جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۷ شوال ۱۴۴۵ | Apr 26, 2024
هفته حقوق بشر آمرکایی

حوزه/ معاون پژوهش حوزه علمیه کرمان در یادداشتی به مناسبت هفته حقوق بشر به بررسی مبانی حقوق بشر از دیدگاه غرب و تفاوت آن با نگاه توحیدی پرداخته است.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری«حوزه» در کرمان، حجت الاسلام علیرضا انجم شعاع، معاون پژوهش حوزه علمیه کرمان در  یادداشتی به مناسبت هفته حقوق بشر، به بررسی مبانی حقوق بشر از دیدگاه غرب و تفاوت آن با دیدگاه توحیدی پرداخته است.

 بطلان حقوقِ مبتنی بر بنیانها و مبانی باطل

بحث حقوق بشر مبنای بسیاری از مداخلات مستکبرین در روابط جهانی است غربیها میگویند ما از حقوق بین المللی انسانها و بشر دفاع میکنیم؛ حقوق بشر از دیدگاه آنها حقی است که اختصاص به یک فرد، جامعه و فرهنگ ندارد بلکه ما مدیران جهان هستیم و باید از حقوق عامه جهانی دفاع کنیم. البته جوامع در حوزه روابط اجتماعی خاص خودشان میتوانند یک نظام حقوقی برای خود داشته باشند که ما در آنجا دخالت نمیکنیم. ولی حقوق داخلی جوامع هم نباید معارض با حقوق بین المللی باشد. حقوق بین الملل غربی، چارچوب فکری و پارادایمی مبتنی بر یکسری از بنیادهای اعتقادی است که بر یک ایدئولوژی و مکتب استوار است. از این جهت مکاتب، در تدوین حقوق بشر با یکدیگر اختلاف پیدا میکنند. اگر مبنای حقوق بشر این مکاتب بنا بر مکتب ما باطل باشد، یعنی بنیانی را که مبتنی بر آن، حقوق بشر را تعریف کرده اند مطابق با بنیان های فکری مکتب اسلام نباشد از منظر ما مردود و باطل است.

 معقولیت جهاد برای جلوگیری از بسط حقوق مبتنی بر بنیانهای باطل

غربیها برای جهانی سازی این حقوق، فرهنگ، نهادهای بین المللی و ابزار پشتیبانی ایجاد میکنند. در ادامه این پرسش به وجود میآید، اگر این بنیان حقوق بشری که تصویر میکنند از اساس باطل باشد و حق در جای دیگری باشد؛ آیا برای گسترش و بسط آن حق در جهان، صحیح است که ما با استفاده از ابزار جهاد از گسترش بنیانی که در جهان گذاشتهاند جلوگیری کنیم؟

در منظر دانشمندان غربی که به حسب ظاهر با خشونت، درگیری و جنگ مخالف هستند و دعوت به صلح جهانی می کنند، به این موضوع قائلند که اگر جامعهای یا تمدنی و یا یک فرهنگی، درصدد به خطر انداختن صلح جهانی، حقوق بشر و امنیت باشد، میتوان با آن مبارزه کرد و این جهاد و مجاهده، بر حق است.

محور این نظام حقوقی بین الملل، در دورههای اخیر «حق توسعه» است. به این معنا که جوامع جهانی حق توسعه دارند البته با همان مفهومی که غرب از توسعه تعریف میکند. در مقابل در دیدگاه توحیدی حق تقرب و بندگی محور توسعه یافتگی به شمار میرود. اما غربیها بر روی این حق خط کشیده‏اند و در منشور سازمان ملل چیزی به نام «توحید» نمیتوان یافت. اگر از آزادی عقیده و عقاید صحبتی به میان میآید؛ اولا این حق را در کنار بقیه حقوق قرار می دهند و در موازنه با سایر حقوق ملاحظه میکنند و ثانیا مقصودشان این نیست که انسان حق دارد موحد باشد در حالی که از منظر ما، این حق انسان است و توحید در عالم، حقیقت است. در غرب مدار حق را به حضرت حق برنمیگردانند؛ بلکه میگویند انسان حق دارد هر طوری که میخواهد بیندیشد و این مربوط به حوزه خصوصی خود اوست و حق خود اوست، بنابراین عقیده به تبع انسان محترم میشود نه این که توحید ابتداء محترم باشد.

 حقوق اجتماعی غربی ختم به دنیاپرستی میشود

ما باید بدانیم که این حقوق اجتماعی که برای ملتها و جامعه جهانی تعریف میکنند، خروجی و انتهای آن کجاست؟! میخواهند این حقوق به کجا ختم شود؟ آیا پایان آن توسعهای است که آنها تعریف میکنند؟ تکلیف کسی که در نتیجه آن، با آنها مخالف بود چیست؟

اساسا هدفی را که آنها از این حقوق جهانی تعریف میکنند، هدف باطلی است که ختم به دنیا پرستی است. درگیری با این نظام حقوقی، مبارزهی همه جانبه برای جلوگیری از تحقق این نظام در جهان، دفاع حقی است ولو به کشتن و کشته شدن ختم گردد. این همانی است که امام خمینی(رحمه الله علیه) میفرمودند: «تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست اسلام هست و تا اسلام هست ما هستیم.»

 نتیجه: حقوق مدرن، استقرار ولایت طاغوت

فرایند فهم نظامهای حقوقی جوامع در یک درک تاریخی و اجتماعی شکل میگیرد. این گونه نیست که این نظام حقوق بشری نوشته شده، یک نظام حقوقی واقعی و مبتنی بر تفاهم جهانی باشد؛ بلکه درصددند یک عقل عملی جمعی در بستر جامعه جهانی ایجاد کنند. به گونهای که عقل عملی جامعه جهانی را مدیریت کنند و در حقوق به یک اجماع بشری برسند. نه این که بخواهند به یک درک واحد مطابق با واقع از حق بشر دست پیدا کنند. اصلا بحث بر سر درک واحد مطابق با واقع نیست. در هرصورت غربیها یک نظام حقوقی را مبتنی بر یک دستگاه معرفتی تولید کردهاند؛ بعد درصدد به اجماع جهانی رساندن آن از طریق یک فرایند مدیریت شده پیچیده هستند.

این نظام حقوق بشری مبتنی بر یک فرایند مدیریتی تولید شده است که روح آن توحیدی نیست. مبنای نظام حقوقی یا توحید و یا شرک است. مبنای نظام حقوقی توحیدی مبتنی بر اراده و اختیار الهی است و هماهنگ با درک مطابق با واقع و فطرت الهی انسان است. اما نظامهای حقوقی موجود مبتنی بر نفی اراده و اختیار خداوند و به تبع انسان و جوامع میباشد و ادامه استمرار و گسترش ولایت طاغوت و شیطان را نتیجه میدهد.

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha