به گزراش خبرگزاری حوزه، مادر شهید محمدامین کریمیان، خاطرهای از فرزند شهیدشان را اینگونه نقل میکند:
هنوز پیشدبستانی نرفته بود که مداحی رو شروع کرد. سوم ابتدایی هم موفق به حفظ سه جزء از قرآن و تجوید شد.
هیچگاه جلوتر از من و پدرش حرکت نمیکرد. هر وقت مرا میدید، دستم رو میبوسید.
پسرم توی رفاه بود، اما لباس ساده میپوشید. وقتی هم به او اعتراض میکردم، میگفت: بچههایی هستند که وضعشون خوب نیست... بخاطر اینکه آنها دلشان نشکند، ساده میپوشید.
به زبان انگلیسی و عربی مسلط بود. از یک دانشگاه در آلمان هم بورسیه شده بود، اما همه را رها کرد و برای جهاد رفت سوریه.
برخی فکر میکنند مدافعان حرم برای پول میروند؛ اما پسرم هیچ نیاز مالی نداشت. حتی پول بلیط اعزامش به سوریه رو هم پدرش داد.
گفتم: امین بذار ازت عکس بگیرم. وقتی میرفت، گفتم: خیلی خوشگل شدی؛ نکنه شهید بشی؟ بعد گفتم: امین شهید شو؛ اما اسیر نشو؛ من اسارتت رو نمیخواهم. گفت: مامان! شیعیان امیرالمؤمنین(ع) اسیر نمی شوند.
همرزمش میگفت: قبل از عملیات محمد امین خوشحال از خواب بیدار شد و گفت: الآن خواب دیدم امشب عملیاتی در پیش است؛ فرمانده و من شهید میشویم، جنازهمان هم جا میماند. بعد غسل شهادت کرد و رفت. هم خودش شهید شد، هم فرمانده. پیکر هر دو تا هم جا ماند.
منبع: کانال خاکریز خاطرات شهدا