به گزارش خبرگزاری حوزه پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی در بخش «آئین رحمت»، پرسش ها و پاسخ هایی را با موضوع سبک زندگی عرضه کرده است که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان می گردد.
* الگوهای رفتاری
پرسش:
چه سوء استفاده هایی از مسأله نیاز به معلم در سیر و سلوک شده است؟
پاسخ اجمالی:
در هر زمان و در میان هر قوم و ملّتی، از مفاهیم صحیح و سازنده سوء استفاده هایی شده است و مسأله رهبری اخلاقی و لزوم استفاده از اساتید عمومی و خصوصی برای بهتر پیمودن راه تهذیب نفس و سیر و سلوک الی اللّه نیز از این قاعده کلّی مستثنا نبوده است.
گروهی از صوفیّه خود را به عنوان «مرشد»، «شیخ»، «پیر طریقت» و «قطب» عنوان کرده و افراد را به پیروی بی قید و شرط از خود دعوت می کنند، و حتی گفته اند اگر از پیر طریقت کارهایی بر خلاف شرع دیدی خرده نگیر، چرا که این کار با روح تسلیم در برابر او مخالفت دارد!.
پاسخ تفصیلی:
همیشه و در هر عصر و زمان و در میان هر قوم و ملّتی، از مفاهیم صحیح و سازنده سوء استفاده هایی شده است؛ ولی هرگز این بهره گیری های نادرست لطمه ای به صحّت و قداست اصل مطلب نمی زند.
مسأله رهبری اخلاقی و لزوم استفاده از اساتید عمومی و خصوصی برای بهتر پیمودن راه تهذیب نفس و سیر و سلوک الی اللّه نیز از این قاعده کلّی مستثنا نبوده است.
گروهی از صوفیّه خود را به عنوان «مرشد»، «شیخ»، «پیر طریقت» و «قطب» عنوان کرده و افراد را به پیروی بی قید و شرط از خود دعوت می کنند و تا آنجا پیش رفته اند که گفته اند اگر از پیر طریقت کارهایی بر خلاف شرع ببینی زنهار که خرده نگیری، چرا که با روح تسلیم در برابر او مخالفت دارد!
«غزّالی» که تمایل او به صوفیّه از کلماتش در فصول مختلف کتاب «احیاء العلوم» نمایان است و فِرَق صوفیّه او را از بزرگان خویش می شمارند، در فصل ۵۱ از جلد پنجم احیاء العلوم در باب پنجم چنین می گوید:
«ادب مریدان در برابر شیوخ خود در نزد صوفیّه از مهمترین آداب است؛ مرید در برابر شیخ باید مسلوب الاختیار! باشد و در جان و مال خویش جز به فرمان او تصرّف نکند ... بهترین ادب مرید در برابر شیخ، سکوت و خمود و جمود است؛ تا این که شیخ خودش آنچه را از کردار و رفتار صلاح می داند به او پیشنهاد کند ... هرگاه کار خلافی از شیخ ببیند و مطلب بر او مشکل شود، به یاد داستان موسی و خضر بیفتد که خضر اعمالی انجام داد که موسی آنها را مُنکَر می شمرد ولی هنگامی که خضر سرّ آن را فاش کرد موسی از انکارش بازگشت؛ بنابراین، شیخ هر کاری انجام دهد، عذری به زبان علم و حکمت دارد! ».(۱)
شیخ عطّار در شرح حال یوسف ابن حسین رازی می نویسد: هنگامی که ذی النّون مصری (مرشد او) به او دستور داد که از مصر خارج شده و به شهر خود بازگردد، یوسف دستوری از او خواست؛ ذی النّون گفت: هر چه خوانده ای فراموش کن! و هر چه نوشته ای بشوی تا حجاب برخیزد!
از ابوسعید نقل شده که به مریدان می گفت: «رَأْسُ هذَا الاَْمْرِ کَبْسُ الْمَحابِرِ وَ خَرْقُ الدَّفاتِرِ وَ نِسْیانُ الْعِلْمِ»(۲)؛ (اساس این کار [تصوّف] جمع کردن دوات و مرکّب و پاره کردن دفترها [و کتابها] و فراموش نمودن علم است!).
در حالات «ابو سعید کندی» آمده است که در خانقاهی منزل داشت و در جمع دراویش به سر می برد و گاهی در پنهانی به حوزه درس وارد می شد؛ روزی در خانقاه دواتش از جیبش بیرون افتاد و رازش کشف شد (و معلوم شد دنبال تحصیل علم است)؛ یکی از صوفیان به او گفت: «عورت خویش را پنهان دار! ».(۳)
بی شک جوّی که بر آن خانقاه حاکم بود، نتیجه تعلیمات مرشد و راهنمایِ آن جمـع اسـت.
این در حالی است که در حدیث معروف و مشهوری که در اسلام آمده است می خوانیم که امام صادق(علیه السلام) از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: «وُزِّنَ مِدادُ الْعُلَماءِ بِدِماءِ الشُّهَداءِ فَیُرَجَّحُ مِدادُ الْعُلَماءِ عَلی دِماءِ الشُّهَداءِ»(۴)؛ (روز قیامت مُرکّب های [نوک قلم های] علما و دانشمندان با خون های شهیدان در ترازوی سنجنش اعمال مقایسه می شود و مرکّب های دانشمندان بر خون های شهیدان برتری می گیرد!).
ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا!
برای این که روشن شود هنگامی که کار به دست نااهل بیفتد چگونه از یک مسأله منطقی و شرعی با ایجاد تحریف ها و دگرگونی ها سوءِ استفاده می شود، کافی است که به سخنی که «کیوان قزوینی» - ملقّب به «منصور علیشاه» که خود از اقطاب صوفیّه بود) - در حدود اختیار قطب، آورده است، توجّه کنید!
او می گوید: «حدود ادّعای قطب ده مادّه است:
۱ ـ من دارای همان باطن ولایت هستم که خاتم الانبیاء داشت! ... جز این که او مؤسّس بود و من مروّج و مدیر و نگهبانم!
۲ ـ من می توانم عدّه ای را تکمیل کنم به گونه ای که روح قبائح را در تن آنها بمیرانم یا از تن آنها بیرون کرده به تن دیگران (کفّار) بیندازم!
۳ ـ من از قیود طبع و نفس آزادم!
۴ ـ همه عبادات و معاملات مریدان باید به اجازه من باشد!
۵ ـ هر نامی را که به مریدان تلقین کنم و اجازه دهم به دل یا به زبان بگویند، آن اسم خدا می شود و بقیّه از درجه اعتبار ساقط است!
۶ ـ معارف دینی و عقائد قلبی اگر با امضاءِ من باشد مطابق واقع است، والاّ عین خطا است!
۷ ـ من «مُفْتَرضُ الطّاعَةِ وَ لازِمُ الْخِدْمَةِ وَ لازِمُ الْحِفُظْ» هستم!
۸ ـ من در عقائد خود آزادم!
۹ ـ من همیشه حاضر و ناظرِ احوال قلبیِ مریدم!
۱۰ ـ من تقسیم کننده بهشت و دوزخم! »(۵)
این سخنان که به هذیان شبیه تر است تا به بحث منطقی، گرچه شاید مورد قبول همه صوفیان نباشد ولی همین اندازه که می بینیم کسی که خود را قطب می دانسته به خود اجازه می دهد چنین سخنان بیهوده بگوید و چنان اختیاراتی برای اقطاب قائل شود که حتّی پیامبران بزرگ الهی مدّعی آن نبودند؛ کافی است برای این که بدانیم، سوء استفاده کردن از مسأله نیاز به معلّم و مربّی در امر سیر و سلوک و تهذیب اخلاق ممکن است چه عواقب شومی به بار آورد.
این ادّعاها که قسمتی از آن مخصوص انبیاء است و قسمتی از آن را هیچ پیامبر و امامی هم ادّعا نکرده، هرکس مختصر آگاهی نسبت به مسائل مذهبی داشته باشد را متوجّه عمق خطر و فاجعه می کند.
اگر کتابهای اهل تصوّف را مانند: «تذکرة الاولیاء شیخ عطّار» و «تاریخ تصوّف» و «نفحات الانس» و بعضی از بحثهای احیاء العلوم را به دقّت بررسی کنیم به ادّعاهائی در مورد اقطاب برخورد می کنیم که راستی وحشتناک است؛ و همین امور است که محقّقان علم کلام و فقهای شیعه را واداشته است که در مقابل این گروه موضع گیری های سختی داشته باشند؛ همان موضع گیری هایی که گاه برای افراد ناآگاه ناراحت کننده است، ولی آگاهان می دانند که اگر جلو این ادّعاها رها شود، کاری بر سر اصول و فروع اسلام و اخلاق می آورند که چیزی از آن باقی نمی ماند! (۶)
--------------------
پی نوشت:
(۱). إحیاء علوم الدین، ابو حامد غزالی، دار الکتاب العربی، بیروت، بی تا، ج ۵، ص ۱۹۸ تا ۲۱۰ (با تلخیص).
(۲). اسرار التّوحید (فی مقامات شیخ ابیسعید ابیالخیر)، محمد بن منور، چاپ تهران، ص ۳۲ ـ ۳۳.
(۳). نقد العلم و العلماء (تلبیس ابلیس)، ابن جوزی، ابوالفرج، ج ۱، ص ۲۹۱؛ ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۸ش، ص ۳۱۷.
(۴). بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۱۶، باب ۸ (ثواب الهدایة و التعلیم و فضلهما و...)، ح ۳۵.
(۵). استوار نامه، کیومرث کیوان، چاپ تهران، ۱۳۳۲ هـ ش، ص ۹۵ تا ۱۰۶ (باتلخیص).
(۶). گرد آوری از کتاب: اخلاق در قرآن، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷ ه. ش، ج ۱، ص ۳۹۵.