خبرگزاری «حوزه» گزیده ای از مباحث «اصول و روش های تربیتی» که توسط آیت الله علیرضا اعرافی در قالب کرسی خارج فقه، با عنوان «فقه تربیتی» اصل قدرت و استطاعت مربی و متربی (رفق و مدارا) که برای طلاب حوزه علمیه قم تدریس می گردد را منتشر می کند.
سخن در اصلی با عنوان «رفق و مدارا» در روابط عام اجتماعی بود. ابعاد و ادله را به اجمال بررسی کردیم. جمع بندی اجمالی و تتبع نسبی انجام شد.
جمع بندی رفق و مدارا در روابط اجتماعی
در این مبحث «اصل رفق و مدارا» در دایره های مختلف اشاره می گردد.
الف) رفق و مدارا با عموم مردم
رفق و مدارا در سطح روابط عام بشری و بین انسان ها، البته محدود به حدود خاص وجود دارد؛ لذا فی الجمله در روابط انسانی (حتی غیر اهل کتاب) جای جریان اصل رفق و مدارا وجود دارد. این اصل در این سطح، همراه با قیود در موضوع و محمول و انسان های مورد رفق و مدارا و هم در نوع و درجه رفق و مدارا جریان دارد. پس در دایره وسیع انسانی رفق و مدارا وجود دارد اما به لحاظ متعلق و طرف رفق و مدارا محدودیت دارد و به لحاظ درجه رفق نیز متفاوت است. این اصل جمع بندی ما است.
ب) رفق و مدارا با اهلکتاب
سطح دوم نیز سطح روابط انسان در محدودۀ اهل کتاب و موحّدان و پیروان ادیان الهی است که رفق و مدارا در این دایره اجرایی می باشد؛ البته با تفاوت در نوع و درجه آن. در مورد اهل ذمه هم که ادله نقلی زیاد وارد شده نیز در همین دایره قرار می گیرد. بر اساس ادله، ظلم و ستم بر آنان جایز نیست. در عین حال فی الجمله محدودیت هایی برای رفق و مدارا با آنان در نظر گرفته شده است.
ج) رفق و مدارا با مسلمانان
سطح سوم از روابط عام اجتماعی، ارتباط میان مسلمانان است. در اینجا اصل رفق و مدارا و اصل تقیه بحث شد. این سطح هم محدودیت دارد از لحاظ طرف که در برخی طوایف، لزوم رفق و مدارا نیست و در شرایطی شمول رفق و مدارا در این سطح با سطوح قبلی از حیث درجه فرق می کند. در اینجا به باب هایی از کتاب های حدیثی و روایات متعدد اشاره شد.
د) رفق و مدارا با مؤمنان
سطح چهارم از رفق و مدارا اصلی با درجۀ شدیدتر و عنایت ویژه برای مؤمنان و پیروان اهل بیت (ع) است. دایره رفق و مدارا در این سطح وسیع تر، عمیق تر و درجه بالاتر است. در این بخش روایات زیادی وارد شده است.
البته با خروج از چهار سطح، در سطوح خاص تر مانند سطح خانواده و محیط آموزشی و غیره 7 الی 10 عنوان دیگر وجود دارد که روایات حُسن خُلق، ملاطفت و ... به آن سطوح نظر دارد؛ مثل سطح خانوادگی، سطح روابط استاد و شاگرد و روابط علمی و سطوح دیگر. این هم جای بحث دارد که فعلاً ورود نمی کنیم. این جمع بندی با یک تتبع اجمالی و گذرا بود لذا تتبع بیشتر نیاز به کار بیشتر داشته و مسایل بسیار گسترده وجود دارد.
استثنائات رفق و مدارا
مبحث دیگر که مورد اشاره قرار گرفت، بعضی استثنائات رفق و مدارا است. رفق و تعامل ملاطفت آمیز و ارتباطات اجتماعی در هر چهار سطح با قیود ذکر شده، موضوعیت دارد اما در عین حال استثنائاتی کلی هم وجود دارد. به عنوان نمونه چند مورد بیان می گردد.
مقام اول: تقاص
قانون رفق و مدارا، خُرق و تندی را حرام، یا مدارا را لازم می داند، این قانون در مواردی تغییر کرده و حکمش عوض می شود؛ مانند جایی که مقابله به مثل یا در مقام دفاع باشد.
«الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقين». (1)
در باب تکبر هم روایاتی وارد شده است که تکبر نکنید مگر برای دفاع از خود یا مقابله به مثل. فعلاً در این جا هم حرف نهایی را نمی زنیم اما جملۀ «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ» یک قانون کلی است. اگر کسی حقی از او ضایع کرد، می تواند برای احقاق حق خود مقابله به مثل کند. گره های این قانون را کسی باز نکرده است. قانون مقابله به مثل، فی الجمله است نه بالجمله. این قانون باید تحلیل شود که آیا در حق الله هم جاری است؟ یا جاری نیست؟؛ در واقع این قانون جنبه حق اللهی را شامل نمی شود بلکه در مورد حق الناس جاری است، حالا باید دید که آیا مطلق است یا مقید؟
قانون مقابله به مثل اختصاص به موقعیت های خاص مانند جنگ و دفاع ندارد. گرچه در موقیعت جنگی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و مقالاتی هم نگاشته شده اما فراتر از جنگ است. گرچه بیشتر در جنگ و دفاع محل بحث قرار گرفته است، اما به آن اختصاص ندارد بلکه شامل روابط اجتماعی هم می شود. در مورد حق الله هم نیست؛ فقط نسبت به حق الناس می توان تقاص کرد.
بنابراین انسان ها به رفق و مدارا امر شده و از خُرق و شدّت نهی شده اند، اما در مواردی همین تندی و خُرق از باب تقاص و مقابله به مثل جایز است.
«ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ». (2)
«وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَميمٌ». (3)
حرمت مقابله به مثل و إعتدا برداشته شده است گرچه عفو رفتار همراه با کرامت مطلوبیت دارد. پس قاعده اعتدا و مقابله به مثل و دفع با روش احسن به شکل خاص وارد است؛ این دو مکمل همدیگرند. البته «ادْفَعْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» در مقام مقابله به مثل فی الجمله قانون اجرایی است، در عین حال استحباب رفق و مدار وجود دارد.
قانون «فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ» جای بحث جامع تر دارد. این قانون فراتر از حالت جنگ و دفاع است؛ اختصاص به جنگ ندارد حتی در حالت جنگی هم محل بحث است که چه نوع و چه قدر می توان تقاص کرد؟ گاهی بحث هایی شده، اما جامع و مجتهدانه کار نشده است.
مصداق تشویق به گناه
در استثنائات به عنوان مثال می توان مطرح کرد که اگر رفق و مدارا مصداق تشویق به گناه باشد، ممنوع است.
این بحث به جنبۀ تربیتی نزدیک می شود. در روایات هم آمده است، اگر اقدامی انجام می شود که موجب رواج گناه یا تشویق به گناه شود، مذموم است. حداقل رفق و مدارا در این حوزه مستحب نیست.
بحثی که سال گذشته اشاره کردیم و قابلیت چند رساله علمی مفصل را هم دارد؛ این بود که موضع انسان در برابر طاعت و عصیان گناه دیگران از حیث اثباتی و سلبی می تواند محکوم به احکام خمسه باشد؛ اقداماتی باید انجام گیرد و اقداماتی نباید انجام شود. بخشی از این بحث جنبۀ تربیتی دارد و بخشی هم در حوزه روابط اجتماعی قرار می گیرد. اینکه آیا انسان از کار دیگران خوشحال شود یا خیر؟؛ خدا را در آن موقعیت شکر کند یا خیر؟؛ رفق و مدارا در این حوزه قلمرو که موجب ترویج گناه شود (چه خودش مرتکب شود و چه دیگران را تحت تأثیر قرار دهد) جای بحث دارد؛ منتهی ادله اش باید در جای خودش بحث شود.
نتیجه گیری
در این بحث می خواستیم یک الگو ارائه شود. در فقه روابط اجتماعی بماهو رفق و مدارا چه حکمی دارد؟ به عنوان یک امر اجتماعی به ابواب مختلف روایی اشاره شد. حجم روایات هم کم نبود. ضمناً بیان شد که رفق چیست؟ نقطه مقابل آن چیست؟ حکم آن بحث شد؛ سطوح مختلف و استثنائاتش هم فی الجمله اشاره گردید. اگر به صورت جامع بحث شود، 50 الی 80 صفحه پربار می توان بحث کرد. رفق و مدارا از موارد پایه و کلیدی روابط اجتماعی است.
مقام دوم: رفق و مدارا در تربیت
بحث اصلی ما در مقام دوم یعنی «رفق و مدارا در فقه تربیتی» است؛ این مقام عبارت است از؛ رفق و مدارا با متعلّمان، متربّیان و مخاطبان در مقام تربیت، هدایت، تبلیغ، امر به معروف و نهی از منکر و ... .
معانی رفق و مدارا
اشاره به مباحث قبل
رفق و مدارا یعنی انسان، حال و توان مخاطب را رعایت کرده و توانایی، کشش و حال او را در نظر بگیرد. رفق و مدارا چند سطح و چند معنا داشت که عبارت بود از:
الف) رعایت قدرت متربی به معنای عقلی و امکان وقوعی؛ این معنا از رفق و مدارا جای بحث ندارد؛ زیرا چیزی که امکان وقوعی و عقلی ندارد، وظیفه هم نیست و به غیرمقدور تکلیف تعلق نمی گیرد.
ب) سطح دوم معنای امکان، قدرت عرفی است که از منظر فلسفی و عقلی امکان دارد اما از منظر عرفی امکان ندارد. غیر ممکنِ عرفی هم متعلق تکلیف نیست.
نسبت رفق با قاعده نفی حرج
ج) دو سه سطح دیگر از رفق و مدارا جای بحث دارد. یک سطح این که رعایت رفق و مدارا شود؛ به این معنا که توقع از طرف به حدی باشد که او به حرج نیفتد. اقدامی که می خواهد انجام دهد در ترغیب، تشویق، هدایت، ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر باید برای متربی و طرفِ تربیت، مشتمل بر نوعی مشقّت کثیره شخصیه (حرج) نباشد که بر اساس قاعده لاحَرج تکلیف برداشته می شود. رفق و مدارا یک اصل است که در مقام تربیت، تبلیغ، هدایت و ... باید رعایت شود زیرا امور حرجی بر اساس قاعده لا حرج موضوع تکلیف قرار نمی گیرد.
«وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج»؛ (4) «ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَج». (5)
در موارد حرجی، آنجایی که تکلیف دارید بالتبع قانون هدایت، وعظ، امر به معروف و نهی از منکر و تربیت و ... در موارد حرج برداشته می شود زیرا موضوع این قانون، معروف ها، واجب و حرام و ... است. در موارد حرجی قاعده لاحرج تکلیف را بر می دارد. در این مورد معلم و هادی و مربی هم تکلیف ندارد. هدایت، تربیت و امر و نهی و ... متوقف بر وجود اصل تکلیف است و این که جزء وظایف متعلّم و متربی باشد تا بالتبع مورد هدایت، ارشاد و امر و نهی قرار بگیرد. وقتی مخاطب و متربی تکلیف ندارد، معلم، مربی و مبلّغ هم نسبت به او تکلیف ندارد.
البته در اینجا ملاحظات و استثنائاتی وجود دارد؛
1. استثناء منقطع این است که تکلیفی باشد که حرج در ذاتش نباشد؛ مثلاً جهاد در ذاتش نوعی حرج است، لذا بر اساس قاعده «لا حرج» بر داشته نمی شود. این یک استثنا است.
2. استثنای دوم مبنایی است؛ بیان استثناء این است که؛
اگر جایی «لا حرج» می آید، اصل ترغیب را برنمی دارد بلکه وجوب و الزام را برمی دارد. طبق این مبنا رجحان برداشته نمی شود بلکه الزامات برداشته می شود. در این صورت قاعده لا حرج الزام را برمی دارد و تبلیغ، ارشاد و تربیت و ... در سطح رجحان باقی می ماند. این هم نکته ای است که در مواردی مصداق پیدا می کند. بعید نیست که «لا حرج» الزام را بردارد و رجحانِ هدایت، ارشاد و ... باقی بماند.
اگر کسی به چنین نتیجه رسیده، رجحان امر و نهی، هدایت و ارشاد باقی است لذا واداری به کار سخت، الزام ندارد اما جایز بوده و بلکه رجحان دارد. رفق و مدارا را نباید به این معنا گرفت که امر و نهی و هدایت و ... مستحب نیست. اصل جواز و رجحان امر و نهی، هدایت، ارشاد و ... با رفق و مدارا وجود دارد. این نیز استثنای دوم می باشد.
پاورقی:
(1)- بقره، 194.
(2)- مؤمنون، 96.
(3)- فصلت، 34.
(4)- حج، 78.
(5)- مائده، 6.