به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله صافی گلپایگانی (قدس سره) در مقاله ای به احادیثی از پیامبر گرامی اسلام که شهادت امام حسین علیه السلام را پیش بینی کرده بود و از زبان افراد گوناگون نقل شده است اشاره کرده اند که تقدیم مخاطبان می شود.
یکی از معجزات بزرگ و روشن و غیر قابل انکار پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشگوییها و خبرهایی است که آن حضرت از حوادث آینده داده است که معتبرترین اسناد و مدارک تاریخی، آن را حفظ کرده و هر کس با تاریخ اسلام آشنا شود در آن شبهه و تردید نمینماید.
در زمان ما چون افکار مادّی بر مردم مسلط شده و آشنایی با عوالم غیب کم، و باورها نسبت به حقایق، ضعیف گشته، و همّتها بیشتر متوجّه تجمّل و آرایش ظاهر و بیشتر خوردن و پوشیدن شده، کمتر در اطراف این حقایق فکر و تأمل مینمایند. آری، آنچه را این بشر گمراه ماده پرست نصب العین قرار داده، مسئله خوردن، نوشیدن، پوشیدن، و التذاذ جنسی بردن است، و همین است که برایش جنگهای عمومی و کشتارهای دستهجمعی به راه میاندازد و هزاران مظالم و جنایات وحشتناک را برای رسیدن به آن مرتکب میشود.
بشر زمان ما همه چیز را مقدّمه این سه مسئله قرار داده، و اگر به دروغ و راست دم از آزادی، سیاست، عدالت، قانون، تساوی حقوق، کشور، وطن، تعمیم علم و فرهنگ، تأسیس دانشکده و دانشگاه و کارخانه، صنعت، بد و خوب، ارتجاع و ترقّی میزند؛ برای همین است که در این سه مرحله کامیابتر شود؛ و به همین جهت هم کامیاب نمیشود، و هر روز نگرانیها و نابسامانیهایش زیادتر میگردد.
خوردن و پوشیدن و لذّت جنسی بردن، قدر مشترک بین همه انسانها و حیوانها است ولی این یک قدر مشترک و جامعی نیست که همه انسانها را دور خود جمع کند و از تجاوز آنها به یکدیگر مانع شود و آتش حرص و آز و زیادهخواهی و جاه طلبی بشر را فرو بنشاند، این قدر مشترک هرگز نخواهد توانست کسی را از بیشتر بهرهگرفتن بهوسیله دستدرازی به حقوق دیگران جلوگیری کند.
ما اکنون در مقام بیان زیان تمدّن (منهای انسانیت) مادّی امروز، و اینکه با شأن و مقام انسان مناسب نیست، و عاجز از انتظام امور بشر و حلّ مشکلات زندگی اوست، نیستیم چون این رشته سر دراز دارد.
غرض ما این است که بیان کنیم: بشر مادّی غرق در منجلاب مادّیت، و تلاش برای بهره گیری، و تمتّع از حظوظ حیوانی است، آنچنان در تاریکیها سرگردان شده که دیده بصیرت او انوار حقایق و خورشیدهای عوالم پشت این پرده مادّه را نمیبیند، و اگر هم بعضی نور ضعیفی ببینند آنقدر سرگرم و مستغرق امور دنیا هستند که بهزودی جای نور را گم میکنند، و به سیر در تاریکیها ادامه میدهند.
فهم و درک بشر معاصر عالی است، و لذا گاهی از همان انسانهای مادّی که افکار و آرای مادّی آنها را احاطه کرده و مظاهر مادّیات، چشمشان را خیره ساخته، حقایقی بلند تراوش میکند؛ اما مادّیات و جلوات مادّه و وسایل طغیان قوای حیوانی بهقدری زیاد شده که تراوش آن حقایق اثر قاطع نمیکند، و پرده های ضخیمی را که جلوی بصیرتها کشیده شده پاره نمیسازد. اگر این پرده های ضخیم در میان نبود و اکثریت مردم امروز از ملکات عالی اخلاقی بهره مند بودند، و اگر راهنماییهای اخلاقی صحیحی به این بشر میشد حتماً با وسایل صناعی فعلی توأم با اخلاق و معنویات خردپسند، دنیا، در نهایت آرامی و امن و امان بود.
برای اینکه بشر راهنماییهای انبیا را باور کند دلائل اطمینانبخش معقول بسیاری است که مطالعه و دقّت در تاریخ آنها ما را به آن دلائل محکم و استوار هدایت مینماید. اگرچه جزئیات تاریخ انبیای گذشته بلکه کلیات حالات بسیاری از آنها مضبوط و محفوظ نمانده است و آنچه هم باقی مانده مورد اعتماد محقّقین نمیباشد، اما تاریخ حیات پیغمبر اسلام و ائمه و اوصیای آن حضرت و تربیتشدگان مکتب قرآن از همه جهت روشن، و با مدارک معتبر، محفوظ و ثابت مانده است و دانشمندان و اهل تحقیق به سهولت و آسانی میتوانند به حقایق بزرگ و ارزنده راجع به نبوّت و وحی و هدف انبیا از روی مدارک و مآخذ اسلامی دست یابند.
حالات و اخلاق پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و چگونگی معاشرت، صلح و جنگ و سایر نواحی حیات آن حضرت، تاریخ زندگی پدر و مادر و اجداد و جدّات و خویشاوندان، قوم و قبیله و صحابه او همه محفوظ و معلوم است و قسمتهایی از آن در اعتبار، مافوق نقل یک تاریخ معتبر و مورد اعتماد است؛ زیرا یا با شواهد و قرائنی توأم است که برای انسان یقین حاصل میشود مثل کسی که آن زمان را درک کرده و در آن عصر زندگی کرده است و یا کثرت راویان و نقلکنندگان، آن را به حدّ تواتر رسانیده است، این یک موضوعی است که هرچه مطالعات تاریخی انسان بیشتر شود بیشتر صحّت آن را باور مینماید، ازجمله این قسمتها که با موضوع بحث ما ارتباط دارد خبرهای غیبی آن حضرت است.
بدون شک، پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از حوادث آینده و امور غیبی خبر داده و همان طور هم که خبر داده واقع شده است.
برای هر کس که به تاریخ اسلام رجوع کند، جای تردید باقی نمیماند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از غیب و وقایعی که در حیات خود آن حضرت و بعد از رحلتش اتّفاق افتاد خبر داد، نه در یک مورد و دو مورد و ده مورد؛ بلکه در بیش از دهها و صدها مورد و این اخبار هم به شواهد و قرائن یقینآور، ثابت و مسلّم است، و هم به تواتر معلوم و محرز است. به طور نمونه، یکی از این خبرها که هیچ گونه احتمال اشتباه و دروغ در آن نمیرود خبر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم از قتل عمّار است.
هرچه آدمی شکاک و دیرباور باشد، خبر پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را از کشته شدن عمّار که هم به تصریح ابن حجر و غیر او متواتر[۲] و هم شواهد و قرائن قطعآور با آن ضمیمه است باور خواهد کرد.
کتابهای سیره و حدیث و تراجم صحابه و کتب دیگر، همه نقل کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به عمّار فرمود:
«تَقْتُلُک الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ»؛
«تو را گروه ستمکار و منحرف از حقّ میکشند».
این جمله را پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام بنای مسجد مدینه، در وقت حفر خندق که عمّار بیش از دیگران کار میکرد، و در مواقع دیگر، مکرّر فرموده است، و در بعضی طرق به اینگونه روایت شده:
«تَقْتُلُک الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ، وَتَدْعُوک اِلَی النَّارِ».[۳]
و بعضی الفاظ دیگر آن، این است که:
«تَقْتُلُک الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ، وَقَاتِلُک فِی النَّارِ».
و در بعضی طرق دیگر چنین است که:
«تَقْتُلُ عَمَّارَاً الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ».[۴]
این خبر میان تمام مسلمانان حتّی منافقین مشهور و معروف بود. وقتی عمّار در جنگ صفین در رکاب حضرت شاه ولایت علی علیه السلام به شهادت رسید، عمروعاص ناراحت و بیمناک نزد معاویه آمد و گفت: عمّار کشته شد!
معاویه گفت: عمّار کشته شده، مگر چه شده؟
عمروعاص گفت: شنیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرمود:
«تَقْتُلُ عَمَّارَاً الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ».
معاویه که در بیآزرمی و نداشتن شرم و حیا بینظیر بود با اینکه میدانست عمروعاص جواب او را نمیپذیرد، برای اینکه لشکرش را در گمراهی نگاه دارد گفت: عمّار را کسی کشت که او را از خانه اش بیرون آورد. وقتی این پاسخ به عرض علی علیه السلام رسید فرمود: «پس به گفته معاویه، حمزه را رسول خدا کشته است، زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به جهاد برد».[۵]
وقتی عمّار کشته شد، خزیمه بن ثابت (ذوالشّهادتین) شمشیر از غلاف کشید، و در رکاب علی علیه السلام جهاد کرد تا کشته شد در حالی که تا آن وقت با اینکه در لشکرگاه علی علیه السلام بود دست به استعمال اسلحه نزده بود، و از جنگ خودداری میکرد، وقتی عمّار کشته شد با کمال اطمینان خاطر و بصیرت تمام در رکاب علی علیه السلام شهادت را استقبال کرد، زیرا میگفت: شنیدم از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:
«عَمَّارٌ تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ».[۶]
«ذوالکلاع» که یکی از فرماندهان، و امرای سپاه معاویه بود، و بر چهار هزار نفر سوار امیر بود یک روز به معاویه گفت: چگونه با علی علیه السلام و عمّار جنگ میکنید؟
گفت: عمّار به ما باز میگردد و با ما کشته میشود. اتّفاقاً ذوالکلاع پیش از عمّار کشته شد وقتی عمار شهید شد معاویه گفت: اگر ذوالکلاع زنده بود اکنون نیمی از سپاه ما را به سوی علی میبرد.[۷]
ما وقتی به کتب تاریخ و حدیث مراجعه میکنیم، همچنان که در اصل وجود عمّار و پدر و مادر او شک نمینماییم در این خبری هم که راجع به قتل عمّار است شک نمینماییم، و همانطور که یقین داریم عمّار در جنگ صفّین به دست سپاهیان معاویه کشته شد یقین هم داریم که پیغمبر از شهادت او خبر داده و معاویه و عمروعاص به آن اعتراف و اقرار داشته اند.[۸]
نظیر این خبر، اخبار غیبی دیگر نیز از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مشهور و مسلّم است، مثل خبر آن حضرت به اینکه اوّل کسی که از اهلش به او ملحق میشود فاطمه علیها السلام است، و مثل خبر از قیام عایشه، و نیاح سگان حوئب بر او، و خبر از جهاد علی علیه السلام با ناکثین و قاسطین و مارقین، و خبر از شهادت علی علیه السلام و خبر از ارتداد جمعی از صحابه، و خبر از فتوحات مسلمین، و اخبار دیگر که ما در اینجا به همین مقدار اکتفا میکنیم و اضافه مینماییم که این، برهان و دلیل استوار و پایداری است که یک نفر بشر که نزد کسی درس نخوانده خبرهایی از غیب بدهد که بعد از سی، چهل و شصت سال بلکه هزار سال و کمتر و بیشتر آنچه خبر داده واقع شود.
اگر کسی اهل ایمان و باور باشد، همین یک موضوع که در تاریخ حیات پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم تجلّی دارد برای او کافی است، و همین اخبار غیبی برهان نبوّت آن حضرت و سایر انبیا و تضمینکننده صحّت اساس نبوّات است.
یکی از خبرهای غیبی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبرهایی است که از شهادت سیدالشهدا علیه السلام داده اند که علاوه بر آن همه احادیثی که از طرق متعدّد شیعه روایت شده در تواریخ و کتب حدیث و تراجم اهل سنّت نیز روایات بسیاری نقل شده که هم قرائنی یقینی بودن و صحّت آن اخبار را تأیید و ثابت میسازد، و هم به حسب معنا و مضمون در حدّ تواتر بلکه مافوق تواترند.
قسمتی از این احادیث را پیش از این در موارد دیگر یادآور شده ایم در اینجا نیز چند حدیث دیگر از مصادر بسیار معتبر اهلسنّت نقل مینماییم:
۱. ابنسعد[۹] و طبرانی[۱۰] از عایشه روایت کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«أَخْبَرَنِی جِبْرَئِیلَ أَنَّ ابْنِی الْحُسَینَ یقْتَلُ بَعْدِی بِأَرْضِ الطَّفِّ، وَجَاءَنِی بِهَذِهِ التُرْبَهِ فَأَخْبَرِنی أَنَّ فِیهَا مَضْجَعَهُ»؛
«جبرئیل به من خبر داد که پسرم حسین بعد از من، در زمین طف، کشته میشود و این خاک را برایم آورد و خبر داد که خوابگاه او در آن خاک است».
و این حدیث را مفصّلتر از این ملّا، هم روایت کرده، و خلیلی در ارشاد هم آن را از عایشه، و امّ سلمه به این لفظ روایت کرده است:
«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِی الْحُسَینَ یقْتَلُ وَ هَذِهِ تُرْبَهُ تِلْک الْأَرْضِ».[۱۱]
و در طریق دیگر از عایشه روایت است که:
«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَرَانِی التُّرْبَهَ الَّتِی یقْتَلُ عَلَیهَا الْحُسَینُ فَاشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَی مَنْ یسْفِک دَمَهُ».[۱۲]
۲. ابوداوود، و حاکم از امّالفضل دختر حارث روایت کرده اند که، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«أَتَا جِبْرَئِیلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ اُمَّتی سَتَقْتُلُ ابْنِی هَذَا، یعنِی: الْحُسَینَ وَأَتَانِی تُرْبَهً مِنْ تُرْبَهٍ حَمْرَاءَ»؛[۱۳]
«جبرئیل نزد من آمد، و به من خبر داد که امّت من پسرم (حسین) را میکشند، و خاکی از خاک سرخ برایم آورد».
۳. طبرانی و ابویعلی از زینب بنت جحش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده اند که، فرمود:
«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَتَانِی وَأَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِی هَذَا تَقْتُلُهُ اُمَّتی فَقُلْتُ: فَأَرِنِی تُرْبَتَهُ فَأَتَانِی بِتُرْبَهٍ حَمْرَاءَ»؛[۱۴]
«جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد که این پسرم یعنی حسین را امّت من میکشند. گفتم تربت او را به من نشان ده، پس تربت سرخی برایم آورد».
۴. احمد بن حنبل روایت کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لَقَدْ دَخَلَ عَلَی الْبَیتَ مَلَک لَمْ یدْخُلْ عَلَی قَبْلَهَا فَقَالَ لِی: إِنَّ ابْنَک هَذَا حُسَیناً مَقْتُولٌ، وَإِنْ شِئْتَ أَرَیتُک مِنْ تُربَهِ الْأَرْضِ الَّتِی یقْتَلُ بِهَا قَالَ: فَأَخْرَجَ تُرْبَهً حَمْرَاءَ»؛[۱۵]
«فرشته ای در همین خانه بر من وارد شد که پیش از این بر من وارد نشده بود، گفت: این پسرت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی تربت آن زمینی را که در آن کشته میشود به تو نشان میدهم، پس خاک سرخی را بیرون آورد».
۵. ابنسعد از امّسلمه روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«جبرئیل به من خبر داد فرزندم حسین را در زمین عراق میکشند. گفتم خاک زمینی را که در آن کشته میشود به من نشان بده. پس آورد و گفت: و این است تربت او».[۱۶]
و ابنعساکر از امّسلمه به این لفظ حدیث دارد:
«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِی هَذَا یقْتَلُ وَأَنَّهُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَی مَنْ یقْتُلُهُ».[۱۷]
۶. ابنسعد از شعبی روایت کرده که گفت:
آنگاه که علی علیه السلام به صفین میرفت گذرشان به کربلا افتاد، و به محاذی نینوا ـ که دهی در کنار فرات است – رسید، ایستاد و از نام آن زمین پرسید گفته شد: کربلا است. پس گریست آنقدر که زمین از اشک چشمش تر شد (و به روایت عبداللّه بن یحیی از پدرش که در التزام رکاب علی علیه السلام بود، فرمود:
«صَبْراً یا أَبَا عَبْدِ اللهِ، صَبْراً یا أَبَا عبْدِ الله، صَبْراً یا أَبَا عَبْدِ اللهِ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ».[۱۸]
پس فرمود وارد شدم بر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درحالیکه آن حضرت گریه میکرد، از سبب گریه پرسیدم فرمود:
«کانَ عِنْدِی جِبْرَئِیلُ آنِفاً وَأَخْبَرَنِی أَنَّ وَلَدِی الْحُسَینَ یقْتَلُ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ بِمَوْضِعٍ یقَالُ لَهُ کرْبَلَاءُ، ثُمَّ قَبَضَ جِبْرَئِیلُ قَبْضَهً مِنْ تُرَابٍ شَمَّنِی إِیاهُ فَلَمْ أَمْلِک عَینَی أَنْ فَاضَتَا»؛[۱۹]
«جبرئیل کمی جلوتر نزد من بود، و به من خبر داد که فرزندم حسین در کنار رود فرات کشته میشود در موضعی که به آن کربلا گفته میشود. سپس جبرئیل یک مشت از خاکی گرفت، و به مشام من رسانید پس نتوانستم خودداری کنم و دیدگانم را از ریختن اشک نگاه دارم».
احمد بن حنبل و ابن ضحّاک هم این حدیث را از علی علیه السلام روایت کرده اند، و عبداللّه بن یحیی نیز چنان که گفته شد از پدرش، از علی علیه السلام روایت نموده است.
۷. خوارزمی روایت کرده که ابوعلی سلامی بیهقی در تاریخ خود نقل کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به حسین علیه السلام فرمود:
«إِنَّ لَک فِی الْجَنَّهِ دَرَجَهً لَا تَنالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَهِ»؛
«به درستی که برای تو در بهشت درجهای است که به آن نمیرسی مگر به شهادت».
ابوعلی سلامی گفت: پس حسین در وقتی که سپاه دشمن برای جنگ با آن حضرت اجتماع کردند میدانست که کشته میشود از این جهت صبر کرد، و جزع و ناشکیبایی ننمود تا به سعادت شهادت رسید، فاضلترین سلامها بر او باد.[۲۰]
۸. سبط ابنجوزی روایت کرده چون حسین علیه السلام به زمین کربلا رسید پرسید: این زمین چه نام دارد؟ گفتند: کربلا، و نینوا هم به آن گفته میشود که نام دهی است در آن.
حسین علیه السلام گریست و فرمود: کرب است و بلاء. امّسلمه به من خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود، و تو با من بودی، پیغمبر فرمود: بگذار پسرم را، پس تو را گرفت و در دامن خود گذارد. جبرئیل گفت: او را دوست میداری؟ فرمود: آری.
گفت: امّت تو او را خواهند کشت، و اگر بخواهی زمینی را که در آن کشته میشود به تو نشان میدهم. پس جبرئیل زمین کربلا را به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نشان داد.
چون به حسین علیه السلام گفته شد اینجا زمین کربلا است آن را بویید، و فرمود: «این است زمینی که جبرئیل به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر داد که من در آن کشته میشوم».[۲۱]
و در روایت دیگر است که یک مشت از آن را برداشت و بویید،[۲۲] و نظیر این حدیث را ابنسعد در طبقات از واقدی نقل کرده است.[۲۳]
ابنبنت منیع نیز دو حدیث در این باب از امّسلمه دارد.[۲۴]
۹. طبری، ابناثیر و دیگران از «فزاره» نقل کرده اند که، گفت: زهیر بن قین بجلی که از طرفداران عثمان بود در همان سالی که حسین علیه السلام بهسوی عراق حرکت نمود، به حج خانه خدا رفته بود که در بازگشت بین راه به حسین علیه السلام برخورد، چون دوست عثمان بود کراهت داشت که با حسین علیه السلام همراه باشد، و در یک منزل فرود آید.
در یکی از روزها ناچار شد در منزلی که حسین علیه السلام فرود آمده بود فرود آید.
فزاره گفت: در بین آنکه مشغول صبحانه بودیم ناگهان فرستاده حسین علیه السلام آمد و گفت:
زهیر! ابوعبدالله مرا فرستاده که نزد آن حضرت بیایی (از این پیغام) هرکس لقمه ای در دستش بود گذارد و مبهوت شدیم، زیرا کراهت داشتیم که زهیر نزد آن حضرت برود.
دیلم دختر عمرو، زن زهیر گفت: سبحان الله! پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرستد تو را میطلبد و تو نمیروی؟
زهیر با کراهت رفت. طولی نکشید که برگشت در حالی که شادمان و رویش تابان بود و خیمه خود را نزد خیمه های حسین علیه السلام زد و گفت:
من تصمیم گرفتم که همراه حسین علیه السلام باشم تا جانم را فدای او کنم، و از او دفاع کنم. زنش با او وداع کرد و گفت: خدا به تو خیر بدهد از تو میخواهم که در قیامت پیش جدّ حسین مرا را یاد کنی.
زهیر با اصحابش گفت: هرکس از شما میخواهد از من پیروی کند، وگرنه این آخرین دیدار من با شماست، و من شما را به حدیثی خبر میدهم: ما، در «بلنجر» که از شهرهای ترکستان است به جهاد رفته بودیم، خداوند فتح را نصیب ما کرد، و غنیمتهایی به ما رسید، فرحناک شدیم سلمان فارسی به ما گفت:
«إِذَا أَدْرَکتُمْ شَبَابَ آلِ مُحَمَّدٍ فَکونُوا أَشَدَّ فَرَحَاً بِقِتَالِکمْ مَعَهُمْ مِمَّا أَصَبْتُمْ مِنَ الْغَنَائِمِ»؛
«وقتی جوانان آل محّمد را دریافتید به جهاد همراه آنها، شادمانتر باشید از این که غنائمی به شما برسد».
من شما را به خدا سپردم؛ سپس ملازم خدمت سیدالشهدا علیه السلام گشت تا در رکاب آن حضرت شهید شد.
و عبارت کامل ابناثیر این است که:
«إِذَا أَدْرَکتُمْ سَیدَ شَبَابِ آلِ مُحَمَّدٍ فَکونُوا أَشَدَّ فَرَحَاً بِقِتَالِکمْ مَعَهُ بِمَا أَصَبْتُمُ الْیوْمَ مِنَ الْغَنَائِمِ».
و طبری بهجای سلمان فارسی، سلمان باهلی ذکر کرده است و ظاهر این است که باهلی صحیح است، زیرا سلمان باهلی در بلنجر به قتل رسید.[۲۵]
۱۰. ابناثیر از غرفه ازدی که از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل صفّه است، روایت نموده که گفت: در شأن علی علیه السلام شکی در من پیدا شد، پس با آن حضرت به سمت شاطئالفرات بیرون رفتم. علی علیه السلام از راه به سوی دیگر رفت و در مکانی ایستاد و ما هم در گرد آن حضرت ایستادیم، پس با اشاره دست فرمود:
«هَذَا مَوْضِعُ رَوَاحِلِهِمْ، وَمَنَاخُ رِکابِهِمْ، وَمُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ بِأَبِی مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ فِی الْأْرضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ إِلَّا اللهُ»؛[۲۶]
«اینجا جایگاه شتران آنها و خوابگاه سوارههای آنها، و جای ریختهشدن خون آنهاست، پدرم فدای آن کس که برای او در زمین و آسمان یاوری غیر از خدا نیست».
(غرفه گفت) وقتی حسین علیه السلام شهید شد، رفتم تا رسیدم به مکانی که آن حضرت و یارانش در آن کشته شده بودند، دیدم همان مکانی است که علی علیه السلام خبر داده بود، خطا نکرده بود چیزی را، گفت: پس آمرزش خواستم از خدا از آن شکی که کرده بودم، و دانستم که علی علیه السلام اقدام نکرد مگر به آنچه عهد شده بود بهسوی او در آن.
۱۱. از سوید بن غفله حدیث شده است که، مردی به حضرت امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد: از وادیالقری عبور کردم، خالد بن عرفطه در آنجا مرده بود و برای او استغفار کردم (گفت آیا برایش استغفار کنم؟).
حضرت فرمود: «او نمرده و نمیمیرد تا اینکه لشکر گمراهی را فرمانده شود، و عَلَمدار آن لشکر حبیب بن حمار خواهد بود».
مردی برخاست و عرض کرد: یا امیرالمومنین! من دوست تو هستم؛ و من حبیب بن حمارم!
فرمود: «تو پرچمدار او خواهی بود، و با آن عَلَم از همین در وارد میشوی» و اشاره کرد بهسوی دری که روبهروی آن حضرت بود.
پس اتّفاق افتاد که ابنزیاد عمر بن سعد را به جنگ حسین علیه السلام فرستاد و در مقدمه لشکر او خالد بن عرفطه را قرار داد و عَلَمدار او حبیب بن حمار بود، و از همان در وارد مسجد کوفه شد.[۲۷]
۱۲. ملّا روایت کرده است که علی علیه السلام عبور کرد به مکان قبر حسین علیه السلام فرمود:
«هَیهُنَا مَنَاخُ رِکابِهِمْ، وَهَیهُنَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ، وَهَیهُنَا مُهْرَاقُ دِمَائِهِمْ. فِتْیهٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ یقْتَلُونَ بِهَذِهِ الْعَرْصَهِ تَبْکی عَلَیهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ»؛[۲۸]
«اینجا خوابگاه شتران سواره آنها، و اینجا جای انداختن بار سفر ایشان و اینجا محل ریختهشدن خون آنهاست. جوانمردانی از آل محمّد در این میدان کشته میشوند که آسمان و زمین بر آنها گریه میکند».
و حافظ عبدالعزیز جنابذی در معالم العتره الطاهره این حدیث را با اندکی اختلاف در بعضی الفاظ، از اصبغ از علی علیه السلام روایت کرده است.[۲۹]
۱۳. ابوحنیفه دینوری میگوید: چون حسین علیه السلام و اصحابش وارد کربلا شدند، و حرّ و سپاهیانش برابر آن حضرت ایستادند، و مانع از سیر و رفتن آنها شدند.
حرّ گفت: در همین مکان فرود آی، زیرا فرات نزدیک است.
حسین علیه السلام فرمود: این مکان چه نام دارد؟
گفتند: کربلا.
فرمود: صاحب کرب و بلا است. پدرم وقتی به صفین میرفت، گذرش به همین مکان افتاد، و من با او بودم، ایستاد و از اسم این زمین پرسید. پس خبر دادند او را به اسم آن، فرمود: اینجا خوابگاه شتران آنها، و اینجا محلّ ریختن خون آنان است، پس سوال شد از آن حضرت از معنای این کلام؛ فرمود:
«ثِقْلٌ لِآلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ ینْزِلُونَ هَیهُنَا».[۳۰]
و دمیری به جای (ثقل) (نفر) روایت کرده است.[۳۱]
۱۴. حسن بن کثیر، و عبد خیر روایت کرده اند که چون علی علیه السلام به کربلا رسید ایستاد، گریه کرد و فرمود:
«بأَبِیهِ اُغَیلِمَهً یقْتَلُونَ هَیهُنَا هَذَا مَنَاخُ رِکابِهِمْ، وَهَذَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ هَذَا مَصْرَعُ الرَّجُلِ»؛[۳۲]
«پدرم فدای جوانانی که در اینجا کشته میشوند. اینجا خوابگاه سوارههای آنها، و اینجا جای گذاشتن بار سفر آنهاست، و این جاست جای به خاک افتادن و قتلگاه آن بزرگمرد (یعنی حسین علیه السلام)».
۱۵. دیلمی از معاذ روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«نُعِی إِلَی الْحُسَینُ، وَاُتِیتُ بِتُرْبَتِهِ، وَأُخْبِرْتُ بِقَاتِلِهِ»؛[۳۳]
«خبرداده شدم به شهادت حسین، و تربت او برایم آورده شد و از کشنده او خبر داده شدم».
۱۶. ابنعساکر از ابنعمرو روایت نموده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«لَا بَارَک اللهُ فِی یزیدَ الطَّعَّانِ اللَّعَّانِ أمَا إِنَّهُ نُعِی اِلَی حَبِیبِی وَسَخِیلِی حُسَینٌ اُتِیتُ بِتُرْبَتِهِ، وَرَأَیتُ قَاتِلَهُ أمَا إِنَّهُ لَا یقْتَلُ بَینَ ظَهْرَانِی قَوْمٍ فَلَا ینْصُرُوهُ إِلَّا عَمَّهُمُ اللهُ بِعِقَابٍ»؛[۳۴]
«خدا خیر ندهد یزید آتشافروز فتنه و جنگ لعین را، آگاه باش خبر شهادت حبیبم و فرزندم حسین را به من دادند، و تربتش را برایم آوردند، قاتل او را دیدم، آگاه باش که حسین کشته نشود در میان مردمی که او را یاری نکنند مگر آنکه خداوند همه آنها را عقاب فرماید».
۱۷. ابنعساکر از علی علیه السلام روایت نموده که به عمر بن سعد فرمود:
«کیفَ أَنْتَ إِذَا أَقَمْتَ مَقَاماً تُخَیرُ فِیهِ بَینَ الْجَنَّهِ وَالنَّارِ فَتَخْتَارُ النّارَ»؛[۳۵]
«چگونه باشی وقتی که در جایگاهی بایستی که تو را میان بهشت و آتش مخیر کنند و تو آتش را برگزینی؟».
۱۸. بیهقی روایت کرده که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خبر داد به شهادت حسین علیه السلام در طفّ که مکانی است نزدیک کوفه و به کربلا شناخته میشود.[۳۶]
۱۹. ابن ابی الحدید در ضمن خبری روایت کرده که حضرت امیرالمومنین علیه السلام به تمیم بن اسامه بن زهیر تمیمی درحالیکه پسرش حصین طفل شیرخواره بود خبر داد که او از قاتلین حسین و از تحریصکنندگان بر قتل او خواهد بود، و همانگونه که حضرت علی علیه السلام خبر داد، حصین بن تمیم بزیست تا عبیدالله او را به ریاست شهربانی منصوب ساخت، و هم او را روز تاسوعا به کربلا فرستاد تا عمر بن سعد را به جنگ حسین علیه السلام مأمور سازد، و او را از تأخیری که در کار جنگ نمود بیم دهد.[۳۷]
۲۰. همچنین ابنابیالحدید درضمن اخبار امیرمومنان علی علیه السلام به مغیبات، روایت کرده که به براء بن عازب فرمود:
«أَ یقْتَلُ الْحُسَینُ وَأَنْتَ حَی فَلَا تَنْصُرُهُ»؛
«آیا حسین کشته شود درحالیکه تو زنده باشی و او را یاری نکنی».
براء گفت:
«لَا کانَ ذَلِک یا أَمیرَ الْمُومِنِینَ»؛
«این کار نخواهد شد ای امیرالمومنین».
وقتی امامحسین علیه السلام شهید شد براء این خبر غیبی امیرالمومنین علیه السلام را یاد میکرد و حسرت میخورد که چرا در کربلا حاضر نشد، و در راه حسین سعادت شهادت نیافت.[۳۸]
۲۱. خوارزمی نقل کرده که وقتی امیرالمومنین علیه السلام به صفین میرفت به ابنعبّاس فرمود: آیا میدانی این بقعه چیست؟
گفت: نه.
فرمود: اگر آن را میشناختی مانند من میگریستی. سپس بهشدّت گریست و فرمود: مرا با ابیسفیان چه افتاد. پس به حسین علیه السلام توجّه کرد، و فرمود: پسرم! صبر کن که پدرت از اینها دید آنچه را تو پس از او خواهی دید.[۳۹]
۲۲. یعقوبی میگوید: اوّل کسی که بانگ ناله اش در مصیبت حسین علیه السلام در مدینه بلند شد، امّسلمه همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود؛ زیرا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شیشه ای که در آن تربتی بود به او داده و به او فرموده بود: جبرئیل به من اعلام کرده که امّت من حسین را میکشند، و این تربت را به من داده، و به امّسلمه فرمود: وقتی این خاک خون تازه گردید، بدان حسین کشته شده است. آن خاک نزد امّ سلمه بود (تا وقتی حسین به عراق حرکت کرد) امّ سلمه همواره در آن نظر میکرد وقتی دید آن خاک، خون شده، فریاد زد:
«وَاحُسَیناه وَا إِبْنَ رَسُولِ اللهِ».[۴۰]
زنها از هر سو بانگشان به ناله بلند شد تا آنکه مدینه پر از شیون و ضجّه شد به طوری که مانند آن هرگز شنیده نشده بود.[۴۱]
این حدیث را ابن حجر از ملا و ابن احمد در زیاده مسند با مختصر تفاوت نقل کرده و روایت کرده که آن خاک، تربت زمین قتلگاه آن حضرت بود.[۴۲]
از اینگونه اخبار از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام بسیار است و معلوم میشود که شهادت بر حسین علیه السلام نوشته شده و یکی از فضایل بزرگ و افتخارات آن حضرت و آل محمّد شهادت او بوده است.
[۱]. بعد از نوشتن این فصل، مقاله ای از دانشمند فیزیکدان «رابرت موریس پیچ» تحت عنوان «یک آزمون نتیجهبخش» در کتاب اثبات خدا (ص۲۵)؛ به نظر رسید که وجود خدا را بر اساس پیشگوییهای پیامبران اثبات نموده است. اگر این مرد دانشمند که دارای سی و هفت اختراع ثبت شده و موفّق به دریافت جایزه های با ارزش علمی گردیده، از تاریخ اسلام و پیشگوییهای پیغمبر و ائمه آگاهی داشت، ایمانش به خدا استوارتر میشد.
[۲]. ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۱۴۰؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۴، ص۴۷۴.
.[۳] «تو را گروه ستمکار و منحرف از حقّ میکشند؛ تو آنها را به سوی بهشت دعوت میکنی و آنها تو را بهسوی جهنّم میخوانند».
[۴]. حلبی، السیره الحلبیه، ج۲، ص۱۰۱؛ ابناثیر جزری، اسد الغابه، ج۲، ص۱۱۴؛ ج۴، ص۴۷؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۲۴۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۴۴۸؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۸؛ ابنابیالحدید (شرح نهجالبلاغه، ج۸، ص۱۷به بعد) از کتاب تاریخ صفین نصر بن مزاحم حکایتی نقل کرده که از آوردن آن در اینجا ـ چون موجب تطویل است ـ معذوریم ولی خواننده عزیز را به مطالعه آن توصیه مینماییم تا بدانند چگونه این حدیث، ثابت و معروف بوده و معاویه و اطرافیانش بااینکه بر خودشان ظاهر بود بر باطلند، با امام حقّ نبرد کردند.
[۵]. حلبی، السیره الحلبیه، ج۲، ص۱۰۱.
[۶]. حلبی، السیره الحلبیه، ج۲، ص۱۰۱؛ ابناثیر جزری، اسد الغابه، ج۲، ص۱۱۴؛ ج۴، ص۴۷؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۲۴۰ و این شعر را هم از خزیمه نقل کرده:
إِذَا نَحْنُ بَایعْنَا عَلِیاً فَحَسْبُنَا
وَفِیهِ الَّذِی فِیهِمْ مِنَ الْخَیرِ کلِّهِ
أَبُوحَسَنٍ مِمَّا نَخَافُ مِنَ الْفِتَنِ
وَمَا فِیهِمْ بَعْضُ الَّذِی فِیهِ مِنْ حَسَنِ
ابنعبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۴۴۸.
[۷]. حلبی، السیره الحلبیه، ج۲، ص۱۰۰.
[۸]. ابنعبدالبر قرطبی، در الاستیعاب (ج۳، ص۱۱۴۰) میگوید: از پیغمبر بهطور متواتر نقل شده: «تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ» و این از صحیحترین احادیث و از خبرهای غیبی و نشانههای پیامبری آن حضرت است.
.[۹] ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۲۵ ـ ۴۲۷؛ ر.ک: متّقی هندی، کنز العمّال، ج۱۲، ص۱۲۳.
[۱۰]. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۷.
[۱۱]. متّقی هندی، کنزالعمّال، ج۱۲، ص۱۲۶. «جبرئیل به من خبر داد که فرزندم حسین کشته میشود و این خاک همان سرزمین است».
[۱۲]. ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۱۹۵؛ متّقی هندی، کنز العمّال، ج۱۲، ص۱۲۷. «جبرئیل خاکی را که حسین علیه السلام بر آن کشته میشود به من نشان داد، پس غضب خدا بر کسی که خون او را خواهد ریخت زیاد شد».
[۱۳]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۷۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج۱، ص۱۵۶، فصل۷؛ ابنحجر هیتمی، الصّواعق المحرقه، ص۱۹۲.
[۱۴]. متّقی هندی، کنز العمّال، ج۱۲، ص۱۲۷.
[۱۵]. ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص۱۹۲.
[۱۶]. ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۲۳ ـ ۴۲۴.
[۱۷]. ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۹۳؛ ر.ک: متّقی هندی، کنز العمال، ج۱۲، ص۱۲۷.
[۱۸]. طبری، ذخائر العقبی، ص۱۴۸.
[۱۹]. ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۲۹؛ سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۲۲۵؛ ابنحجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص۱۹۳.
[۲۰]. خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج۱، ص۱۷۰، فصل۸.
[۲۱]. سبط ابنجوزی تذکره الخواص، ص۲۲۵.
[۲۲]. طبری، ذخائر العقبی، ص۱۴۸.
[۲۳]. ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱۰، ص۴۲۹.
[۲۴]. طبری، ذخائر العقبی، ص۱۴۷ ـ ۱۴۸.
[۲۵]. طبری، تاریخ، ج۴، ص۲۹۸ ـ ۲۹۹؛ ابناثیر جزری، الکامل فی التّاریخ، ج۴، ص۴۲؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص۱۴۱.
[۲۶]. ابناثیر جزری، اسد الغابه، ج۴، ص۱۶۹.
[۲۷]. ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۲، ص۲۰۹ ـ ۲۱۰. اگرچه صاحب الاصابه این خبر را از مناقب شیخ مفید نقل کرده، اما چون ذیلی بر آن ننگاشته معلوم میشود آن را معتبر شناخته است. در الارشاد حبیب بن حماز به حاء مهمله (بدون نقطه) و زای معجمه (نقطهدار) ذکر شده است. ر.ک: مفید، الارشاد، ج۱، ص۳۲۹.
[۲۸]. ابنحجر هیتمی، الصّواعق المحرقه، ص۱۹۳.
[۲۹]. شبلنجی، نورالابصار، ص۲۹۷.
[۳۰]. دینوری، الأخبار الطّوال، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳. «مردان گرانسنگی از آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم اینجا فرود میآیند».
[۳۱]. دمیری، حیاهالحیوان، ج۱، ص۱۹۱.
[۳۲]. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۲۲۵.
[۳۳]. متّقی هندی، کنز العمّال، ج۱۲، ص۱۲۹.
[۳۴]. متّقی هندی، کنز العمّال، ج۱۲، ص۱۲۸.
[۳۵]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹؛ ر.ک: متّقی هندی، کنز العمّال، ج۱۳، ص۶۷۴.
[۳۶]. ر.ک: زینی دحلان، السّیره النّبویه، ج۳، ص۱۹۱.
[۳۷]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۴ – ۱۵.
[۳۸].ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۵.
[۳۹]. خوارزمی، مقتل الحسین علیه السلام، ج۱، ص۱۶۲، فصل۸.
[۴۰]. «ای وای حسینجان، ای وای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم».
[۴۱]. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۴۵ ـ ۲۴۶.
[۴۲]. ابنحجر هیتمی، الصّواعقالمحرقه، ص۱۹۳.