به گزارش خبرگزاری «حوزه» آیت الله محسن اراکی در جلسه درس خارج فقه سیاسی خود با موضوع «مشروعیت فرمانروایان الهی در عصر غیبت» به بررسی "برهان هفتم و هشتم از ادلّه عقلی ولایت فقیه" پرداخت.
متن کامل جلسه بیست و نهم درس این استاد حوزه به شرح ذیل است.
جمع بندی مباحث گذشته
در جلسات قبل به شش دلیل از دلائل عقلی نصب فقیه عادل برای ولایت و فرمانروائی در عصر غیبت پرداختیم.
در این جلسه به برهان هفتم و هشتم از براهین دالّه بر وجوب نصب فقیه عادل برای عصر غیبت خواهیم پرداخت.
برهان هفتم بر وجوب نصب ولی فقیه برای عصر غیبت
این برهان سه مقدمه دارد:
*مقدمه اول همان مقدمه اول برهان ششم است؛
در رابطه با حاکمیت خدای متعال در عصر غیبت سه راه بیشتر وجود ندارد یکی اینکه مردم به حال خود واگذار شده باشند و هیچ حاکمیتی وجود نداشته باشد و دوم اینکه حاکمی باشد ولی حاکم ظالم باشد و راه سوم حکومت حاکم عدل منصوب از سوی امام معصوم می باشد که با بطلان فرض اول و دوم فرض سوم منحصرا باید اتفاق بیافتد.
*مقدمه دوم: هیچ شکی نیست که راه اول و دوم با مبانی شیعه نمی سازد و بر اساس فلسفه سیاسی اسلام شیعی محال است.
*مقدمه سوم: اگر فرض سوم اتفاق نیافتد فرض محال اول و دوم محقق می شود.
توضیح برهان هفتم؛ نفوذ حکم محتاج انتصاب الهی است
ما در بحث جهان بینی دینی و فلسفه سیاسی بیان می کنیم که منصب حاکمیت مخصوص خدا است و از طرفی گفتیم که باید حکم فرمانروا نافذ باشد و بردیگران اطاعت او واجب باشد و این جایگاه مخصوص خدای متعال است و اینجا باید گفت که تنها خدا حق فرمانروائی دارد و این هم حکم عقل است و هم حکم قطعی خدا در اسلام که در آیات و روایات فراوانی بدان اشاره شده است و در آیات فراوانی این معنا وجود دارد به عنوان مثال به چند نمونه اشاره می کنیم:
آیه اول
«لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ»
فرمانروايى [مطلق] آسمانها و زمين از آن اوست و [جمله] كارها به سوى خدا بازگردانيده مى شود.
(سوره حدید آیه 5)
آیه دوم
«أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ ۗ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ»
آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) است!
(سوره اعراف آیه 54)
آیه سوم
«قُلِ اللّهُمَّ ملِكَ المُلكِ تُؤتي المُلكَ مَن تَشاءُ وتَنزِعُ المُلكَ مِمَّن تَشاءُ وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاءُ بِيَدِكَ الخَيرُ اِنَّكَ عَلي كُلِّ شىءٍ قَدیر»
(آل عمران آِیه 26)
گزیده تفسیر این آیه
تعبیر ﴿ملِكَ المُلك﴾ از همه تعبیرهايي كه مالكیت خدا را مىرساند جامعتر و رساتر است، زیرا، «مُلك» واژه فراگیری است كه همه ملكهای ظاهري و باطني را دربرمىگیرد و لذا فقط مراد مالکیت باطنی خدا نیست.
این تعبیر، خدا را مالك مُلْك يعني مسلط بر سلطه مىشناساند، بر این اساس دادن و گرفتن ملك تنها به دست خدا و طبق مشیّت حكیمانه اوست و اعطا و نزع او همواره خیر است؛ خواه برای پاداش باشد یا كیفر؛ اما آنچه انسانها مىگیرند همیشه خیر نیست.
و البته أدلّه عقلیه فراوانی وجود دارد که تنها کسی که حق فرمانروائی بر بشر دارد، خداست وهیچ کسی جز خدا حق فرمانروائی ندارد و آن اینکه هر کسی بدون اذن الهی جایگاه فرمان روائی را اشغال کند بد ترین ظلم هاست.
مخلص برهان هفتم
در استدلال ششم و هفتم فرض اول و دوم اولی با مبنای عموم مسلمین و دومی با مبنای شیعیان جور در نمی آید، پس لازم است که کسی برای عصر غیبت منصوب شود البته کاری که معصوم می تواند بکند با کاری که جانشین او می کند خیلی تفاوت دارد ولی بالاخره عصر غیبت نیز محال است بدون فرمانروا و سرپرست الهی و انتصاب رها شود.
برهان هشتم
مبتنی بر قاعده لطف است .و از دو مقدمه تشکیل می شود
*مقدمه اول: حکومت در عصر غیبت برای مسلمین و نصب جانشین برای معصوم مقرّب مردم به اطاعت خدا و مبعّد آن ها از معصیت است اینکه مسلمانان قدرت داشته باشند این فرمانروا می تواند آنها را از معصیت دور کند.
این قاعده لطف عینا برای نصب امام معصوم علیهم السلام و نصب انبیا علیهم السلام به کار رفته است و بدون شک تعیین حاکم الهی اشدّ مقربیت را دارد.
*مقدمه دوم: طرد هر کاری که سبب کمتر گناه کردن مردم باشد، عقلا قبیح است که خدا بتواند کاری کند که مردم با اختیار خود کمتر سراغ معصیت بروند و مردم بخواهند ولی خدا آن شرایط را آماده نکند.
و مردم با این کار به هدایت نزدیک تر و از گناه دورتر می شوند ولی خدا این کار را انجام ندهد این عدم انجام این کار یا ناشی از ضعف است و یا ناشی از بخل است که هردو در مورد ذات الهی محال است.
*حق اعتراض مردم در صورت عدم نصب ولیّ
آیات فراوانی نیز مؤید این معنا و کبرای استدلال است که خداوند متعال به حق اعتراض عقلی بشر در صورت عدم ارسال رسل اشاره می کند و می فرماید؛
«وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى»
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻧﺰﻭﻝ ﻗﺮﺁﻥ ﻫﻠﺎﻙ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﻗﻄﻌﺎ ﻣﻰ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﭼﺮﺍ ﺭﺳﻮﻟﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺎ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎﺩﻯ ﺗﺎ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺭﺳﻮﺍ ﺷﻮﻳﻢ ، ﺁﻳﺎﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﻢ .
(سوره طه 134)
دلالت آیه بر وجوب نصب فرمانروا در هر زمان
بحث پیروی از آیات شان تبلیغ نیست و بلکه بحث اتباع است که شأن فرمانروائی است و این را قبلا بحث کرده ایم که تا امر مولوی نباشد و فرمانروا نباشد، إتّباع معنی نخواهد داشت.
استحقاق عقاب فرع مخالفت است و اگر خدا بتواند آنها را از مخالفت دور کند و نکند خلاف حکمت الهی است و این آیه بیانگر یک قاعده عقلی است که در بالا بیان کردیم.
نبی در آیه خصوصیت ندارد
اینجا و در این آیه نبی خصوصیت ندارد، همین استدلال را ما در مورد وجوب نصب امام معصوم از ائمه اطهار داریم مثلا امام رضا علیه السلام به استدلالی شبیه همین آیه استدلال کرده اند برای وجوب نصب امام معصوم و به نظر می رسد عین همین استدلال در مورد نصب ولی برای عصر غیبت امام نیز مطرح است.
کتاب «إکمال الدین» را مرحوم صدوق برای همین تدوین کرده است که هیچ دوره ای نیست که یا رسول باشد و یا وصی رسول باشد و هم به ادله عقلی و هم به ادله نقلی این مهم پرداخته است و این جزء اصول تفکر شیعی می باشد و ما با تنقیح مناط این معنا را برای عصر غیبت امام معصوم نیز صادق می دانیم و دلیلی بر امتناع این شمول نمی بینیم و بلکه أدلّه فراوانی بر امتناع خلاف این فرض وجود دارد که بیان شد.
بعد از اتمام أدلّه عقلی به ادله نقلی وجوب نصب حاکم از سوی معصوم علیه السلام وارد می شویم و البته ادله عقلی دیگری نیز موجود است که بیان نمی کنیم.
أدلّه نقلی وجوب نصب حاکم برای عصر غیبت
أدلّه نصب ولی فقیه برای عصر غیبت در قرآن کریم و روایات را بررسی خواهیم کرد.این بحث یک سری مقدمات دارد که ابتدا باید بیان شود.
نصب عام و نصب خاص در تشریعیات؛ نصب حاکم از سوی خداوند متعال به دو شیوه انجام شده است:
* نصب به نحوه قضیه حقیقیه
مثلا امام معصوم می فرماید:
«فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ.
وَ ذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا [فِي] بَعْضِ فُقَهَاءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعِهِمْ، فَإِنَّ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ- مَرَاكِبَ فَسَقَةِ فُقَهَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَيْئاً، وَ لَا كَرَامَةَ لَهُمْ، وَ إِنَّمَا كَثُرَ التَّخْلِيطُ- فِيمَا يَتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لِذَلِكَ، لِأَنَّ الْفَسَقَةَ يَتَحَمَّلُونَ عَنَّا، فَهُمْ يُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ، وَ يَضَعُونَ الْأَشْيَاءَ عَلَى غَيْرِ [مَوَاضِعِهَا وَ] وُجُوهِهَا- لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرِينَ يَتَعَمَّدُونَ الْكَذِبَ عَلَيْنَا- لِيَجُرُّوا مِنْ عَرَضِ الدُّنْيَا- مَا هُوَ زَادُهُمْ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ.»
(حسن بن على عليه السلام، امام يازدهم، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، 1جلد، مدرسة الإمام المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1409 ق.)
نصب در این روایت علی نحو قضیه حقیقیه است کسی که چنین اوصاف را داشته باشد واجب الاطاعة است
*نصب خاص ولی و فرمانروا به صورت قضیه شخصیه
مثلا خداوند متعال در قرآن خطاب به حضرت محمد صلی الله علیه و آله می فرماید:
«إِنَّآ أَنْزَلْنَآ إِلَیْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَآ أَرَاكَ اللَّهُ وَ لَا تَكُنْ لِلْخَآئِنِینَ خَصیماً وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُوراً رَّحِیماً»
همانا ما اینكتاب را بحقّ بر تو فروفرستادیم تا میان مردم به آنچه خدا (از طریق وحى) تو را آموخته ونشان داده، داورى كنى وبه نفع خیانتكاران به مخاصمت برنخیز. و از خداوند طلب آمرزش كن كه همانا خداوند آمرزنده مهربان است.
(سوره نساء، آیات 105 و 106)
امام صادق علیه السلام فرمود: جانشینان بر حقّ پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله همانند خود آن حضرت باید بر اساس قرآن قضاوت نمایند.
(كافى، ج1، ص 268)
امامان دوزاده گانه نصبشان به طریق قضیه شخصیه است و أدلّه نصب را در گذشته بیان کردیم که به أشخاصهم دلیل بر نصب آنها داریم.
رجوع به نصب عام در صورت عدم دسترسی به نصب خاص
اگر دسترسی به نصب خاص نداشته باشیم باید به سراغ نصب عام برویم چرا که تا منصوب نصب خاص وجود دارد، باید سراغ او رفت ولی هرجا که دسترسی به مصداق قضیه حقیقیه نداشته باشیم باید خود ما بر اساس قواعد دنبال مصادیق قضیه حقیقیه برویم.