به گزارش خبرگزاری«حوزه»، حضرت آیت الله مظاهری در سلسه مباحث معرفۀ النفس، فرع دوم از مبحث «رابطه انسان با درون خود» را مورد بررسی قرار داده اند و در آن به مباحثی چون «انسان و روابط با جسم خود» پرداخته اند.
اين بحث فصل ها و فروعی دارد. فرع اول در جلسۀ قبل مورد بررسی قرار گرفت که رابطه انسان با درون خود است. در این موضوع، بُعد معنوي که: «فطرت»، «عقل» و «وجدانی اخلاقي» با عنوان سه پيامبر در درون انسان نامگذاری شده بود، بحث شد. اين پيامبران خيلی می توانند کار کنند. اگر متابعت از اين پيامبرها بشود، انسان حتماً رستگار می شود، و اگر حرف اين پيامبرها شنيده نشود، انسان حتماً شقی و بدبخت و جهنمی است؛ و همه بايد مواظب بوده و از اين سه پيامبر در درون خود متابعت کنند. یعنی از نظر «فطرت خدادادی» طبق آن غريزه و فطرت عمل کنيم. «عاقل» باشيم و طبق عقلمان عمل کنيم. عاطفه داشته باشيم و از «وجدان اخلاقی» پيروی کنيم.
این جلسه به مبحث «انسان و روابط با جسم خود» يعنی با آن بُعد مادی اختصاص دارد. آن بُعد مادی که مرکب از: مغز، چشم، گوش، قلب، جهاز هاضمه، دست و پا که نعمت های بزرگ خداست. ما با اين اعضا و جوارح رابطه داريم و بايد مواظب اين اعضا باشيم.
* ظرافت به کار رفته در اعضاء و جوارح انسان
باید بدانيم که اين اعضا و جوارح از طرف خدا يک صُنع عجيبی است. به قول بزرگان، اگر اينها به صورت کارخانه ای دربيايد، فرسخ ها کارخانه می شود. ابزاری که مغز از آن درست شده و آن سلول هايی که از آنها چشم و گوش درست شده و آن اعضايی که از آنها قلب و جهاز هاضمه درست شده است، به اندازه ای ظرافت دارد و به اندازه ای دقت روی آنها شده که اگر ذره ای کم شود يا ذره ای زياد شود، کليۀ اين ابزار نابود می شود. آن نظام اتمی که در جهان هست، در اين بدن نيز وجود دارد. يک معنای «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»[1] همين جا می آيد. انسان مغز خود را بشناسد. البته حقيقت را نمی تواند بشناسد. به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام «رحمة الله علیه» «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» تعليق بر محال است؛ اما به اندازه ای که علم شناخته است، انسان قلب را بشناسد، به اندازه ای که متخصصين در قلب شناختند و همچنين تا آخر. به اندازه ای دقيق که ذرّه ای کم و زياد شود، انسان نابود می شود.
* اگر یک سلول در بدن کم یا زياد شود، انسان نابود می شود!
به قول بزرگی راجع به عالم وجود می گويد که بايد دربارۀ همين جسم انسان هم گفته شود: اگر ذره ای در اين عالم کم و زياد شود و او به پشه مثال می زند، اگر پشه ای در اين عالم يک بال زيادتر بزند يا يک بال از ماشين خلقت کم کند، عالم اينچنانی نابود می شود. آن معنا را بفهميم يا نفهميم که به آن نظام اتم در جهان می گويند، اين نظام اتمّ در اين بدن ما و در اين بُعد مادی ما عجيب است. يک سلول از چشم کم يا زياد شود، درد عجيبی می گيرد و اگر مداوا نشود به جاهای باريکی می رسد. يا يک سلول در کبد انسان کم يا زياد شود، يا يکی از سلول های مغز ضربه ببيند، انسان ناسالم می شود. اگر اينها در خارج بيايند و بخواهند ابزار را کارخانه سازی کنند، از اينجا تا تهران بايد کارخانه بسازند، تا يک بُعد مادی را بتوانند در خارج بياورند.
* خلقت أحسن و هدایت تکوینی
فرعون به حضرت موسی «سلام الله علیه» گفت اين خدای تو کيست؟ فرمود: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى». [2]
در آيۀ ديگر می فرمايد: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ»[3]
پروردگار عالم به طور احسن، اين بُعد مادی ما را خلق کرده است و اگر ذره ای زياد يا کم شود ما نابود می شويم. به قول حضرت موسی «سلام الله علیه» که به فرعون گفت يک هدايت تکوينی هم روی آن هست. يعنی چشم می داند که چه طور عمل کند که اگر اين هدايت نباشد، ما چشم نداريم. گوش می فهمد و می داند بايد چطور عمل کند؛ قلب می داند چه قدر بايد تنفّس کند و نبض انسان چقدر بايد باشد. يک ذرّه کم يا يک ذرّه زياد نباشد.
* نظم در جسم انسان بالاترین نظم هاست
بالاترين نظم ها در همين بُعد جسمانی ماست. پروردگار عالم اين بُعد جسمانی را خلق کرده برای اينکه ما به واسطۀ اين بُعد جسمانی بتوانيم پرواز کنيم به جايی که به جز خدا نداند.
ملائکه استکمال ندارند زيرا اين بُعد مادی را ندارند. حيوان ها استکمال ندارند زيرا بُعد معنوی که عقل و فطرت و وجدان اخلاقی بود را ندارند. اين انسان است که می تواند از صفر شروع کند اما به انتها نمی تواند برسد.
رسد آدمی به جايی که به جز خدا نداند
* حرکت به سوی کمال انتها ندارد
اين سير ملکوتی هست تا خدا، خدايی می کند. از صفر يعنی يقظه شروع می شود و بعد از يقظه به توبه و بعد به تقوا و تخليه و تحليه و بعد تجليه و به فنا و اين تازه اول کار است و همۀ اينها مقدمه است، تا اينکه سير من الحق الی الحق شروع شود و اين سير من الحق الی الحق انتها ندارد.
* انسان بهشتی در بهشت هم توقف ندارد
لذا من بارها گفته ام يک جمله در خيابان ها هست که «توقف ممنوع». اين راجع به ماشين است که در اينجا نبايد پارک کرد. اگر اين را در انسان بياوريم، خدا گفته است توقف ممنوع است. تو اگر در راه بيفتي، توقّف نداري. اينکه بهشت روی و آنجا متوقّف شوی و آن خوراک ها و نعمت ها باشد، اين طور نيست، بلکه می رسی به آنجا که بهشت برای تو کوچک می شود. بالاخره هر قدمی که بردارد به مقام قُرب الهی نزديک می شود و بالاخره تا خدا خدايی می کند به اين مقام قُرب الهی نزديک می شود. آن مقام قُرب الهی انتها ندارد و حرکت و استکمال اين نيز انتها ندارد.
ترقّی انسان به همين است. يعنی اين بُعد مادی را مرکب کند و به قول پيغمبر اکرم«صلّی الله علیه وآله وسلّم» که در معراج سوار بُراق شدند، اين انسان هم سوار بُراق شود و اين بُعد مادی بُراق او شود و حرکت کند. منازل هفتگانه را طی کند و برسد به سِير «من الحق الی الحق»، آنگاه سِير هم برايش آسان است و استکمال برايش آسان است امّا نمی تواند به انتها برسد، لذا اين بُعد مادی برای انسان، بُراق برای حرکت و استکمال است. همين طور که پيغمبر (ص) با بُراق رفتند به جايی که جبرئيل متوقف شد:
گفت جبريلا بيا اندر پی ام گفت رو رو من حريف تو نيم
انسان به اينجا می رسد و در روايت داريم: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ»[4]
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ»[5]
قرآن می فرمايد در استکمالش ملائکه مقرب خدا به او کمک می کنند تا به جاهای بالايی برسد؛ لذا همين طور که آن بُعد معنوی از نعمت های بزرگ خداست، اين بُعد مادی هم از نعمت های بزرگ خداست.
* شکر نعمت های جسمی
سعدی چه خوش می گويد: هر نفسی که فرو می رود مُمّد حيات است و چون برگردد مُفرّح ذات است، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و در هر نعمتی شکری لازم است. از دست و زبان که برآيد که بگويد الحمدلله نفس می کشم. اينکه تسبيح را دست بگيرد و صد مرتبه بگويد: الحمدلله که نفس می کشم؛ الحمدلله که چشم دارم. اينکه اگر کور بود، اگر مرده بود بهتر از اين بود که کور باشد يا اگر گنگ بود، بميرد بهتر از اينست که گنگ باشد يا کر باشد، قلب او ناسالم باشد و بالاخره يکی از اعضا يا نتواند کار کند يا کُند کار کند، انسان را فلج می کند. همۀ اين اعضا و از جمله اين جهاز تنفس به قول سعدی که هر نفسی، دو نعمت است. اگر اين پنج دقيقه نفس نکشد، می ميرد.
ما بايد مواظب اينگونه حرف ها باشيم. همين طور که بايد از آن بُعد ملکوتی يعنی عقل و وجدان اخلاقی و فطرت متابعت کنيم تا رستگار باشيم، بايد از اين بُعد مادی نيز مواظبت کامل کنيم. به قول روايت، عقل سالم در بدن سالم است. اگر بدن ناسالم باشد، انسان نمی تواند خوب فکر کند. اگر انسان مريض باشد، وجدان اخلاقی نمی تواند خوب فرمان دهد. اگر انسان مريض باشد، آن فطرت نمی تواند کار کند. عقل سالم در بدن سالم، وجدان اخلاقی سالم در بدن سالم است و لذا اين بدن سالم مثل همان درون انسان فوق العاده مهم است و چند چيز بايد در آن مراعات شود:
* يکی شکر اين نعمت. همينطور که ما بايد از خدا شاکر باشيم که خدا به ما عقل داده است و اگر العياذبالله ديوانه بوديد، چه می کرديد؟ اگر کسی ديوانه باشد و در مجلس بيايد، اگر کاری هم نکند، مجلس را به هم می زند.
* اگر وجدان اخلاقی نداشتید و قسی القلب بودید يا يک داعشی بوديد، چه می کرديد؟!
* اگر فطرت را کور و نابود کرده بودید و به جای اينکه خدا را بپرستید، بت می پرستيدید، چه می کردید؟! همۀ اينها شکر می خواهد. همچنين اجزای بدن و اين بُعد مادي، هرکدام از آن شکر می خواهد.
* بالاترين شکرِ اعضای بدن چیست؟
بالاترين شکر اعضای بدن اينست که ما در آنچه خدا راضی است، صرف کنيم. اين بالاترين شکر است که به آن شکر عملی می گويند. خدا به ما چشم داده است که ببينيم و زندگی کنيم. اگر چشم را در بی حيايی صرف کند و در فحشا صرف کند، ناشکری است. خدا به ما گوش داده برای اينکه ما زندگی کنيم و اگر گوش را در شنيدن موسيقی های شهوت انگيز و کنسرت های شهوت انگيز صرف کنيد، اين کفران نعمت است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ»[6]
معنايش همين است که آنچه خدا داده است صرف در آنچه خدا می خواهد، نکند. معنای شکر: «صرف العبد جميع ما أنعم الله فی محلّه» است.
اين اوّل چيزی است که دربارۀ اين بُعد مادی بايد داشته باشيم و اين مشترک است بين بُعد مادی و بُعد معنوي، يعنی شکر نعمت ها.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ»[7]
انسان بايد به هراندازه که بشود، شکر نعمت های خدا را بکند. لاأقل به اين اندازه که اگر نمی گويد خدايا! الحمدلله که گوش دارم و چشم دارم و الحمدلله که سلامتی دارم؛ اما اين سلامتی را در آنچه خدا می خواهد، صرف کند. اگر سلامتی را در گناه صرف کرد، يا سلامتی را در فحشا و منکر صرف کرد، کفران نعمت است و قرآن می فرمايد: «إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ»[8]؛ عذاب من شديد است برای کسی که کفران نعمت کند.
پاورقی:
[1]. عوالی اللئالی، ج 4، ص 102.
[2]. طه، 50:«پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است.»
[3]. السجده، 7: «همان كسى كه هر چيزى را كه آفريده است نيكو آفريده.»
[4]. الخصال، ج 1، ص 27.
[5]. مشکاة الانوار، ص 78.
[6]. ابراهیم، 7: «اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد، [نعمت] شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»
[7]. النحل، 18: «و اگر نعمت[هاى] خدا را شماره كنيد، آن را نمىتوانيد بشماريد. قطعاً خدا آمرزنده مهربان است.»
[8]. ابراهیم، 7: «قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»