شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۰:۴۸
 بازنمایی تعالیم راهبردی امام هادی علیه السلام از منظر آیت الله العظمی مکارم

حوزه/ ائمه هدى عليهم السلام نور هستند و پرتو افشان ظلمت‏ ها و تاريكى ‏ها مى‏ باشند؛ لذا در زيارت‏ جامعه‏ كبيره آمده است:« خداوند شما را از لغزشها حفظ كرد و از فتنه انحرافات در امان داشت، و از آلودگي ­ها پاك ساخت و پليدى را از شما دور كرد، و كاملا تطهير نمود.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله مکارم شیرازی با اشاره به سالروز ولادت دهمین پیشوای شیعیان جهان امام هادی (ع) گفتند: امامان و پيشوايان معصوم چنان كه در زيارت‏ جامعه کبیره امام هادی علیه السلام آمده« خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين؛ خداوند شما را نورهايى آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد»، و نيز در همان زيارتنامه آمده است: «و انتم نور الاخيار و هداة الأبرار؛ شما نور خوبان و هدايت كننده نيكوكاران هستيد».[1]

لذا بسيارى از شیفتگان ائمۀ معصومین علیهم السلام باید علاوه بر پيوند محبت و توسل و حاجت، بر پیوند امام‏ و مأموم و راهنما و راهبر منحصر گردد، زیرا نور وجود امامان علیهم السلام بايد تمام كسانى كه خدا را اطاعت مى ‏كنند به سوى خود جلب كند و در زندگى از آنها الگو بگيرند.[2]

از این رو همان‏گونه كه در زيارت‏ جامعه‏ مى‏ خوانيم، باید گفت: «والحق معكم وفيكم ومنكم وإليكم وأنتم أهله ومعدنه؛ حق همواره با شما و در ميان شما و از ناحيه شماست و به سوى شما مى‏ آيد و شما اهل حق و معدن آن هستيد» [3]

توحید در سیرۀ معرفتی امام هادی علیه السلام

 گفتنی است ائمۀ معصومین علیهم السلام با برنامه‏ هاى روشن مبتنی بر توحيد خالص و دعوت به خير و نيكى و حق و عدالت، در راستای سلسلۀ انبياء و اوصياء تا پيامبر خاتم و اوصيايش تداوم يافته اند.[4]

لذا مرحوم «كلينى» به سند معتبر از «على بن مهزيار» روايت كرده است كه امام هادى‏ عليه السلام به كسى كه تقاضا كرد حضرت دعايى را به او بياموزد كه پس از هر نماز بخواند تا خداوند خير دنيا و آخرت را به وى عنايت فرمايد؛ چنين نوشت: «اعوذ بوجهك الكريم، وعزتك التى لا ترام، وقدرتك التى لا يمتنع منها؛ به ذات بزرگوار و عزتت كه جاودان است و تواناييت كه چيزى از آن سرپيچى نكند...»[5].

هم چنین «شيخ صدوق» در كتاب «من لا يحضره الفقيه» از يكى از ياران حضرت هادى‏ عليه السلام روايت كرده كه گفت: خدمت آن حضرت عليه السلام عرض كردم: يابن رسول‏ الله! زيارتى به من تعليم فرما كه از حيث بلاغت كامل باشد و با آن، هر كدام از شما را كه خواستم زيارت كنم، فرمود: پس از غسل زيارت، هرگاه به درگاه حرم رسيدى بايست و بگو:«اشهد ان لا اله الا الله، وحده لا شريك له، و اشهد ان محمدا صلى الله عليه و آله عبده ورسوله؛‏ گواهى مى‏ دهم كه معبودى جز خدا نيست، يگانه است و شريكى ندارد و گواهى مى‏ دهم محمد كه درود خدا بر او و خاندان پاكش باد بنده و فرستاده اوست....».[6]

اینگونه است که در «عدةالداعى» روايت شده، شخصى مشكل مهمى در زمان امام هادى عليه السلام داشت، از آن حضرت تقاضا كرد كه نزد خليفه وقت براى او شفاعت كند. چيزى نگذشت كه مشكل او به طور كامل حل شد؛ خدمت حضرت رسيد و عرض كرد: آيا شما نزد او شفاعتى براى من كرديد؟ امام عليه السلام فرمود: خداوند ما را اين گونه تربيت كرده كه در مسائل مهم تنها به او پناه ببريم و از غير او چيزى نخواهيم، ترسيدم كه (اگر شفاعت تو را نزد خليفه كنم و) راه و رسم خود را تغيير دهم، خداوند هم لطف خود را تغيير دهد و من از خداوند عزوجل خواسته‏ ام كه احدى بعد از من اين دعا را نزد قبرم نخواند مگر اين‏كه دعايش مستجاب شود. سپس دعایی نقل فرمود.[7]،[8]

در فراز دیگر «شيخ طوسى» در «امالى» از بعضى نقل مى‏ كند كه مى‏ گويد: خدمت امام هادى‏ عليه السلام عرض كردم:[9] اى آقاى من! دعايى به من بياموز كه از طريق آن به خداى عزوجل نزديك شوم، فرمود: دعايى كه الآن برايت نقل مى‏ كنم دعايى است كه بسيارى از اوقات با آن خدا را مى ‏خوانم و از خداوند عزوجل خواسته ‏ام، كسى كه در حرم من اين دعا را بخواند مأيوس برنگردد، دعا اين است: «يا عدتى عند العدد، و يا رجائي و المعتمد، و يا كهفى و السند، و يا واحد يا أحد، و يا قل هو الله أحد...؛ اى ذخيره ‏ام در ميان ذخيره ‏ها، و اى اميد و تكيه‏ گاهم، و اى پناهگاه و پشتيبانم،[10] و اى‏ ‏ يگانه اى يكتا، و اى كه گفتى: «بگو خداوند يكتا و يگانه است...»[11].

زیارت جامعه کبیره؛ تجلی توحید در سیرۀ عبادی امام هادی علیه السلام

 بدون شک زيارت‏ جامعه‏ كبيره، از زيارات بسيار مهم است‏[12] و به نظر «علامه مجلسى» و ديگران از بهترين زيارات است.[13] زيارت جامعه كبيره مصدر و مبدأش خود امام هادى‏ عليه السلام است و اين كلمات بليغ و فصيح كه برخوردار از همه مراتب اظهار ارادت و بيان فضايل و مكارم است، از خود آن جناب صادر شده،[14] حال اكنون كه زمان تقيه نيست اگر فرد زائرى طالب زيارتى طولانى باشد، مى ‏تواند زيارت‏ جامعه‏ كبيره كه بهترين زيارت است را بخواند[15].

بنابراین چه غافلند آنانى كه به گمان واهى «پرهيز از شرك» مردم را از زيارت اين بزرگان، با آن همه بركات معنوى و مادى باز مى ‏دارند! و خود را مسلمان مى‏ دانند در حالى كه از حقيقت اسلام دورند؛ چرا كه زيارت آن بزرگواران به عنوان «اولياءالله» و درخواست از آنان به عنوان «شفيعان درگاه الهى» و «عباد صالحين پروردگار» عين توحيد و يكتاپرستى است، و سبب پرورش روح تقوا و ايمان است. گويا نمى‏ دانند كه در زيارت آنها، گاه صدها بار نام خداى يگانه برده مى ‏شود و مثل زيارت‏ جامعه‏، با يكصد بار تكبير و توحيد پروردگار آغاز مى‏ گردد و با «نماز زيارت» كه نيايش خالصانه ‏اى به درگاه خداست پايان مى ‏يابد،[16] لذا اگر زائرى با توجه و حضور قلب و با عنايت به «محتواى بلند كلمات و جملات زيارات» در حرم آن بزرگواران حضور يابد، در هر جمله‏اى از اين زيارات يك درس مهم تربيتى و انسان‏ساز نهفته است؛ فى‏المثل در زيارت‏ جامعه‏ كبيره، كه جامع‏ترين زيارات است درس‏هاى عجيبى نهفته است؛ از جمله اینکه در اثناى زيارت از محبت و توحيد و شرك ‏ستيزى آن عزيزان و مطيع محض خدا بودنشان دم مى ‏زند و عرضه می دارد:«السلام على الدعاة الى الله، والأدلاء على مرضات الله؛ سلام بر دعوت كنندگان به سوى خدا و هدايت كنندگان بر اسباب خشنودى خدا».[17]

حال با این اوصاف چطور شيعه را متهم به شرك و پرستش امامان معصوم علیهم السلام مى ‏كنيد در حالى كه ناب‏ترين و خالص‏ترين مفاهيم و مضامين توحيدى در زيارتنامه ‏هاى مربوط به آن بزرگواران آمده است. به عنوان مثال در بخش دیگر از زيارت‏ جامعه‏ كبيره، خطاب به حضرات معصومين عليهم السلام مى خوانيم:[18] «الى الله تدعون، وعليه تدلون، وبه تؤمنون، وله تسلمون، وبامره تعملون والى سبيله ترشدون، وبقوله تحكمون‏؛ شما مردم را به سوى خدا مى ‏خوانيد، و بر او راهنمايى مى‏ كنيد، و به او ايمان داريد، و تسليم او هستيد، و به دستورش عمل كرده، و مردم را به سوى راه او ارشاد كرده، و به گفتار او حكم مى‏ كنيد».[19]

فضیلت حرم سیدالشهدا علیه السلام در کلام نورانی امام هادی علیه السلام

 روايات فراوانى در ارتباط با شرافت و فضيلت زمين كربلا و حائر حسينى‏ وارد شده [20] از جمله ابوهاشم جعفرى مى‏ گويد: امام هادى‏ عليه السلام در ايام بيماريش مى‏ فرمود: كسى را به سوى «حائر»[21] (حائر حسينى[22] براى طلب شفاى من) بفرستيد. عرض كردم: فدايت شوم اجازه مى ‏فرماييد كه من بروم؟[23]

فرمود: برو اما با رعايت تقيه ... عزم بر حركت گرفتم ولى قبل از حركت، جريان را براى على بن بلال ذكر كردم، او با تعجب گفت: حضرت هادى عليه السلام خودش حائر است او را با «حائر» چه كار؟! خدمت حضرت رسيدم سؤال على بن بلال را براى او نقل كردم، فرمود: آيا رسول‏ الله خانه خدا را طواف نمى‏ كرد و حجرالاسود را نمى‏ بوسيد با آن‏كه حرمت رسول گرامى صلى الله عليه و آله و حرمت مؤمن از حرمت خانه خدا بيشتر است؟.[24] بدان كه اين مكان‏ ها مكان‏ هايى هستند كه خداوند دوست دارد ياد او در آنها زنده شود، من هم دوست دارم براى شفاى من در مكان‏هايى دعا شود كه خدا دوست دارد و حائر حسينى يكى از آن مكانهاست.[25]

لذا از خداوند بزرگ توفيق بهره‏ ورى همه عاشقان مكتب آن حضرت را از فيوضات عظيم اين اماكن مقدسه مسألت داريم.[26]

تبیین چیستی «حقیقت مرگ»

مسئله مرگ از مشكل‏ ترين مسائل بشر بوده و هست، او درصدد حيات ابدى و جاودانى بوده، ولى هنوز موفق به تحقيق و تحصيل آن نشده است. قدرتمندترين سلاطين، بزرگان، علماء، دانشمندان، حكماء، فيلسوفان، انديشمندان و متفكران در طى قرون و اعصار با تمام قواى مادى و معنوى به تكاپو افتاده‏ اند تا اين مسئله را حل كنند اما افسوس كه به اين مسئله راهى نبرده‏ اند.[27]

در حالی که  مرگ از نظر قرآن يك امر وجودى است، يك انتقال و عبور از جهانى به جهان ديگر است، لذا در بسيارى از آيات قرآن از« مرگ» تعبير به« توفى» شده كه به معنى باز گرفتن، و دريافت روح از تن به وسيله فرشتگان است.[28]

در حالی که غالباً تصور مى‏ كنند مرگ يك امر عدمى و به معنى فنا است[29] لذا بسيارى مرگ را به عنوان فنا و نيستى و پايان يافتن همه چيز مى ‏پندارند، و به همين دليل از آن سخت بيمناكند و در وحتشند.[30]

ولى اين برداشت هرگز با آنچه در قرآن مجيد آمده و دلائل عقلى به آن رهنمون مى ‏شود[31] و نیز تعبيرات مختلفى که در روایات اسلامی درباره حقيقت‏ مرگ‏ آمده است.[32] موافق نيست.[33]

به عنوان نمونه در حدیثی مى‏ خوانيم كه امام هادى‏ عليه السلام (على بن محمد) به عيادت يكى از ياران رفت و او را مشاهده كرد كه پيوسته مى‏ گريد و از ترس مرگ بيتابى مى ‏كند، امام به او فرمود: «يا عبد الله! تخاف من الموت لانك لا تعرفه؛ بنده خدا! تو از مرگ مى‏ ترسى به خاطر آنكه حقيقت مرگ را نمى‏ شناسى» سپس امام عليه السلام مرگ را به حمام تميزى تشبيه فرمود كه انسان آلوده‏ اى وارد آن مى‏ شود و او را از هرگونه غم و اندوه و ناراحتى شستشو مى‏ دهد و به سرور و شادمانى مى‏ رساند.[34]،[35]

اینچنین است که برخی افراد چون مرگ‏ را فنا و نيستى مى‏ بينند. مرگ را دريچه‏ اى به عالم باقى و عالم وسيع‏تر نمى‏ داند. مرگ را پايان همه چيز مى‏ پندارد و معلوم است كه انسان از تاريكى و نابودى مى‏ ترسد. اما اگر مؤمن باشد از مرگ نمى ‏ترسد. يكى از خدماتى كه انبيا به بشر كردند اين است كه ترس‏ مرگ را از بشر گرفتند.[36]

پیامدهای اجتماعی «بخل» در جامعۀ اسلامی

 بی شک«بخل‏» جامع‏ بسيارى از اخلاق رذيله و صفات نكوهيده است و بسيارى از رذايل اخلاقى از آن نشأت مى ‏گيرد؛ مانند سوء ظن، حسد، ترس، جبن، از دست دادن اخلاص نيت و صفاى باطن و گرفتارى در چنگال قساوت قلب‏[37].

بخل‏ جامع‏ تمام عيب هاست، و اين افسارى است كه انسان را بسوى هر بدى مى‏ كشاند.[38] خوددارى از انفاق فى سبيل الله هم سبب مرگ روح انسانى به خاطر بخل‏ خواهد شد، و هم مرگ جامعه‏ به خاطر عجز و ناتوانى، مخصوصاً در نظامى همچون نظام اسلام كه بر نيكو كارى بنا شده است‏.[39]،[40]

لازم به ذکر است بخل عامل اصلى ركود اقتصادى است و در پى آن، فقر و بيچارگى توده عظيمى از مردم جامعه‏ را در كام خود فرو مى‏ برد.[41]

اگر نظام طبقاتى در كشورى تحقق پذيرد و فقرا و گرسنگانى در آن جامعه‏ يافت شوند كه اغنيا و ثروتمندان به نياز آنها توجهى نكنند، امنيت اقتصادى اغنيا از بين مى ‏رود و اين نيست مگر بخاطر بخل‏ و خوددارى اغنيا از إنفاق و كمك به فقرا و نيازمندان.[42]

لذا  در روايتی از امام هادى‏ عليه السلام مى ‏خوانيم كه فرمود:«البخل اذم الأخلاق‏؛ بخل مذموم‏ترين اخلاق رذيله است».[43]،[44] به راستی که صفت رذيله بخل چه مى‏ كند و انسان را به كجا مى‏ كشاند!؟ البته اشخاص بخیل عذر و بهانه‏ هايى براى خود مى ‏تراشند.[45] مثل اين كه «ما بايد به فكر آينده خود و فرزندانمان باشيم»! اگر ذخيره كافى نداشته باشيم، ممكن است در آينده با مشكل مواجه شويم!» يا «كمك كردن به فقرا باعث رواج تن ‏پرورى و شيوع روحيه گدايى در جامعه‏ و تضعيف روح كار و فعاليت می شود!» و بهانه‏ هايى از اين قبيل كه براى توجيه بخل‏ به آن تمسك مى ‏جويند.[46]

هم چنین فعال اقتصادى با بخل‏ و امساك در راه عمران و آبادانى شهرها و رفع نيازهاى نيازمندان جامعه‏ و احياى ارزش‏ هاى دينى و اخلاقى مى ‏پرهيزد و انفاق و گذشت در راه خدا را منافى برنامه‏ ريزى‏ ها و محاسبات دقيق اقتصادى خودش نمى ‏بيند.[47]حال آنکه انفاق فى سبيل الله، نه تنها سبب ركود اقتصادى نمى‏ شود، بلكه رشد و ترقى را در پى دارد.[48]

از این رو در تبیین این روایت و تشریح تبعات صفت رذیلۀ بخل باید گفت اولاً: بخل سبب نفرت مردم از بخيل مى‏ شود و افراد نزديك و دور از او فاصله مى ‏گيرند و ثانياً: بخل سبب سنگدلى و قساوت است، زيرا بخيل ناله مستمندان را مى‏ شنود و چهره رقت‏بار آنها را مى ‏بيند و در عين حال به آنها كمكى نمى ‏كند و اين مايه قساوت است. ثالثاً: بخل سبب مى‏ شود كه بسيارى از منابع اقتصادى از گردش تجارى سالم خارج شود و به صورت كنز و اندوخته در آيد در حالى كه گروه ‏هايى در جامعه‏ ممكن است به آن نياز داشته باشند. رابعاً: افراد بخيل گاه به زن و فرزند خود نيز تنگ و سخت مى ‏گيرند به اندازه ‏اى كه مرگ او را آرزو مى ‏كنند و اين عار و ننگ ديگرى است. خامساً: افراد بخيل به سبب دلبستگى‏[49] فوق ‏العاده غير منطقى به مال و ثروتشان از نظر تفكر اجتماعى بسيار ضعيف و ناتوانند و اين هم ننگ و عار ديگرى است.‏[50]

در نتیجه طبق اين حديث در ميان صفات زشت و رذيله كثيف ‏تر از بخل يافت نمى‏ شود، لذا نه تنها تك تك مسلمانان نبايد افراد بخيلى باشند، كه جامعه اسلامى نيز نبايد جامعه بخيلى باشد، بلكه بايد متصف به صفت زيباى سخاوت وجود باشد. البته سخاوت منحصر در كمك به فقرا و نيازمندان نيست، بلكه اين كار با ارزش يك نوع آن است. ثروتمندى كه از پول راكد خود در جهت سرمايه‏ گذارى و ايجاد اشتغال سالم براى جوانان بيكار بهره مى‏ جويد نيز به نوعى اهل جود و سخاست. عالمى كه از پاسخ به سؤالات مردم دريغ نمى‏ ورزد و با صبر و حوصله شبهات و مشكلات دينى مردم را حل مى‏ كند، متصف به صفت سخاوت شده است. شخص با نفوذى كه از نفوذ اجتماعى‏اش در رفع مشكلات و گرفتاري هاى مردم استفاده مى ‏كند، نيز سخاوت به خرج داده است. خلاصه هر كس كه در حد توان به رفع مشكلات ديگران كمك كند، انسان سخاوتمندى است.[51]

سخن آخر

 در خاتمه باید گفت ائمه هدى عليهم السلام نور هستند و پرتو افشان ظلمت‏ ها و تاريكى ‏ها مى‏ باشند؛ لذا در زيارت‏ جامعه‏ كبيره آمده است:« خداوند شما را از لغزشها حفظ كرد و از فتنه انحرافات در امان داشت، و از آلودگي ­ها پاك ساخت و پليدى را از شما دور كرد، و كاملا تطهير نمود»[52].

اینچنین است که در آموزه های روایی و در منابع اسلامی به طور وسيع و گسترده درباره اهلبيت پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شده و نشان مى ‏دهد  که آنها در هر عصر و زمانى هادى‏ و راهنماى مردم اند[53]، در منابع پيروان مكتب اهلبيت عليهم السلام نيز احاديث متعددى در اين زمينه آمده است،در تفسير نورالثقلين حدود پانزده حديث، در اين زمينه نقل شده‏[54]، اگر چه هدايت چه از نظر تكوين و قوانين آفرينش، و چه از نظر تشريع و تعليم و تربيت و احكام شريعت، همه از ناحيه خدا است.[55] او است كه نطفه بى‏ارزش را در مراحل تكامل جنين رهبرى و هدايت مى‏كند و از آن موجود بى‏مقدار، انسانى بزرگ و والا مى‏سازد.[56] و او است كه از طريق وحى و ارسال انبياء، دست انسان‏ها را گرفته، و از وادى ضلالت به شاهراه هدايت رهنمون مى‏کند، و لذا پيوسته در نمازهايمان از او مى ‏خواهيم كه ما را به صراط مستقيم هدايت كند، و ثابت قدم دارد، چرا كه هادى او است.[57]

لیکن همانطور كه پيامبر و «منذر» از سوى خداوند تعيين و نصب مى ‏شود، «هادى‏» و هدايتگر هم منصوب الهى باشد.[58] بنابراين «هادى» غير از خدا و پيامبر و دانشمندان هر امتى است و بايد از سوى خداوند تعيين شود.[59]

امیدواریم در سایه عنایات اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام) به ویژه امام هادی علیه السلام بتوانیم وظایف سنگینی که در این عصر و زمان در برابر اسلام و مسلمانان داریم را به بهترین شکل ممکن جامه عمل بپوشانیم.[60]

بارالها! به ما چشم بينا و گوش شنوا و عقل دانا، مرحمت فرمودى، حجاب هاى خودخواهى و غرور را از مقابل آنها برگير، تا چهره حقيقت را آن چنان كه هست ببينيم، و در صراط مستقيم هدايت‏ تو راست قامت گام برداريم‏[61].

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

[1]تفسير نمونه ؛ ج‏14 ؛ ص472.

 [2]مشكات هدايت ؛ ص197.

 [3]پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏8 ؛ ص205.

 [4]تفسير نمونه ؛ ج‏16 ؛ ص92.

 [5]كليات مفاتيح نوين ؛ ص1023.

 [6]كليات مفاتيح نوين ؛ ص537.

 [7] عدة الداعى، صفحه 65 و بحارالانوار، جلد 99، صفحه 59، حديث 3( با تلخيص).

 [8]كليات مفاتيح نوين ؛ ص482

 [9] همان ؛ ص481

 [10] همان.

 [11]همان.

 [12] همان ؛ ص479.

 [13] همان ؛ ص242.

 [14] همان؛ص 484.

 [15] همان ؛ ص454.

 [16]همان؛ ص208.

 [17]همان؛ص206.

 [18] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص63.

 [19] مفاتيح نوين، ص 526.

 [20]كليات مفاتيح نوين ؛ ص438.

 [21] « حائر» در لغت( از حير است نه از حور) به مكانى گفته مى‏شود كه آب در آن جا جمع شود و دوران پيدا كند( صحاح اللغة و مصباح المنير) در هر حال: گويا از زمانى كه متوكل عباسى- لعنةالله عليه- قبر آن حضرت را به آب بست، ولى آب در اطراف قبر، دور زد و به خود قبر نرسيد، به اين محوطه حائر گفته شد.( بحارالانوار، جلد 98، صفحه 117).

 [22] مراد آن مقدار از مساحتى است كه ديوارهاى صحن، آن را احاطه كرده است در نتيجه خود صحن از جميع اطراف و ساختمان‏هايى كه به قبه شريفه متصل است و همچنين مسجدى كه در پشت آن قبه قرار دارد جزء حائر محسوب مى‏شود. و آنچه مشهور ميان اهالى كربلاست و از گذشتگان، به آنها به ارث رسيده و همچنين ظاهر كلمات اكثر اصحاب، همين است.  مرحوم «صاحب جواهر» نيز در تفسير حائر همين معنا را انتخاب كرده است‏  هر چند احتياط آن است كه صحن مطهر را جزء حائر ندانند و به حرم مطهر و رواق‏ها و مسجد بالاسر قناعت كنند، به خصوص اين‏كه در گذشته حرم تا اين حد توسعه نداشت.(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 117.)،(جواهرالكلام، جلد 14، صفحه 339)،(كليات مفاتيح نوين ؛ ص439).

 [23] كليات مفاتيح نوين ؛ ص438.

 [24] همان.

 [25] کامل الزیارات، باب 90، حديث 1 و بحارالانوار، جلد 98، صفحه 112.

 [26]كليات مفاتيح نوين ؛ ص439.

 [27]اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏1 ؛ ص216.

 [28]تفسير نمونه ؛ ج‏22 ؛ ص261.

 [29] همان.

 [30]پيام قرآن ؛ ج‏5 ؛ ص336.

 [31] تفسير نمونه ؛ ج‏22 ؛ ص261.

 [32]انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص120.

 [33]تفسير نمونه ؛ ج‏22 ؛ ص261.

 [34] از« معانى الاخبار»، صفحه 290، حديث 9( باب فى معنى الموت).

 [35] پيام قرآن ؛ ج‏5 ؛ ص351.

 [36]انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص199.

 [37]اخلاق در قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص379.

 [38]ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص‏ج‏3 ؛ ص357.

 [39] تفسير فى ضلال القرآن، جلد اول صفحه 276.

 [40] تفسير نمونه ؛ ج‏2 ؛ ص38.

 [41]دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص431.

 [42]مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص381.

 [43] ميزان الحكمه، ج 1، حرف الباء،، باب 231، ح 1581.

 [44] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص315.

 [45]داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص99.

 [46]همان؛ ص: 100.

 [47]دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص126.

 [48] همان.

 [49]پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏12 ؛ ص37.

 [50]همان؛ ص: 38.

 [51] سوگندهاى پر بار قرآن، ص: 316.

 [52] تفسير نمونه، ج‏17، ص: 298.

 [53] پيام قرآن ؛ ج‏9 ؛ ص85.

 [54] نور الثقلين، جلد 2، صفحه 482- 485.

 [55] پيام قرآن ؛ ج‏4 ؛ ص408.

 [56] همان.

 [57] همان.

 [58] آيات ولايت در قرآن ؛ ص426.

 [59] همان.

 [60] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی ؛درس خارج فقه؛مسجد اعظم قم؛10/8/1391.

 [61]تفسير نمونه ؛ ج‏24 ؛ ص361.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha