سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ |۱۷ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 19, 2024
علامه عسکری

حوزه / معاویه، یزید را به همراهی سپاهی به جنگ تابستانی رومیان فرستاد. اما او خود را از همراهی با سپاه کنار کشید و - به اصطلاح - تمارض کرد تا آن‌ها از او پیش افتاده به روم رسیدند.

به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، مرحوم علامه عسکری(ره) با استناد به منابع تاریخی به ویژگی های رفتاری و گفتاری یزید پرداخته است.

این محقق بزرگ اسلامی آورده است:

در تاریخ ابن‌کثیر آمده است: یزید مردی شراب‌خوار بود. روزی پدرش معاویه او را به نرمی چنین اندرز داد: ای پسرک من! چه بسا که می‌توانی به آرزوهایت برسی، بدون این‌که پرده احترامت دریده شود و قدر و منزلتت کاستی گیرد، و زبان دشمنانت به دشنام و ناسزا به‌ رویت گشوده شود، و دوستانت به تو بدبین گردند. آن‌گاه گفت: ای پسرک من، این اشعار را به خاطر بسپار و آن را به کار بند:

روزهایت را برای کسب کمال به پایان بر و بر دوری از دوستانت شکیبا باش.

و چون شب آمد و جهان پرده سیاهی بر چهره افکند و دیدگان مراقبینت بر روی هم افتاد، آن‌را همان‌طور که خواهی به روز آور، که شب به منزله روز برای خوش‌گذرانی‌ها می‌باشد!

چه بسا فاسق، که گمان می‌بری زاهدی با صلاح است، ولی به شب کارهای شگفت‌انگیزی از او سر می‌زند!

شب پرده‌هایش را بر کارهای ناروای او می‌افکند، و او در آسایش خیال به خوش‌گذرانی مشغول است!

اما شادمانی شخص احمق، بی‌پرده و آشکار است، و بر آن هر دشمن کینه‌توزی نظاره‌گر و آگاه می‌باشد. (تاریخ ابن‌کثیر/۸/۲۲۸)

آن‌گاه ابن‌کثیر چنین می‌افزاید: یزید مردی شهوت‌ران بود که گاهی نماز هم نمی‌خواند. او بیشتر اوقات این چنین بود! (تاریخ ابن‌کثیر/۸/۲۲۰)

هنگامی که معاویه خواست از مردم برای یزید بیعت بگیرد، به زیادبن ابیه نامه‌ای نوشت و از او خواست تا از مسلمانان بصره به نام یزید بیعت بگیرد. زیاد در پاسخ او نوشت: آخر مردم به ما چه می‌گویند اگر آنان را به بیعت با یزید بخوانیم؟! یزید که سگ‌باز است و جامه رنگارنگ می‌پوشد و همواره همدم می ‌و مطرب است! در حالی‌که در برابر مردم، شخصیت‌هایی چون حسین‌بن علی، عبدالله‌بن عباس، عبدالله‌بن زبیر و عبدالله‌بن عمر هستند.

تو یکی دو سال پسرت را فرمان ده تا خودش را به اخلاق و روش اینان بیآراید، تا شاید بتوان در آن هنگام امر را بر مردم مشتبه کرد و وی را در ردیف ایشان، به عنوان مردی بزرگ جلوه داد! (تاریخ یعقوبی/۲/۲۲۰)

مبتلا شدن سپاه اسلام در روم به وبا وعکس العمل یزید 

معاویه، یزید را به همراهی سپاهی به جنگ تابستانی رومیان فرستاد. اما او خود را از همراهی با سپاه کنار کشید و - به اصطلاح - تمارض کرد تا آن‌ها از او پیش افتاده به روم رسیدند. معاویه از این ماجرا آگاه شد، ولی چیزی به روی خود نیاورد و او را به حال خود گذاشت! (تاریخ ابن‌کثیر/۳/۱۸۱)

سپاه اسلام در روم به وبا و تیفوس مبتلا شد و در همان حال یزید در دیر مران با همسرش ام‌کلثوم، دختر عبدالله عامر، بر بالش عیش و عشرت تکیه داده بود، و پس از اطلاع از حال مسلمانان این ابیات را زیر لب زمزمه می‌کرد:

من که در دیر مران در کنار ام‌کلثوم بر بالشت‌های نرم تکیه زده و همدم باده می‌باشم، چه باکم از این‌که سربازان اسلام در غذقدونه به تب و بیماری وبا مبتلا شده‌اند! (تاریخ یعقوبی/۲/۲۲۹)

یاقوت حموی در دنبال این ماجرا در کتاب معجم البلدان می‌نویسد:

چون این سخنان یزید به معاویه رسید، مقرر داشت که حتماً یزید به روم برود و در گرفتاری‌های دیگر مسلمانان شرکت جوید، وگرنه او را از خود خواهم راند! (به واژه دیر مران و غذقونه در معجم‌البلدان حموی مراجعه شود)

یزید ناگزیر گردید فرمان پدر را اطاعت کند و آماده شد تا به روم عزیمت نماید؛ اما پیش از حرکت، به معاویه چنین نوشت: تو همواره در مقام آن هستی که از من بهانه بگیری و پیوندت را با من قطع کنی. پس به همین زودی‌ها و با رفتنم به سوی روم و شرکتم در جنگ، از دردسرهای من آسوده خواهی شد!

واکنش مردم مکه و مدینه به درخواست معاویه 

معاویه حج بگزارد و تصمیم گرفت که از مردم مکه و مدینه برای یزید بیعت بگیرد. عبدالله‌بن عمر در پاسخ معاویه گفت: با کسی بیعت کنیم که با سگ و میمون بازی می‌کند و شراب می‌نوشد و آشکارا دست به فسق و فجور می‌زند؟! در این صورت ما در پیش‌گاه خداوند چه عذر و بهانه‌ای خواهیم داشت؟!

عبدالله‌بن زبیر نیز در پاسخ او گفت: برای فرمان‌برداری از بندگان خدا، خداوند را گناه نشاید کرد. یزید مردی است که دین ما را تباه می‌کند.

و در روایتی آمده است که حسین‌بن علی‌ علیه‌السلام نیز در پاسخ به خواسته معاویه فرمود: مثل این است که تو از مردی تعریف می‌کنی که دیگران او را نمی‌شناسند و او را نمی‌بینند! و یا از غایبی سخن می‌گویی که مردم از حالش خبری ندارند و یا تو از او اطلاعاتی ویژه داری! یزید خود دلیل بر خویشتن و طرز تفکرش می‌باشد!

برای یزید از سگ‌هایی که برای جنگ و دریدن به جان یکدیگرشان می‌اندازد، و کبوترهای تیزپرواز، و کنیزکان ساز زن، و رامشگران و معرکه‌گیران و بازی‌گران که سخت طرفدار آن‌هاست بیعت بگیر. و از آن‌چه در سر داری بگذر!

ما نمی‌دانیم که این سخن صریح فرزند پیغمبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم درباره یزید، و پاسخ عبدالله زبیر و یا عبدالله عمر به معاویه در یک مجلس بوده است و یا در چند مجلس؛ ولی آن‌چه معلوم است، این است که معاویه نتوانست از ایشان برای یزید بیعت بگیرد و فقط توانست مردم مکه و مدینه را به زیر بار بیعت یزید ببرد. او در این راه آن‌ها را از مخالفت شخصیت‌های یادشده آگاه نساخت و روی به شام نهاد.

دیدیم که یزید در سفر حج و در جنگ با رومیان آشکارا مقدسات مذهبی را به زیرپا گذاشته، به گرفتاری‌های مسلمانان و رنج ناراحتی‌های جنگجویان اسلامی در سرزمین روم، بر خلاف خواسته پدرش معاویه و سفارش‌های مؤکد زیادبن ابیه، که گفته بود او یکی - دو سال خود را به صورت مسلمانان درآورد و روش ایشان را در پیش بگیرد تا شاید بتوان امر او را بر مردم مشتبه کرد و وی را به غیر از آن‌چه هست به مردم معرفی نمود اعتنایی نکرد، و بر عکس، در حال مستی چنان اشعاری را سرود تا آن‌ها را بر سر هر کوی و برزنی به نام وی بخوانند!

اشعار مستانه یزید در وصف می‌ و می‌خوارگی

اشعار مستانه‌ای را که یزید در وصف می‌ و می‌خوارگی و آواز و مطربی سروده، بسیار است؛ از آن جمله اشعار زیر است:

همدمان! برخیزید و گوش به نوای آوازها دهید.

جام باده بنوشید و سوره حمد را به دست فراموشی بسپارید!

زخمه‌های تار، مرا از شنیدن صدای اذان به خود مشغول داشته است!

و من درد شراب این دنیا را به حوریه‌های بهشتی ترجیح می‌دهم!

نویسنده کتاب اغانی در این مورد می‌نویسد: یزید اولین خلیفه‌ای بود که در اسلام، اساس لهو و لعب و سرگرمی‌های خلاف شرع را آشکارا بنیان نهاد. او مطربان و آوازه‌خوانان را به گرد خود جمع می‌کرد، و بی‌شرمی و شراب‌خوارگی را از حد می‌گذرانید! سرجون و اخطل شاعر را، که هر دو نصرانی بودند، به همدمی خود برگزید. مطربان و آوازه‌خوانان مست از باده شراب، در مجلس او حاضر می‌شدند و در کنارش می‌نشستند و از او صله می‌گرفتند! (اغانی/۱۶/۶۸)

بلاذری نیز در کتاب انساب‌الاشراف می‌نویسد: یزیدبن معاویه نخستین کسی است که آشکارا به شراب‌خوارگی پرداخته، بی‌مهابا به غنا و آوازه‌خوانی و شکار رو آورده است.

او همدمی با مطربان و جوانان بی‌مو و شوخی و سرگرمی با ایشان و آن‌چه را موجب خنده و لذت خوش‌گذرانان از راه میمون‌بازی و به جنگ انداختن سگ‌ها و خروس‌ها می‌شده، برگزیده است! (انساب‌الاشراف/۴/ق۱/۱)

و طبیعی بود که اطرافیان یزید به او تأسی جسته، آشکارا مرتکب حرکات شنیع و انحرافات اخلاقی شوند. این مطلب را مسعودی در کتاب مروج‌الذهب چنین آورده است: کارهای خلاف و ناروای یزید به اطرافیان و عمال و کارگزاران او نیز سرایت کرد؛ تا جایی که در روزگار او نوای موسیقی فضای مکه و مدینه را پر ساخت. بازار لهو و لعب و ارتکاب به گناه گرم بود و در همه‌جا رواج یافت، و مردم آشکارا به میگساری پرداختند!

یزید بوزینه‌ای داشت پلید و موذی که کنیه ابوقیس به او داده بود. یزید این بوزینه را در مجلس کنار خود می‌نشانید و برایش بالش می‌نهاد. آن‌را بر ماده خری وحشی، که به زیر تنگ و لگام کشیده بود، می‌نشانید و در مسابقه اسب‌دوانی آن‌را با دیگر اسبان به مسابقه می‌فرستاد!

روزی یزید بر حسب معمول بوزینه را برای مسابقه آماده کرد و بوزینه پیش از دیگر اسبان چوب‌دستی را در ربود و مسابقه را برد!

بوزینه یزید را لباسی بود از ابریشم سرخ و زرد و چسبان و تنگ. بر سرش کلاهی می‌نهاد رنگارنگ. یکی از شعرای شام در آن روزگار در وصف ابوقیس یزید چنین سروده است: ای ابوقیس! سر افسارش را محکم بگیر که اگر افتادی، او مسئول نیست.

راستی را، چه کسی دیده است که میمونی سوار بر ماده خر، از اسب‌های امیرالمؤمنین‌ علیه‌السلام پیشی بگیرد؟! (مروج الذهب مسعودی/۳/۶۷ - ۶۸)

بلاذری داستان این بوزینه را چنین آورده است: یزیدبن معاویه بوزینه‌ای داشت به‌نام ابوقیس که آن‌را پیش روی خود می‌نشانید و می‌گفت این یکی از بزرگان بنی‌اسرائیل است که به سبب ارتکاب به گناه مسخ شده و به این صورت درآمده است! آن‌گاه به او شراب می‌نوشانید و چون آن حیوان مست می‌شد، به کارهای مستانه او می‌خندید. و زمانی هم بوزینه را بر ماده خری وحشی می‌نشانید و با دیگر اسبانش به مسابقه می‌فرستاد. روزی او را برنشانید و گفت: تمسک أباقیس بفضل عنانها... . (انساب‌الاشراف/۴/ق۱/۱ - ۲)

 خلیفه ای که در راه بوزینه‌ای جان داده است!

بلاذری از قول یک پیرمرد شامی سبب مرگ یزید را این چنین آورده است: روزی یزید بوزینه‌اش را بر پشت ماده خری وحشی بنشانید و خودش هم در حالی‌که مست و از خود بی‌خود بود، به دنبالش بنای دویدن را گذاشت که ناگاه بر زمین خورد و گردنش بشکست و دیگر برنخاست. (ابن‌کثیر/۸/۴۳۶)

 و از ابن‌عباس آورده‌اند که گفت: یزید در حوارین در حالت مستی به قصد شکار بر اسب بنشست، در حالی‌که پیشاپیش او ماده خری وحشی، که بوزینه‌اش را بر پشت داشت، سخت می‌تاخت. یزید به قصد تعقیب او اسب خود را برجهانید و چنین سرود:

ابا خلف! احتل لنفسک حیلة

فلیس علیها ان هلکت ضمان

که از اسب بزیر افتاد و گردنش بشکست و دیگر برنخاست. (انساب‌الاشراف/۴/ق۱/۲)

بین روایاتی که در مورد مرگ یزید آوردیم، هیچ‌گونه منافاتی به چشم نمی‌خورد. بلکه می‌توان گفت: یزید بوزینه‌ای را بر ماده خری وحشی سوار کرده بود و خودش هم سوار شده بود و بوزینه را به رقص و جست و خیز واداشته بود که در آن میان بوزینه او را گاز گرفت و به سبب آن، یزید به زمین سقوط کرد و گردنش شکست و رگ حیاتش از هم گسیخت.

به هر حال می‌توان گفت که این خلیفه در راه بوزینه‌ای جان داده است!

آن‌چه را تا این‌جا آوردیم، شمه‌ای از سیره و رفتار یزیدبن معاویه بود که در دوران حکومتش، امت اسلامی شست‌وشوی مغزی شده بودند و در گیجی و سردرگمی و غفلت و بی‌خبری ژرفی فرو رفته بودند، که آن‌ها را بجز شهادت حضرت ابی‌عبدالله الحسین‌ علیه‌السلام، چیزی از این خواب گران بیرون نمی‌آورد.

منبع: دو مکتب در اسلام، ج۳؛ علامه سیدمرتضی عسکری‌ قدس‌سره

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha