثماری آمریکا را در نظر داشته باشیم و فارغ از معمای تقدم و تأخر یکی بر دیگری، در برابر استکبار و استثمار سر خم نکرده و راست قامت بایستیم.

محمدجوادحسین زاده

 

[1] - آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است. رهبرانقلاب 20/4/94

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha