دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۰
قدرت مکلف فلسفی است یا عرفی؟

حوزه/ جایی توان وجود دارد که «قابل» هم ظرفیت داشته باشد. مقدور بودن به مفهوم ظرفیت قابل است. این معنی در امکان ذاتی وجود دارد.

خبرگزاری «حوزه»، گزیده ای از مباحث «اصول و روش‌ های تربیتی» که توسط آیت الله علیرضا اعرافی در قالب کرسی خارج فقه، با عنوان «فقه تربیتی» برای طلاب حوزه علمیه قم تدریس می گردد را منتشر می کند.

اشاره به مباحث قبل:

یکی از اصول تربیت، رعایت توان مُتربی است. در همه فعالیت ‌های تعلیمی و تربیتی باید توان متربی را در نظر گرفت. مربی باید تمام اقدامات تربیتی را بر اساس توان متربی تنظیم کند.

اصل رعایت توان متربی

این اصل دو چهره مثبت و منفی دارد. روی اثباتی اصل؛ رعایت توان متربی، ضرورت و حسن رعایت توان متربی و تنظیم فعالیت ‌ها با توان متربی است و روی منفی و جنبۀ سلبی آن، این است که مربی نباید فراتر از توان متربی برنامه داشته باشد و نباید زیاده‌ روی کند.

قدرت مربی و متربی

در این مبحث دو مقدمه باید مورد بررسی قرار گیرد؛ مقدمه اول این است که قدرت و میزان استطاعت و درجه قدرت که دو محور دارد: 1) قدرت و توان مربی، 2) قدرت و توان متربی.

در اصل، عنوان «اصل توان متربی» در نظر گرفته شد؛ درعین ‌حال توان مربی را نمی ‌توان نادیده گرفت.

مفهوم ‌شناسی قدرت

مقدمه دوم این است که توان و قدرت به چه معنی است؟ اضلاع و ابعاد آن چیست؟ قدرت مربی و متربی معانی متعدد دارد. مقدور باشد، یعنی ممکن باشد. چهار معنای قدرت که عبارتند از:

1. قدرت یعنی ممکن فلسفی

جایی توان وجود دارد که «قابل» هم ظرفیت داشته باشد. مقدور بودن به مفهوم ظرفیت قابل است. این معنی در امکان ذاتی وجود دارد. پس «مقدور است» یعنی «ممکن است».

2. امکان عرفی

مراد از امکان وقوعی که در جلسه قبل بیان شد، امکان وقوعی فلسفی نیست بلکه مراد امکان عرفی است. یعنی توانمندی کسی که به فعلی اقدام می ‌کند، عرفاً توان و انرژی لازم برای اجرای آن را داشته باشد. این امکان، در مقابل عدم امکان عرفی است. مثل اینکه پرش به بیش از صد متر برای انسان معمولی ممکن نیست و لو اینکه عقلاً استحاله ندارد.

بنابراین توانمندی به مفهوم امکان عرفی یعنی بهره ‌مندی از انرژی و توانی که فعل از فاعل صادر شود. امکان وقوعی در فلسفه معنای خاص دارد و قابل تطبیق بر امکان عرفی نیست.

پس: الف) قدرت به معنای ملاحظه ظرفیت و قابلیت قابل که شامل امکان ذاتی، شرطی، وقوعی و ... فلسفی می ‌شود. ب) به معنای ملاحظه توان فاعل اعم از مربی و متربی. امکان یعنی از همه آنها و ظروف مختلف ممکن باشد.

3. عدم حرج

قدرت به معنای داشتن نیرو و اینکه مشقت شدیده و سختی فراوان نباشد. لذا وقتی حرجی باشد، گفته می ‌شود که قدرت ندارد.

4. عدم ضرر

قدرت داشتن یعنی ضرری نباشد و عدم قدرت یعنی فعل ضرری باشد.

احکام صور عدم قدرت

این چهار معنی از قدرت، چهار حکم را با چهار دلیل به دنبال دارد:

الف): تکلیف به محال عقلی

شخص نمی ‌تواند مکلف شود به چیزی که از نظر فلسفی ممکن نیست و محال است. این معنی از قدرت به حکم عقل است. انسان نمی ‌تواند به محال عقلی مکلف شود.

ب): تکلیف به محال عرفی

در معنای دوم، تکلیف مشروط است به این که فاعل از انرژی لازم برخوردار باشد. این معنا از قدرت هم بر اساس حکم عقل است. به این معنی، فرد نمی ‌تواند به طور خاص مکلف به تکلیف شود، اما ضمن یک تکلیف عام دیگر امکان مکلف شدن دارد. تکلیف به چیزی که عرفاً مقدور نیست، از منظر عقل قبیح است.

بنابراین تکلیف عقلاً قبیح است با دو قید،

1-توجیه خطاب به خصوص آن باشد نه در ضمن یک تکلیف عام؛

2- توجیه خطاب به منظور امتثال مکلف باشد، به داعی و انگیزه بعث حقیقی باشد نه برای تعجیز و امثال آن. با این دو قید تکلیف به محال عرفی، ممنوع و قبیح است.

این دو درجه از غیر مقدورات، عقلاً یا عرفاً ممکن نیست، به دلیل عدم قابلیت قابل یا به دلیل عدم انرژی و توان لازم فاعل. امری مقدور باشد یعنی عقلاً محال نباشد و یا اینکه عرفاً در محدوده توان فاعل و متربی باشد. اما اینکه دلیل عقل، خطاب را محدود می ‌کند کما هو الصحیح و یا اینکه تنجیز تکلیف را مقید می ‌کند، باید در جای خود طرح و بررسی شود.

ج): تکلیف حرجی

معنای سوم، «مقدور باشد» یعنی «حرجی نباشد»، امر حرجی با اینکه عقلاً ممکن است اما مشقت دارد. فعل محال نیست و فاعل توان انجام فعل را دارد اما همراه با مشقت و سختی؛ اگر انجام دهد، با دشواری ‌هایی مواجه می ‌شود. تکلیف به امر شاق، عقلاً ممکن است و قبیح نیست زیرا مقدور است لذا ممنوعیت تکلیف حرجی بر اساس نظر شرع است. تکلیف حرجی از مولای حقیقی در مواردی که مصالح مهمی داشته باشد، قبیح نیست لذا استدلال عقلی در اشتراط قدرت در معنای اول و دوم تمام بود اما در معنای سوم تمام نیست. در مولای عرفی و در مواردی که اتیان فعل، مصلحت معمولی دارد، چنین تکلیفی برای مکلف معمولی از ناحیه مولای عرفی قبیح است اما در مواردی که از جانب مولای حقیقی تکلیف شود، و از طرفی موضوع هم خیلی مهم باشد، تکلیف قبیح نیست. بنابراین جواز و ممنوعیت تکلیف به امر حرجی، تابع مصالح و مفاسد است و دیگر اینکه آیا مولا، مولای حقیقی است یا مولای عرفی. پس جایگاه و مقام مولا (آمر و ناهی) و همچنین جایگاه مأمور و منهی (مکلف) تعیین‌ کننده است. تکلیف به غیرمقدور به معنای سوم (حرجی بودن) نیاز به تفصیل دارد و مورد به مورد نیاز به بررسی دارد.

رفع حرج در آیات و روایات

بر اساس آیات شریفه زیر هر نوع تکلیف حرجی شرعاً از دوش بندگان خدا برداشته شده است.

«ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج‏» (مائده/6)

«وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»‏ (حج/78)

«رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ» (بقره/286)

در روایت «رفع» نیز وارد شده «و ما لا يُطيقون» و اینکه نقل شده که جهت تسهیل بر امت، برخی تکالیف برداشته شده است.

تعیین مصداق قبح، به دست بشر نیست، بلکه شارع مقدس تعیین می ‌کند که چه‌ کاری حرجی است و مصلحت غیرملزمه دارد و چه فعلی مصلحت ملزمه دارد. درعین ‌حال، خدای متعال بر امت اسلامی منت می‌ گذارد و تکلیف حرجی را مرتفع می ‌کند.

پس مقتضای لطف خداوند، گاهی عدم تکلیف بوده و گاهی تکلیف کردن است.

د): تکلیف ضرری

معنای چهارم مقدور بودنِ تکلیف به معنای عدم ضرر است؛ تکلیف به امر ضرری به طور مطلق قبیح نیست بلکه در جاهایی قبیح است؛ لذا شارع مقدس گاهی به امر ضرری تکلیف می ‌کند و گاهی تکلیف نمی‌ کند؛ معیار آن وجود مصلحت و مفسده است.

شرایط عامه تکلیف بیشتر به قدرت به معنای اول و دوم است اما معنای سوم و چهارم، دلیل نقلیِ خاص دارد. مورد به مورد و مصداق به مصداق متفاوت می‌ شود.

تشکیکی بودن حرج و ضرر

ضرر و حرج درجات دارد به خلاف معنای اول و دوم که مقول به تشکیک نیست، حرج و ضرر مقول به تشکیک است، زیرا مشقت گاهی کم و گاهی زیاد است، ضرر نیز گاهی خفیف و گاهی شدید است. ضرر به انواع مختلف مانند ضرر جسمانی و روحی و ... قابل ‌تقسیم می باشد. در هر مورد ما تابع دلیل هستیم. مراد از اصل توان متربی و حتی مربی به همین معنای چهارگانه قابل ‌طرح است.

 

 

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha