به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه در کاشان ابتدای میدان شهر در صف زنان و مردان در آیین استقبال از خادمان خورشید ایستاده بود.
به بوی پیراهن یوسف آمده بود و دو برگه سفید در دستانش داشت. پرچم که از جلویش توسط خدام حرم رضوی در حال عبور بود پروانهسان که گُل را می جوید و گِرد شمع میچرخد بر آن پر و بال کشید و دنبال جمعیت استقبال کننده به طرف امامزاده با دوستش حرکت کرد.
حرکت در کوچههای زنده و طبیعی روستا با موسیقی گوشنواز و روان آب، درختهای سترگ و قدیمی سر به فلک کشیده، عطر اسفند و گلبرگهای گل که بر سر خدام حرم رضوی میریخت با طنین ترنم «رضاجانم رضا»
همه و همه تابلوی موسیقایی جانافزایی بود که تو را از این همه شور و شعور علوی و شکوه رضوی مردم به وجد آورد و چشمانت را میهمان باران کرد.
حرکت کاروان با موج مردم روستا تا ورود به بقعه متبرکه امامزاده ایوب(ع) و جمیله خاتون ادامه یافت و خدام حرم رضوی وارد امامزاده شدند.
آستان امامزاده فضایی بسیار معنوی، روحانی و سرشار از نور و انرژی و نشاطی وصف ناپذیر بود.
در میان این صحنههای بکر و چشم نواز حضور دختری که با کاغذهای خاصی در دست در تکاپو و هیجان بود دوباره توجهم را جلب کرد.
مثل قاصدک که با نسیم در دستانمان پرواز میدهیم تا پشت تریبون آورده شد و به یکباره با صدای دلنشین، آرامشبخش و جذابش توجه همه را به خود جلب و سراپاگوش کرد:
مثل یادت رفت او چشم دل میآیند
آمدهای بگویی کنار بارگاه من برای همه جا هست، پیر و جوان، فقیر و غنی
آمدهای که بگویی من شبیه همهتان میشوم ، شبیه همهتان
انگار آمدهای تا صدای خِش خِش جاروی خادمهایت در صحن حرم که بهترین تسکین قلبهای بی تاب است را به ما تزریق کنی
من بی تابم، بیقرار و خسته
آقای خادم ! یک استکان چای حرم لطفا
به اینجا که رسید چراغ کرامت رضوی روشن شد و به یکباره استکان چایخانه حرم مطهر رضوی را بر روی دستانش دیدم.
دیدم که خادم جوان امام رئوف خم شد و استکان چایخانه حرم مطهر رضوی را تقدیمش کرد.
اکرم یحیایی شگفت زده و حیرت زده شده بود باورش نمیشد که هنوز آخرین کلمات دل نوشته و خواستهاش تمام نشده مهربانی ملموس و محسوس امام رئوف را درک کرد، استکان چایخانه حرم را در دستانش لابهلای انگشتانش میچرخاند و باور نمیکرد انگار که حتی حرارت چای چایخانه حرم و طعم نوشین آنرا را با همه وجود درک میکرد.
آری ما همه آمده بودیم تا زیر سایه خورشید ببینیم و بگوییم و بشنویم اما فقط تو بودی که امام مهربان را دیدی و حرفت را زدی و آقا هم تو را دید و صله دل نوشتهات را داد...
اکرم یحیایی روشندل نطنزی بانوی جوان دانش آموخته کارشناسی ارشد روانشناسی ، هنرمند صنایع دستی و دارنده مقام کشوری شطرنج دختری است که زیر سایه خورشید دلش با قلب حضرت وصل شد و به محض اینکه خواندن دل نوشتهاش تموم شد خادم آقا با کرامت رضوی آرزویش را با اهدای استکان چایخانه حرم اجابت و با پیگیری خبرنگار و رابط خبری زیر سایه خورشید در کاشان هادی حدادپور بخشدار مرکزی نطنز نیز آرزوی سفر مشهدش را با یک همراه به او هدیه کرد.
بانو اکرم یحیایی که حتی بدون تحصیل در مدرسه ویژه روشندلان درس خوانده بود و در زمان اپیدمی بیماری کرونا مادر را از دست داده است اکنون با پدر زندگی میکند و همواره با زینب مقیمی دوست صمیمیش زندگی را زندگی میکند.
کاروان زیر سایه خورشید اعزامی از مشهد مقدس به کاشان و شهرستانهای شمال استان اصفهان با هماهنگی خادمیار علیرضا احسانیفر دبیر کانونهای خدمت رضوی نطنز برای شرکت در هشت برنامه متنوع آیین غبارروبی و عطر افشانی یادمان شهدای گمنام، دیدار با پدر شهید غلامرضا عمادی نظری، دلجویی از خانواده مرحوم فخارپور و مرحومه نسرین فخارپور اهدا کننده عضو، دیدار با پرهام فروتن معجزه قرآنی جهان اسلام، شرکت در جشن مردمی مصلی نماز جمعه و مردم روستای کمجان در آستان امامزاده ایوب(ع) و جمیله خاتون (س) به به نطنز سفر کردند.
انتهای پیام./
نظر شما