به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه در تهران، حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدباقر علوی تهرانی؛ استاد حوزه علمیه شامگاه ۲۰ تیرماه در مراسم سوگواری محرم در مسجد حضرت امیر(ع) با بیان اینکه امام حسین(ع) در سحرگاه روز یکشنبه ۲۸ رجب سال ۶۰ هجری مدینه را به همراه جمعی از خاندان خود از جمله عموزادگان و برادرزادگان ترک کردند، گفت: مرحوم صدوق مینویسد همراهان امام از خاندانشان، ۲۱ نفر بودند. به دستور امام حسین(ع)، محمدبن حنفیه در مدینه باقی ماند تا اوضاع سیاسی و رفت و آمدهای مدینه را به اطلاع امام(ع) برساند؛ امام در هنگام خروجشان از مدینه این آیه شریفه را قرائت کردند: فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ ۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛ داستان موسی(ع) است که او ترسان و خائف از مدین فرار کرد و از خدا خواست از دست قوم ظالمین نجات یابد.
وی افزود: حضرت موسی در مصر که بود وقتی بین یک سبطی و قبطی درگیری ایجاد شد، ایشان از سبطی حمایت کرد و قبطی کشته شد و فرعون دستگاه خود را بسیج کرد تا موسی را بگیرند و بکشند ولی موسی(ع) از این شهر فرار کرد. امام حسین(ع) هم وقتی از مدینه خارج شدند این آیه را خواندند تا در تاریخ ثبت شود یعنی دلیل خروج من از مدینه این است که دیگر این شهر برای ما جای امنی نیست زیرا با عنصر پلیدی مانند مروان بن حکم مواجه است که دستور دارد یا امام باید بیعت کند و یا باید گردن امام را برای یزید ببرد.
حجت الاسلام علوی تهرانی با بیان اینکه حضرت سکینه در روایتی نقل کرده است که در آن هنگام همه خاندان ما خائف و نگران بودند آن هم در شهری که زادگاه و شهر امام(ع) است، گفت: امام از مسیر بیراهه شهر را ترک نکردند بلکه از مسیر اصلی رفتند و وقتی به ایشان گفته شد چرا مانند دیگران از بیراهه نمیروید، امام(ع) فرمودند که من تا خانههای مکه را نبینم راه بیراهه نخواهم رفت؛ از بیراهه رفتن یعنی فرار کردن که خلاف شان امام(ع) است؛ منشا فرار، ترس است و امام(ع) ترسی از مرگ ندارد؛ او از دشمن نمیترسد زیرا فرزند علی(ع) است که زرهش پشت نداشت و اسب تیز رو هم نداشت. مضافا اینکه امام از طی کردن راه از مسیر عادی اهدافی داشتند از جمله اینکه با زن و فرزند رفتند تا دیده شوند و مردم بپرسند چرا امام حسین(ع) تصمیم به چنین کاری دارند.
استاد حوزه علمیه اضافه کرد: والی مدینه کسی همراه امام حسین(ع) نفرستاد که دلایل مختلفی دارد؛ از جمله اینکه چون در حال گرفتن بیعت برای یزید بودند شهر بحرانی بود و اگر اقدامی میکردند کنترل شهر از دست آنان خارج میشد همچنین ولید، والی مدینه قصد نداشت که دستش به خون امام(ع) آلوده شود که در تاریخ به این نکته تصریح شده و گفته است که خدا را شکر ما را با حسین کاری نشد و اگر او نیرو میفرستاد در حقیقت اعلان جنگ بود لذا گزارش فرار عبدالله بن زبیر و خروج امام حسین(ع) از مدینه را به یزید داد. یزید وقتی نامه والی مدینه را خواند چشمش لوچ و بسیار عصبانی شد و در مقام پاسخ به ولید دستور داد از مردم مدینه بیعت بگیر؛ با ابن زبیر کاری نداشته باش زیرا تا زنده است خطری برای ما ندارد ولی یا سر حسین(ع) را برای من بیاور یا بیعت کند.
وی افزود: وقتی والی مدینه نتوانست کاری انجام دهد، یزید او را عزل کرد و سعیدبن اشدق را که والی مکه بود به جای او گذاشت؛ امام در مسیر مکه با فردی به نام عبدالله بن مطیع از ثروتمندان و بزرگان قریش ملاقات کرد؛ وی طرفدار ابن زبیر بود و باغ بزرگی داشت که امام را به باغ دعوت کرد در حالی که داشت چاه آبی حفر میکرد، ظرف آبی از چاه برای امام آورد و گفت که امام بخورد و مابقی را درون چاه بریزد تا برکت کند؛ او میداند امام مایه برکت است ولی دنیاطلبی اجازه نمیدهد یاریاش کند؛ البته انسان میتواند فقیر باشد و دنیاطلب و یا ثروتمند و اهل بخشش باشد و برعکس.
حجت الاسلام علوی تهرانی با بیان اینکه ابن مطیع به امام عرض کرد به کوفه نزدیک نشو زیرا پدرت را در آنجا کشتند و برادرت را تنها گذاشتند و بدین وسیله ضربه مهلکی به شما وارد خواهد شد، افزود: ابن مطیع عبارتی دارد که عجیب است، گفت: آقا اگر امویان شما را بکشند کشتن دیگران برای آنان هیچ سختی ندارد؛ یعنی شما ضامن حیات مردم هستید و درست هم گفت زیرا دو سال بعد از عاشورا واقعه حره رخ داد که ۱۰ هزار ولادت نامشروع در مدینه یکی از نتایج آن بود. امام در روز سوم شعبان سال ۶۰ وارد مکه شدند در محلی به نام شعب علی و تا ۸ ذیحجه در آنجا بودند؛ عبدالله بن عباس وقتی مطلع شد حضرت وارد مکه شدند امام را به منزل خود برد. مکه را امام به این دلیل انتخاب کردند که جای امن بود و حج عمره و بعد هم حج واجب شروع میشد و آمدن مسلمین از اقصی نقاط عالم فرصتی برای تبیین پیام امام(ع) بود.
وی ادامه داد: امام(ع) در مدت حضور در مکه سه کار مهم انجام دادند؛ اول اقامه نماز جماعت تا ملاقات عمومی ایجاد شود؛ دوم برپایی این ملاقاتها بعد از نماز و سوم نامهنگاری به برخی مناطق از جمله بصره و کوفه. یزید هم نامهای به عبدالله بن عباس نوشت و امام را درصدد فتنهگری و به دستآوردن حکومت توصیف کرد و گفت من حسین را دوست میدارم، از کارهایی که کرده است نزد شما عذر بخواهد با او کاری ندارم. او در نامه نوشته است شما پیوند خودتان را با من میدانید ولی حسین این پیوند را بریده است و تو اکنون بزرگ خاندان خودت هستی(یعنی عبدالله بن عباس)؛ در حقیقت او بزرگتراشی میکند تا جایگاه امام حسین(ع) را تقلیل دهد. ابن عباس از جمله عموهای پیامبر(ص) بود که نه خیلی علیه پیامبر(ص) بود و نه خیلی دوستدار ایشان و دو فرزند هم داشت که یکی از آنها سبب شد تا صلح به امام مجتبی(ع) تحمیل شود.
استاد حوزه علمیه با بیان اینکه ابن عباس در این ماجرا کوتاهی کرد که همراه امام حسین(ع) نشد، تصریح کرد: البته ابن عباس نامه یزید را پاسخ داد و گفت با امام در این باره سخن خواهد گفت؛ وقتی با امام حسین(ع) سخن گفت امام با قرائت یک آیه تکلیف یزید را برای همیشه روشن کرد: وَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ ۖ أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛ این آیه همان آیهای است که پیامبر(ص) برای مشرکان قرائت کرد یعنی ای یزید قتال من با تو تقابل اسلام با شرک است؛ اگر میشود شرک و اسلام در یکجا جمع شود من و تو هم میتوانیم جمع شویم. بنابراین تقابل، تقابل دین و کفر و شرک است. امام نامههایی به بزرگان بصره نوشتند و سلمان ابی رضین آن را برد؛ همه مخاطبان نامه از ترس والی بصره یعنی عبیدالله بن زیاد جانی و خبیث پنهان کردند جز منذربن جارود که دختر او زن عبیدالله است؛ او فکر کرد این نامه دسیسهای از جانب عبیدالله است لذا نامه را به عبیدالله داد و نامه لو رفت و سبب شد تا عبیدالله دست و پای سلمان را قطع کرد یعنی سادهانگاری یک فرد شیعه سبب شد تا این خطر پیش آمد لذا در روایات داریم المؤمن کیّس.
۳۱۳/۱۷