به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام محمد هادی حمیدیان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی طی جلسات گوناگون به بررسی فقه انتخابات پرداخت که در شماره های گوناگون منتشر خواهد شد.
* جلسه اول
موضوع این درس گفتار انتخابات است. موضوع انتخابات یک موضوع عام است که در فقه سیاسی اسلام مخصوصا در یک سده اخیر مورد توجه قرار گرفته است.
برای اینکه بهتر بتوانیم وارد این موضوع بشویم و نظریه سیاسی اسلام را از نگاه فقه سیاسی اسلام بیان کنیم توجه به یک سری از مبانی و مبادی و پیش فرض ها ضروری است که احتمالا یکی دو جلسه در این مورد باید صحبت کنیم.
بحث انتخابات بحثی است که در پیشینه تاریخی ما مخصوصا از دوره مشروطه به این طرف در ادبیات شیعی وارد شد. اما به خاطر تولید ادبیاتی که در ضمیمه سیاست و مخصوصا سیاست دینی به ویژه بعد از انقلاب اسلامی رخ داده است پیچیدگی های بسیاری در بحث انتخاب و انتخابات رخ داده است. نکته اولی که به عنوان پیش فرض و به عنوان مبدا باید به آن توجه کنیم این است که بحث انتخاب و انتخابات یک بحث میان رشته است.
این میان رشته ای بودن به گونه ای نیست که تخصص های مختلف در مورد آراء آن نظر بدهند و این آراء در دانش های دیگر تاثیر گذار نباشد و این میان رشته ای بودن باعث شده که آراء اتخاذ شده در فقه سیاسی موثر باشد هم از نگاه موضوعی و هم از نگاه حکمی.
مثلا مفهوم آزادی، مفهوم دموکراسی و حقوق بشر و مفاهیمی که در فلسفه اجتماعی غرب با ترجمه و فرآیند ارتباطات به کشور های اسلامی وارد شد در طول دهه های مختلف دچار تغییر و تحولاتی در زمینه شناخت موضوعات شده است.
آیا مشروطه، عدالت، آزادی، ملی گرایی که در فرهنگ و ادبیات سیاسی مدرن غرب به کشور های اسلامی وارد شد همان ادبیات سنتی عدالت و ادبیات سنتی ملی گرایی است یا خیر.
خیلی خلاصه جمع بندی میکنیم که بحث انتخابات یک بحث میان رشته ای است؛ یعنی خواه ناخواه نگاه فلسفی به انتخابات در فقه سیاسی تاثیر گذار است. ما نمی توانیم بدون توجه به مبانی و مبادی فلسفه انتخابات نظر محکمی را در فقه سیاسی بیان کنیم.
فقه سیاسی نمی تواند بدون توجه به کلام سیاسی شیعه و اهل سنت، نظر خویش را بیان بکند و توجه به تاریخ سیاسی ایران و جهان اسلام تاثیر بسیار زیادی در بحث فقه سیاسی و انتخاباتی دارد.
همچنین علوم انسانی با شاخه های مختلف آن می تواند بسیار تاثیرگذار از نظر حکمی و موضوعی باشد.
برای موارد که ذکر کردیم مثال هایی را تبیین می کنیم.
گفتیم که نگاه به فلسفه سیاسی می تواند در تدوین نظریه ما در باب انتخاب و انتخابات موثر باشد.
در فلسفه غرب در مراحل مختلفی از آن اندیشه های نسبی گرایانه و اندیشه های شک گرایانه شکل گرفته است. در بحث معرفت شناسی فقهای ما مبنا گرا هستند.
فقهای ما نسبی گرا و شک گرا نیستند اما می بینیم که فلسفه سیاسی غرب بر اساس نسبی گرایی شکل گرفته است و در فضای نسبی گرایی معرفتی است که وقتی نوبت به فلسفه سیاسی می رسد، نقش مردم در این فلسفه پر رنگ تر می شود و دموکراسی معنای خاصی پیدا میکند.
یکی از مبانی بسیار موثر در ترسیم نقش مردم مبانی معرفت شناسی است.
آیا ما نسبی گرا هستیم یا مبناگرا هستیم.
مثال دیگری که در بحث فلسفه می توان بیان کرد این است که در بحث خداشناسی و مبدأ هستی شناسی، به شدت در بحث فقه سیاسی تاثیر گذار بوده و هست.
یکی از منابع مهم فقه سیاسی و فقه ما به طور کلی عقل است.
نگاه عقلی به فلسفه این زمینه را فراهم می کند که فقه سیاسی ما را با مباحث فلسفه سیاسی مرتبط کند.
خیلی از افرادی که به راحتی درباره رای و نظر مردم تصمیم می گیرند کسانی هستند که به این پپشینه های تاریخی و فلسفی هم از نظر حکمی و موضوعی توجه ندارند.
موضوع دیگری که در کنار فلسفه می تواتد مهم باشد این است که در باب نظر مردم و انتخابات چه نظری داشته باشیم.
باید گفت گه ریشه ها و مبادی و مبانی و پیش فرض های بحث، انتخاب و انتخابات است.
مثال بارز آن همان بحث خداشناسی است که وقتی می خواهیم در مورد رای مردم صحبت بکنیم باید نیم نگاهی به مبانی توحیدی داشته باشیم که آیا از نگاه اندیشه توحیدی می توان هم خدا را حاکم دانست و هم مردم را؟
آیا از نگاه اندیشه توحیدی هم خدا را می توان قانون گذار دانست و هم انسان را؟
اگر انسان قرار است حاکم باشد و قانون گذار، این حاکمیت و قانون گذاری انسان چه نسبتی با بحث خداشناسی برقرار می کند؟
در فقه سیاسی یکی از اصول و قواعدی که مورد توجه قرار گرفته است اصل عدم ولایت است.
اگر در اندیشه های فقهی حضرت امام دقت کنیم می بینیم که یکی از نبیین هایی که برای عدم ولایت در نظر گرفته شده است تبیین توحیدی است.
اصل عدم ولایت یک معنای آن نگاه عدم ولایتی است. اما اصل عدم ولایت یک معنای آن تبیین توحیدی آن است که بیانگر این است که قانون گذار فقط خداست؛ پس تحفظ بر حاکمیت و قانون گذاری الهی بسیار مهم است و اینکه ما یک سیاست موجدانه داشته باشیم ابه معمای این است که ما باید یک سیاست توحیدی داشته باشیم.
این یک مثال برای تاثیرگذاری مبانی کلامی در این بحث است.
مثال دیگر بحث امامت است.
اصولا جدا شدن شیعیان از عامه مسلمین بر اساس یک نگاه خاص فلسفی و کلامی صورت گرفته است.
اینکه امامت منصبی است که باید از طرف خداوند متعال به انسان ها داده شود. اذن و اجازه و نصب الهی لازم است. این در بحث انتخاب و انتخابات بسیار مهم و موثر است.
اینکه آیا ما قائل به نظریه نصب هستیم یا خیر؟
وقتی در بحث انتخابات سخن می گوییم می توانیم این بحث را به دو بخش تقسیم بکنیم:
یک بحث انتخاب فرد اول است، فردی که در راس هرم قدرت قرار می گیرد که در نظام جمهوری اسلامی و اندیشه شیعی به عنوان امام معصوم در عصر حضور امام و ولی فقیه در زمان غیبت امام، می شناسیم.
چه کسی در راس هرم قدرت باید قرار بگیرد؟
بحث دوم این است که چگونه مدیران و کارگزاران باید انتخاب شوند؟
این دو تا بحث خواه ناخواه به هم مرتبط هستند.
اینکه فرد در رأس هرم قدرت قائل به چه مبنای فقهی و فلسفی است که سرایت می کند به اینکه در مورد کارگزاران دیگر چگونه نظر بدهد.
صوت جلسه اول
منبع: دفتر امور اجتماعی-سیاسی حوزه های علمیه