چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ |۱۸ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 20, 2024
آیت الله سید احمد خاتمی

حوزه/مأموریت فقهاء دژبانی از مرزهای اسلام است نه این که به دنبال زندگی در سایه القاب و عناوین باشند

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله سید احمد خاتمی از اساتید حوزه علمیه قم در ادامه بحث «فقه حکومتی» به بررسی بخش دیگری از ادله وجوب حفظ نظام در حوزه فرهنگی پرداخت.

سخن درباره تفسیر هیئت ترکیبیه "لا ضرر" بود.

پنج تفسیر مطرح شده است و تفسیر امام راحل این است که قاعده لا ضرر به معنای نهی مولوی سلطانی است یعنی شارع مقدس این را به عنوان ابزاری در دست نظام دینی می داند به این معنی که می تواند با قدرت حکومتی مانع از ضرر بشود و اگر فردی یا جامعه ای می خواهد زور بگوید جلوی او را بگیرد.

مثلا اگر شهری نیاز به آب دارد ولی اهالی روستا مانع می شوند، حکومت دینی جلوی آن ها می ایستد. در ماجرای سمره بن جندب هم با این که او مالک بود و دارای حق بود اما پیامبر اکرم (ص) مالکیتش را لغو کرد و این همان نهی مولوی سلطانی است.

در حکومت دینی هر مالکیتی که باعث ضربه ، به نظام اسلامی باشد با قاعده لا ضرر از بین می رود.

نتیجه فرمایش امام راحل این است که قاعده لا ضرر را نمی توان برای مسائل فردی و اجتماعی بکار برد بلکه تنها مربوط به جایی است که حاکمیت دینی مشروع داشته باشید.

امام راحل همچنین چند مقدمه را برای بیان فرمایش خود بیان کردند که به تفصیل بررسی شد.

ایشان  بعد از بیان این مقدمات وارد بیان مواردی می شوند که دلالت بر حکومت نبی اکرم دارد.

یک روایت را جلسه گذشته بیان کردیم و امروز هم چند روایت دیگر را ذکر می کنیم.

الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيُّ ع فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَحْكُمُ بَيْنَ النَّاسِ بِالْبَيِّنَاتِ- وَ الْأَيْمَانِ فِي الدَّعَاوِي- فَكَثُرَتِ الْمُطَالَبَاتُ وَ الْمَظَالِمُ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ- إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ وَ أَنْتُمْ تَخْتَصِمُونَ- وَ لَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ- وَ إِنَّمَا أَقْضِي عَلَى نَحْوِ مَا أَسْمَعُ مِنْهُ- فَمَنْ قَضَيْتُ لَهُ مِنْ حَقِّ أَخِيهِ بِشَيْ‌ءٍ فَلَا يَأْخُذَنَّهُ- فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ.  وسائل الشيعه، ج‌27، ص: 233

 نظریه مشهور این است که این تفسیر مربوط به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نیست. در مقدمه چاپ جدید این کتاب که مؤسسه امام مهدی منتشر کرده است بحث مفصلی مطرح شده است و در پایان هم جملاتی از بزرگان در نفی و اثبات این مطلب آمده است.

 وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَقْضِي بِشَاهِدٍ وَاحِدٍ- مَعَ يَمِينِ صَاحِبِ الْحَقِّ. وسائل الشيعه، ج‌27، ص: 264

أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيّ کنیه احمد بن ادریس است که از مشایخ جناب کلینی است.

مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهما السلام و ثقه است.

صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَی هم از مشایخ اجازه و ثقه و جلیل است.

مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ هم کوفی و ثقه و جلیل و عین و صدوق است.

این روایت صحیحه است.

 وَ عَنْهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِشَاهِدٍ وَ يَمِينٍ. وسائل الشيعه، ج‌27، ص: 267

قطعا باید بگوئیم عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى چون جناب علی بن ابراهیم،حماد بن عیسی را درک نکرده است.

 وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَوْ كَانَ الْأَمْرُ إِلَيْنَا أَجَزْنَا شَهَادَةَ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ- إِذَا عُلِمَ مِنْهُ خَيْرٌ- مَعَ يَمِينِ الْخَصْمِ فِي حُقُوقِ النَّاسِ- فَأَمَّا مَا كَانَ مِنْ حُقُوقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَوْ رُؤْيَةِ الْهِلَالِ فَلَا. وسائل الشيعه، ج‌27، ص: 268

 عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ (أبی زید الانباری شیخٌ من أصحابنا ثقه فی الحدیث) که برهه ای از عمرش واقفی بود.

این روایت به خاطر وجود عبیدالله بن احمد موثقه می شود و از جهتی هم صحیحه محسوب می شود چون در زمان حیاتش از واقفی گری دست برداشته است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به حدیث اخلاقی اشاره کرد و مصداق بارز مومن را فقیه دانست.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى‏، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ‏ أَبِي حَمْزَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: «إِذَا مَاتَ‏ الْمُؤْمِنُ‏، بَكَتْ عَلَيْهِ الْمَلَائِكَةُ وَ بِقَاعُ‏ الْأَرْضِ، الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا، وَ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، الَّتِي كَانَ يُصْعَدُ فِيهَا بِأَعْمَالِهِ، وَ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَايَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ؛ لِأَنَّ الْمُؤْمِنِينَ الْفُقَهَاءَ حُصُونُ الْإِسْلَامِ كَحِصْنِ‏ سُورِ الْمَدِينَةِ لَهَا»  الكافي (ط - دارالحديث)، ج‏1، ص: 91

 به قرینه ذیل روایت ، مقصود از مؤمن در این جا کسی است که فقیه باشد.

مأموریت فقهاء دژبانی از مرزهای اسلام است نه این که به دنبال زندگی در سایه القاب و عناوین باشند.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha