جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ |۱۷ شوال ۱۴۴۵ | Apr 26, 2024
l

حوزه/ این روزها خوزستان به ویژه شهرهای مرزی آن حال و هوایی دیگر دارد. از مساجد و حسینیه ها بگیر تا تکیه های عزاداری، منازل و مغازه های خرمشهر، آبادان، سوسنگرد، حمیدیه و حتی شلمچه و چذابه، به طوری که از هر کوی و برزنی صدای نوحه اباعبدالله الحسین(ع) به گوش می رسد، صدای «ابد والله ما ننسی حسینا»، صدای «کلنا عباسک یا زینب»…

خبرنگار خبرگزاری حوزه از خوزستان گزارش می‌دهد، با نیت سفر به چذابه وارد جاده اهوازـ سوسنگرد شدیم؛ مدت زمان طی کردن مسافت جاده کمتر از ۱.۵ ساعت بود اما برای ما بیش از ۴ ساعت به طول انجامید و علت آن نیز تعدد موکب های اربعینی حضرت سیدالشهدا(ع) بود.

در راه حیفمان آمد که با برخی از خادمین این موکب ها صحبت نکنیم، به همین دلیل به فاصله هرچند کیلومتر توقفی کوتاه کرده و ضمن خوردن چای و قهوه نذری، گفت و گویی کوتاه با آنها انجام دادیم.

در ابتدای مسیر به «مضیف قمر بنی هاشم» شهرستان حمیدیه رسیدیم و نظر خادم این موکب را در خصوص استقبال مردم جویا شدیم.

بزرگترین حرکت اجتماعی بشر!

حمید سواری، با ابراز خرسندی از استقبال گسترده مردمی گفت: خوشبختانه سال به سال آمار زائرین اباعبدالله الحسین(ع) بالا می رود، به طوری که من و خادمین این موکب تا کنون شاهد چنین استقبال با شکوهی نبوده ایم.

وی کاروان های پیاده روی «مشایه» را یکی از بهترین حرکت های اجتماعی بشر عنوان کرد و گفت: من حتی برای زیارت خانه خدا هم ندیده ام که کسی از خانه و شهر خود با پای پیاده این مسیر را طی کند، اما در مسیر کربلا بارها و بارها دیدم آن جوانانی را که با پای پیاده و بعضا نیز با پاهایی برهنه از خانه خود تا کربلا را به قصد قربت طی کرده اند.

وی از عنایات حضرت حق و آقا امام حسین(ع) سخن به میان آورد و خاطرنشان کرد: تا کنون بیش از چند هزار نفر این مسیر را طی کرده و از مضیف ما عبورکرده اند، اما به لطف و برکت آقا امام حسین(ع) ندیده ام کسی گرسنه یا تشنه بماند.

پس از اندکی توقف در «مضیف قمر بنی هاشم» به مسیر خود ادامه دادیم تا به ترافیک کیلومتر ۲۴ جاده حمیدیه سوسنگرد رسیدیم.

طبخ بیش از یک هزار غذا با کمک های مردمی

آرام آرام به مسیر خود ادامه دادیم تا به «خیمه المهدی» رسیدیم. خیمه ای بزرگ که مقابل درب آن ازدحام جمعیتی عجیب شکل گرفته بود.

همراه با وسایل خود از ماشین پیاده شده و به سراغ مسؤول آن رفتیم.

جوانی ۲۷ ساله خادم و مسؤول این خیمه گسترده بود. از آنجایی که وقت کافی برای استراحت در آنجا را نداشتیم به سرعت دوربین و وسایل خود را آماده کرده و گزارش خود را ادامه دادیم.

ابتدا او خود را اینگونه معرفی کرد: بسم الله الرحمن الرحیم. من سیدرضا موسوی هستم که مدت ۳ سال است این خیمه را به همراه پسر عموهایم برپا می کنیم.

وی از طبخ و توزیع روزانه یک هزار پرس غذا خبرداد و گفت: به طور تقریبی بین ۹۰۰ تا یک هزار پرس غذا میان زائران حسینی توزیع می کنیم که وسایل و مایحتاج این تعداد غذا همگی از نذورات و کمک های مردمی جمع آوری می شود.

موسوی با بیان این که بیش از ۵۰ نفر در موکب المهدی به زائران اباعبدالله الحسین(ع) خدمت رسانی می کنند، اظهار داشت: از ۳ سال پیش تا کنون که من و برادر کوچکم این خیمه را راه اندازی کردیم، هیچ یک از نهادها و دستگاه های دولتی و خصوصی به ما کمک نکرده اند و البته نیازی هم به کمک آنها نداشته ایم؛ چرا که مردم این منطقه آنچنان شور حسینی دارند که وقتی نام سیدالشهدا(ع) بر زبان جاری می شود، قطرات اشکیست که شما در چشمان آنها مشاهده می کنید. «خود نیز در حال گریه کردن بود».

این خادم اهل بیت(ع) با اشاره به شیوه برپایی این خیمه گفت: مادرم نذری برای شفای فرزند خردسال من کرده بود و نذر آن این بود که هرسال در اربعین حسینی به آن زائرانی که از خانه ما عبور می کنند چای دهیم و روز اولی که خودم یک چادر یک متری را برپا کرده بودم فقط چای و قهوه می دادیم اما کم کم مردم به صورت خودجوش نذورات خود را برای ما می آوردند تا جایی که ما امروز در حدود یک هزار پرس غذا میان زائران و عزاداران حسینی توزیع می کنیم.

شفای پیرمردی ۷۰ ساله در موکب سید الشهداء

در ادامه مسیر به «موکب بنی هاشم(ع)» رسیدیم که خادم آن پیرمدی ۷۰ ساله با چفیعه سبز و قامتی خمیده بود.

پیش او که رفتیم در ابتدا به ما چای زغفران تعارف کرد و سپس دعوت به داخل خیمه کرد، ما نیز به رسم ادب و احترام دعوت او را اجابت و به داخل خیمه رفتیم تا ضمن خوردن پذیرایی چندکلامی با او هم سخن شویم.

سید جاسم طرفی، که معروف به حجی جاسم است، به محض دیدن دوربین و تجهیزات ما، شروع به سخن گفتن کرد. از خاطرات و استقابل مردم گفت تا شور و حالی که میان مردم روستا شکل گرفته است.

ما نیز از فرصت استفاده کرده و شروع به ضبط کردیم.

او در ابتدا از نحوه راه ندازی این موکب سخن به میان آورد و گفت: هرساله که ما برنامه های اربعین حسینی را شبکه های عربی مشاهده می کردیم، حسرت آن خدامی را می خوردیم که چه شور و حالی برای خدمت به زایران امام حسین(ع) داشتند؛ که یک روز همسرم به من گفت چرا با کمک پسرات یک موکب درست نمی کنی!؟ که این جمله همسر مرحومم استارتی شد برای راه اندازی این موکب و به لطف خدا چند ساله که این موکب را خودم و بچه هام اداره و خادمی می کنیم.

حجی جاسم، برای ما از شفای کمر دردش برای ما گفت و با چشمانی خیس، ادامه داد: آن سالی که همسرم پیشنهاد راه اندازی این موکب را به من داد، از شدت بیماری به سختی می‌توانستم روی پاهایم بایستم، اما بحمدلله امام حسین گویی که جان دوباره ای به کمر و پاهایم بخشید و تا به امروز اصلا احساس خستگی و درد نمی کنم.

جادری، خواستار توجه مسؤولان به ویژه شهرداران منطقه ای برای رسیدگی هرچه بهتر به این موکب ها شد و تصریح کرد: درست است که این پیاده روی ها به صورت خودجوش است، اما باید این شهردارها و مأموران شهرداری به این زایران حسینی هرچه بیشتر توجه کنند.

اذان ظهر نزدیک و ما همچنان در ۵۰ کیلومتری مرز چذابه توقف کرده بودیم. پس از خداحافظی با حجی جاسم به مسیر خویش ادامه دادیم.

پس از گذشت ۱۰ دقیقه و عبور از چندین خیمه عزاداری که بالغ از ۲۰ موکب بود، صدای اذان به گوش رسید. آن صدای دلنشین از «خیمه شباب الغدیر» منطقه خفاجیه بلند می شد؛ به همین دلیل در کنار آن خیمه توقف و نماز را در همان جا اقامه کردیم.

هرچه داریم برای آقا امام حسین و زائرانش خرج می کنیم

خادم اصلی آن خیمه که اصالتا عراقی بود برای ما در ابتدا جانماز و سپس سفره غذا را پهن کرد.

بعد از اقامه نماز و صرف ناهار، همراه با سایر خدام آن موکب گعده ای دوستان تشکیل دادیم و از اوضاع آن خیمه با خبر شدیم.

آنها در ابتدا نسبت به هزینه ها و نحوه تأمین مایحتاج موکب سخنی نمی گفتند اما پس از چند دقیقه یکی از خادمین جوان آن موکب با حالتی شرم گونه گفت: پدرم تعدادی دام دارد که ما به طور تقریبی روزی یک گوسفند در راه امام حسین(ع) و برای پذیرایی از زایران ایشان قربانی می کنیم و هرچند می دانیم اینها در دستگاه امام حسین(ع) هیچ نیستند، اما خانواده ما، هرآنچه را که داشت برای حسین(ع) داده و بعد از این نیز خواهد داد.

پس از آن پدر خانواده که اصالتاعراقی بود، از دوران جنگ و سال های خون و حماسه سخن به میان آورد و اظهار داشت: من و برادرانم عراقی هستیم. در دوران جنگ، آن زمان که عراق به ایران حمله کرد، ما همراه با طایفه خود به ایران پناهده شدیم که اتفاقا یکی از برادرانم در همین اهواز شهید شد. اما پس از جنگ چهار برادر دیگرم به نجف برگشتند اما خودم به واسطه اینکه همسرم ایرانی بود، در خوزستان ماندگار شدیم.

وی در ادامه گفت: اینجایی که ما خیمه پذیرایی از زائران اباعبدالله الحسین(ع) را برپا کرده ایم با نقطه صفر مرزی کمتر از ۵۰ کیلومتر فاصله داشته و متأسفانه هیچ گونه امکانات رفاهی در این مناطق وجود ندارد؛ به همین دلیل من و چهار پسرانم با کمک دیگر اقوام سرویس های بهداشتی را در کنار خیمه برپا کردیم تا بتوانیم خدمت رسانی بهتر به زائرین انجام دهیم.

بر اساس این گزارش، ساعت از ۱۴ گذشته بود و ما همچنان به مرز نرسیده بودیم؛ به همین دلیل از خادمین خیمه شباب الغدیر خداحافظی کرده و با سرعت به راه خود ادامه دادیم.

دیگر در میانه راه توقف نکرده و یکی پس از دیگری از موکب و خیام حسینی با آن شور و حال شان عبور می کردیم.

اما در این بین، آن چیزی که مسلم بود، عشق و علاقه وضف ناپذیر و بی پایان مردم ساده و بی آلایش روستاییانی بود که برای خدمت به آقا امام حسین(ع) از هیچ کاری دریغ نمی کردند.

چند دقیقه ای از طی کردن مسیر گذشت تا رسیدیم به جایی که مرکز عبور هزاران عاشق و دلداده خدایی از خاک عزیز ایران به خاک حزن و اندوه همیشگی کرب و بلا بود، آنجایی که زوار حسینی از کرد و لر و عرب و بختیاری گرفته تا دیگر اقوام غیور ایران زمین، گرداگرد هم جمع شده ضمن عزاداری و نوحه خوانی برای سرور و سالار شهیدان و عزاداری با شور عجیبی از مرز عبور می کردند.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha