به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از اراک، ۲ نفر از طلاب مدرسه علمیه ریحانة النبی (س) اراک اقدام به نوشتن متن ادبی کردند.
فاطمه صحرایی یکی از اعضای فعال دوره نویسندگی قدم:
دلتنگم! دلتنگ بارانی که نمیبارد، دلتنگ آقایی که نمیآید، دلتنگ مشهد و کربلایی که جور نمیشود! دلم تنگ است برای خودم، برای کودکی که دیگر دبستانی نیست، دیگر بچه نیست، پاک نیست... دلگیرم! دلگیرم از خودم! از خودم! از خودم! از دنیایی که ارزش ماندن ندارد، دلگیرم از عبدی که ارزش و لیاقت عبودیت خدا را ندارد... نمیدانم، ولی دلم مزرعهای به دور از همه را فریاد میزند؛ جایی که هیچ کس جز خدا نباشد. دلم میخواهد دور شوم از آدمهایی که خواسته و ناخواسته باعث رنج و اشک صاحب الزماناند... نمیدانم، شاید هم باید ببُرم از خودم! ببرم از منی که با سکوتم در گناهانشان شریک میشوم... آه! اشکی در اقلیم گلوگاهم مانده که اگر اذن ریزش کند، این شهر و آدمهایش را با هم غرق میکند. خستهام، اما حق ایستادن ندارم، آری حق ایستادن ندارم؛ چرا که از اگر من بایستم، دشمن حرکت میکند و از من عبور خواهد کرد. باید بمانم، خودم را بسازم و پر قدرتتر ادامه دهم که اگر این چنین نکنم، روز محشر توان، رویایی با حضرت مادر(س) را ندارم؛ آری چگونه میتوانم سرم را در برابر عظمت غیر قابل توصیف مادر پهلوشکسته بالا بگیرم و بگویم: «نشد، نشد که محکم بمانم و پسرت را یاری کنم؛ وقتی که شما در پشت درِ پر از آتش سوختی، پهلو و بازو و تنت شکست، محسنت شهید شد، جوانیات را دادی؛ اما پای امامت ماندی، منی که نه در کوچههای تنگ زمانه سیلی خوردهام و نه رنجی متحمل شدهام، نماندم» قطره اشکی از چشمانم روی گونهام سرازیر میشود، حتی فکر به آن صحنه مرا تا حد جنون میکشاند و صدایی طنین انداز، در قلبم نجوا میدهد: «بدون شک و حتما خداوند یاری میکند، کسی را که خدا را یاری کند»
*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَجَ وَ العَافِیَةَ وَ النَّصر وَ سَهِّل مَخرَجَه
*سوره حج، آیه۴۰: ...لَیَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ.
رقیه بابایی از اعضای فعال دوره نویسندگی قدم:
زندگی در آغاز خلقت هم یک معامله بود.معامله ی خدا با اشرف مخلوقاتش.معامله ای که خدا حاضر شد یکی از بهترین فرشتگان درگاهش را برای برقراری عدالت در این کار فدا کند و برای همیشه او را از درگاهش براند. این تجارت دو سر برد است اما بشرطه ها و شروطه ها؛ فرقی نمیکند که باشی، جنسیتت چه باشد یا حتی شغلی که به آن مشغولی چگونه صورت گیرد.تنها در این میان مهم این است برای که کار میکنی و چرا به آن مشغولی؟در دنیا کار های بینهایتی وجود دارد اما کدام یک میتواند حق بندگی را در محضر خدای خویش ادا کند؟آن هم برای یک بانو.... میدانم هر کاری ارزش خود را دارد و نمیتوان هیچ کدام را زیر سوال برد، مهم این است آن کار برای رضای خدا صورت گیرد و کمکی باشد برای خلق او. اما در این بین میتوان یکی از برترین وظیفه هارا بر عهده گرفت و تا پای جان برای آن تلاش کرد.کاری که اگر در انجامش کوتاهی نباشد، میتواند پرده های غیب را کنار زند و از انسان یک عابد و مجتهد سازد. چه چیز میتواند ارزشش با رساندن حرف های خدا به گوش بندگانش برابری کند؟گویا خدا اورا در زمین قرار داده و به افراد فرموده:این فرد کسیست که قرار است برای دین من جهاد کند، اگر سوالی دارید از وی بپرسید و به او مراجعه کنید و چه حسی زیبا تر از این که زندگی ات مملو از نگاه خدا باشد و آخرتت از سوی وی مورد تضمین قرار گیرد. این کار خواستار فردی است که طالب باشد. طالب علم، طالب عشق و طالب خدا وچقدر نام طلبه برازنده ی زندگی و علم آموزی اوست و کاملا حق مطلب در این لفظ ادا شده.کاری که حتی در زمان جهاد هم با اهمیت بود و به هنگام، آن افرادی عابد در دیار خود میماندند تا مبادا مردم به بیراهه کشیده شوند و ارزش دین را فراموش کنند. این وظیفه همانقدر که شیرینی دارد متقاضی هدفی بزرگ در سینه است.هدفی که عشق و جان انسان را درگیر کرده باشد و فرد خون های جاری در رگ ها را متعلق به کسی بداند که زندگی را برایش وقف کرده و مطلع باشد کسی که در زمان حیات با خدای خویش عشق بازی کرده است خدا هم زمان مرگش را شیرین میکند و به لطف خود شهادتی دلچسب را به او ارزانی میدارد و تا ابد نزد خود به او روزی میدهد.
نظر شما