به گزارش خبرگزاری حوزه، پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی در بخش «آئین رحمت»، پرسش ها و پاسخ هایی را با موضوع سبک زندگی عرضه کرده است که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان می گردد.
* ارتباط با دیگران
- ملاک سنجش ارزش هر جامعه
پرسش:
ارزش هر جامعه ای با چه ملاکی سنجیده می شود؟
پاسخ اجمالی:
ارزش هر جامعه با «نظام ارزشی» آن جامعه رابطه مستقیم دارد. اگر فضائل اخلاقی زیربنای نظام باشد، این جامعه همواره دارای استحکام و استواری است؛ اما اگر نظام جامعه ای بر رذائل اخلاقی استوار باشد طبعاً بی ارزش و فناپذیر است.
آری ارزش هر فرد یا جامعه ای را باید با معیاری که از ابتدای خلقت انسان ها معیار سنجش آنها بوده است سنجید. اگر نظام ارزشی جامعه فضیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معیار با ارزش تلقّی کرده و جلوه می دهد و اگر رذالت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه، خود را با آن معیار نشان می دهد.
پاسخ تفصیلی:
ارزش هر جامعه با نظام ارزشی آن جامعه رابطه مستقیم دارد. اگر فضائل اخلاقی زیربنای نظام باشد، این جامعه همواره دارای استحکام و استواری است؛ اما اگر نظام جامعه ای بر رذائل اخلاقی استوار باشد مثل بنا شدن خانه بر زمین سست و در مسیر سیلاب طبعاً بی ارزش و فناپذیر است. ارزش هر فرد یا جامعه ای را باید با معیاری که از ابتدای خلقت انسان ها معیار سنجش آنها بوده است سنجید. انسان ها بنابر فطرت اصیل و پاک اولیّه خواهان این هستند که ارزشمند شوند، هیچ کس را سراغ ندارید که بگوید نمی خواهم باارزش باشم، اگر نظام ارزشی جامعه، فضیلت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معیار باارزش تلقّی کرده و جلوه می دهد و اگر رذالت را معیار قرار دهد، هر فرد آن جامعه خود را با آن معیار نشان می دهد.
این دو نظام و فرهنگ در هر عصر و زمانی در حال اصطکاک و درگیری با هم بوده اند. در یک سو پیامبران و حاملان وحی با ارزش های والا و در طرف مقابل کافران و طاغوتیان با ارزش های ضد خدایی و انسانی قرار داشته اند. حضرت نوح(علیه السلام) با زحمت های بسیار عده ای از جوان ها و کسانی که هنوز از خط اصیل فطرت منحرف نشده بودند را به خود جذب نمود. ایشان مجموعاً در ۹۵۰ سال نبوت، ۸۰ نفر را جذب نمود و به طرف خدا سوق داد که اگر میانگین گرفته شود به طور متوسط در هر ۱۲ سال یک نفر موّحد شده است. در مقابل این خط فرهنگ ارزشی، «ثروت» جلوه گری کرد، مُترِفِین و سرمایه داران در برابر هدایتگری حضرت نوح(علیه السلام) می گفتند: «مَا نَریکَ اِتَّبَعَکَ اِلَّا الَّذِینَ هُمْ اَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّایِ»(۱)؛ (ما اعتقاد نداریم که کسی به تو گرویده باشد الا کسانی که پست و بی ارزش و ظاهربین هستند، کسانی که بدون تفکر و تعمق مجذوب می شوند).
اینها در هفت آسمان یک ستاره هم ندارند، پاهایشان برهنه و آستین های شان پاره است، اینها انسان با شرافت را مساوی با پولدار می دانند و چون افرادی که به حضرت نوح(علیه السلام) گرویده اند، ثروت ندارند، [در نزد آنها] اراذل، پست و حقیرند، درحالی که باید به اینها گفت: درست است که افراد محروم و بی بضاعت به حضرت نوح گرویدند، اما چون انقلاب حضرت نوح(علیه السلام) دارای محتویات و مواد همسو با آرمان ها و فطرت اولیه آنها بود و بادی الرَّای و ظاهربین هم نبودند، بلکه چون فطرت اینها به علائق دنیوی مکدر نبود لذا بلافاصله جذب آهنربای اعتقادات حضرت نوح(علیه السلام) شدند.
این آیه برخورد دو مکتب الهی و بت پرستی را نشان می دهد. از منظر حضرت نوح(علیه السلام) افراد جذب شده افراد ارزشمندی هستند ولی از دید کسانی که معیار ارزش و نرخ گذاری آنها «ثروت» بود، مشتی اراذل اند.
اینجا است که درک می کنیم پیامبران چه رسالت عظیمی را بر دوش می کشیدند و چگونه برای دگرگون کردن ملاک ارزش ها مهمترین خدمت را به بشریت انجام داده اند!؟
بعد، به زمان حضرت موسی بن عمران(علیهما السلام) می رسیم که با چه زحماتی به دربار فرعون راه یافت. در بعضی تفاسیر دارد که یکسال رفت و آمد می کرد تا او را راه دهند، در میان جمعیت، فرعون صدا می زد این دو برادر یعنی موسی و هارون(علیهما السلام) چه می گویند که ادّعا می کنند اگر ایمان بیاوری سلطنت تو را تضمین می کنیم و شروع می کرد به استهزا و مسخره کردن آنها حتی دلقک دربار خود را به شکل مضحکه واری شبیه حضرت موسی(علیه السلام) می کرد تا با آن لباس شبانی و عصا موجب تحقیر آنها و خرسندی فرعونیان شود. البته برای اینها قابل قبول نبود که دو مرد با لباس شبانی ادّعای تضمین حکومت کسی را بکنند که ادعای خدائی می کرد آن هم نه خدای کوچک که می گفت: «اَنَا رَبَّکُمُ الاَعلَی»(۲)؛ (من خدای بزرگ شما هستم).
قرآن در سوره زخرف به بیان برخورد دو فرهنگ در زمان فرعون می پردازد و عقیده فرعون و فرعونیان را _که نشأت گرفته از فرهنگ ارزشی آنها است_ تبیین می کند: «فَلَولَا اُلقِیَ عَلَیْهِ اَسْوِرة(۳)مِنْ ذَهَبٍ اَوْ جاءَ مَعَهُ المَلائِکَةُ مُقْتَرِنینَ»(۴)؛ ([فرعون در مقابل دعوت حضرت موسی(علیه السلام) به اطرافیان خود گفت:] اگر موسی راست می گوید چرا به او دستبندهای طلا داده نشده یا چرا ملائکه به دنبال او نیامدهاند؟ [تا او را تأییدش کنند!])
می گویند: فرعونیان عقیده داشتند که رؤسا باید دستبند و گردن بند طلا زینت خود کنند. از همین رو چون موسی(علیه السلام) چنین زینت آلاتی همراه نداشت بلکه به جای آنها لباس پشمینه چوپانی بر تن کرده بود اظهار تعجب می کردند، آری چنین است حالِ جمعیتی که ملاک ارزش برای آنها طلا و نقره و زینت آلات است.
بعد از حضرت موسی(علیه السلام) به زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می رسیم، مشرکین در برابر دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جبهه گیری پرداخته و به فضائل اخلاقی و ارزش های والای انسانی ایشان حمله کردند و ندا دادند که: ما ایمان نمی آوریم. آیا انسان قحط بود روی زمین که: خداوند قرآنش را به چنین فرد فقیری نازل کرد!؟ : «لَولِا نُزِّلَ هَذَا القُرآنُ عَلی رَجُل مِنَ القَرْیَتَیْنِ عَظیم»(۵)؛ (چرا قرآن بر مرد عظیم و بزرگی از دو قریه نازل نشده است؟) مفسرین می گویند مراد از مرد عظیم، مرد ثروتمند و مراد از قریتین، دو شهر مکه و طائف است.
پس معنی آیه این می شود که: اگر قرآن از طرف خداوند نازل شده، چرا بر انسان با ارزشی که دارای ثروت و مکنت باشد، و معمولا در مکه و طائف هست، نازل نشده است! پس ادّعای حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) که می گوید: بر من نازل شده، خود گواهی بر کذب او است؛ زیرا او مردی است که معیارهای ارزش در او نیست.
قرآن در سوره زخرف بیان شیوا و جالبی دارد. در آنجا می فرماید: «وَ لَوْلَا اَنْ یَکُونَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحمن لِبُیُوتِهِم سُقُفاً مِّنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیهَا یَظْهَرُونَ * وَ لِبُیُوتِهِم اَبوَاباً وَ سُرُراً عَلَیهَا یَتَّکِئُونَ * وَ زُخْرُفاً وَ اِنْ کُلُّ ذَلِکَ لَمّا مَتاعُ الحَیوةِ الدُّنیَا وَ الآخِرَةُ عِنْدَ رَبّکَ لِلمُتَّقین»(۶)؛ (اگر تمکّن کفّار از مواهب مادی سبب نمی شد که همه مردم امت واحد شوند، ما برای کسانی که کافر می شدند خانه هایی قرار می دادیم با سقف هایی از نقره و نردبان هایی که از آن بالا روند. و برای خانه های آنها درها(۷) و تخت هایی [زیبا و نقره گون] قرار می دادیم که بر آن تکیه کنند. و انواع وسائل تجملی(۸) ولی تمام اینها متاع زندگی دنیا است و آخرت نزد پروردگارت از آنِ پرهیزکاران است). نظام ارزشی حاکم بر عرب جاهلی، ابوسفیان پرور بود و نظام ارزشی اسلام، سلمان و ابوذر پرور. در زمان جاهلیت کسی که دارای ارزش جاهلی بود، مورد اعتنا و احترام بود مثل ابوسفیان؛ ولی بعد از انقلابِ اسلام، کسی در مجالس مورد اعتنا و تکریم قرار نمی گرفت مگر اینکه قوّام یا صوّام (نمازگزار و روزه دار) بود.
آری پیامبر(صلی الله علیه وآله) اصحاب صُفِّه(۹) را _که هرچه ثروتمندان به پیامبر گفتند: اگر می خواهی پیرو تو باشیم اینها را رها کن_ رها نکرد، بلکه طبق دستور الهی که در سوره کهف آمده، مأمور به استواری و صبر با مثل آنها شد، اگرچه آنها آستین پاره و پابرهنه بودند و در گوشه مسجد می آرمیدند «وَ اصْبِر نَفْسِکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهم بِالغَدوةِ وَ العَشِیّ یُریدوُنَ وَجْهَهُ وَ لاتَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُم تُریدُ زِینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهَ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَوَیهُ وَ کانَ اَمْرُهُ فُرُطاً»(۱۰)؛ (با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند [کنایه از این که همیشه و در همه عمر به یاد خدا هستند] و تنها ذات او را می طلبند، هرگز چشم های خود را به خاطر زینت های دنیا از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن، همان ها که پیروی هوای نفس کردند و کارهایشان افراطی است).
در ذیل این آیه، مفسرین می گویند: به دنبال نزول این آیه، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به جستجوی این گروه برخاست ـ گویا آنها با شنیدن این سخن ناراحت شدند و به گوشه ای از مسجد رفتند و به عبادت پروردگار پرداختند ـ سرانجام آنها را در آخر مسجد درحالی که به ذکر خدا مشغول بودند یافت، فرمود: «حمد خدا را که نمردم تا این که او چنین دستوری به من داد که با امثال شما باشم»، آری (زندگی با شما و مرگ هم با شما خوش است)؛ «مَعَکُم المَحیَا وَ مَعَکُمُ المَمَاتِ».(۱۱)
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) نیز در خطبه قاصعه (۱۲) که بزرگ ترین خطبه نهج البلاغه است، در زمینه این دو قطب ارزشی سخن را به اوج رسانده، می فرماید: «موسی بن عمران(علیه السلام) همراه برادرش بر فرعون وارد شدند، درحالی که لباس های پشمین بر تن داشتند و در دست هر کدام عصای [چوپانی] بود، با او شرط کردند که اگر تسلیم فرمان خدا شود حکومت و ملکش باقی می ماند و عزت و قدرتش دوام خواهد یافت، اما او گفت: آیا از این دو تعجب نمی کنید که با من شرط می کنند که بقای ملک و دوام عزتم بستگی به خواسته های آنها دارد؟ درحالی که فقر و بیچارگی از سر و وضعشان می بارد، اگر راست می گویند پس چرا دستبندهایی از طلا به آنها داده نشده است».
فرعون این سخن را به خاطر بزرگ شمردن طلا و جمع آوری آن و تحقیر نمودن پشمینه پوشی موسی گفت. اگر خدا می خواست می توانست به هنگام بعثت پیامبرانش درهای گنج ها و معادن طلا و باغ های سبز و خرم را به روی آنان بگشاید، و اگر اراده می کرد پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را همراه آنان گسیل می داشت، ولی اگر این کار را می کرد، آزمایش مردم از میان می رفت و پاداش و جزا بی اثر می شد».
و در قسمت دیگری از همین خطبه می فرماید: «مگر نمی بینید خداوند انسان ها را از زمان آدم(علیه السلام) تا آخر جهان با سنگ هایی که نه زیانی می رسانند و نه سودی، نه می بینند و نه می شنوند، آزمایش نموده، این سنگها را خانه مقدس خود (کعبه) قرار داده و آن را موجب پایداری و قوام مردم ساخته است، آن را در سنگلاخ ترین مکانها و بی گیاه ترین نقاط روی زمین در تنگنای دره هایی مستقر ساخته، در میان کوه های خشن، شن های متراکم، چشمه های کم آب، آبادی های جدا و پر فاصله که هیچ مَرکَبی به راحتی در آن زندگی نمی کند و سپس آدم(علیه السلام) و فرزندانش را فرمان داده که به آن سو توجه کنند و آن را مرکز تجمع خود سازند ...».
اگر خدا می خواست خانه مقدسش و محل انجام مناسک حج را در میان باغ ها و نهرها و زمین های هموار و پردرخت و آباد که دارای خانه ها و کاخ های بسیار و آبادی های به هم پیوسته در میان گندم زارها و باغ های پرگل و گیاه در میان بستان های زیبا و سرسبز و پرآب در وسط باغستانی بهجت زا با جاده های راحت و آباد قرار دهد، توانایی داشت، ولی در این حالت آزمایش و امتحان ساده تر بود و پاداش و جزا نیز کمتر (و مردم به ارزش های فریبنده ظاهری مشغول می شدند و از ارزش های واقعی الهی غافل می گشتند).
بعد از زمان پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه وآله) به زمان و عصر حاضر می رسیم، وقتی صفحات تاریخ را ورق می زنیم و به دوره قبل از انقلاب که در واقع کانون مفاسد اخلاقی در ایران بود و جز نامی از فضائل در لابلای متون کتابها یافت نمی شد، می رسیم ناگهان جوانه ای از درخت محمدی(صلی الله علیه وآله) را می یابیم که برای رسالتی بزرگ در جامعه ما رشد نموده و در صدد برگرداندن بشریت به دامان فضائل اخلاقی برآمد با طوفان، زنگار قلب های زنگ زده را زدود و قاعدین و تشنگان تاریخ را به قیام علیه اهل رذائل بسیج نمود.
عصر ما صحنه برخورد و پیکار دو سپاه فضیلت و رذیلت بود، دو نیروی متخاصم ارزش ها و فرهنگ ها؛ فرهنگ توحیدی که هماهنگ با فطرت بود، فرهنگ ضد توحیدی که هماهنگ با تمام هواها و امیال شهوی به معنای اعم بود، شهوت مال و جاه و قدرت و غیره...
برای روشن شدن کاربرد اسلحه فرهنگ ارزش ها شاهدی از عصر خودمان یادآور شویم: فرهنگ ارزشی اسلام چنان تحرکی در مبارزین لبنانی ایجاد می کند که با یک عملیات خطرناک و قهرمانانه مقرّ ابرقدرت های مجهّز به اسلحه مدرن و پیشرفته و مجهّز به اسلحه فرهنگ ضد الهی و انسانی را منفجر می کنند که موجب فرار آنها از لبنان می شود، در فرهنگ مادی مسئله مهم تنفس است، آنقدر به این نفس کشیدن خود اهمیت می دهند که همه چیز را فدای آن می کنند، حتی عقیده و هدف خود را ـ اگر عقیده و آرمانی داشته باشند ـ ولی در مکتب توحید حفظ ارزش های توحیدی چنان جایگاهی دارد که در راه آن شاگردان این مکتب جان می بازند همچنان که در جبهه های جنگ خود در مرزهای زمینی، در غرب و جنوب غربی و در مرزهای دریایی در آب های گلگون خلیج فارس و در مرزهای هوایی بر فراز آسمان کشورمان و خلیج فارس نمونه ها را دیدیم، و اگر قبل از طلوع خورشید انقلاب تصورش برای ما مشکل بود اما امروز این مسئله از مرحله تصدیق هم پا را فراتر نهاده و به مرحله باور رسیده است.
امام امّت چه خوش فرمودند که: اگر مخالفین اسلام بخواهند جلو دین ما بایستند، ما جلوی تمام دنیای آنها می ایستیم؛ زیرا دین ما سمبل اهداف ما و دنیای آنها هم تبلور آرمان های آنها است و همّ و غمّ ما دینمان و همّ و غمّ آنها دنیای آنها است.
به هرحال وظیفه همه نیروهای ما در تمام برهه های تاریخ باید حفظ نظام ارزشی اسلام در تمام بخش های آن اعم از اقتصادی، فرهنگی، نظامی و سیاسی باشد، این وظیفه رسالتی است بر عهده حوزه ها و دانشگاه ها و اولین پاسدار این آرمان های اصیل، روحانی و دانشجو است که تشکیل دهنده دو قشر فعال و متفکر جامعه هستند، آنها باید در این مسئله دقیق باشند و نگذارند وزن شخصیت را با وزن ثروت ها بسنجند. (۱۳)
-------------------
پی نوشت:
(۱). سوره هود، آیه ۲۷؛ اراذل جمع اَرذَل، موجود پست و حقیر را گویند خواه انسان باشد خواه غیر انسان
(۲). سوره نازعات، آیه ۲۳
(۳). اسوره جمع سوار (بر وزن هزار) به معنی دستبند است خواه از طلا باشد یا نقره و اصل آن از واژه فارسی دستواره گرفته شده و اساور جمع الجمع است: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۴ شمسی، چاپ: اول، ج ۲۱، ص ۸۷، (تفسیر: اگر پیامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟).
(۴). سوره زخرف، آیه ۵۳
(۵). همان سوره، آیه ۳۱
(۶). همان سوره، آیات ۳۳ تا ۳۶
(۷). از این که فرموده نردبان هایی قرار می دهیم معلوم می شود قصرها چند طبقه است و از این که فرمود (ابواب) درب هایی قرار می دهیم معلوم می شود قصرهای وسیعی است و الا خانه معمولی و متوسط درب های متعدد لازم ندارد.
(۸). وسائل تجملی ترجمه زخرف است، زخرف در اصل به معنی هر گونه زینت و تجمل توأم با نقش و نگار است و از آنجا که یکی از مهمترین وسائل زینت، طلا است به آن هم زخرف گفته شده است و این که به سخنان بیهوده (مزخرف) می گویند به خاطر زرق و برقی است که به آنها می دهند: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۴ شمسی، چاپ: اول، ج ۲۱، ص ۵۷، (تفسیر: قصرهای باشکوه با سقف های نقره ای!)(ارزش های دروغین).
(۹). اصحاب صفّه، تازه مسلمانان فقیری بودند که در مدینه به دستور پیامبر به واسطه این که پول و منزل و آشنایی نداشتند در مسجد به سر می بردند و سپس به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) وحی شد که مسجد جای سکونت نیست، اینها باید در خارج مسجد منزل کنند، رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) نقطه ای در خارج مسجد در نظر گرفته سایبانی ساختند و آن عده را زیر آن سایبان منتقل کردند آنجا را صُفّه و ساکنین آن را اصحاب صُفّه می نامیدند.
(۱۰). سوره کهف، آیه ۲۸.
(۱۱). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۴ شمسی، چاپ: اول، ج ۱۲، ص ۴۱۵، (شان نزول)؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ شمسی، چاپ: سوم، ج ۶، ص ۷۱۸، (النزول)؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، محمد بن احمد، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۶۴ شمسی، چاپ: اول، ج ۱۱، ص ۳۹۱، سوره کهف، آیه ۲۸ (ذیل آیه مورد بحث).
(۱۲). نهج البلاغة، شریف رضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صبحی صالح، هجرت، قم، ۱۴۱۴ قمری، چاپ: اول، ص ۲۸۵، خطبه ۱۹۲ (و من خطبة له ع تسمی القاصعة و هی تتضمن ذم إبلیس لعنه الله، علی استکباره و ترکه السجود لآدم علیه السلام، و أنه أول من أظهر العصبیة و تبع الحمیة، و تحذیر الناس من سلوک طریقته).
(۱۳). گردآوری از کتاب: اخلاق اسلامی در نهج البلاغه، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، نسل جوان، قم، ۱۳۸۵ شمسی، چاپ: اول، ج ۱، ص ۷۷.