به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله علوی بروجردی به مناسبت سالروز فرارسیدن میلاد سبط اکبر نبی(ص) در جمع روزه داران در سخنانی پیرامون شخصیت حضرت امام حسن مجتبی(ع) اظهارداشت: معمولا، در تاریخ گفته میشود که امام مجتبی(ع) با معاویه صلح کردند و صلح نیز در نظر برخی از مردم به معنای سازش تلقی می شود، و لذا، بیان میشود که امام مجتبی(ع) با اختیار کامل این خلافت را به معاویه واگذار کردند و معاویه زمام امور را به دست گرفت و این بزرگوار نیز خانه نشین شد؛ در حالی که در واقع، صلح ایشان ناشی از شرایط اضطراری مانند خیانت و بیوفایی اصحاب رخ داد تا در نتیجه خط و مکتب شیعه حفظ شود.
*مظلومیت امام حسن در میان اصحاب
اما با کمال تأسف در آن زمان، بزرگانی از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) مقابل امام مجتبی(ع) ایستادند و باید بیان کنیم که به ایشان خطاب: یا مذلّ المؤمنین[1] داشتند. وقتی برخی از این شخصیتها چنین تعبیری را نسبت به امام مجتبی (ع)به کار بردند، ایشان خیلی متأثر شدند، ولی صبر کردند و درباره این موضوع سخنی نگفتند.
یکی از این شخصیتها که این گونه تعابیر را بیان کرده بود، در یک شب، رسول اکرم(صلوات الله وسلامه علیه و آله) را در خواب دید، که ایشان فرمودند: ای فلانی! مگر تو از من نشنیدی « ... الحسن و الحسین هذان ابنای امامان قاما اوقعدا»؛[2] پس چرا این حرف را میزنی؟! حتی در برخی از روایات نقل شده که امام مجتبی(ع) در همان جلسه، خطاب به ایشان فرمود: فلانی! تو که درباره این موضوع نسبت به من انتقاد میکنی، اگر رسول اکرم(صلوات الله وسلامه علیه )کار مرا تأیید کند چه می گویی؟ ایشان گفت: جانم به فدای رسول الله، من مطیع هستم. و طبق یک روایت دیگر، امام با تصرفی كه انجام دادند وجود مقدس پیغمبر برای وی ظاهر شد و ایشان همان روایت را دوباره خواندند،كه پذیرش
این مساله در مقام تعبد برای امثال ما خوب است، ولی فهماندن این مطلب برای مردم، مساله مهمی است که این موضوع نیازمند تحلیل و بررسی صلح امام حسن(ع) است که متأسفانه کمتر به این موضوع پرداخته شده است.
*ستایش صلح امام حسن(ع) از زبان امام صادق(ع)
به هر صورت، دوران حیات امام حسن مجتبی(ع) یک عصر بسیار خاص بوده است که از نظر زمانی و همچنین حوادث و تحولاتی که در آن واقع شده، باید دقیقاً مورد بررسی قرار بگیرد.
امام صادق(صلوات الله وسلامه علیه) درباره حرکتی که امام مجتبی(ع) انجام داده فرمود: «والله للذی صنعه الحسن بن علی كان خیراَ لهذه الأمة مما طلعت علیه الشمس....».[3] برای درک خیریت این صلح باید دید که این موضوع در چه شرایطی واقع شده است و ماهیت آن چیست؟
*بررسی ریشههای تاریخی صلح امام حسن
در پاسخ باید گفت که صلح امام حسن(ع)، و مصیبتهای ایشان به دوران خلافت امیرالمؤمنین (ع) بر میگردد. خاستگاه اصلی صلح امام حسن(ع)، زمانی است که مردم، علی ابن ابیطالب(ع) را خانه نشین کردند و گفتند که خلافت را خودشان به عنوان اهل حل و عقد با اجماع خلیفه تعیین میکنند. بعد در مورد خلیفه دوم گفتند که اجماع لازم نیست، بلکه نصب خلیف قبلی هم کفایت میکند، و در مورد خلیفه سوم هم شورا ایجاد کردند، و در آخر دوباره به سراغ علی ابن ابی طالب(ع) رفتند و آنقدر به ایشان اصرار کردند که امام فرمودند: «...لو لا حضور الحاضر وقیام الحجة بوجود الناصر... لألقیت حبلها علی غاربها....»؛[4] تا آنجا که در اثر این ازدحام، علی بن ابی طالب(ع) سرکار آمد؛ اما بعد بر سر بدست آوردن پول و مقام، جنگ جمل را بر علیه ایشان راه انداختند؛ در حالی که در زمان خلفای سابق چنین اقدامی را انجام نداده بودند.
هنوز علی بن ابی طالب(ع) کاملا بر امور مسلط نشده بود که جنگ جمل به راه افتاد؛ در حالی که ریاست آن جنگ نیز با صحابه پیغمبر بود؛ یعنی همان کسانی که بیش از همه به علی ابن ابی طالب(ع) اصرار کردند که به صحنه بیاید، همان افراد، در مقابل ایشان قیام کردند؛ افرادی مانند طلحه و زبیر که به عنوان خونخواهی عثمان به راه افتادند و همسر پیغمبر(ص) نیزكه حرم پیغمبر (ص) بود و پیش مردم قدر و قیمتی داشت، سوار شتر شده و در رأس آنها قرار گرفت. از مظلومیت علی بن ابی طالب (ع) دل انسان به درد می آید و براستی باید از مورخین اهل تسنن سؤال کنیم که چه کسی پیراهن پیامبر را به سرش انداخت و آمد مسجد پیغمبر (ص) و فریاد زد که «وا اسلاما» عثمان اسلام را از بین برد، بر او حمله ببرید و اسلام را نجات بدهید؟ علی بن ابی طالب علاوه بر اینکه افراد را از قتل عثمان نهی میکرد، امام حسن مجتبی (ع) را نیز به آنجا فرستاد، كه برای عثمان، آب و غذا ببرد، ولی متاسفانه به امام مجتبی توهین(ع) كردند و به او اعتراض کردند که چرا به این کافر آب و طعام میدهید.
بعد از جنگ جمل، معاویه جنگ صفین را شروع کرد؛ و در حالی که جنگ صفین رو به پیروزی به نفع علی بن ابی طالب (ع) بود، قصه حکمیت پیش آمد. وقتی نوبت به حکمیت رسید، علی بن ابی طالب (ع) اصلاً آن را قبول نکرد، و می فرمود: اینها که قرآن را سرنیزه کردند، «...کلمة حق یراد بها الباطل....»؛[5] امام (ع) در این ماجرا تاکید داشتند که این قرآن صامت است، و أنا کلام الله الناطق؛ یعنی قرآن حقیقی اینجا ایستاده، و این کاغذها در مقابل امام ارزش و قیمتی ندارد؛ اما آنها اصرار کردند و گفتند که باید حکمیتی که معاویه پیشنهاد کرده، عملی بشود.
در این وضعیت نیز امام (ع) بر این عقیده بودند که ابن عباس حکم شود، اما آنها او را نپذیرفتند و ابوموسی اشعری را پیشنهاد کردند و اصرار آنها هم به حدی بود که امام احساس خطر کرد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه میگوید: ابو موسی اشعری یکی از آن افراد مسلمانی بود که در قصه تنگه میخواستند پیغمبر (صلوات الله وسلامه علیه ) را ترور کنند؛ و اکنون همین فرد، حکم شده است و روی منبر، علی(ع) را خلع و پس از او عمروعاص، معاویه را نصب میکند.
در جنگ سوم، فتنه خوارج پایه ریزی شد که این جنگ بدتر از همه بود؛ به طوری که امیرالمؤمنین(ع) می فرماید که این جنگ برای من خیلی سخت بود؛ یعنی نه به عنوان یک امام بلکه به عنوان یک فرد سیاسی، این جنگ امر سختی بود؛ چرا که این جنگ، در مقابل کسانی بود که افراد مقدس نما بودند و ظاهر مقدسی داشتند، افرادی که شب تا به صبح به مناجات و نماز مشغول بودند و روزها نیز در حال روزه بودند؛ اما همین افراد معتقد بودند که علی بن ابی طالب کافر است.
امیر المومنین (ع) در ابتدا، کاری با آن نداشت؛ آنها به ایشان ناسزا میگفتند، اما ایشان اعتنایی نمیکرد؛ بلکه حتی سئوالات آنها را جواب میداد؛ در حالی که وقتی جواب امام، تمام میشد، میگفتند: «...قاتله الله كافراَ ما افقهه»؛[6] یعنی خدا این آقا را بکشد، چقدر آدم باسوادی است.
امام (ع)، زمانی تصمیم به قلع و قمعشان گرفت که آنها دست به شمشیر برده بودند و افراد بیدفاع و زن و فرزند بی گناه مردم را میکشتند. در تاریخ نقل شده است که جمعی از این گروه، در کنار نهری نشسته بودند، و میخواستند وضو بگیرند که یکی از آنها گفت: میدانی مالک این آب کیست؟ شاید این آب، صاحبی داشته باشد و راضی به کار ما نباشد!! آنها در حالی که در این موضوع احتیاط میکردند و اشکال داشتند که نمیشود با این آب وضو گرفت، یک نفر در حال عبور از آنجا بود که از او پرسیدند از نظر شما علی بن ابی طالب چه کسی است؟ وی گفت علی بن ابی طالب داماد پیغمبر (ص) و اول فرد مسلمان است. هنوز حرف او تمام نشده بود که گردنش را زدند. زنش را نیز که سوار شتر بود، پایین آوردند و با اینکه حامله بود، شکمش را پاره کردند و او را هم کشتند.
همین افرادی که از آب روان بیابان احتیاط میکردند که وضو بگیرند، این گونه خون مسلمانان را میریختند. در این وضعیت بود که امام (ع)دیدند که دیگر این قوم قابل تحمّل نیستند و لذا به آنها حمله کردند. در منابع روایی آمده است که امام ده، یا پانزده روز، لشکریان را معطل کردند و صبح و عصر برای آنها سخنرانی میکردند و دائما ایراد خطبه داشتند تا بسیاری از اینها برگشتند، ولی عده کمی باقی ماندند. امام حاضر نبود که این افراد کشته شوند بلکه خواهان این بود که آنها توبه کنند و بفهمند که اشتباه میکنند.
اما سرانجام جنگ در گرفت و خوارج منکوب شدند و البته، در نهایت خود علی بن ابی طالب(ع) نیز قربانی همین افراد شدند.
زمزمه های مخالفت با جنگ در زمان امام مجتبی
به هر حال، در این اوضاع و شرایط، امام (صلوات الله وسلامه علیه) در تدارک جنگ نهایی با معاویه بود که ترور ایشان اتفاق افتاد و امامت به امام مجتبی(ع) رسید. امام مجتبی(ع) به طور طبیعی باید ادامه دهنده راه پدر باشد، لذا جنگی که امام علی(ع) تصمیم داشتند علیه معاویه انجام دهند، امام مجتبی(ع) مصمم بود که آن را ادامه بدهد و به پایان برساند. در آغاز مردم هم بیعت کردند؛ اما زمزمهها از میان مسلمانها بلند شد و شایعه درست کردند که چه دلیلی دارد که ما هر روز باید با هم بجنگیم؟ ما که میتوانیم در کنار هم در صلح زندگی کنیم، جنگ برای چیست؟ از طرف دیگر به خاطر جنگ هایی که اتفاق افتاده، تعداد کشتهها زیاد شده بود و به طور طبیعی نوعی نفرت و بیزاری از جنگ در میان مردم رو به فزونی بود. بالاخره، این تبلیغات و سم پاشی دشمن مؤثر واقع شد و لذا امام مجتبی(ع) را مورد هجمه قرار دادند و به ایشان اعتراض کردند که چرا میخواهید بجنگید؟ ما توان این کار را نداریم. امیرالمؤمنین (ع) در عرض پنج سال سه جنگ داشت و توان ما از بین رفته است.
خیانت فرمانده و اصحاب امام مجتبی در جنگ با معاویه
البته، برخی دیگر از مردم این سخن را قبول نداشتند و برای جنگ آماده شدند و سپاه امام نیز به سمت نخلیه حرکت کرد ولی از همینجا، حرکتهای خائنانه شروع شد تا جایی که فرمانده سپاه شبانه فرار کرد و به معاویه پناهنده شد و بعد از او نیز عدهای به سمت معاویه میروند تا اینکه امام (ع) در شرایط بدی واقع میشود و از طرف دیگر نامه نگاری سپاهیان امام(ع) برای معاویه شروع میشود و معاویه هم تعدادی از این نامهها را به خدمت امام فرستاد که در بعضی از این نامهها نوشته شده بود که اگر به ما پول بدهی، حسن بن علی را دست بسته به تو تحویل می دهیم؛ یعنی اصحابی که باید امام مجتبی(ع) را یاری کنند سجاده از زیر پایش میکشند.
در این وضعیت امام مجتبی(ع) میبیند که اگر بخواهد با معاویه بجنگد، پشتوانه ندارد. در اینجا امام مجتبی(ع) باید چه اقدامی انجام بدهد؟ وظیفه امام چیست؟ ادامه راه و ادامه حرکت چگونه میسر است؟
اگر ایشان جنگ کند، افراد معدودی از سپاه میماندند و در نتیجه همه کشته میشدند، خود امام و سید الشهداء (ع) نیز که در این جنگ بودند، شهید میشدند و همه چیز از دست میرفت و این در راستای خواست معاویه بود؛ در حالی که امام، مأمور به حفظ اسلام بود که این تفکر و این خط باقی بماند.
حفظ اسلام عامل صلح امام حسن
اگر انسان بین دو راه جنگ یا صلح مخیر باشد، جنگیدن با ظالم اولی است، اما اگر دو راه نبود، و اصلا امکان جنگ و پیروزی نیست، یک راه بیشتر نیست که همان صلح است. امام مجتبی (ع) حتی آن اصحاب فداکاری را نداشت که امام حسین(ع) در کربلا داشت.
لذا وقتی امام دیدند که علی رغم آنکه هزاران نفر با ایشان حرکت کردند اما به هنگام جنگ کمتر از ده نفر هم شاید با ایشان باقی نماید، تصمیم به صلح میگیرد که البته به معنای سازش نیست. امام طبیعتاً وقتی جنگ را رها میکند، از خلافت دست میکشد و قرار دادی منعقد میکند که اصحاب امیرالمؤمنین تعقیب نشوند، و لعن به علی بن ابی طالب نیز برداشته بشود و... .
به هر حال، این حرکت، کار بسیار مهمی بود و امام مجتبی (ع) به عنوان یک رسالت، پیامی را به مردم رساند؛ همان پیامی که امیرالمؤمنین(ع) می فرمود: «...ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»؛[7] کسی تحمل عدل را ندارد، تحمل ظلم را به طریق اولی ندارد؛ یعنی شما که به معاویه نامه نگاری میکنید و با خیانت خود از جنگ خسته شدید، اینک طعم ظلم را بچشید؛ زیرا وقتی معاویه حاکم باشد، دیگر سخنی از پیغمبر و خدا و عدل و عدالت نخواهد بود.
صلح امام حسن زمینه ساز قیام امام حسین
امام مجتبی(ع) با این واگذاری، کاری کرد که نهضت های بعدی علیه بنی امیه شروع شد تا جایی که مردم ظلم را احساس کردند و زمینه قیام سیدالشهداء (ع) به وسیله امام مجتبی (ع)فراهم شد.
آنها دیدند که قصد معاویه، فقط خلافت نیست؛ چرا که معاویه بعد از صلح امام حسن (ع) به مدینه آمد و به آنها گفت: ای مردم! من با حسن بن علی (ع) جنگ نکردم که شما نماز بخوانید یا روزه بگیرید. شما خود این کارها را انجام میدهید ما میخواستیم حاکم بر شما باشیم و هر کس مقابل ما بایستد نابود میشود. این منطق بنی امیه بود و مردم باید به وضوح میدیدند که معاویه کیست تا زمینه برای قیام سیدالشهدا (ع) فراهم بشود.
به هر حال صلح امام با چه خون دلی! وبا چه صبری! و با چه مصائبی! اتفاق افتاد و امام خانه نشین شد و متحمّل مصائب بسیاری شد، ولی نتیجه اش این بود که شیعه حفظ شد.
به قول شاعر:
صبر هم از صبر تو بی تاب شد کوزه شد و زهر شد و آب شد بعد شهادت نکشید از تو دست تیر شد وبر تن پاکت نشست گوهر اسلام که تابنده باد پرچم توحید که تابنده باد هر دو رهین خدمات تواند شکر گزارنده نام تواند السلام علیک یا سیدنا و مولانا
یا ابا محمد الحسن بن علی المجتبی
صلوات الله و سلامه علیك و رحمة الله و برکاته.
[1]. علامه مجلسی، بحار الانوار،ج75،ص286،ح2؛محمد بن جریر الطبری،دلائل الامامة،ص 166،ح 77/8 .
[2]. علامه مجلسي ،بحارالانوار،ج 16،ص 307.
[3]. الشیخ الكلینی ،الكافی،ج 8 ، ص330،ح 506.
[4]. نهج البلاغه ،خطبه سوم( شقشقیه )،ص 52 ؛شیخ صدوق،علل الشرائع، ج1،ص151،ح12.
[5]. علامه امینی ،الغدیر، ،ج2،ص 129؛وج10،ص156؛ محمد بن سلیمان الكوفی، مناقب الامام امیرالمومنین (ع)،ص341.
[6]. شیخ حر العاملی ،وسائل الشیعه،ج20،چاپ موسسه ال البیت،ص106،باب47،ح 25156.
[7]. میرزای نوری ، مستدرك الوسائل ،ج13،ص 66، ح 14762؛ نهج البلاغه، خطبه 15.