پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳ |۴ محرم ۱۴۴۶ | Jul 11, 2024
سیدجمال‌الدین قصه‌ای نامکرر

حوزه/ کتاب «سیدجمال‌الدین قصه‌ای نامکرر» تالیف محمدحسین امیر اردوش در خصوص این شخصیت بزرگ است که از سوی انتشارات بین‌المللی امین به بازار کتاب آمد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، کتاب «سیدجمال‌الدین قصه‌ای نامکرر» تالیف محمدحسین امیر اردوش از سوی انتشارات بین‌المللی امین به بازار کتاب آمد.

بی‌تردید سید جمال‌الدین، برجسته‌ترین چهره جنبش وحدت اسلامی در دوران جوشش این جنبش است (نیمه دوم سده سیزدهم و نیمه اول سده چهاردهم هجری)، تا آنجا که می‌توان گفت نام وی و جنبش اتحاد اسلام، تداعی‌گر یکدیگرند. افزون بر آن، وی در شمار بیدارگران و اصلاح طلبان برجسته و تأثیرگذار این عصر در ایران و جهان اسلام به شمار می‌آید.

می‌توان گفت از پای‌گیری دولت صفوی، تا پایان عصر قاجار، هیچ اندیشه‌گر ایرانی (ایران بزرگ) همانند سید، توجه و علاقه جهان اسلام را به خود جلب نکرده است. حدیث دیگران درباره سید، توصیف‌های نویسندگان، پژوهشگران، اندیشمندان، مصلحین و تکاپوگران فرهنگی و سیاسی از سید، گویای میزان تأثیرگذاری او در جهان اسلام، جایگاه وی در جنبش اتحاد اسلام و تفاوت دیدگاه‌ها پیرامون سید است.

گوناگونی اظهارات، تنوع خاستگاه اندیشه‌ای و اجتماعی گویندگان آن، کفه سنگین ستایش‌ها، گزندگی قدح‌ها، بی‌مایه‌گی پاره‌ای نقدها، از نکات جالب این توضیحات است، و بی‌گمان در شناسایی شخصیت سید و اندیشه و باورهای او مفید می‌تواند بود. توصیف‌ها، به ترتیب حروف الفبای نام‌های گویندگان آن، آورده شده است.

کتاب سیدجمال الدین درخصوص این شخصیت بزرگ است. برخی از فصل‌های این کتاب عبارتند از: سید جمال‌الدین در حدیث دیگران، از مسجد مطرود و از دیر مردود، تابعیت و مذهب سید جمال‌الدین، سید در نجف، سید؛ دولتمردی در افغانستان، اقامتی کوتاه در هند و در مصر، سید در پایتخت خلافت، سید در مصر، مدرسه‌های سید جمال‌الدین، سید جمال‌الدین و فراماسونری، سید در عروس شهرهای غرب؛ پاریس، سید در لندن، سید در ایران، سید در روسیه و سید حکایتی همچنان باقی و قصه‌ای نامکرر.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «به هر روی، بنا بر روایتی که به ظاهر امروزه از سوی پژوهشگران ایرانی و بسیاری پژوهشگران غیر ایرانی پذیرفته شده است، سیدجمال‌الدین حسینی فرزند سید صفدر در شعبان ۱۲۵۴ ه.ق / ۱۸۳۹ م.، در کوی «سیدان» ده اسدآباد همدان؛ قصبه‌ای که اجدادش از سال ۶۷۳ ه.ق در آن توطن کرده بودند، از مادرش سکینه‌بیگم، زاده شد. سنگ نبشته‌های قبور نیاکانش در قبرستان امامزاده احمد اسدآباد، اسامی پدرانش را تا نیمه دوم قرن نهم (۸۶۲ ه.ق) معلوم می‌کند. یکی از این قبور از آن شیخ‌الاسلامی است که گویا منصب قضاوت هم داشته و به شهادت رسیده است و از این رو خاندان وی در اسدآباد، طایفه شیخ‌الاسلامی خوانده می‌شدند. سید در زادگاهش نزد پدر که کشاورزی اهل دانش بود و به گفته میرزا لطف‌الله اسدآبادی با بسیاری از علمای عصر و از آن جمله شیخ مرتضی انصاری (متوفی ۱۲۸۱ ه.ق)، عالم والا مقام و بلند آوازه شیعه، آشنا بود و ارتباط داشت، آموزش‌های مقدماتی متداول را آموخت.

ده ساله بود که همراه پدر به قزوین می‌رود (۱۲۶۴ ه.ق) و پس از دو سال اقامت و آموزش منسجم در آن شهر، به دنبال شیوع وبا در قزوین، همراه پدر عازم پایتخت می‌شود (۱۲۶۶ ه.ق). در طهران، دو روز پس از ورود، در برخورد جالبی که با آقای سید صادق سنگلجی (طباطبایی)؛ مجتهد معروف پایتخت می‌کند، به خواست و دست او، به لباس اهل علم درمی‌آید: «در روز بعد، از چند نفر پرسیدم که امروز عالم و مجتهد معروف طهران کیست. آقای آقا سید صادق را معرفی کردند. فردای همان روز پنهان از پدرم به مدرسه ایشان رفته دیدم طلاب دور آقا را گرفته و آقا مشغول تدریس است. سلام کرده از نبودن جا درب حجره نشستم، یکی از کتب مهمه عربی را… در دست دارد و مسئله غامضی از آن را شرح و معنا می‌کنند لیکن به طور مختصر و مبهم.

پس از اتمام درس گفتم جناب آقا این مسئله را مجدداً تکرار فرمایند که استفاده حاصل شود چه از این بیانات مختصر فایده کامل حاصل نشد، آقا نظر تند و غضب‌آلودی از روی تحقیر به جانب من کرده فرمودند تو را به این فضولی‌ها چه. گفتم تقاضای فهمیدن مسائل علمی ربطی به فضولی ندارد، دانستن علم به بزرگی و کوچکی نیست و همان مسئله را بلاتأمل به قدر دو ورق خوانده و ترجمه کردم. آقا اینطور که دیدند فوراً برخاسته به جانب من آمدند و من هم برخاسته مستعد شدم و تصور کردم قصد زدن مرا دارد. چون به من رسید صورت مرا بوسیده دستم را گرفته پهلوی خود نشانید، بسیار اظهار ملاطفت کرده از حال و موطنم جویا شدند. معرفی خود را کردم به فوریت فرستادند پدرم را آوردند و یک دست لباسی به اندازه من خواستند. پس از ملاقات و بجا آوردن رسوم ظاهری، تفصیل را از اول تا آخر به جهت پدرم نقل و لباس که خواسته بودند مرا به پوشیدن آن امر کردند و به دست خود عمامه بسته به سرم نهادند و من تا آن روز عمامه نگذاشته، با کلاه بودم».

کتاب «سیدجمال‌الدین قصه‌ای نامکرر» تالیف محمدحسین امیر اردوش با ۳۷۴ صفحه، شمارگان ۱۰۰ نسخه و بهای ۲۸۰ هزارتومان از سوی انتشارات بین‌المللی امین به بازار کتاب آمد.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha