به گزارش خبرگزاری«حوزه»، حضرت آیت الله وحید خراسانی در نشست اساتید سطوح عالی و خارج حوزه علمیه قم که در دفتر معظم له برگزار شد، طی سخنانی گفتند: عمده این است که شخصی نه آورنده این دین باشد و نه حافظ آن باشد مثل خواجه نصیر الدین طوسی، خواجه نصیر الدین طوسی کیست؟ العقل الحادی عشر عقل یازدهم عنوان خواجه نصیر الدین طوسی است این فحل الفحول عظمت حکمتش از مناقشات با فخررازی ظاهر می شود چنین مردی هنگام مرگ وصیت کرد مرا پایین پای قبر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دفن کنید و بر لوح قبر من بنویسید «و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید» من سگ این خاندانم این خواجه و این معرفت!
صاحب جواهر فحلی است کسی از زمان شیخ طوسی تا زمان صاحب جواهر موفق نشده است از طهارت تا دیات را این جور مستدل در یک جا جمع کند، هم اجماعات از طهارت تا دیات و هم شهرت، شهرت هم در دو قسم إما مطلقا إما بین القدماء چنین فحلی از اول طهارت تا دیات را نگاشته است.
مرحوم نایینی اعجوبه ای هستند مرحوم کفایی به خود من فرمود مرحوم آقا ضیاء به آخوند اعتراض کرد که چرا این همه از میرزا حسین تقدیر می کنی با این که هزار نفر در درس تو حاضر می شوند آن هم از قبیل ملا عبدالله که فحلی بود مرحوم آخوند جواب داد: این مردی است که من شب یک مشت استفتاء برای او می فرستم، صبح همان شب با تمام مدارک از اجماع و روایات، سندا و دلالتا برایم می نویسد، اگر معارض دارد قواعد تعارض را اعمال می کند از ترجیح به موافقت کتاب اولا و مخالفت عامه ثانیا، چنین مردی "لا یدرک و لا یوصف"، این مطلب را آخوندی می گوید که اعاظم وقت همه به ایشان ارجاع می دادند آن روزگار چه بود این روزگار چه است!
اهمال معقول نیست هر امری اما لابشرط و اما بشرط است هدایت این دین این قرآن مبین که ما هرگز قرآن را نشناختیم «و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی» مفهومی از شیء اعم نیست اطلاق شیء مصدر به کل و کل از ادات عموم وضعی است و این قرآن هم «و نزلنا علیک القرآن تبیانا لکل شی» ما چه چیزی را بلد هستیم؟
خوشا بحال کسانی که قدر خودشان را فهمیدند و پا از گلیم خود دراز نکردند شیخ الطائفه کیست؟ یک شب در مجلس استفتاء وارد شدم بر مرحوم آقای خویی، فحل الفحول، دیدم متحیر هستند گفتم وجه تحیر چیست؟ فرمودند: رفتم در رجال و به حال شیخ طوسی رسیدم که از طوس به بغداد آمد تهذیب، استبصار در حدیث، عدة در اصول و رجال شیخ در علم رجال، فهرست در کتب، شخصیتی که بانی حوزه نجف بود و هر مجتهدی از آن حوزه در می آید ثمره شجره طیبه شیخ طوسی است، آیت الله خویی بهت زده بودند از چنین فحلی که کتاب دعایی نوشته است که ادعیه صباح و مساء را مردم عام قرائت کنند این توفیقات آنها و این هم بدبختی ما!
نوبت رسید به صاحب جواهر، پسر بیست ساله صاحب جواهر فوت شد به پدر خبر دادند آمد پای جنازه پسرش نشست دو ورق جواهر را نوشت، گفت این هم برای تو بعد آهی کشید پرسیدند: این آه چه بود؟ گفت: سر آه من این است که این بچه در زمان فقر و تنگدستی من زندگی کرد صاحب جواهر با چه مشقتی زندگی کرد چنین مردی صاحب جواهر است، این روزگار سلف و این روزگار ما! این مسائل بهت انگیز است.
محمد مکی کیست؟ شهید اول که عقل در مورد او مبهوت است در زندان ظرف همان روز لمعه را از طهارت تا دیات نوشت این شهید اول است و آن لمعه و آن زین الدین شارح، مهم این است که همین فحل کتابی دارد به عنوان بیان، کتاب دیگری دارد به نام دروس که از این کتاب ها روشن می شود که احاطه نسبت به مسائل ایشان تا چه حد بوده است.
نوبت به شیخ انصاری رسید همه شما اهل فضل هستید اولش می فرماید: «اعلم ان المکلف اذا التفت الی حکم شرعی» بعد از این مساله حالت نفسانی را ذکر می کند هیچ فکر کردید که چرا این جا می فرماید: «اعلم ان المکلف...» خود او قائل به شرعیت عبادات، حل این معما چگونه است این رسائل ایشان آن هم مکاسب ایشان که درس خارج شیخ برای میرزای شیرازی است این درس ها اما ایشان مادر پیری داشتند که برای مادرشان شهریه ای را معین کرده بود، پیرزنی با آن حوائج و گرفتاری به میرزای شیرازی شکایت برد که من با این مقدار شهریه چه کنم، میرزا پیش شیخ آمد و بیان کرد مادرت چنین روزگاری دارد شیخ فرمود: محال لایمکن است از این حق من بگذرم اما تو مجتهدی و اختیار داری، میرزا دست برد به زیر نگین ها و ریخت به دامن مادر شیخ و گفت همچون مادری مثل تو فرزندی مثل شیخ تربیت کند سزاوار این حد است این از علم ایشان و این هم از زهد ایشان.
صاحب جواهر در حال نظر بود همه علماء اعلم آن وقت نجف خالی نبود نجفی که مهد کاشف الغطاء بود همه علما منتظر بودند که چه رخ می دهد دم جان دادن صاحب جواهر فرمود: شیخ مرتضی را بیاورید در حرم به شیخ گفتند: صاحب جواهر سراغ تو را گرفته است شیخ آمد و صاحب جواهر به ایشان گفت: کجا بودی، گفت در حرم برای شفای شما دعا می کردم که صاحب جواهر فرمود: من رفتم و این امت را به تو سپردم، این زهد ایشان است.
بعد از صاحب جواهر به شیخ رجوع کردند شش ماه گذشت اما شیخ انصاری رساله ای برای مقلدین ندادند علتش را از ایشان پرسیدند شیخ انصاری فرمودند: در زمانی که مباحثه می کردم کسی که به نام سعید العلماء در بابل از من اقوی بود با احراز اقوائیت او رساله دادن را جایز نمی دانم رجوع کردند به سعید العلماء در بابل وی گفتک سلام مرا به شیخ برسانید و بیان کنید: استصحاب شما ساقط است وجه سقوط آن این است که آن زمان من اقوی بودم اما حالا شما اقوی هستید بعد که قاصد بازگشت و به شیخ پیغام سعید العلماء را رساندند فرمود: استصحاب ساقط است نتیجه این شد که شیخ رساله ای نوشتند و در حاشیه این رساله مکتوب فرمودند: در زمان غیبت حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه الشریف عمل به رساله من از باب اکل میته و اضطرار مانعی ندارد. این علم و این زهد و این دیروز و این امروز!
اما یک مطلب مانده است و آن این است که یکی از شاگردان شیخ پیش شیخ آمد و گفت من عازم بلاد هستم شیخ به او فرمود: اما قضاوت مبادا تصدی کنی «من حکم فی درهمین بخلاف ما نطق به الله فقد کفر بالله العلی العظیم» اما نماز جماعت می خواهی بخوان، می خواهی نخوان اما درس بگو مطالعه را رها نکن که سرش این است که «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» این علم او است و این زهد او است این روزگار سلف است و این روزگار ما!
اما یک راه آن راه این است شاگرد شیخ آمد و گفت: من عازم هستم شیخ اجازه ای برای نوه خود دادند و سپس رفت و روز دیگر آمدند و فرمودند: چرا ماندی شاگرد شیخ گفت: خواب بهشت را دیدم قصر دیدم یک قصر مثل قرص قمر در شب چهارده و یک قصر مثل قرص خورشید بود، پرسیدم که این دو قصر برای کیست که جواب دادند: قصری که مثل ماه است برای شیخ انصاری است اما قصر مثل قرص خورشید برای ملای دربندی است. گفتم: به چه حسابی دربندی کجا و شیخ کجا؟ نسبت نسبت ارض و سماء است، جواب دادند که این قصر که مثل قرص قمر است داده خدا به شیخ در اثر علم و عمل او است اما این قصری که مثل خورشید است داده سیدالشهداء علیه السلام به فاضل دربندی است.
آن چه مهم است این جمله است فاضل دربندی در روز تاسوعا چگونگی شهادت حضرت عباس علیه السلام را می خواند پیراهنش عرق می کرد این پیراهن را بر هر مریضی می انداخت شفا پیدا می کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج که به اعلی علییین رفتند مشاهده کردند که در طاق عرش نوشته شده است: «إن الحسین مصباح الهدی» این جنبه علمی «و سفینة النجاة» این هم جنبه عملی ما چه کردیم ای اباعبدالله! گفتنی نیست از صدر زین افتاد روی زمین افتاد اما سی هزار نفر به یک نفر افتاده در حالی که کمرش از مرگ برادر شکسته است، صورت به صورت اشبه الناس خَلقا و خُلقا و منطقا برسول الله گذاشته است همچنان که افتاد «قوم بسیوف و قوم بالرماح» آنهایی که شمشیر و نیزه نداشتند سنگ بر آن بدن زدند و برای ایشان بیان کردند «الشفاء فی تربته و الائمة من ذریته» این دو مطلب بود.
اما آن چه عقل متحیر است، آن وقتی که تمام انبیا داد می زنند «وا نفساه» یک مرتبه یک زن پهلو شکسته می آیند دست به زیر معجرشان می کنند و یک پیراهن خونین را در می آورند و روی سر می اندازند و می گویند: «یا رب شیعتی» جبرئیل نازل می شود و می گوید یا زهرا خدا به تو سلام می رساند و می فرماید این پیراهن را از سر بردار آن چه می خواهی ما به تو می دهیم. «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین اللهم لا تفرق بیننا و بینهم ابدا و اجعل عواقب امورنا خیرا.»