سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه»، در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین یارعلی کرد فیروزجانی، مؤلف کتاب «مباحث معرفت شناختی در فلسفه اسلامی» به بررسی جایگاه مباحث معرفت شناختی در فلسفه اسلامی پرداخته است. گفتنی است این اثر در هفدهمین همایش کتاب سال حوزه به عنوان اثر شایسته تحسین مورد تقدیر قرار گرفت.
*اجمالی از زندگی علمی خود ارائه دهید؟
بنده در سال 1367 وارد حوزه علمیه شدم و در سال 1372 در درس خارج شرکت کردم؛ در سال 1379 در درس خارج اساتید بزرگ حوزه و مراجع تقلیدی مانند: آیت الله العظمی میرزا جواد آقا تبریزی، آیت الله العظمی وحید خراسانی و آیت الله سید جعفر کریمی و آیت الله صادق لاریجانی شرکت کردم و در رشته فلسفه در مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) مقطع کارشناسی ارشد را پشت سر گذاشتم؛ همچنین دکترای فلسفه غرب را در سال 1385 با دفاع از رساله دکتری در دانشگاه تهران گذراندم و از سال 1380 تا 1385 در مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره) و از سال 1386 تا اکنون در دانشگاه باقرالعلوم (ع) به عنوان عضو هیئت علمی انجام وظیفه می کنم. فعالیت های تحقیقی و پژوهشی بنده در مورد کتاب هایی مانند «نوآوری های فلسفه اسلامی»، «چیستی فلسفه اسلامی»، «چنین گفت نیچه» و...همکاری با گروهی از نویسندگان و مؤلفان در تدوین تاریخ فلسفه اسلامی که سازمان «سمت» آن را منتشر کرده است و همین طور کتاب "مباحث معرفت شناختی در فلسفه اسلامی" و ده ها مقاله علمی پژوهشی و ترویجی و علمی تخصصی در دو دهه اخیر حاصل فعالیت های تحقیقی و پژوهشی بنده است.
* معرفت شناسی به چه معناست و معرفت شناسی در فلسفه اسلامی چه جایگاهی دارد و چقدر به آن پرداخته شده است؟
معرفت شناسی، دانشی درباره معرفت است و لذا به تعریف معرفت و اقسام معرفت و مهم تر از همه به ارزش معرفت و درستی آن می پردازد.
این تحلیل اجمالی است که از معرفت شناسی می توان ارائه داد در واقع معرفت شناسی بخشی از فلسفه است، اگر فلسفه به معنای عام کلمه را در نظر بگیریم معرفت شناسی پژوهش عقلی درباره موجودات و حقایق اشیاست.
برخی از موجودات ذهن انسان و قابلیت ها و توانایی های ذهن به معرفت شناسی مرتبط می شود و معرفت شناسی بخشی از فلسفه به معنای عام فلسفه است نه فلسفه به معنای موجود شناسی که درباره موجود بماهو موجود بحث می کند، اگر این گونه باشد، هستی شناسی نام دارد نه معرفت شناسی. از همین نکته استفاده می کنیم و به جایگاه معرفت شناسی در فلسفه اسلامی می پردازیم.
فلسفه اسلامی به معنای عام آن شامل، مباحث مختلفی از جمله هستی شناسی و امور عامه الهیات بمعنی الاخص و خداشناسی، یا اگر بخواهیم دسته بندی سنتی فلسفه را در نظر بگیریم، فلسفه به دو بخش عملی و نظری تقسیم می شود، بخش نظری به سه بخش طبیعی؛ ریاضی و الهی تقسیم می کرد و فلسفه حکمت عملی به اخلاق و تدبیر منزل و سیاست مدرن تقسیم می شود.
معرفت شناسی، به عنوان یکی از شاخه های فلسفه مطرح نیست، ولی در مباحث و قسمت های گوناگون شاخه های فلسفه ما ردپای معرفت شناسی را می توانیم پی گیری کنیم. بخشی از فلسفه طبیعیات است که بخش های مختلفی از جمله «علم النفس» یا «انسان شناسی» دارد. در «علم النفس» یا «انسان شناسی» فلسفی قوای مختلف نفس انسانی از جمله به قوای ادراکی اعم از ادراکات جزئی یا کلی یا همان قوه عاقله پرداخته می شود.
ما برخی از مباحث معرفت شناسی را در «علم النفس» که از طبیعیات فلسفه است دنبال می کنیم. آنجا که درباره قوای ادراکی بحث می کنند، مثل قوای ادراکی ظاهری و باطنی خیال واهمه و حس مشترک و متصرفه و قوای عاقله که عقل نظری و عملی است.
بخشی از مباحث معرفت شناسی، در هستی شناسی و جایی که راجع به علم عالم و معلوم بحث میکنند دنبال می شود، بخش دیگری از مباحث معرفت شناسی در بحث وجود ذهنی قابل تعقیب است و بخش دیگر آن در فلسفه اولی یا مابعدالطبیعه و هستی شناسی در مقام دفاع از اصل تناقض و پاسخ به شبهات شکاکان و سوفسطائیان مباحثی، مانند اصل امکان معرفت و رد شکاکیت قابل پیگیری است.
بخشی از مباحث معرفت شناسی در منطق دنبال می شود. در تقسیم بندی های رایج، منطق جزئی از فلسفه نیست، اما مقدمه ای برای فلسفه و علمی در خدمت فلسفه است، بسیاری از مباحث معرفت شناختی در جایگاه های گوناگون منطق قابل تعقیب است.
در ابتدای منطق و در بحث تعریف علم و تقسیم آن به علم حصولی و حضوری و نیز علم بدیهی و نظری و همچنین تصور و تصدیق، بسیاری از مباحث معرفت شناختی دنبال می شود، همین طور مباحث مربوط به تعریف و برهان، در کتاب برهان شفای ابن سینا مباحث بسیاری در مورد معرفت شناسی قابل تعقیب است، مانند جایی که اصل امکان معرفت مطرح می شود. این ها مواردی است که می توانیم مباحث مربوط به معرفت شناسی را دنبال کنیم.
معرفت شناسی به عنوان یک شاخه از فلسفه در فلسفه سنتی اسلامی مطرح نبوده است، اما به صورت پراکنده در علم النفس و هستی شناسی و در منطق مباحث معرفت شناختی داشته ایم.
* علت اینکه هستی شناسی به عنوان یک علم مستقل در فلسفه حکمای گذشته مدون نشده است چیست؟
ابتدا باید بررسی کنیم چه شد که در مغرب زمین معرفت شناسی به عنوان علم و دانشی تدوین شده، مورد توجه قرارگرفته است؟ معرفت شناسی در ابتدا در مغرب زمین به عنوان یک رشته علمی جداگانه و جاافتاده مطرح نبوده است؛ نکته اینجاست در مغرب زمین شکاکیت به شکل جدی مطرح شد و در توانمندی عقل انسان برای شناخت حقایق تردیدهای جدی را مطرح کردند، وقتی توان ذهن انسان برای شناخت جهان خارج مورد تردید قرار بگیرد، یک فیلسوف که دغدغه شناخت حقایق جهان خارج را دارد ابتدا باید به این شبهه بپردازد و سپس این مسئله را حل کند تا قدم های بعدی را بردارد و واقعیت های خارجی را بشناسد و به دیگران بشناساند.
شکاکیت در مغرب زمین به دلایل سیاسی و اجتماعی و حتی مذهبی به شکل جدی مطرح شد، عده ای احساس مسئولیت کردند تا به شبهات شکاکان و منکران حصول معرفت، پاسخ بدهند و پاسخ گفتن به شبهات شکاکان رفته رفته به شکل گیری دانش معرفت شناسی منجر شد.
دکارت دو کتاب درباره توان ذهن بشر دارد، یکی گفتار در روش درست به کار بردن عقل و کتاب، دیگر تحت عنوان تأملات که مباحث علمی معرفت شناختی در پاسخ به شکاکیت در آن مطرح است، عده ای طرفدار دکارت شده و در مقام دفاع از او قرار گرفتند و عده ای منتقد دکارت شدند و در نقد او شروع به کار کردند و کتاب و مقاله نوشتند و رفته رفته تألیف مستقل درباره توانمندی ذهن بشر برای شناخت حقیقت و اشیاء رونق گرفت و یک رشته علمی شکل گرفت.
اما در جهان اسلام نه اینکه فیلسوفان شبهه شکاکان را مورد توجه قرار نداده اند، تقریباً مهم ترین فیلسوفان مسلمان مانند فارابی و ابن سینا و حتی مخالفین فلسفه؛ مانند غزالی شکاکیت را مطرح کرده و جواب دادند.
فخر رازی در کتاب «المحصل» به تفصیل شبهات شکاکان و منکران معرفت را مطرح کرده و سعی کرد تا به آن ها پاسخ بدهد، اما هیچ متفکر و اندیشمندی در عالم اسلام نداریم به معنای دقیق کلمه دچار شکاکیت شده باشد و از شکاکیت دفاع کرده باشد، همه فیلسوفان شکاکیت را به عنوان یک شبهه مطرح کرده و پاسخ داده و شبهه شکاکیت را شبهه ای سخت و سنگین و لا ینحل نمی دانستند و لازم نمی دانستند کتاب مستقلی راجع به توان ذهن بشر برای شناخت واقعیات خارجی و امکان معرفت بنویسند و امکان معرفت را امری روشن و بدیهی می دانستند و شکاکیت را به عنوان یک شبهه در مقابل امر بدیهی مطرح کرده و نقد می کردند، آنجایی که لازم بود
مباحثی را که صبغه معرفت شناختی داشته را مطرح نموده و نقد کرده اند، اما نه اینکه شکاکیت در عالم اسلام زیاد مطرح نشد، لذا معرفت شناسی هم مطرح نشد، تا اینکه به دوران اخیر می رسیم و شاهد رویارویی ایران زمین با مغرب زمین و دنیای مدرن هستیم، یعنی از دوران مشروطیت به این سمت، بعد از نهضت مشروطیت عده ای از جوانان ایرانی، برای تحصیل راهی مغرب زمین شدند، تعدادی از کتب مغرب زمین به زبان فارسی ترجمه شد و با شروع تحرکات حزب توده، مباحث معرفت شناختی به صورت جدی تر مطرح شد، البته فقط حزب توده و کمونیست ها نبودند، دیگران هم بودند، ولی آن ها از عوامل مهمی بودند که به مباحث معرفت شناسی دامن زدند و مباحث نسبی گرایی و شکاکیت را مطرح کردند و فیلسوفانی مانند علامه طباطبایی و شاگردان ایشان احساس مسئولیت کردند تا در مقام دفاع از آموزه های دینی به شبهات نسبی گرایی پاسخ بدهند و برای اولین بار کتاب مستقل معرفت شناختی یعنی مجلدات اولیه "اصول فلسفه و روش رئالیسم" به نگارش درآمد و بعد از آن فیلسوفان مختلف به اشکال مختلف وارد این زمینه شدند و کتاب هایی تألیف کردند که امروزه می توانیم بگوییم رشته معرفت شناسی به عنوان یک رشته علمی در دامن فلسفه اسلامی با الهام از معارفی که ریشه در وحی و فرمایشات معصومین و قرآن و سنت دارد شکل گرفته تا به شبهات شکاکان و ... پاسخ بدهد و یکی از مهم ترین نوآوری فیلسوفان مسلمان همین مباحث معرفت شناختی است.
* آیا فلسفه اسلامی در مباحث معرفت شناختی حرف نویی ارائه کرده و این نظرات برای فلاسفه غرب قابل توجه بوده یا خیر؟
امکان معرفت و اصل ارزشمندی معرفت ، نزد فیلسوفان مسلمان امری بدیهی است، اما در عین حال مباحث دقیق و عمیقی در فلسفه اسلامی به اسم مباحث معرفت شناختی مطرح نشده است، در بحث وجود ذهنی، عقل و عاقل و معقول و در بحث دفاع از اصل تناقض در مقابل شبهات سوفسطائیان و شکاکان در مباحث علم النفسی و در منطق مباحث گسترده ای مطرح شده است، در مقام پاسخ به شبهات شکاکان و همین طور نظریات نسبی گرایانه و احیاناً شکاکانه برخی از معرفت شناسان مثل معرفت شناسان معاصر غربی، خیلی باارزش است و می توان از آن ها استفاده کرد. مبنا گروی که در دامن فلسفه اسلامی شکل گرفته و قبل از فلسفه اسلامی هم مطرح بوده و در فلسفه اسلامی بیشتر موردتوجه قرارگرفته است، تأکیدی که بر علم حضوری مخصوصاً در برابر شکاکیت انجام می شود مانند علامه طباطبایی و شاگردان ایشان در مقام دفاع از ارزش معرفت خیلی بر علم حضوری تأکید می کنند که یکی از ابتکارات و نوآوری های فیلسوفان مسلمان در عرصه معرفت شناسی است و در فلسفه غرب و معرفت شناسی غربی توجهی به علم حضوری و نقش آن در حل مشکلات معرفت شناختی نشده است ، در فلسفه اسلامی این مسئله به خوبی موردتوجه قرارگرفته و نوآوری های دیگری هم هست که مهم ترین آن ها همین توجه به علم حضوری و کارکرد آن در معرفت شناسی است در معرفت شناسی غربی آن قدر توجه به آن کم بوده که می شود آن را نادیده گرفت.
* کتابی که تحت عنوان مباحث معرفت شناختی در فلسفه اسلامی تألیف کرده اید، چه تفاوتی با دیگر آثاری که در همین موضوع تألیف شده است دارد و در این اثر سعی در حل چه مشکلاتی از مباحث معرفت شناسی داشته اید؟
در مباحث معرفت شناختی، کتاب های مختلفی از اساتید مختلفی داشته ایم، اما کاری که بنده انجام داده ام تقریباً بی نظیر است.
کتب دیگر درباره معرفت شناسی هستند، اما کتابی که بنده نوشته ام در موضوع مباحث معرفت شناختی فلسفه اسلامی است، چیزی که من به دنبال آن بودم این است در فلسفه اسلامی معرفت شناسی، بدون عنوان و تابلو مطرح بوده و من مباحث معرفت شناسانه ای را که در جای جای فلسفه اسلامی مطرح بوده را استخراج کرده و در قالب این کتاب سازمان دهی و تدوین کرده و به دیگران ارائه داده ام، تا ثابت کنم در فلسفه اسلامی مباحث اصلی معرفت شناسی موردتوجه بوده است، این طور نبوده فیلسوفان مسلمان بدون اینکه مسائل بنیادین معرفت شناختی را حل کرده باشند خواسته باشند هستی را بشناسند، شناخت هستی که در فلسفه اسلامی صورت گرفته پاسخ به اشکالاتی بوده که احیاناً درباره توان ذهن در شناخت آن حقایق مطرح شده بود و سعی کردم، این نکته را در این کتاب به کرسی بنشانم، خلاصه اینکه کار جدیدی که در این کتاب انجام گرفته، نشان دادن مباحث معرفت شناختی از آغاز تأسیس فلسفه اسلامی تا به امروز بوده است و آثار فیلسوفان اصلی، مانند فارابی و ابن سینا و فخر رازی و سهروردی و خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا و مرحوم علامه طباطبایی و شاگردان و شارحان مرحوم علامه طباطبایی استفاده کردم و نشان دادم، این فیلسوفان قبل از علامه طباطبایی در لابه لای مباحثشان مباحث بسیار ارزشمندی در حوزه معرفت شناسی داریم که تابه حال کسی این مسائل را جستجو ارائه نکرده بود و علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم به این موضوع پرداخته اند.
در همه این ها، هم در فلسفه مشاء و هم در فلسفه اشراق و هم در فلسفه متعالیه صدرایی، مطالب معرفت شناسی مورد توجه بوده است، مانند مباحث علم النفس؛ منطق بحث وجود ذهنی، بحث عقل و عاقل و معقول و در مباحثی که در نقد سوفسطائیان و نقد تناقض آورده اند.
* بازتاب این اثر در مجامع علمی کشور چگونه بود؟
بازتاب این کتاب را باید با توجه تحلیل آماری مجلات و مراکز آماری انجام داد ، اما تا جایی که بنده مطلع هستم جلسه نقد کتاب در انجمن معرفت شناسی حوزه علمیه قم مطرح شده است، یکی از اساتید این کتاب را نقد کرده و نکات مثبت و منفی در مورد این کتاب مطرح کردند که بنده توضیحاتی در آن جلسه مطرح کردم و دیگر اینکه در مراسم کتاب سال حوزه به عنوان کتاب شایسته تقدیر انتخاب شد و در برخی از مراکز هم به عنوان متن درسی مورد توجه قرار گرفته است.
* سخن آخر حضرت عالی؟
نکته ای را که لازم می دانم در این فرصت کم درباره این کتاب عرض کنم این است احیاناً بدفهمی هایی درباره برخی دیدگاه های معرفت شناختی فیلسوفان مسلمان در برخی از آثار دوران اخیر وجود دارد که من سعی کردم در این کتاب به این بدفهمی ها بپردازم، تحلیل درستی از آراء فیلسوفان مسلمان در این دوره به دست بدهم که حالا لازم نیست به آن جزئیات اشاره کنم و فی الجمله این نکته، قابل تأمل است که بنده سعی کردم، سوء تفاهمات به وجود آمده را با تقریر درست نظرات فیلسوفان مطرح کنم از خبرگزاری حوزه و هفته افق حوزه نیز سپاسگزارم و امیدوارم عزیزان در امر خبر و عرصه نشر حوزه موفق باشند و از بابت توجهی که به این کتاب و حقیر شده است، تشکر کنم.
نظر شما