خبرگزاری «حوزه» حالا دیگر 9 سال است که هر روز ظهر، مردم از قاب شبکه سه سیما، نظاره گر یک گفتگوی دینی هستند. گفتگویی که با حضور مبلغان مشهور ارائه می شود و در آن علاوه بر موضوعات اخلاق و تاریخ اسلام و داستان های پیامبران به پرسش های مخاطبان هم پاسخ داده می شود.
سال 1388 در سالروز میلاد امیرالمومنین علی (علیه السلام) پخش برنامه «سمت خدا» آغاز شد و اینک خبرگزاری «حوزه» در آستانه ورود به دهمین سال فعالیت، با «سید عبدالمجید رکنی حسینی» تهیه کننده این برنامه گفتگو می کند؛ گفتگویی که نزدیک به 9 ساعت طول کشید و آخر هم هر آنچه میخواستیم نپرسیدیم و بقیه سوالات را به فرصتی دیگر موکول کردیم!
وقتی توجه به «خدا» در برنامههای رسانه زیاد میشود / برای نام برنامه اجازه گرفتیم
* از نام برنامه شروع کنیم. به نظر میرسد بعد از برنامه «سمت خدا» توجه به «خدا» در اسم برنامهها زیاد و چندین برنامه با این مشابهت اسمی در صدا و سیما تولید و پخش شد. نام برنامه را چگونه انتخاب کردید؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
از دوستان خبرگزاری حوزه تشکر می کنم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند. وقتی که یک بچه به دنیا میآید همه تلاش میکنند اسمی برای او انتخاب کنند که «تک» باشد. برنامهسازان هم نگاهی این گونه دارند. این که شما میگویید بعدها «خدا» زیاد شد، شاید به این دلیل بوده که تا آن مقطع، رسانه ملی از خدا غافل بوده و از این مقطع توجه شده ( با خنده).
از شوخی که بگذریم، برنامه ما از سال 1388 شروع شد اما سالها پیش از آن، جناب آقای «محمد صالحعلا» (که استاد ما هستند و تیتراژ برنامه سمت خدا را هم ایشان خواندهاند) به مناسبت ماه رمضان برنامهای در شبکه سه داشتند با نام «سمت خدا». وقتی که ما خواستیم یک برنامه گفتگو محور جدید شروع کنیم، اسامی مختلف پیشنهاد و در میان آنها «سمت خدا» بیشتر پسندیده شد. پس این نام ابداع ما نبود. اما کاری که ما کردیم این بود که از ایشان برای استفاده از این اسم اجازه گرفتیم. بعدها آقای صالحعلا در یک برنامه رادیویی گفته بودند که: «من حدود 45 سال است کار هنری میکنم و تا الآن اتفاق نیافتاده کسی از من اجازه بگیرد که مثلا فلان شعر شما را میخواهیم استفاده کنیم. تنها موردی که در این سالها از من اجازه گرفته شده، استفاده از نام برنامه «سمت خدا» بوده است.»
برنامه را از گروه فرهنگ و معارف شبکه سه با تهیه کنندگی بنده و آقای ماندگاران شروع کردیم، ایشان تا سال 1389 با ما بودند و ازآن به بعد به تنهایی تهیه کنندگی برنامه را بر عهده دارم.
ارتباط صمیمانه با مخاطب؛ مأموریت اصلی «سمت خدا»
* مأموریت برنامه چه تعریف شده بود؟
مأموریت برنامه یک ارتباط نزدیک و صمیمیانه با مخاطب در حوزه دین تعریف شده بود. وقتی کار را شروع کردیم، طبعا کار ابتکاری نکردیم، چون «گفتگو» در رسانه، موضوع جدیدی نبود که ما قالب آن را پیدا کرده باشیم. اما همان ابتدا دوست داشتیم چند نکته را لحاظ کنیم و کردیم. الآن که با شما صحبت میکنم، بر اساس تجربه 7-8 سال برنامه سازی بنده و آقای ماندگاران که بیشتر از من تجربه داشتند « سمت خدا » متکامل شده است.
* نکاتی که دوست داشتید در برنامه لحاظ کنید، چه بود؟
ما به دنبال این بودیم که یک الگوی زندگی دینی به مخاطب معرفی کنیم و بگوییم «دین» که در بعضی نگاه ها موضوعی قدسی و آسمانی است می تواند در زندگی روزمره ما هم دیده شود یعنی اگر از زندگی یک نفر، فیلمی 24 ساعته گرفته شود، غیر از مواقع نماز ( که جزو مناسک مسلمانی است) هم رفتارهایی داشته باشد که مشخص شود این فرد به دین اسلام و مکتب تشیع مقید است. در این فرایند، نگاه ما «احترام جدی به مخاطب» بود. لذا شاید جزو اولین برنامه های در حوزه دینی تلویزیون بودیم که کارشناسانمان در روزهای مختلف ثابت بودند.
حوزه برنامه سازی دینی در سال های گذشته، با نظم جدی و با احترام گذاشتن به مخاطب همراه نبود. بیشتر برنامه ها مناسبتی بود و برنامههایی هم که ممکن بود روزانه باشد، کارشناسان مختلف داشت، بدون آنکه به اطلاع بیننده برسد. «سمت خدا» آمد و این روند را منظم کرد. روزهای هفته را تقسیم کرد، موضوعات را متنوع کرد و بنا را بر این گذاشت که دلیل ندارد یک مخاطب بخواهد با همه کارشناسان دینی زلف گره بزند.
به همین سبب عده ای بیننده هر روز ما شدند و عده ای بعضی روزها. جلوتر که رفتیم از مردم بازخورد گرفتیم، موضوعات را هدایت شده تر انتخاب کردیم، به سوالاتشان پاسخ دادیم، ارتباطاتمان را گسترده تر کردیم و در فضاهای غیر رسانهای حضور یافتیم و سعی کردیم از هر مسیری که می توانیم با مردم مرتبط شویم.
* منظورتان از ارتباط صمیمانه چیست؟ آیا این نگاه در برنامه های دیگر وجود ندارد؟
یکی از عناصر مهم و اثرگذار در تلویزیون و در رسانه صمیمیت است، اصلا یک قاعدهی هرم تلویزیون صمیمیت و اعتماد است. مردم به رسانه فقط به عنوان یک عنصر دانش افزا نگاه نمیکنند.
مثالی میزنم: همه می دانند که خوش اخلاقی خوب است، اما یا فراموش می کنند یا بعضی جاها لحاظ نمی کنند. حالا بعضی وقت ها افرادی که امین هستند و ما اعتماد به آنان را از جایی دیگر کسب کرده ایم، در موضوع خوش اخلاقی به ما تذکر میدهند. آن اعتماد سبب می شود که تذکرش را بپذیریم. مثلا مادر ما که سال ها به او اعتماد کرده ایم حتی اگر در کار اقتصادی هم نظر بدهد میپذیریم چون به او اعتماد داریم و این اعتماد، صمیمیت ایجاد میکند.
طبعا مادر با یک خدمتکار که برای ما غذا میپزد و جارو میزند و لباس اتو میکند و ... متفاوت است. عنصری در مادر وجود دارد که او را «مادر» کرده است و در آن خدمتکار وجود ندارد؛ آن عنصر «صمیمیت و اعتماد» است.
بعضی از کارهایی که رسانه میکند، از همین جنس است و اگر پشت آن اعتماد و صمیمیت نباشد، جایگزینهای متعددی برای آن پیدا میشود؛ بویژه با اتفاقات مختلف که روزانه در عرصه ارتباطات اجتماعی میافتد و سبب میشود مخاطب رسانه را تغییر دهد.
با برنامههای کوتاه دینی مخالفم / مخاطب در سه دقیقه با روحانی صمیمی نمیشود
* در برنامههای دینی، عنصر صمیمیت و اعتماد چگونه ایجاد میشود؟
اولا این صمیمیت و اعتماد در کوتاه مدت ایجاد نمیشود، به همین خاطر شخصا با ساخت «برنامه های کوتاه دینی» مخالفم. برنامهای سه دقیقهای را در نظر بگیرید که یک روحانی در آن به ارائه مطلب میپردازد: "پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « 5 گروهاند که من از آنها بیزارم و خدا از آنها هم بیزار است.»"... بعد هم این گروهها را میشمارد و ابراز امیدواری میکند که ما از این گروه ها نباشیم.
یا در برنامهای دیگر روحانی محترم در سه دقیقه میخواهد درباره حجاب صحبت کند: "بسم الله الرحمن الرحیم. حجاب یکی از دستورهای مهم دین است و دختران و بانوان باید حجاب داشته باشند. لذا از این قشر میخواهیم که جلوی نامحرم حجاب را رعایت کنند..."
شما نباید انتظار داشته باشید که دخترانی که این سخنان را دیدند و شنیدند، همه محجبه شوند و یا در حدیث اولی، شنونده سریعا خودش را از گروههایی که پیامبر از آنها بیزاری جسته دور کند. در موضوعات دینی، ابتدا فرد باید به شما اعتماد بکند. باز هم مثالی بزنم: شخصی، کاهل نماز است. شبی مرحوم پدربزرگش را در خواب می بیند که به او می گوید: «نوه عزیزم! لطفا به نمازت، بیشتر مقید باش.» مطمئنم که این فرد بدون اینکه شما حدیث و آیه برایش بخوانید دست کم برای مدتی مقیدتر خواهد بود.
* دست کم تا خواب بعدی!
احسنت. این نکتهها را از یاد نبریم که اولا پدربزرگ از دنیا رفته، ثانیا خواب، حجت فقهی ندارد، ثالثا استدلالی هم در سخن پدربزرگ نیست و تنها میتوانیم بگوییم که عنصر اعتماد و صمیمیت قبلی در اینجا کارساز شده است .
روحانی باید دلسوز باشد تا مخاطب حرفش را بپذیرد
نکته دوم این است که اگر یک روحانی میخواهد بحث دینی ارائه کند، اول باید دلسوز باشد و این دلسوزی، برای مخاطب واضح شود. مخاطب با خود بگوید که «این روحانی همیشه در جایی که مستقیما ربطی به دین من هم نداشته دلسوز من بوده، پس حتما اینجا هم دلسوز من است.» مثلا پدر و مادرم اختلاف داشتند، امام جماعت محله ما گفت اگر کاری از دست من بر می آید در خدمتم. پدربزرگم هم که از دنیا رفت، آمد و تسلیت گفت و رفت. حالا اگر میگوید دختر عزیزم حجابت را رعایت کن، من از او استدلال جدی مطالبه نمیکنم، چون دلسوزی او قبلا برای من ثابت شده و خوب است که حداقل به توصیه های دینی او هم (که میدانم دستکم نفع شخصی برایش ندارد) فکر کنم.»
هر چقدر جلوتر برویم و موارد دلسوزی بیشتر شود، به جایی میرسیم که حرفی را که اصلا با جغرافیای ذهنی خودش هم ممکن است به آن نرسد، میشنود و ممکن است قبول کند حتی اگر گوینده استدلال کافی برای حرفش نیاورد.
در برنامه تلویزیونی، این اتفاق در مرتبه اول، آن هم در سه دقیقه رخ نمی دهد، بلکه استمرار باعث میشود که شما در طول چند هفته وقتی با یک کارشناس ارتباط برقرار میکنی، در سلام و علیک، در جنس بحثی که انتخاب کردهاید و ... صمیمیت القا شود. باز هم تاکید میکنم که این روند زمانبر است.
نکته مهم این است که خود کارشناس واقعا باید دلسوز باشد و عوامل تولید برنامه هم، این راهنماییها را ارائه کنند. حالا اگر در بین هزار نفر مخاطب، دو نفر هم اصرار کردند که «به ما تلفن بزنید یا ایمیل ما را جواب بدهید» این شرایط را هم فراهم کنیم و البته از اینکه نمیتوانیم به 998 نفر دیگر پاسخ دهیم عذرخواهی کنیم.
اگر هم، یکجا کارشناس رسانه از منبر پایین آمد و ما هم میدانیم که روال خیلی از سخنرانها این است که با عجله مجلس را ترک میکنند، اما این کارشناس باید به گونهای وقتش را تنظیم کند که غیر از منبر یک ساعته، 15 دقیقه هم برای بعد منبر وقت بگذارد و حوصله کند. مجموع این کارها در دراز مدت، یک اتفاق دینی و رسانهای را رقم می زند.
بعد از منبر هم باید به مخاطب توجه کرد
* کارشناسان رسانهای در فضای غیر رسانهای هم با مردم رو به رو میشوند. اقتضائات فضای رسانه با غیر رسانه هم متفاوت است. چگونه باید میان این دو فضا و برخورد مردم، تطبیق ایجاد کرد؟
در احوال پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است که وقتی با کسی سلام و احوالپرسی می کردند، آن شخص فکر میکرد در میان آن جمع، محبوبترین شخص برای پیامبر، او است. در رسانه هم تکتک مخاطبان چنین توقعی دارند و مهم است که بتوانیم این نگاه پیامبر را اجرایی کنیم.
بعضی وقتها برای ما پیام میآید که «کارشناس شما در فلان مسجد سخنرانی کرد، بعد از سخنرانی، من به او سلام کردم ولی جواب من را نداد.»
من به شخصه می دانم چه اتفاقی افتاده است و این کارشناس محترم تکبری ندارد، طبیعتا بعد از منبر، صد نفر دور او را گرفتهاند و سلام و علیک کردهاند، اما نگاه آن بیننده این بوده که من 5 سال بحث ایشان را از تلویزیون میدیدم اما ایشان یک صدم آن توجه را به من نکرد و حتی سلام مرا هم جواب نداد پس ارادت من یک طرفه بوده و شاید ادامهاش به صلاح نباشد!
پس از نگاه شما صمیمیت مورد انتظار، ایجاد شده است ولی باید راهی برای پاسخ دادن به آن هم پیدا کرد.
بله. یک راه این است که به این فرد بگوئیم:« آقا جان! در کارهای بزرگ، این اتفاقات طبیعی است دیگر»! این نگاه اصلا دینی نیست. یک راه این است که شخص را آگاه کنیم و بگوئیم «شما در جریان باش که ماجرا این است» با توجه به پیامی که مخاطب ما داده، مشخص است که اقتضای شنیدن این توضیح را ندارد.
بهترین و دینیترین کار این است که کارشناس ما به آن مخاطب زنگ بزند و عذرخواهی کند و در آخرش هم بگوید «ببخشید صد نفر آنجا بودند و من متوجه نشدم.» اما خوب ممکن است که کارشناس ما چنین فرصتی نداشته باشد. در اینجا من زنگ میزنم و میگویم: «ایشان خیلی عذرخواهی کردند و به من سپردند که به شما زنگ بزنم. لطفا آدرس بدهید یک کتاب هم از طرف ایشان هم برایتان بفرستم.»
از نگاه دینی این کار بسیار ارزشمند است، چون هدایت یک نفر، از آنچه خورشید و ماه بر آن میتابد بالاتر است.
حوزههای علمیه باید نقشه راه رسانه را تدوین کنند / باید نظام جامع برنامهسازی دینی داشته باشیم
موضوعات برنامه را بر چه اساسی انتخاب می کنید؟ آیا چشماندازی برای آن تعریف کرده اید؟
اصل و اساس این است که یک نقشه راه جدّی داشته باشیم تا یک اتفاق خوب دینی رقم بخورد. و بدیهی است که این طور نیست که صبح بلند شوم و بگویم «امروز چشمانداز مینویسم»!
«نقشه راه داشتن» برای برنامه های دینی نیازمند آن است که فکر آن در «حوزه های علمیه» تولید شده باشد و به نظر من هنوز این اتفاق نیفتاده است. رسانه یک تریبون است و پشت صحنه این تریبون باید اتفاقاتی بیفتد که هنوز نیفتاده است.
وقتی نظام جامع برنامه سازی دینی نداشته باشیم چه رخ میدهد؟ تمام یا قسمت عمده بار تبلیغ دینی روی دوش یک برنامه میافتد، در حالی که نباید از یک برنامه دینی 50 دقیقهای در یک شبکه از میان دهها شبکه رادیویی و تلویزیونی، حجم زیادی از تبلیغ دینی مطالبه شود و چشم امید خیلیها به یک برنامه باشد. البته از یک نگاه، توجه به معارف دینی جای خوشحالی دارد اما باید گفت بضاعت ما هم کم است.
نکته دیگر این است که اگر نظام جامع هم میداشتیم و بر اساس آن حرکت میکردیم، با این اقتضائات رسانه حتما در جایی گیر میکردیم و باید نظام دیگری مینوشتیم.
مثالی بزنم: بسیاری از ما در کودکی، انواع کارتونها را از تلویزیون میدیدیم و لذت میبردیم. حالا سن ما به 15 رسیده و برنامه کودک را رها کردهایم و برنامههای نوجوانان را میبینیم. اما شبکه کودک حالا دوباره همان کارتونهای زمان ما را پخش میکند، چون بچههای 7-8 ساله ی الآن، آن را ندیده اند و این زنجیره همین طور ادامه دارد.
ولی در برنامه سمت خدا این اتفاق نمیافتد. ما مخاطبانی داریم که 8 سال است برنامه ما را دنبال میکنند؛ مخاطبانی که پایه فکری و تحصیلی دانشگاهی و حوزوی دارد و بیننده پر و پا قرص ما هستند. از آن طرف مخاطبانی داریم که اقتضای سنی (مثلا ورود به دوره جوانی) یا تغییر نگاه معرفتیاش باعث شده که از امروز با ما همراه شود. نیازها و علایق این دو گروه (بینندگان پر و پا قرص و بینندگان جدید الورود) کاملا با هم متفاوت است.
ما باید با این دو گروه چه کنیم؟ اگر در آن نظام جامع راهبری بودیم، الآن بعد از هشت سال باید به جایی میرسیدیم که مثلا اسفار ملاصدرا بگوئیم، ولی خوب اگر این را بگوئیم با آنهایی که تازه آمده اند چه کنیم؟!
وقتی باید هم مشتری قدیم را حفظ کنی هم مشتری جدید را!
پس شما هم باید مشتریان قدیم را حفظ کنید و هم مشتریان جدید را. چاره کار چیست؟
تفکیک روزها به ما کمک می کند تا خطی ترسیم کنیم که برنامه مسیر خودش را برود و در عین حال از مخاطبان جدید غافل نباشیم. مباحث برخی از روزهای ما از مسیر برنامه جلوتر است و به همین خاطر کسانی که تازه به ما پیوستهاند یا سطح سواد دینیشان پایینتر است، می گویند: «برنامه فلان روز شما کی تمام میشود؟! ما نمیفهمیم ایشان چه می گوید!» ما باید تحمل کنیم و این بیننده معترض را هم به نحوی نگاه داریم. از آن سو، بینندگان دیگری پیام میدهند که «بعد از این همه سال، چرا دوباره به فلان موضوع پرداختید؟ این موضوع برای ما ارزش شنیدن ندارد» ما با این بیننده هم مدارا میکنیم و سعی میکنیم با کارهای دیگر دلخوریاش از ما جبران شود .
آیا منظورتان این است که برنامه شما باید یک سند چشم انداز مجزا داشته باشد؟
بله. ما اقتضائات سند راهبردی خودمان را داریم. یک روزهایی در مباحث جلو میرویم و بعضی از روزها باید موضوعاتی را که پیشتر گفتهایم تکرار کنیم البته با رنگ و لعابی جدید و با عناوین غیر تکراری.
وقتی این تزاحم و نارضایتی برای مخاطب پیش میآید، باید با ابزار دیگر جبران کنیم و این، کار ما را خیلی سخت میکند، انتخاب موضوع و کارشناس پیچیده میشود ولی گریزی نیست و ما هم ادامه میدهیم. مثلا اگر یک موضوع را در یکی از روزها در افق بالاتر ارائه میکنیم، برای مخاطبی که مکمل آن را در روزهای دیگر نمی تواند پیدا کند، سعی می کنیم از طریق فضای مجازی به او برسانیم ولی با نشان «سمت خدا».
در ارائه محتوای برنامهتان، مشورت هم میکنید؟
خیلی زیاد. یکی از کارهای من جلسه رفتن و تلفن صحبت کردن است. بسیاری از روزها ساعت 7 صبح سر کار می روم و با اینکه ممکن است آن روز برنامه هم ضبطی باشد، با افراد مختلف صحبت میکنم، مطالعه میکنم، پیامها را میخوانم و ایمیل و تلگرام و اینستاگرام جواب میدهم.
حلقه کارشناسان و مجری ما تیم مشورتی ثابت ما هستند، اما از همه افراد دیگری که فکر میکنیم نکتهای دارند، حرف می شنویم. از آن طرف اگر شخصی، کارشناسی به ما معرفی کند و بگوید ایشان قابلیت دارد که به برنامه شما بیاید، سخنرانی او را گوش میدهیم و تصمیم میگیریم.
روزی چند ساعت وقت صرف می کنید؟
به طور متوسط، بیشتر از 10 ساعت در روز.
کارشناسی که برای اولین بار خودکار تمام کرد! / کتابخانهای که تا نیمه شب برای یک روحانی باز ماند
دیگران هم کمک میکنند؟
به نسبت ظرفیتشان کمک میکنند. وقتی کارشناسان ما می آیند باید با مطالعه بیایند. آقای فرحزاد میگفت: «آقای رکنی خدا بگم چه کارت کنه! من برای اولین بار در عمرم خودکار تمام کردم!»
این سخن یک جنبه مزاح دارد که ارزشمند است و یک جنبه حقیقت که ارزشمندتر است. این سخن یعنی ایشان میدانند که این منبر، با بقیه منبرها تفاوت دارد به همین خاطر همیشه با نوشته، سر برنامه میآیند. یک بار در برنامه میگفتند: «قبل از برنامه به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) می روم و ضریح را می بوسم و به خدا و اهل بیت عرض میکنم آنچه را که میپسندید بر زبان من جاری کنید.»
شاید ایشان در سالهای گذشته منبرهایی داشته اند یا همین الآن منبرهایی دارند که به تعبیر خودشان فقط ضریح را میبوسیدهاند و می رفته اند، اما میدانند که این منبر با بقیه منبرها تفاوت دارد.
یا مثلا آقای حسینی قمی بارها در شبی که فردایش باید به برنامه ما می آمدند، تا ساعت سه نیمه شب در کتابخانه عمومی شهر بودند و به درخواست ایشان، مسئول محترم کتابخانه هم تا آن زمان از شب با ایشان همراه بوده تا ایشان از منابع کتابخانه استفاده کند.
آقای عابدینی مباحث روز شنبه ما را بارها درس دادهاند اما برای برنامه ما باز هم مطالعه میکنند. جالب است که ایشان دستهای از برگههای تحقیقی را میآورد و می گوید: «با اجازه بینندهها این چهار برگه را کنار میگذاریم چون وقت نیست» که این کار حسرت بیینده را در پی دارد.
توقع نداریم در رسانه برای ما فرش قرمز بیاندازند
از سختی های کار تلویزیونی پیوسته (روتین) بگوئید.
این کار برای من خستگی ندارد. البته نظام اداری کشور ما و به تبع، صدا و سیما وضع رو براهی ندارد ولی بازخوردهای کارمان را که می بینیم دلگرم میشویم.
اینکه در رسانه برای ما فرش قرمز بیاندازند، توقعی بیجا است. ضمن احترام به سازمان و مدیران آن، باید بگویم که برنامهساز دینی باید با خودش طی کرده باشد که برای تلویزیون جمهوری اسلامی و برای عاشقان معارف دینی برنامه میسازد.
«سرگرم کردن مردم» یا «انتقال مفاهیم دینی» مسأله این است!
و همین نکته، مبنای تفاوت نگرش جدی شما با مسئولان سازمان است.
در سازمان صدا و سیما دو تفکر وجود دارد. ابتدا بگویم که ما یک «سیاست اعلامی» داریم و یک «سیاست اعمالی». من با سیاستهای اعلامی کاری ندارم، چون ممکن است ما در نوشتههای خود، حدیث قدسی و آیه قرآن بنویسیم، اما باید ببینیم در سیاست اعمالی چه رخ میدهد؟ تفاوت سیاست اعلامی و اعمالی را هم با یک مثال عرض کنم: فرض کنید که امشب در اخبار اعلام میکنند از فردا دریافت وام ازدواج نیاز به ضامن ندارد این میشود سیاست اعلامی، اما برای شما ملاک آن چیزی است که فردا در بانک انجام میشود و آن مهمتر است و آن سیاست اعمالی است.
در سیاستهای اعمالی تلویزیون دو نگاه وجود دارد و از نظر من، دعوا باید بین این دو نگاه باشد. در یک نگاه، وظیفه انحصاری تلویزیون جمهوری اسلامی «انتقال مفاهیم دینی» است.
نگاه دوم این است که وظیفه رسانه جمهوری اسلامی «سرگرم کردن دینداران و انقلابیون است». در این نگاه، هنگامی که مردم مسلمان خسته و کوفته از سر کار به خانه میآیند، باید بخندند و حوصله بحث جدی در موضوع دین، اقتصاد و .. ندارند و به قول معروف «باید بگوئیم و خوش باشیم.»
ممکن است بعضی بگویند: «نه، ما چنین اعتقادی نداریم.» اینجا است که عرض میکنم ما با سیاست اعمالی کار داریم نه سیاست اعلامی. یعنی باید ببینیم وقتی که تلویزیون را روشن میکنیم چه اتفاقی در حال رخ دادن است و رسانه شما به چه کسی و چه موضوعی اولویت میدهد.
نکتهای که لازم است اشاره کنم این است که نگاه اول به معنای سهمخواهی بیشتر از آنتن و بودجه به معنای فیزیکی نیست. مثالی میزنم: شما فرزندی دارید که امسال برای کنکور میخواند و تمام همّ و غمّ شما به عنوان والدین این است که او درسها را خوب بخواند و رتبه بیاورد، اما آیا معنای این هدف این است که شما او را با زنجیر ببندید و انواع کتابهای تست را جلویش بگذارید؟ یا اینکه در تمام اجزای زندگی او (مثل سفره غذا و حمام و..) فرمولهای ریاضی و شیمی نصب کنید؟! خیر. هیچ کس چنین کاری نمی کند!
کنکور و درس خواندن اولویت این خانواده است و همه چیز در خدمت آن قرار می گیرد، یعنی شما برای ایشان غذای خوب سفارش می دهید تا قوت بگیرد و «درس بخواند.» ایشان را به پارک میبرید که نشاط پیدا کند و «خوب درس بخواند.» تلویزیون هم میبیند که «خوب درس بخواند» حالا ممکن است در روز هفت ساعت درس بخواند و هشت ساعت بخوابد (میزان خواب از درس خواندن هم بیشتر شود) اما میخوابد که «درس بخواند.» در این فرایند شما مزاحمان را تشخیص می دهید. اگر یک مهمانی، چند ساعت وقت می گیرد و فایدهای ندارد، حذف می شود اما اگر چیزی معقول و در خدمت درس است، تعطیل نمی شود.
رسانه ما هر «برنامه مشروع» را می تواند پخش کند، نه به این معنی که از ورزشها فقط اسبسواری و تیراندازی پخش شود (چون برخی نصوص دینی به آنها تصریح کردهاند) فوتبال هم پخش میشود، مسابقه تلویزیونی و مشاعره و اخبار هم پخش می شود اما نکته در این است که همه اینها در خدمت آن «هدف» است.
مسابقه پخش کردیم که این بیننده آماده بشود تا یک پیام دینی را (از مسیری که ما طراحی کردهایم) در زمانی خوب با مقتضیاتی خوب، دریافت کند.
تفاوت این دو نگاه چه میشود؟ در نگاه کنکوری، اگر میان درس خواندن و مهمانیرفتن تزاحم ایجاد شود، طبعا درس خواندن برنده است. حالا بین برنامههای دینی با فوتبال، چه؟ در رسانه ما «فوتبال» برنده است، تکرار فلان سریال طنز برنده است و این شمایید که حذف میشوید. همین، نشان میدهد که «دین» در رسانه شما، اولویت نیست. البته روز عاشورا که برنامهای نداریم همه وقت را به برنامههای دینی میدهیم، مثل آن دانشآموزی که او را به ستونی بستهایم و کتاب ها را جلوی او ریخته ایم و انتظار داریم با این کارمان او یک ضرب در کنکور قبول شود.
ارتباط مهندسی نفت با فرهنگ!
درباره تفاوت این دو دیدگاه که مبنای اختلاف شما با مدیران وقت سازمان بود، بیشتر صحبت خواهیم کرد. آقای رکنی، تحصیلاتتان چیست؟
کارشناسی مهندسی نفت از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد مدیریت فرهنگی.
و ارتباط مهندسی نفت با فرهنگ؟!
خیلی علاقه ای به مهندسی نداشتم. در دوران دانشجویی هم به کار تبلیغ دینی علاقهمند بودم و بعد هم که به تلویزیون آمدم برای من هیچ جایگاه دیگری جذابیت تهیه کنندگی تلویزیون را نداشت.
این جذابیت همراه با تعلق خاطر است؟
همان طور که عادل فردوسی پور اگر روزی برنامه فوتبال نسازد او را در برنامه آشپزی نخواهید دید، برای من هم، این طور است. به نظرم نوع تعلق برنامه ساز دینی در رسانه باید این طور باشد.
«اجتهاد رسانهای» در برنامهسازی دینی لازم است
تهیه کننده برنامههای معارفی باید در چه سطحی از معرفت دینی باید باشد؟ آیا آن چنان که آقای ضرغامی رئیس اسبق صدا و سیما معتقد بود، باید مجتهد رسانه باشد؟
البته ایشان این عبارت را در حوزه دین به کار نبردند و به صورت کلی گفتند. اما به نظر من در حوزه دین «اجتهاد رسانهای» لازم است و این اجتهاد هم با خواندن دو تا کتاب حاصل نمی شود بلکه نیازمند ممارست و دقت است.
خیلی افراد ممکن است درسی را در حوزه خوانده باشند و از آقای «الف» هم بیشتر و خوبتر خوانده باشند اما مجتهد نشده باشند. اجتهاد یک ملکه است، یک تشخیص است که درس خواندن شرط لازم آن است اما کافی نیست. در رسانه هم این طور است.
پیش از آنکه شخص به اجتهاد رسانهای برسد باید تبلیغ دین، «دغدغه ذاتی» او باشد. حالا اگر خدا هم لطف کرده و به او حکمت و بصیرتی داده باشد که عالی است. البته این اجتهاد ممکن است توأم با خطا هم باشد.
اشکال ما در برنامهسازی دینی و بسیاری از حوزه ها « دغدغه نداشتن» است. الآن ممکن است یک برنامه محیط زیستی به من پیشنهاد بدهند و من همه عوامل را هم داشته باشم اما این موضوع دغدغه اصلیام نیست، نه اینکه چیز بدی باشد، «دغدغه اول من نیست» و لذا یقین داشته باشید که اگر به پشتوانه دوربین و تجهیزات و در اختیار داشتن عوامل، این برنامه را قبول کنم و بسازم، برنامه خوبی در نمیآید.
همچنان که موضوع معارفی دغدغه خیلی ها نیست.
ممکن است آنها هم اهل نماز باشند همچنان که من هم وقتی به جنگل میروم، زباله نمیریزم. اگر در زندگی کسی دغدغه این مسائل نباشد، اصلا برنامهسازی معنا ندارد.
تهیهکننده، «شناسنامه» برنامه است/ حواسمان باشد که فرزندمان را پای چه برنامهای مینشانیم؟
برنامهسازی «تشت رسوایی» است. حرفی را از آقای پناهیان شنیدم که خیلی مهم است. ایشان میگفت: «والدین فکر میکنند که هر برنامهای که فرزندشان از تلویزیون جمهوری اسلامی میبیند، با امضا و تأیید عالی ترین مقام کشور است. حال آنکه این گونه نیست، شما وقتی بچه را پای برنامهای مینشانید، در واقع او را به دست «تهیه کننده» آن برنامه سپردهاید.»
لذا پیش از هر برنامه تلویزیون یا به پیوست آن، تهیه کننده باید صادقانه افشا کند که من درباره تربیت کودک چه فکری میکنم؟ درباره «موسیقی و کودک»، «خدا و کودک» و ... چگونه میاندیشم. آنچه که میاندیشم و پس زمینه فکری من است تبدیل به برنامه می شود و این برنامه در واقع، خروجی فکر تهیه کننده است. وقتی پدر و مادر دانستند که تهیه کننده این برنامه درباره خدا، دین، موسیقی، تربیت و ... چگونه فکر میکند، تصمیم میگیرند که آیا فرزندشان را به این برنامه بسپارند یا نه. تصور اینکه من فرزندم را به تلویزیون جمهوری اسلامی که همه کارهایش مطابق با اهداف انقلاب و اسلام است میسپارم تصور نادرستی است
یک تلنگر از کالیفرنیا: قدر خودتان را بدانید
شما از چه زمانی دغدغه پرداختن به موضوعات دینی داشتید؟ آیا در این مسیر، عرصه هایی بوده که تجربه کسب کرده باشید؟
دغدغه های آدم یک دفعه ایجاد نمیشود، بلکه با مجموعه ای از واکنشها افزایش می یابد و دقت های آدم به بعضی موضوعات جدی تر میشود.
یادم می آید زمانی که برنامه ما از شبکه جام جم هم پخش میشد، یکی از بینندگان ما در آمریکا برای ما ایمیلی فرستاد و اشاره کرده بود که در ایالتی که ما هستیم، پخش برنامه شما نیمه شب است و ما نمی توانیم ببینیم. لذا باید ضبط کنیم و این کار برای ما سخت است. آیا شما میتوانید به مسئولان شبکه جام جم بگوئید که ساعت پخش برنامه را تغییر بدهند؟
ما ضمن پاسخی که به ایشان دادیم، اعلام آمادگی کردیم که می توانیم لوح فشرده برنامهها را برایتان بفرستیم. خیلی زود جواب ایمیل ایشان آمد که دو نکته داشت. ایشان نوشته بود: «ابتدا باید تشکر کنم از اینکه به نامه من پاسخ دادید چون اولین بار است که برای جایی در ایران ایمیل زدم و یک نفر جواب داده (!) دوم اینکه شما قدر این کارتان را نمیدانید. شما مثل ماهی در آب هستید که قدر آب را نمیدانید. ما جماعتی از مسلمانان هستیم که در کالیفرنیا جلسه هفتگی داریم و قرآن میخوانیم اما چون عالم دینی مستقر نداریم، در هر جلسه یکی از برنامه های شما را که ضبط کردهایم، به عنوان یک سخنرانی دینی پخش میکنیم و 20-30 نفره آن را میبینیم.»
من از آن به بعد به کارشناسان و مجری برنامه تأکید جدی کردم که از تعارفات بیجا (منظور من تعارف صمیمانه نیست) بگذرند؛ بحثی را که می توانیم در پنج جمله بگوئیم نباید در 12 جمله بگوئیم. چون حالا نگاه من این است که کالیفرنیاییها به سختی در یکجا جمع شدهاند که حرف دین را بشنوند، حالا ما می خواهیم پنج دقیقه از برنامه را به یک حرف غیر ضروری و تعارفیِ غیر لازم، بگذرانیم و آنها هم مجبور هستند ببینند.
درباره «دغدغه داشتن» مثال دیگری بزنم. شاید ما در ابتدای کارمان، وقتی به پایان برنامه و موقع دعا کردن میرسیدیم، به صورت کلی دعا میکردیم، اما الآن می دانیم بیمارانی که پای تلویزیون نشسته اند (و تعدادشان هم کم نیست) منتظرند ما دست کم در هفته یک بار آنها را به یاد بیاوریم و برایشان دعا کنیم. پنجشنبه هم که میشود بیننده ای را به یاد بیاوریم که پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگش برنامه ما را میدیدهاند و الان از دنیا رفته اند، حواسمان باشد که برای او هم دعا کنیم.
برای قرض داران، بی خانه ها، مجردها، کسانی که بچه ندارند، کسانی که امسال فرزند کنکوری دارند، برای متوسلیان که چهل سال است خبری از او نداریم، برای مادر مفقود الاثری که 30 سال است از پسرش خبر ندارد و... هم دعا می کنیم تا بیننده ما یقین کند که واقعا از دغدغهاش غافل نیستیم.
ادامه دارد...