به گزارش خبرگزاری حوزه، حجتالاسلام و المسلمین عبدالعلی گواهی که افتخار جانبازی را دارد، هماکنون رئیس سازمان بسیج طلاب و روحانون کشوراست،چهارده، پانزده سال بیشتر نداشت که فضای جنگ را درک کرد. از همان روزهای اول آنچه را در دوران طلبگیاش کسب کرده بود، به دوستان و همرزمانش انتقال داد. به مرور در لشکر5 نصر به عنوان طلبه رزمی تبلیغی به مسئولیت خطیر خودش که از حوزة درس اساتید مشهدی کسب کرده بود، عمل کرد. او اهل خطه سبز شمال است و مسئولیتهای مختلفی را در دوران عضویتش در سپاه گذرانده. او که افتخار جانبازی را دارد، به همت او و دوستانش مدال خادمی کنگره شهدای روحانی و ایثارگر تهران، بر سینه اوست که در گفت و گویی به تشریح برنامه های کنگره و خاطراتی از دوران ۸سال دفاع مقدس پرداخته است:
بسمالله الرحمنالرحیم.
بعد از دوارن دفاع مقدس تأکیدات مقام معظم رهبری بر آن شد که یاد و خاطره شهدا زنده نگهداشته شود و بر این اساس یادوارههای متعددی در شهرستانها شکل گرفت. من فکر میکنم اولین بار خودم زمانی که مسئول نمایندگی سپاه مازندران بودم یادوارة چهارصد شهید روحانی را در مازندارن برگزار کردیم، که یک تبلور و جذابیت خوبی را در میان مردم بههمراه داشت و شدیداً از آن استقبال شد. یکی از روحانیون پاسدار میگفت: زمانی که پوسترهای یادواره را در خیابانها نصب کرده بودیم، خانمی را دیدم که ظاهر چندان مذهبی نبود،اما با موبایلش از عکسهای شهدای روحانی عکس میگرفت و از من پرسید این عکسهای شماست یا واقعاً عکس شهداست؟ گفتم: واقعاً عکس شهداست.
چنین مسائلی ما را بر آن داشت که در تهران هم با توجه به آسیبهای اجتماعی زیادی که وجود دارد، اقدام کنیم. در گام اول به فکرمان رسید که آمار روحانیون و بهخصوص پیشکسوتهای روحانی را جمعآوری کنیم. ما یک همایشی برگزار کردیم و بیش از1500 روحانی جبهه رفته که امروز ساکن تهراناند را شناسایی کردیم. خیلیها هستند که شناسایی نشدند و خیلیها هم هستند که راضی نشدند بگویند ما جبهه رفتیم. آنهاییکه ما شناسایی کردیم به صورت تبلیغی، رزمی در جبهه حضور داشتندکه برخیشان جانبازاند و برخی سابقة اسارت دارند. خانوادههایی با سه فرزند روحانی شهید یا دو فرزند روحانی شهید، یا تنها فرزند خانواده ای که روحانی و شهید بود، شناسایی شدند. روحانیای بود که با تعدادی از افراد خانوادهاش شهید شده بود، مثل شهید دیباجی که خیلیها نمیدانند این خیابان دیباجی که در شمال تهران است، نام شهید روحانیای است که منافقین ایشان را با دو پسرش در مسجد به شهادت رساندند. این آمار از مراکز مختلف جمعآوری شد. از بهشتزهرا گرفته تا بنیاد شهید، سازمان تبلیغات و حوزههای علمیه. در نتیجه تا امروز بیش از ششصد شهید روحانی در تهران شناسایی شده است. بنابراین تصمیم گرفته شد اولین یادوارة ششصد شهید روحانی را برگزار کنیم. انشاءالله.
چرا همچین کاری تا امروز انجام نشده و این مسئله اینقدر مهجور بود؟ به نظرتان دیر نیست برای چنین کاری؟
من فکر میکنم غربت روحانیت دلیل اصلی بوده است. چراکه روحانیت خودش در بسیاری از عرصهها نقشآفرین بوده است و نمیتوانسته است برای خودش کار کند. این اصطلاح رایج در جبههها که «نمیخواهیم ریا بشود» در مورد روحانیت به وجود آمده و کسی نیامده میدانداری این کار را به دست گیرد. من احساس کردم در این سالهای آخر خدمت مان کاری که میتوانیم انجام دهیم، خدمت به روحانیت و جنگ است.
بعضاً با خانوادههاییکه روحانی شهید دادهاند دیدار داریم؛ آنها میگویند شاید بیست سال است که هیچکس به ملاقات ما نیامده است، واقعاً متولی این مسئله چه کسی یا نهادی است؟
خوب جاهای مختلفی هست، اما صاحبان اصلی شهدا خود ملتاند. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند: «خانوادههای شهدا چشم و چراغ این ملتاند.» ما موظفیم در هر کوچهای که زندگی میکنیم، شهدای آن کوچه را شناسایی بکنیم، ائمة جماعات نقش عمدهای دارند. اصلاً نماز جماعت برای این است که از مسائل مختلف جامعه مطلع شویم. من پیشنهاد میکنم ائمه جماعات، سازمان تبلیغات یا امور مساجد یا اوقاف، هر جایی که متولی این کار است، برنامه بدهند و یکی از کارهای ائمه جماعات این باشد که سالانه در مناسبتهای مختلف با خانوادههای شهدا دیدار داشته باشند و با همه به یک نحو برخورد شود.
نسل جوان امروز به نظر میرسد با نسل گذشته فاصله دارد چرا آن نسل گذشته نمیتواند فرهنگاش را به نسل امروز منتقل کند؟
یکی از دلایل متقن اش گرفتاریهایی است که در جامعه وجود دارد؛ گرفتاریهای معیشتی، خانوادگی، کاری و این دلمشغولیها. ولی اینها نمیتواند دلیل کافی باشد برای این مسئله. شما ببینید حضرت زینب(س) یک نفر است اما حادثه کربلا را چطور زنده نگهداشته و فرهنگ سیدالشهدا(ع) را بههمراه امام سجاد(ع) چطور جاودان و منتقل کرد. ما به هر حال000/500 نفر رزمنده داشتیم، اگر هر کسی میتوانست یک نفر را در مسیر دفاع مقدس نگه دارد، الان همه مردم ما با دفاع مقدس آشنا بودند. ما فراموش کردیم. امکاناتی که در اختیار ما هست در اختیار حضرت زینب(س) نبود. او در چهل روز اسارت امام حسین را کاملاً به مردم معرفی کرد. به نظر میرسد که ما غافل شدیم از این قضیه. باید ارزش قائل شویم برای رزمندهها. آن رزمندهای که دستش را داد، چشمش را داد، امروز هر چه داریم مدیون شهداایم و حیات ما بستگی دارد به احیا این فرهنگ. این فرهنگ غنی است، باید باورش کنیم. یک خاطره اگر خوب بیان بشود به زبان امروز، می تواند موج ایجاد کند.
چند سالتون بود وارد جبهه شدید؟
چهارده سال
آن موقع هم طلبه بودید؟
تازه طلبه شده بودم
در طول جنگ چه فعالیتهایی داشتید؟
رزمی، تبلیغی بودم و مسئول کارهای فرهنگی.
خود شما در آن ایام، نقش روحانیون را در جنگ چطور میدیدید؟
فوقالعاده زیاد. پیرمرد هفتاد ساله وقتی منِ طلبة چهارده، پانزده ساله را میدید بسیار احترام میکرد. دنبال این نبودند که شخص عالم است یا نه، همین که عمامه را بر سر میدید کافی بود. کارهایی که روحانیون جوان انجام میدادند را شاید خیلی از فرماندههان باتجربه نمیتوانستند انجام دهند. عملیات بیتالمقدس2 در ماووت، گردان لشکر5 نصر قرار بود عمل کند. یک روحانی پیرمرد مشهدی داشتیم با دوازده سر عائله. این آقا با توجه به سرمای زیر بیست درجه، چنان حرارتی در میان رزمندهها ایجاد کرده بود که همه لحظهشماری میکردند کی عملیات شروع میشود. یک عطش به وجود آورده بود. مسیر بسیار صعبالعبوری بود طوریکه رزمندهها تا زانو در برف بودند؛ اما با شوخی و مزاح مسیر را طی میکردند و این صرفاً کار روحانیت بود. برخی فرماندهان قبل از عملیات میآمدند کیانسر و قبل از آن که دنبال امور نظامی و لجستیکی باشند، دنبال یک روحانی خوب میگشتند. ندیدم فرمانده لشکری برای آذوقه و مهمات دعوا کند اما برای روحانی دعوا میکردند.
این نقش روحانیون در جنگ را کمتر در رسانهها به خصوص رسانة ملی میبینیم. حتی بعضی مردم میپرسند آیا روحانیون در جنگ هم بودند؟!
ما از یک نکتهای غلفت کردهایم؛ خیال میکنیم روحانیون فقط منبر میرفتند و یا نماز جماعت میخواندند و برمیگشتند در سنگرشان. من یک خاطرهای دارم از مرحوم میرزا جواد آقای تهرانی(ره). ایشان آمده بودند جبهه، لباس روحانیتشان را در آورده بود و وقتهای غیر نماز میرفت در آشپزخانه کار میکرد. گاهی میگفت اجازه بدهید من بروم سرویسهای بهداشتی را تمیز کنم؛ ایشان در حد مرجعیت بود، مرحوم آیتالله مروارید(ره) میفرمود: میرزا اهل آسمانها بود نه اهل زمین؛ یک شخصیت این چنینی داشت. میگفت ثواب تمیز کردن سرویسهای بهداشتی رزمندگان کمتر از نماز نیست. نقش روحانیت فقط نقش تبلیغی نبود. تبلیغ عملی روحانیت بود. «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم» واقعاً مصداق داشت.
روحانیون دیگری بودند که بعضاً نقش فرماندهی داشتند. فرمانده گردان داشتیم، روحانی متبهر. در بعضی از لشکرها، گردان ویژه روحانیون داشتیم. در همین لشکر 25کربلا، گردان فاتحین داشتیم که فقط طلبه بودند یا در لشکر27 محمد رسول الله(ص)گردان حبیب مخصوص روحانیون بود. گاهی اتفاق میافتاد در یک لشکر هشتاد روحانی داشتیم. شاید اگر پاسدارهای رسمی را میشمردیم هشتاد نفر نمیشد. بعضی کارهایی که میکردند واقعاً شاخص بود. یکی از دوستان روحانی، آقای اسدی، با چراغ خاموش شبها مهمات میبرد در خط مقدم. نقش فرماندهان مثل شهید میثمی هم که محفوظ و مشخص است.
تا کی در جبهه بودید؟
من تا عملیات مرصاد بودم.
چند بار مجروح شدید؟
دوبار.
آن موقع مجرد بودید؟
نخیر. درست بعد از جنگ ازدواج کردم.
ارتباطتان با فرزندانتان چطوره؟ الان از آن دوران برایشان تعریف میکنید؟ بعد از جنگ رفتید منطقه؟
بله، برای تجدید خاطره می رویم. مثلاً شما هر روز میروید مسجد. من معتقدم جبهه هم حکم مسجد را دارد و مقدس است. ضمناًّ انسان از مسجد خسته نمیشود و هر روز هم که تکرار شود تازگی دارد.
با بچههایم هم در اینباره صحبت میکنم. شما نگاه کنید من چهارده سال داشتم رفتم و اختیارم را پدرم کامل به خودم واگذار کرده بود. اما الآن شما میتوانید یک بچه چهارده ساله را به حال خودش واگذارید؟! یک چیزهایی را خداوند به ما داده بود. یادم هست در میدان آزادی سه شب در فضای سبز میدان خوابیدیم چون ماشین نبود که برویم کردستان. الآن آدم میرود در یک پادگان وحشت میکند. آن موقع من پانزده سالم بود در پادگان امام حسن(ع) احساس میکردیم آقای آنجا هستیم. به کردستان که رفتیم همان روز اول ما را فرستادند یک محور خطرناک به نام جانواران و در قلة کماسی که قلة خطرناکی بود و پر از برف. قد ژ-3 با سرنیزهاش از ما بلندتر بود!
بهترین روزهای زندگیتان چه روزهایی بود؟
روزهای جبهه. ای کاش همانجا میماندیم و در این دنیای وانفسا گرفتار نمیشدیم.
امروز که متولی اینچنین کنگرههایی هستید و هم نمایندگی ولیفقیه را در سپاه بهعهده دارید، این جایگاه را مدیون چه چیزی میدانید؟
جبهه. من اصلاً فکر نمیکردم که بخواهم در چنین جایگاههایی قرار بگیرم چون این جایگاهِ بسیار رفیعی است و نمایندگی ولیفقیه امانت بسیار سنگینی است بر دوش ما. همة اینها را مدیون جنگ هستیم. من اولین حکمم را در جبهه از دست همین آقای قالیباف گرفتم. ایشان که البته خودشان جوان بودند، به یک نوجوان چهارده ساله اعتماد کردند و به این صورت کادرسازی در جبهه صورت گرفت. امروز هم اگر ذرهای خروجی ما در کارهایمان میبینیم ثمرة ارزشهای جبهه است. هیچ دانشگاهی به این صورت انسان تربیت نکرده است. دانشگاه جنگ انسانهای بسیار والایی را تربیت کرده که بچههایش هم مهذباند هم کارآمد و هم لایق. امروز هم اگر بخواهیم مملکت پیشرفت کند باید آن فرهنگ جبهه را دوباره زنده کنیم.
آیا برگزاری این یادواره همین جا به اتمام میرسد یا ادامه خواهد داشت؟
نه، انشاءالله این کنگره پایهای خواهد بود برای برنامههای بعدی. من زمانی که در مازندران بودم، چهل، پنجاه جلد صحیفهالشهدا را آماده کردیم. دوستان گفتم این بحارالأنوار است، بعداً علمای آینده بیایند روایات درست و نادرست را از آن جدا کنند!! آثار شهدا را جمعآوری میکنیم برای آیندة همة اینها سوژههای آمادهای هست برای نوشتن کتاب و کارهای دیگر.
اگر راجع به کنگره توضیح خاصی دارید بفرمایید.
من فقط خواهشی که دارم از کسانی که قلمی دارند، قدمی دارند، تمکنی دارند، که برای شهدا کار کنند. این شهدا از ویژگیهای خاصی برخوردار بودند. به تعبیر مقام معظم رهبری شهدا کسانی بودند که از جهات مختلف یک سر و گردن از ما قویتر بودند. ما باید این فرهنگ را حفظ کنیم و من از همة مراجع ذیربط درخواستم میکنم که ما را کمک کنند. کسی نگوید که این شأن ما نیست. به نظر من اگر کسی در قبال انجام کاری برای شهدا بخواهد برای خودش شأنیت قائل شود اول گرفتاریاش است. اولین گام را خودِ مقام معظم رهبری برداشتهاند. پس از جنگ ایشان این همه راجع به این مسئله تأکید دارند و خودشان اقدام میکنند. یکسال ایشان در سال نو پس از سفرشان به مشهد مقدس به مشهدالشهدای جنوب میآیند و سال بعد شما میبینید سیل جمعیت روانة مناطق عملیاتی میشوند. نکتة بعد این است که در هر کاری عامل دلسردکننده میتواند به وجود بیاید، الّا کار برای شهدا که اصلاً سردی ندارد. خود شهدا سفره را پهن کردند و ما روزیخور آنهاییم. من معتقدم اگر کوتاهی کنیم شهدا با ما بر خورد میکنند و برخورد شهدا هم چوبی است که صدا ندارد.