به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله سید احمد خاتمی از اساتید حوزه علمیه قم در ادامه تبیین بحث «فقه حکومتی» به بررسی بخش دیگری از ادله وجوب حفظ نظام در حوزه فرهنگی پرداخت.
يَا هِشَامُ، إِنَّ الْعَاقِلَ لَايُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ، وَ لَا يَسْأَلُ مَنْ يَخَافُ مَنْعَهُ، وَ لَا يَعِدُ مَا لَايَقْدِرُ عَلَيْهِ، وَ لَا يَرْجُو مَا يُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ ، وَ لَا يُقْدِمُ عَلى مَا يَخَافُ فَوْتَهُ بِالْعَجْزِ عَنْهُ. (الكافي، ج1، ص: 41)
بحث ما درباره قاعده نفی سبیل است که ما از آن با عنوان قاعده استقلال جامعه اسلامی یاد می کنیم.
توضیح قاعده نفی سبیل
گاهی حکومت اسلامی هم وجود ندارد اما باز قاعده نفی سبیل جاری می شود. به طور مثال: زن مؤمنه نباید با کافر ازدواج کند و کارگر مؤمن نباید زیر مجموعه مدیر کافر قرار بگیرد.
به عبارتی این قاعده حکومتی است اما اختصاصی به حکومت ندارد بلکه در عرصه های فردی هم جاری می شود.
* ادله قاعده نفی سبیل
دلیل نخست: قرآن
قرآن کریم در آیه 141 سوره نساء می فرماید: «الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قالُوا أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَ إِنْ كانَ لِلْكافِرِينَ نَصِيبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَ نَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً».
منافقان همان ها هستند كه پيوسته انتظار مى كشند و مراقب شما هستند؛ اگر فتح و پيروزى نصيب شما گردد، مى گويند: مگر ما با شما نبوديم؟ (پس ما نيز در افتخارات و غنايم شريكيم!) «و اگر بهره اى نصيب كافران گردد، به آنان مى گويند: مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان، تشويق نمى كرديم؟ (پس با شما شريك خواهيم بود!)» خداوند در روز رستاخيز، ميان شما داورى مى كند؛ و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است.
جمله «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ» مانند آیه 6 سوره مائده است؛ «ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج» و آیه 78 سوره حج؛ «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيم».
مراد از جعل در این دو آیه به معنای تشریعی است یعنی خداوند چنین حکمی را قرار نداده است ولی در جعل تکوینی بی تردید مسلمان ها شکست خوردند و قرآن هم در آیه 140 سوره آل عمران به این مطلب تصریح دارد؛ «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِين».
اگر(در ميدان احد،) به شما جراحتى رسيد(و ضربه اى وارد شد)، به آن جمعيّت نيز(در ميدان بدر)، جراحتى همانند آن وارد گرديد. و ما اين روزها(ى پيروزى و شكست) را در ميان مردم مى گردانيم؛ (-و اين خاصيّت زندگى دنياست-) تا خدا، افرادى را كه ايمان آورده اند، بداند(و شناخته شوند)؛ و خداوند از ميان شما، شاهدانى بگيرد. و خدا ظالمان را دوست نمى دارد. مسلمان ها در جنگ احد و حنین شکست خوردند.
جعل تشریعی یعنی باید فرزندان به والدین احسان کنند اما نسبت به والدینِ کافر وجوب اطاعت از بین می رود و همچنین کافر از مسلمان ارث نمی برد.
آیه مورد بحث حاکم بر احکام دیگر است؛ یعنی اگر بیع حلال شده است اما آیه می گوید خرید مسلمان از کافر جایز نیست و طبق آیه نکاح، فقهاء می گویند ازدواج زن مؤمنه با کافر جایز نیست چون باعث سلطه می شود و شوهر کافر لیاقت این سلطه را ندارد.
اشکال: آیه 141 سوره نساء مربوط به قیامت است چون آیه می فرماید: «فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ».
و يؤيّد هذا المعنى ما رواه الطبري في تفسيره، عن ابن ركيع، بإسناده عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السّلام، قال رجل: يا أمير المؤمنين، أ رأيت قول الله وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا و هم يقاتلوننا فيظهرون و يقتلون؟ قال له عليّ عليه السّلام: «ادنه ادنه» ثمَّ قال عليه السّلام: «فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا يوم القيامة». (القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)، ج1، ص: 188)
پاسخ: «مورد» هرگز، مخصص واقع نمی شود؛ هرچند کفار در قیامت هم سلطه ای ندارند اما روایت در مقام تخصیص نیست و چنین استفاده ای از روایت نمی شود و امام علیه السلام نیز یک مصداق از عدم سلطه کفار را بیان فرموده است؛ این دقیقا مثل آن است که ما به آیه 21 سوره احزاب «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً» برای اسوه بودن نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در همه امور استناد می کنیم و هرگز کسی آیه را به یک مورد خاص مربوط ندانسته است.
از ابن عباس نقل شده که سبیل به معنای حجت است و در برخی از تفاسیر شیعه نیز چنین مطلبی آمده است اما این تفسیر باعث محدود ساختن بی دلیل معنای آیه است و قابل پذیرش نیست هرچند مسلمان ها همیشه در مقام حجت برتری دارند.
بنابر این آیه مورد بحث دلالت بسیاری خوبی بر قاعده نفی سبیل دارد.
دلیل دوم: روایت
روایت معتبره نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ وَ الْكُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا يَحْجُبُونَ وَ لَا يَرِثُونَ». (من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 334)
این روایت در مجامع شیعی فقط توسط شیخ صدوق نقل شده است و در کافی و تهذیب هم نیامده است.
این روایت مسند نیست اما عمل علماء به آن مشکل را حل می کند و عمل به یک روایت ضعیف باعث خروجش از ضعف می شود آن چنان که اعراض از روایت صحیحه باعث سقوط از صحت می شود.
اما از نظر دلالت: نکته ظریفی در این روایت وجود دارد که به قرینه مقابله «وَ الْكُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى» سخن از مسلمان ها است یعنی مسلمان برتری دارد و کافر بر او برتری نخواهد داشت و درباره اسلام به تنهایی صحبت نمی کند و بنابر این روایت در مقام جعل و تشریع است و آن چه از آیه مورد بحث استفاده می شد از این روایت هم قابل برداشت است.
دلیل سوم: اجماع
* بیع عبدالمسلم من الکافر لا یجوز. (تبیان ج 3 ص 264 و مجمع ج 3 ص 211)
* لا یجوز تزویج المؤمنه بالکافر. (خلاف ج 4 ص 272 و کشف اللثام ج 7 ص 82)
* در مسئله شفعه اگر شریک سهم خودش را بفروشد و طرف مقابل کافر باشد حق شفعه نخواهد داشت.
* مسلمان به خاطر کشتن کافر قصاص نمی شود.
البته اشکال این است که اجماع مدرکی حجت نیست.
دلیل چهارم: مناسبت حکم و موضوع
وقتی قرآن به صراحت از عزت مؤمنین سخن می گوید و می فرماید: «وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَعْلَمُونَ. (المنافقون : 8) و در روایت هم آمده است که مؤمن نباید ذلیل باشد «فَالْمُؤْمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً، وَلَا يَكُونُ ذَلِيلًا». (الكافي، ج9، ص: 503) بنابر این می توان گفت که خداوند حکمی که باعث سلطه کفار بشود را جعل نخواهد کرد.
مرحوم بجنوردی می گوید: به نظر می رسد که این دلیل بهتر از سایر ادله است: «و عندي أنّ هذا الوجه أحسن الوجوه للاستدلال على هذه القاعدة؛ لأنّه ممّا يركن النفس إليه و يطمئنّ الفقيه به». (القواعد الفقهية، للبجنوردي، السيد حسن، ج1، ص: 192)
دلیل پنجم: تکریم مسلمان
تکریم مسلمان هم مانند تعظیم شعائر دین است «ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (الحج : 32).
مرحوم بجنوردی عنوان می کنند: «و الإنصاف أنّ الفقيه يقطع بعد التأمّل فيما ذكرناه بعدم إمكان جعل مثل ذلك الحكم الذي يكون سببا لهوان المسلم و ذلّة بالنسبة إلى الكافر الذي لا احترام له، و هو كالأنعام بل أضل سبيلا. و ليس هذا الكلام من باب استخراج الحكم الشرعي بالظنّ و التخمين كي يكون مشمولا للأدلّة الناهية عن العمل بالظنّ و القول بغير علم و الافتراء على اللّه، بل هو من قبيل تنقيح المناط القطعي بل يكون استظهارا من الأدلّة اللفظيّة القطعيّة كما تقدّم شرحه».
(القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)، ج1، ص: 192)
محمد هادی سمتی