به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «آداب معاشرت» به قلم آقایان «سید محمد مقدس نیا» و «محمد مهدی محمدی» به ابعاد مختلف معاشرت در موضوعات گوناگون پرداخته است که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.
خشم و فرو بردن آن
هـرچـنـد همه وجود انسان و نیروهای جسمی و روانی او در ادامه زندگی اش مؤثرند و هر یک به نـوبـه خـود نـقش خاصی بر عهده دارند، لیکن نقش غرایز با قدرت چشمگیرشان در حفظ حیات فردی و نوعی بشر و ایجاد جنبش و تحرّک در او نقشی مهمّ و شایان توجّه است.
غـرایـز، نـیـروهـایـی کـور و بـی شـعـورند و تنها ارضای خود را می طلبند، اگر تحت رهبری عـقـل قـرار گـیـرنـد و هـر یـک در جـای خـود بـا انـدازه گـیـری صـحـیـح اعـمال شوند، مایه خوشبختی و سعادت خواهند بود و آدمی در شئون مختلف زندگی، از فواید آنها بهره مند می گردد و اگر خودسر و بی قید و بند باشند و در راه غلط و خلاف مصلحت به کار افتند و لجام گسیخته عمل نمایند، باعث فساد و تباهی می گردند و مصیبت های سخت و جبران ناپذیری به بار می آورند.
یـکـی از ایـن غـرایـز نـیرومند، (خشم) است. این غریزه گرانبها و مهمّ، نیروی دفاعی آدمی در برابر عوامل زیانباری است که حیات، سلامت و هستی او را تهدید می کند.
هنگامی که انسان با خـطر روبه رو می شود، غریزه خشم بطور خودکار، تحریک شده و او را برای مبارزه و دفاع، آمـاده مـی سـازد. هـمزمان با تهییج غریزه خشم فعل و انفعال هایی در جسم و جان آدمی روی می دهد کـه بـر اثـر آنـهـا نـیـروی شـخـص خـشـمـگـیـن، تـشـدیـد مـی شود و قدرت دفاعی او به مقدار قـابـل مـلاحـظـه ای افزایش می یابد.
به عنوان مثال، هرگاه شخصی با حیوان درنده یا انسان درنـده خـویـی روبـه رو شود که قصد جان، مال یا عِرض او را دارد، غریزه خشم در نهادش به هـیـجـان مـی آیـد و بـر اثـر آن ضربانِ قلب و گردش خون در بدن او سرعت می گیرد، در خود احـسـاس نـیـروی جـدیـدی مـی کـنـد، نـیـرویـی کـه او را وا مـی دارد، تا از خود دفاع کند و جان و مال یا عرض و ناموسش را از خطر برهاند.
نـکـتـه مـهمّ و قابل توجه این است که آدمی، موارد کاربرد صحیح نیروی خشم را بشناسد، خطر واقعی را از غیر واقعی تمیز دهد و نیروی تهاجمی خشم را در راه غلط به کار نگیرد.
ضرورت وجود خشم در انسان
از خـشـم در بعضی از روایات به آتش تعبیر شده و این تعبیر لطیف، هم ما را در درک ضرورت وجـود خـشـم در آدمـی یـاری مـی دهـد و هـم نـسـبـت بـه پـیـامـدهـای تـلخ رهـا سـاختن و عدم مراقبت و کنترل این نیروی عظیم متنبّه می سازد.
مـی دانـیـم که وجود آتش در زندگی مادّی بشر نقش مهمّی دارد و کشف آن در گذشته های دور، چه تـحـوّل شگرفی در زندگی او ایجاد کرده است. امروزه نیز اگر آتش از صحنه زندگی بشر کـنـار گـذارده شـود، بـطـور قـطـع، بـخـش وسـیـعـی از امـور مـادّی حـیـات انـسـان مـخـتـل خـواهـد شـد، امـّا هـمـیـن عـنصر لازم و بسیار مفید اگر مورد غفلت و بی توجّهی واقع شود، خـطـرات بـزرگـی نیز در پی خواهد داشت و اگر کنترل نشود، ممکن است، آتش سوزی به بار آورد و جان و مال اشخاص را طعمه خود سازد.
غریزه خشم نیز آتشی است که هم در حیات انسانها ضـروری و نافع است و هم نیازمند مراقبت شدید و جدّی؛ چرا که اگر بی قید و بند، رها شد و آزادانـه اعـمـال گـردیـد، ریـشـه هـای سـعادت فرد و جامعه را می سوزاند و دین و دنیای آدمی را برباد می دهد.
علی علیه السلام در این باره فرمود:
(اِحْذَرُوا الْغَضَبَ فَاِنَّهُ نارٌ مُحْتَرِقَةٌ) (۲۳۳) از خشم بپرهیزید که آن آتشی سوزاننده است.
و مولوی گوید:
چون ز خشم آتش تو در دلها زدی /// مایه نار جهنّم آمدی
آتشت اینجا چو آدم سوز بود /// آنچه از وی زاد، مرد افروز بود
خشم تو تخم سعیر و دوزخ است /// هین بُکش این دوزخت کاین محنت است (۲۳۴)
می توان گفت: غریزه خشم در وجود انسان، به منزله آتشبارهای نیرومند دفاعی یک کشور است. وجود سلاح های مرگبار و مخرّب برای حفظ مرزها و دفع دشمنان، ضروری است. برای دفاع فرد از هستی خود در قبال مهاجم نیز، نیروی خشم و غضب لازم است.
سلاحهای ویرانگر و آتشین با تدبیر و هدایت فرماندهان دانا به کار می افتند و دیده بانهای ورزیـده، هـمـواره، حـجـم آتـش و مـیـدان عـمـل آن را کـنـتـرل مـی کنند، آتشبار خشم نیز باید تحت فـرمـانـدهـی عـقـل بـاشـد و در جـای خـود، بـه انـدازه لازم اعـمـال گـردد. ابزارآلات جنگی، اگر بجا و در راه صحیح به کار افتد و دشمن واقعی را هدف بـگـیـرد، از قـداسـت و احـترام خاصّی برخوردار است و اگر نابجا به کار گرفته شود، موجب جـرم و جـنـایـت و زمـیـنـه سـاز بـدبـخـتـی و تـیـره روزی مـی شـود.
بـه عـنـوان مـثـال اگـر یـک شـمـشـیر دولبه در دست امیرمؤمنان (ع) قرار گیرد و در جنگ های بدر، خیبر و خـنـدق سـرهـای عـُتـبـه، مـرحـب و عـمـرو بـن عـبـدود را از پیکرهای پلیدشان جدا کند، به عنوان ذوالفـقار تقدّس پیدا می کند و اگر در اختیار بسر بن ارطاة، چنگیز و تیمور بیفتد و وسیله ای برای تجاوز و ریختن خون مظلومان شود، منفور و نامبارک می گردد.
قـدرت خـشـم نـیز اگر موجب اعتلای حقّ و شکست باطل شود، پسندیده است و (خشم مقدّس) خوانده می شود و اگر در غیر راه حق اعمال شود، موجب نکبت و منشأ فساد و تباهی خواهد بود.
هـمـان گـونه که فرماندهان لایق و کاردان مراقبند حتی المقدور دیرتر به آتش، دست بزنند و زودتـر دسـتـور آتـش بـس بـدهـنـد، افـراد عـاقـل نـیـز تـا مـی تـوانـنـد اِعمال خشم را به تعویق می اندازند و اگر غضب کردند، در فرونشاندن آن شتاب می کنند، علی علیه السلام فرمود:
(کُنْ بَطیی ءَ الْغَضَبِ، سَریعَ الْفَیْی ءِ، مُحِبّاً لِقَبُولِ الْعُذْرِ) (۲۳۵)
دیر خشم باش، زود خشم خود فرو بر و علاقمند به پذیرش پوزش باش.
مراتـب خشم
واکـنـش افـراد در هـنـگـام خـشـم سـه گـونـه اسـت: افـراط، تـفـریـط و اعتدال.
افـراط در خـشـم به این معناست که به موازات اوج گیری نیروی خشم در شخص، نیروی اراده اش بـه ضـعـف و سـسـتـی مـی گـرایـد، بـطـوری کـه در حـال خـشـم هـیـچ گـونـه کنترلی از سوی عـقـل و ایـمـانـش، بـر تفکّر و عملکرد او اعمال نمی شود و او دربست در اختیار خشم خویش است؛ وقـتـی انـسـان بـه ایـن مـرحـله رسید، نه خود آن اندازه بصیرت دارد که بفهمد چه می کند و نه دیگران می توانند با پند و اندرز خود، پرده ضخیم خشم را از برابر دید او کنار بزنند، تا حـقـایـق امـور را چـنـان کـه هـسـت بـبـیند.
نشانه های عمومی خشم در حدّ افراط، عبارت است از: رنگ بـاختگی، ارتعاش و لرزش بدن، بی نظمی در انجام کارها، ضربان شدید قلب، اضطراب شدید و ناسزاگویی.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
(اَلغَضَبُ یُفْسِدُ الاْ یمانَ کَما یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ) (۲۳۶) خشم، ایمان را تباه می کند، چنان که سرکه عسل را.
و نیز امام صادق علیه السلام فرمود:
(اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرِّ) (۲۳۷) خشم کلید هر بدی است.
تـفـریـط در خـشـم (۲۳۸) یـعـنـی حالت ضعف و نداشتن نیروی خشم، به شکلی که هیچ عاملی نتواند انسان را به خشم آورد. در اصطلاح به چنین فردی (بی غیرت) گفته می شود و روشـن اسـت کـه چـنـیـن حـالتی نیز پسندیده نیست. کسی که غریزه خشم ندارد، از روحی پست و نفسی حقیر برخوردار است. او در برابر منکرات و کارهای زشت و نامشروع دیگران ساکت است و از خود هیچ گونه حسّاسیّتی نشان نمی دهد.
درباره چنین کسی گفته اند:
(مَنِ اسْتَغْضَبَ وَ لَمْ یَغْضِبْ فَهُوَ حِمارٌ) (۲۳۹) آن که چیزی او را به خشم نمی آورد، الاغ است.
اعتدال و میانه روی در خشم که از خلال دو بحث افراط و تفریط، معنایش تا حدّی روشن شد، آن اسـت کـه انـسـان بـکـوشـد، تـا خـشـم خـود را تـحـت حـاکـمـیـّت عـقـل خـویـش درآورد.
بـه گـاه خـشـم، خـشـمـگـیـن و غـضـبـنـاک گـردد، چـنـان کـه خـدای متعال فرمود:
(یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ...)(۲۴۰)
ای پیامبر، با کافران و منافقان بجنگ، و بر آنان سخت بگیر.
در محلّ شکیبایی نیز بردبار و حلیم باشد، چنان که در بیان اوصاف مؤمنان فرمود:
(وَ اِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِروُنَ) (۲۴۱) و چون خشمگین می شوند، در می گذرند.
خـداونـد حـکیم نفرمود، مؤمنان کسانی اند که هرگز خشمگین نمی شوند، زیرا چنان که گذشت، هرگز خشمگین نشدن دلیل ضعف است، نه موجب ارزش و ستایش.
شـخـصـی از رسـول خـدا (ص) پرسید: (آیا اجازه می دهی، آنچه را که می گویی به عنوان حدیث از شما نقل کنیم؟ چه در حال آرامش و چه در حال خشم؟ حضرت فرمود:
(اُکْتُبْ فَوَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ لا یَخْرُجُ مِنْهُ اِلا الْحَقَّ (وَ اَشارَ اِلی لِسانِهِ) (۲۴۲)
بـنـویـس، زیـرا بـه حـقّ آنکه مرا به رسالت برانگیخت از این (به زبانش اشاره کرد) جز حقّ چیزی بیرون نمی آید.
ایـنـکـه پیامبر(ص) نفرمود، من خشمگین نمی شوم، بلکه فرمود: به هنگام خشم نیز جز حقّ نمی گـویـم، بدین معناست که آن حضرت هم خشمگین می شد، ولی چنان بر نفس خود تسلّط داشت که غـریـزه خـشـم، بـا هـمـه شـدّتـی کـه داشـت هـرگـز نـمـی تـوانـسـت ایـشـان را از عمل به مقتضای حقّ و عدل، منحرف کند و ما نیز باید چنین باشیم.
پی نوشت ها:
۲۳۳- شرح غررالحکم، ج ۲، ص ۲۷۳ .
۲۳۴- تفسیر، نقد و تحلیل مثنوی مولوی، ج ۸، ص ۳۶۱ ـ ۳۶۲ .
۲۳۵- شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۶۰۷ .
۲۳۶- اصول کافی، ج ۲، ص ۳۰۲ .
۲۳۷- همان، ص ۳۰۳ .
۲۳۸- البـتـه ایـن حـالت (نـداشـتـن خشم) را یکی از مراتب خشم نامیدن، از باب مسامحه در تـعـبـیـر اسـت و چـون بـیـان عـلمـای بـزرگـوار اخـلاق بـدیـن مـنـوال بـود، مـا نیز آن را بیان کردیم، و گرنه شاید بهتر بود که گفته شود : بازتاب و عـمـل انـسانها در برخورد با عوامل برانگیزنده خشم بر سه گونه است : یا اصلاً خشمگین نمی شـونـد، یـا خـشـمـگین می شوند ولی جانب اعتدال و میانه روی را از دست نمی دهند و به اسارت غـریـزه خـشـم در نـمـی آیـنـد و یـا خـشمگین می شوند و در این جهت کارشان به افراط می کشد، بطوری که دیگر بر اعصاب خود مسلّط نیستند و اراده آنها، تابع خشمشان است.
۲۳۹- محجّة البیضا، ج ۵، ص ۲۹۶ .
۲۴۰- توبه (۹)، آیه ۷۳ .
۲۴۱- شوری (۴۲)، آیه
۲۴۲- محّجة البیضا، ج ۵، ص ۳۰۲ .