دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ |۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 4, 2024
آیت الله سیّد محمدتقی دیباجی اصفهانی

حوزه/ به مجرد حزن فاطمه برای پیغمبر اسلام آیه نازل می‌شود: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ». در روایت دارد حضرت باقر(ع) مریض شدند صدای حضرت بلند شد: «یا فاطمه یا فاطمه» به طوری که از در خانه صدای «یا فاطمه» امام باقر(ع) شنیده می‌شد. امام می‌داند فاطمه، فاطمه زهراست. رسول خدا می‌شناسد فاطمه کیست.

به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله دیباجی اصفهانی از اساتید حوزه علمیه قم، در پایان درس خارج خود با اشاره به ایام شهادت حضرت زهرا (س) و سخنان موهن مولوی گرگیج درباره اهل بیت(ع) گفت: امروز به مناسبت در پیش بودن سال‏روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) این روایت را از کتاب بحارالانوار[۱] از صحیح [سنن] دار قطنی نقل می‌کند، می‌خوانیم: «صَحِیحُ الدَّارَقُطْنِیِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) أَمَرَ بِقَطْعِ لِصٍّ» دزدی شخص سارقی نزد پیغمبر (ص) ثابت شد، آنگاه دستور دادند که انگشتان سارق را قطع کنید؛ زیرا آیه شریفه می‌فرماید: «السارق و السارقة فاقطع ایدیهما». دزد به حضرت رسول (ص) اعتراض کرد: «فَقَالَ اللِّصُّ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدَّمْتُهُ فِی الْإِسْلَامِ وَ تَأْمُرُهُ بِالْقَطْعِ»؛ یا رسول الله من مسلمان شده‌ام و شما امر می‌کنید دست من را قطع کنند! پیامبر(ص) فرمودند: «فَقَالَ(ص) لَوْ کَانَتِ ابْنَتِی فَاطِمَةُ»؛ حتی اگر دخترم دزدی می‌کرد یا دزدی کرده بود دستش را قطع می‌کردم «فَسَمِعَتْ فَاطِمَةُ فَحَزِنَتْ» فاطمه زهرا(س) این جمله را از پدر بزرگوارش شنید و محزون شد که من دزدی بکنم؛ لا اله الا الله «فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ بِقَوْلِهِ وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرین» (این آیه در سوره زمر است) یعنی: یا رسول الله وحی شده به سوی تو و به انبیای قبل از تو که اگر مشرک شدی تمام اعمالت از بین می‌رود. پیامبر (ص) تعجب کرد که من مشرک بشوم؟ من برای خدا شریک قرار بدهم؟ «فَحَزِنَ‏ رَسُولُ اللَّهِ(ص)». حضرت رسول(ص) اینجا با این کلام جبرائیل محزون شد؛ «فَحَزِنَ‏ رَسُولُ اللَّهِ فَنَزَلَ لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»؛ اگر در زمین و آسمان خدایان غیر از خدا بود زمین و آسمان فاسد می‌شد؛ «فَتَعَجَّبَ النَّبِیُّ مِنْ ذَلِکَ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ کَانَتْ فاطمة حَزِنَتْ مِنْ قَوْلِکَ»؛ فاطمه زهرا از قول شما محزون شد. «فَهَذِهِ الْآیَاتُ لِمُوَافَقَتِهَا». این آیاتی که نازل شد به خاطر موافقت فاطمه زهرا بود؛ یعنی ناراحت نباش حتی به پدرت پیغمبر می‌گویم که اگر مشرک شدی اعمالت از بین رفته است. این منافاتی با عصمت ندارد؛ زیرا این قضیه شرطیه است: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ»؛ اگر مشرک شدی و این قضیه شرطیه با عصمت هیچ تنافی ندارد حتی نسبت به خودم «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ» خداوند می‌فرماید: تو ای رسول خدا هم محزون نشو اگر در زمین و آسمان خدایانی غیر از خدای احد و واحد بود «لَفَسَدَتا».

«فاطمة و ما ادراک من الفاطمة» فاطمه را نشناختیم کیست؟ ببینید چقدر مقام دارد! به مجرد حزن فاطمه برای پیغمبر اسلام آیه نازل می‌شود: «لَئِنْ أَشْرَکْتَ». در روایت دارد حضرت باقر(ع) مریض شدند صدای حضرت بلند شد: «یا فاطمه یا فاطمه» به طوری که از در خانه صدای «یا فاطمه» امام باقر(ع) شنیده می‌شد. امام می‌داند فاطمه، فاطمه زهراست. رسول خدا می‌شناسد فاطمه کیست که «کان یُسلّم علیها و کان یُقبّل یدها و یُجلسها مجلسَه» پیامبر سلام می‌کرد به حضرت زهرا و فاطمه زهرا را جای خودش می‌نشاند و دست زهرا را می‌بوسید، همان دستی را که دشمن تازیانه زدند.

درس مرحوم آیت‌الله العظمی حاج آقا مرتضی حائری (فرزند مؤسس حوزه علمیه قم) می‌رفتیم و بحث خمس داشتند. روزی به مناسبت نامی از فاطمه زهرا آمد، آنقدر گریه کرد که طلبه‌ها هم به گریه افتادند: «بَکی و اَبکی». بعد این جمله را فرمود: این چه تازیانه‌ای بود که بعد از هفتاد روز یا بعد از ۹۵ روز جای این تازیانه باقی ماند که در روایت دارد «ماتت حین ماتت و فی عضدها کَمَثَل الدُملج الأسود»، جای تازیانه باقی بود. هنگامی‏که وقتی امیرالمؤمنین (ع) بدن فاطمه را غسل می‌داد، چشمش به جای تازیانه افتاد خیلی گریه کرد:

روزی که دادگاه عدالت به پا شود

آگه شوی که تیر جفا را خطا زدی

می‌پرسد از تو مَهدی ما، با چه جرأتی

آتش به درب خانه شیر خدا زدی؟

دستت بریده باد! که با بودن حسین

سیلی به روی مادر ما از جفا زدی!

در کوچه‌ای که رهگذر خاص و عام بود

با تازیانه، مادر ما را چرا زدی؟!

حال که سالروز شهادت فاطمه زهرا نزدیک شده بود، دشمن آمد این مسائل را مطرح کرد تا عزاداری برای فاطمه زهرا را کمرنگ کنند. یک شیخ سلفی را پیدا کردند (که از سقیفه بنی‌ساعده آب می‌خورد و) بیاید بگوید که اگر علی(ع) خلیفه ثانی را دوست نمی‌داشت، چرا دخترش ام‌کلثوم را داد به خلیفه ثانی؟

این شیخ مطالبی تفرقه‌انگیز را بدون مدرک مطرح کرده است. آیت‌الله میلانی (حفظه الله) کتابی نوشته است در نقد ازدواج ام‌کلثوم با عمر. تمام این روایاتی را که اینها استدلال کرده‏اند، ایشان خدشه کرده و می‌فرماید: رُوات(ناقلان) این روایت به اعتراف خود علمای اهل سنت، ضعیف هستند. بعضی از رواتشان که شارب الخمر بودند، این روایت را نقل کرده‌اند. بنابراین امیرالمؤمنین دختری به خلیفه دوم، نداده است. علاوه بر این‏که یکی از علمای اهل تسنن به نام ابوزکریای نَوَوی کتابی دارد با عنوان «تهذیب الاسماء و اللغات».[۲] ایشان در این کتاب نوشته است: ام‌کلثومی که در خانه امیرالمؤمنین (ع) بود، دختر ابوبکر بود؛ چون اسماء بنت عمیس اول همسر جعفر طیار بود. وقتی جعفر شهید شد، ابوبکر با اسماء بنت عمیس ازدواج کرد و محمد ابی‌بکر و ام‌کلثوم بنت ابی‌بکر از اسماء به دنیا آمدند. بعد که ابی‌بکر از دنیا رفت، امیرالمؤمنین با اسماء ازدواج کرد و محمد ابی‌بکر و ام‌کلثوم هم همراه مادرشان آمدند خانه امام علی(ع) و خلیفه ثانی با این ام‌کلثوم ازدواج کرد که دختر همسر امیرالمؤمنین است؛ یعنی دختر اسماء بنت عمیس که در حقیقت دختر ابی‌بکر باشد.

حال این شیخ سلفی با این مطالب بدون مدرک و سند، می‌گوید: که اگر علی محبت نداشت چرا دخترش را، پاره جگر حضرت رسول و فاطمه زهرا را چرا به خلیفه دوم داد، با اینکه این نقل، روایتش ضعیف است. اگر هم واقعیتی داشته باشد به گفته خودتان این عالِم (نَوَوی) که از علمای اهل تسنن است در کتاب تهذیب الاسماء، این مطلب را آورده است. ثانیاً: دختر دادن به شخص غیر محبوب، دلیل بر این نیست که پس رابطه‌ محبّت و موّدتی بین‏شان بوده است. شاهد آن هم داستان حضرت لوط(ع) در قرآن کریم است. می‌دانید که قوم لوط، اهل عمل زشت لواط بودند. هنگامی که فرشتگاه به صورت مهمان بر حضرت لوط وارد شدند، قوم لوط متوجه شدند و آمدند تا به مهمان‌ها تجاوز کنند »وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ». با حرص و ولع هم آمدند درب خانه حضرت لوط. حضرت فرمودند: «قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ»؛ این دخترهای من هستند، با اینها ازدواج کنید و عمل زشت لواط را ترک کنید و: «وَ لا تُخْزُونِ فی‏ ضَیْفی»؛‏ آبروی مرا نبرید «أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشید».[۳] کلمه اطهر در جمله «هؤُلاءِ بَناتی‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ»، افعل التفضیل نیست؛ زیرا اگر افعل التفضیل باشد معنی این می‏شود که لواط کردن شما خوب است ولی ازدواج شما با دخترهای من بهتر است؛ بلکه این اطهر، اَفعَل وصفی است. در ادبیات گفته‌اند: ما یک افعل وصفی داریم که اصلاً تفضیل در او نیست، مانند جمله‏ای که حضرت یوسف(ع) فرمود: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی‏ إِلَیْهِ». زندان پیش من محبوب‌تر از دعوت زنها است یا دعوت زلیخا. بنابراین معنای آیه این نیست که شهوترانی محبوب من است، ولی زندان بهتر است! نه بلکه «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ»؛ یعنی من زندان را دوست دارم و دوست ندارم دعوت این زنها را پذیرم. این «احبّ»، افعل وصفی است. معنای سخن لوط هم همین است: «هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ»؛ یعنی ازدواج برای شما خوب است. حال چه بگوییم که مراد از دخترهای حضرت لوط، همان زن‏های امت او هستند؛ چون پیغمبر پدر همه مردم است و زنان امت، دختران او می‏باشند، یا واقعاً حضرت لوط دارای دختر بوده ودخترهای تکوینی خودش را اراده کرده است. بنا بر این معنا،حال که حاضر می‌شود دخترانش را به ملت کافر بدهد، برای این است که دست از گناه لواط بردارند، این پیشنهاد و این ازدواج، دلیل بر محبت لوط نسبت به آن قوم گنهکار نمی‌شود.

همچنین این شیخ سلفی گفته است که در جنگ مسلمانان با فارس، امام علی(ع) به عمر گفت: «تو به جنگ نرو» و این دلیل بر این است که ایشان را دوست می‌داشته است!. جواب این ادعا، این است که عمر مشورت می‏کرد با امیرالمؤمنین که به جنگ بروم یا نروم. روایتی هست که «قد استشاره فی الشخوص لقتال الفرس»؛ آیا من با لشکریان بروم برای جنگ با ایرانیان. امام در جواب می‌فرماید: «إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْکَ غَداً یَقُولُوا هَذَا أَصْلُ الْعَرَبِ»؛ اگر تو همراهشان بروی در جبهه جنگ، عجم‌ها وقتی تو را ببینند می‌گویند اصل و ریشه عرب این شخص است «فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ». اگر شما این اصل و ریشه را از بین بردید، راحت می‌شوید «فَیَکُونُ ذَلِکَ أَشَدَّ لِکَلَبِهِمْ عَلَیْکَ وَ طَمَعِهِمْ فِیکَ»؛ اینها تصمیم می‌گیرند تو را بکشند و می‌گویند ما راحت می‌شویم.[۴] امیرالمؤمنین که نمی‌توانست در مشورت، خیانت کند. وقتی او مشورت‌خواهی و استشاره کرد، حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم فرمود: «قضیه این است که الان اساس دین در خطر است و تو به عنوان یک نفری که در رأس این سپاه و لشکر هستی بخواهی بروی، ممکن است اعاجم تو را بکشد». این شیخ سلفی این سخن را دلیل بر محبت دانسته است.

قضیه شهربانو هم محدث قمی در «منتهی الآمال» دارد که اینها را به عنوان اسراء و دختران یزدجرد را بردند مدینه و عمر گفت اعلام کنید هرکسی می‌خواهد بیاید این اسراء را بخرد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لا یجوز»؛ این جایز نیست که اعلام می‌کنند که هر کسی خواست بیاید بخرد اینها ازدواج کنند و ازدواج هم به اختیار خودشان باشد و شهربانو آمد و امام حسین(ع) را خودش انتخاب کرد و مقدمات ازدواج بین شهربانو و امام حسین(ع) آماده شد و امیرالمؤمنین(ع) به امام حسین(ع) فرمود: قدرِ این زن را داشته باش که از این زن فرزندی به دنیا می‌آید که آن فرزند امام معصوم است و احکام الهی را برای مردم بیان خواهد کرد.

این داستانی است که در تاریخ آمده است. خلیفه ثانی دستور داد اعلان کنید بیایند بخرند این اسرا را امام امیرالمؤمنین(ع) نگذاشت و فرمود مقدمات ازدواج اینها باید فراهم بشود.

اما این مطالب را که مثلاً امام حسن و امام حسین در سپاه اسلام بودند و آمدند ایران را گرفتند، این ادعا هم واقعیتی ندارد، مدرکی معتبری ندارد که امام حسن و امام حسین با سپاه و لشکر اسلام آمده باشند برای فتح ایران، حتی بلاذری را که این ادعا را از کتاب او (فتوح البلدان یا انساب الاشراف) نقل می‌کنند، خودش می‌گوید «یقال: گفته شده»، بعدش هم می‌گوید: «والله اعلم والله عالم»؛ یعنی گفته شده که حسنین با لشکر اسلام وارد ایران شدند ولکن ما نمی‌دانیم و تنها خداوند تبارک و تعالی به حقیقت این امر آگاه است. حال امثال این شیخ سلفی این مطالب بدون سند و بی اعتبار را مطرح می‌کند به خاطر اینکه تفرقه بین مسلمان‌ها ایجاد کند.

خدا را قسم می‌دهیم به حق فاطمه زهرا الفت، محبت و برادری را در بین مسلمانان عالم ایجاد بفرماید دشمنان ما را دشمنان اسلام را خوار و ذلیل بگرداند خدایا بین ما و محمد آلش در دنیا و آخرت جدایی می‌انداز در دنیا ما را از زیارت اهل‌بیت و در آخرت از شفاعتشان محروم و بی‌نصیب مگردان. و صل الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.


[۱] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۳ ص ۴۳.

[۲] . ابوزکریا محیی الدین یحیی بن شرف النووی متوفی۶۷۴ مؤلف کتاب تهذیب الاسماء و اللغات، ج۲، ص۳۶۹، حدیث۱۲۲۴.

[۳] . (سورۀ هود، آیه ۷۸)

[۴] . (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۴، ترجمه فیض الاسلام، ص ۴۴۲).

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • IR ۱۰:۴۳ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۸
    3 2
    بسمه تعالی خیلی استفاده کردیم واقعا مطالب خوبی آیت الله دیباجی اصفهانی فرموده بودند