به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری حوزه، سال ۱۹۹۱ شورای حزبالله طی جلسه ای "سید عباس موسوی" را به عنوان دبیرکل و رهبر مقاومت انتخاب کرد. پس از آن که وی دبیرکل شد، اینگونه برنامه ریزی کرد که در کنار جهاد نظامی و مقاومت، خدمات اجتماعی نیز به جامعۀ همراه با مقاومت ارائه شود و همانگونه که همگام مجاهدین در جبهههای جنگ بود، با زندگی روزانه مردم نیز همراه میشد و به امور اجتماعی و نیازهای روزمره مردم هم توجه داشت. سید اصرار داشت که به مناطق مسکونی برود، بطور مستقیم در جریان نیازها و مشکلات مردم قرار بگیرد و شعارش این بود که «نخدمکم بأشفار عیوننا؛ با مژههای چشممان هم به شما خدمت میکنیم». او هر پنجشنبه در خانهاش را باز میکرد تا با استقبال از مردم مشکلاتشان را شنیده و کمککارشان باشد.
شهید سید عباس موسوی تصمیم گرفته بود همۀ وقتش را برای دروس حوزه بگذارد؛ اما نمیتوانست فلسطین را فراموش کند. او به صور رفت تا نزد امام موسی صدر درس بخواند و به دست او عمامه بر سر بگذارد.
شهید سید عباس موسوی به همراه همسرش ام یاسر مجاهدت های زیادی در لبنان انجام دادند و این بانوی ایثار گر تا آخرین لحظه کنار همسرش در راه ترویج اسلام ناب و ترویج فرهنگ مقاومت ماند و به شهادت رسید؛ فرزند دبیر کل سابق حزب الله لبنان پیرامون عشق و علاقه مادرش به شهید موسوی گفت: زمانی که پدر، مادر و برادرم به حرم مطهر امام رضا علیهالسلام مشرف شده بودند، برادرم از مادر سؤال میکند که شما از امام رضا علیهالسلام چه خواستید، ام یاسر میگوید من برای همه فرزندانم دعا کردم که در راه اسلام شهید شوند، اما انگشت مجروح شده سیدعباس را نبینم. سیدعباس موسوی دبیرکل وقت حزب الله لبنان در سال ۱۳۷۰ ه.ش پس از سخنرانی در مراسم هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب، به همراه همسرش ام یاسر و فرزند خردسالش حسین، با شلیک مستقیم موشک بالگردهای اسرائیلی به خودروی آنان در ۴۰ سالگی به شهادت رسید. پیکر وی و به همراه خانواده اش در کنار مقبره نبی شیث به خاک سپرده شد.
سرویس بین الملل خبرگزاری حوزه پیرامون مجاهدت های شهید موسوی و همسرش در لبنان و شباهت های شهید موسوی و شهید سردار سلیمانی با "بتول سادات موسوی" دختر این شهید بزرگوار به گفت و گو پرداخته است.
متن گفت و گو به شرح ذیل است:
حوزه: لطفا در خصوص ویژگی های والدین شهیدتان و فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنها توضیح دهید.
در خصوص پدرم شهید سید عباس موسوی در شخصیت ایشان علم، تقوا، صبر، شجاعت و جهاد جمع شده بود و صاحب روحی محمدی، علوی و نورانی و در علاقه و تواضع به مردم منحصر به فرد و بدون هرگونه تکلف بود.
پدرم از دردها و نگرانی های ملت آگاه بود، مساکین را دوست داشت و با فقرا مانوس بود و به مجاهدان عشق می ورزید و مشتاق شهدا بود و به مردم خدمت می کرد. او زخم ها را مرهم بود و برای خدا زندگی می کرد و مسئولیت امت را بر دوش می کشید و معتقد بود و ایمان داشت که تنها راه برای شکست دشمن صهیونیستی مقاومت، عشق به شهادت و شهدا است.
عباس موسوی به تنهایی یک امت بود
پدرم بسیار برای شهادت دعا می کرد. او تلاش می کرد تا با اخلاص و فداکاری به اهداف خود برسد و به عهد و پیمان خود با خدا وفا کرد و در تمام عرصه ها مجاهد بود. در تمام عرصه های سیاسی نظامی فرهنگی و اجتماعی شب و روز مجاهدت می کرد و استراحت نداشت. اما مادرم شهید "سیده ام یاسر" صاحب روح فاطمی، زینبی، پاک و مرید پدر عزیزم و مرید شهید علوی ما سیده بنت الهدی (رض) بود. همانطور که پدر من الگوی برجسته علمی بود، مادر شهیدم نیز الگویی برای زن صبور، آگاه، مبارز و تلاشگر برای خدمت به اسلام و حمایت از مقاومت بود. در زندگی والدین شهید من جایی برای استراحت وجود نداشت. آنها علم را به عمل تبدیل کردند و آماده بودند که همه چیز را جان، پول و فرزندان به خاطر خدا فدا کنند و تمام وقت و سعی خود را، در این مسیر و حفظ مقاومت ارائه دهند، و هر یک از آنها برای رسیدن به اهداف خود در تمام سطوح فردی ، اجتماعی و جهادی، برای رسیدن به اهدافشان و جلب رضایت تنها محبوبشان خدا تلاش می کردند.
تاسیس حوزه علمیه دینی مزین به نام امام منتظر(عج الله تعالی فرجه الشریف) در شهر بعلبک
حوزه: از مهمترین خدمات و فعالیت های اجتماعی شهید موسوی در لبنان تاسیس حوزه های علمیه خواهران و برادران بوده است. لطفا در خصوص چگونگی و اهداف این اقدام مهم توضیح دهید.
از اولین دغدغه های پدر شهید من، پس از بازگشت اجباری از نجف به لبنان، تاسیس حوزه علمیه دینی مزین به نام امام منتظر(عج الله تعالی فرجه الشریف) در شهر بعلبک بود؛ که تعدادی از علما و مراجع از آن حمایت می کردند و پس از آن نقش زیادی در تبلیغ و آموزش علوم دینی داشت و نقطه آغازین بزرگ در مسیر علم و جهاد را تشکیل می داد.
همکاری حوزه علمیه لبنان و سپاه پاسداران در مباره با دشمن صهیونیستی
همچنین این حوزه علمیه درهای خود را به روی سپاه پاسداران گشود، و انقلابی بزرگ در مواجهه با رژیم صهیونیستی رخ داد.
تاسیس حوزه علمیه "سیده زهرا" در لبنان
پدرم معتقد به نقش بانوان و توانایی های آنها بود، بنابراین اقدام به تاسیس حوزه علمیه "سیده زهرا (سلام الله علیها)" ویژه خواهران نمود. مادرم شهید ام یاسر و دوستش ام زهرا بر آن نظارت داشتند. این دو دوست در زمینه تبلیغ و ارشاد در حوزه تلاش می کردند و مادرم و ام زهرا اقدام به برپایی نشست ها و ارائه دروس در حسینیه ها و خانه ها نمودند و زنان و دختران لبنانی با شوق زیادی از تاسیس حوزه عملیه خواهران استقبال کردند. هدف از تاسیس این دو حوزه نشر اسلام و آموزه های آن بود.
نقش فارغ التحصلان حوزه علمیه لبنان در زیر ساخت های مقاومت
همچنان این دوحوزه به طور مستمر در مسیر تبلیغ و بخشش هستند و این حوزه علمیه که پدر شهیدم مدیریت آن را بر عهده داشت در زمینه توجه به ایجاد فضای معنوی و ابعاد اخلاقی و پیگیری اوضاع طلاب حوزه علمیه و ایستادن کنار آنها متمایز بود. پدرم در پی ایجاد روابط محکم بین حوزه علمیه و مردم بود و نخبگانی از علما و مجاهدان زن و مرد از آن فارغ التحصیل شدند. در حال حاضر ده ها نفر از آنها نقش های بزرگی در زیر ساخت مقاومت و محیط پیرامونی مقاومت دارند و زمینه های تبلیغی را به اکثر شهرهای شیعه نشین لبنان و شهر های دیگر توسعه دادند.
حوزه: در خصوص آشنایی خود با سید شهدای مقاومت شهید سردار سلیمانی در دیدارهایی که با ایشان داشتید و ویژگی های این شهید بزرگوار توضیح دهید.
در خصوص رابطه من و برادرانم با سید شهدای محور مقاومت شهید "حاج قاسم سلیمانی" همان رابطه شهید با فرندان شهدا بود. به طوری که چند جلسه معدود و کوتاه مدت با او داشتیم، اما از نظر محتوایی غنی و از نظر معنوی و اخلاقی برای ما بسیار مفید بود؛ زیرا باعث شناخت ما از برخی از ویژگی های این شخصیت بزرگ از نزدیک می شد و از سخنان او بهره مند می شدیم و برخی از خصوصیات وی که او را متمایز کرده بود، را می شناختیم.
شباهت های شهید سلیمانی و شهید موسوی
خصوصیات ایشان من را به یاد خاطرات پدرم می انداخت. برخی از ویژگی ها و صفات پدرم که شبیه ایشان بود، هر دو شهید را به هم شبیه می کرد؛ از لحاظ شیوه شهادت، هردو آن ها به شهید و شهادت عشق می ورزیدند و یا تواضع و محبت هر دو آنها نسبت به مردم به خصوص خانواده های شهدا و مجاهدین از جمله این ویژگی ها است. به دلیل توجه ایشان به خانواده من و توجه و اهتمام زیاد ایشان و صمیمیت و نحوه برخورد با ما شخصیت حاج قاسم من را مجذوب خود کرد، به طوری که من پدر بودن او را نسبت به فرزندان شهدا واقعاً احساس کردم.
ماجرای تسبیحی که حاج قاسم به دختر شهید موسوی اهدا کرد
صادقانه بگویم، چیزی جز واقعیت نیست. من همیشه دعا می کردم که خداوند او را حفظ کند و طول عمر عطا کند و می ترسیدم که صدمه ای به ایشان برسد، چرا که از طبیعت و زندگی جهادی او آگاه بودم.
در اولین دیدارم با حاج قاسم به همراه جمعی از خواهران و برادران در تهران متوجه شدم که بی صبرانه منتظر شهادت است، درست از همان لحظه ای که حاج قاسم تسبیحش را به من هدیه کرد و از من خواست وقتی که به شهادت رسید آن را با او در مزارش به خاک بسپارند.
شهید سلیمانی صاحب نفس مطمئن و قلبی مهربان بود
سخن و گفت و گو با حاج قاسم باعث انس و آرامش نفس بود، چرا که او دائما شما را به یاد مجاهدان و خداوند می انداخت و تنها با نگاه به چهره او احساس می کردی که او یک انسان ملکوتی و نورانی است، که اهل دنیا نیست بلکه اهل خداوند و آخرت است و روحش متعلق به خداست و صاحب روح مطمئن و قلبی مهربان و رئوف و با محبت است.
خدای متعال را شکر می کنم که من، برادرانم ، همسر و فرزندانم را با این شخصیت الهی آشنا کرد، چرا که این دیدار باعث خیر و برکت و لطف فراوان خداوند بر ما شده است و آن را رحمتی از رحمت الهی و از برکت خون پدر و مادرم و برادر شهیدم، می دانم خداوند همه آنها را رحمت کند.
پدرم در دعاهای خود از خداوند میخواست: «پروردگارم از تو میخواهم که شهادت را روزی ام کنی؛ شهادتی پاککننده که من آن را به عنوان کفاره گناهانم انتخاب کردهام.. شهادتی کمنظیر... شهادتی که در آن جسدم پاره پاره شود و هر عضوی از اعضای بدنم که با آن معصیت تو را کردهام، به جزا و عقوبتی که سزاوار آن است برسد و پس از آن ای پروردگار من، مرا در جوار خود و در جوار اولیائت ساکن گردانی» و خداوند نیز دعای ایشان را مستجاب کرد.
خداوند شهید سلیمانی، والدین و برادرم را رحمت کند و خداوند آنها را با اولیاء، انسانهای صالح و شهدا محشور کند و ما را در زمره کسانی قرار دهد که به راه آنها تمسک جوییم و در مسیر آنها حرکت کنیم و تفکرات و اهدافشان را ترویج کنیم.
گفتگو از وجیهه سادات حسینی