به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلاموالمسلمین سیدمحمد رضوی امام جمعه و جماعت و عضو هیئت امنای مؤسسه انجمن تعلیمات اسلامی شیعه در لندن است. وی به تعبیر خودش ۳۵ سال است که مبلغ سیار بین المللی است. فرصت دیدار و گفتگو، چند سال پیش و در حاشیه کنفرانس بین المللی وحدت فراهم شد. لهجه شیرین و آمیخته حاج آقا لذت شنیدن تجربههایش را دو چندان میکرد.
امروز برخی طلبهها دغدغههایی دارند به این عنوان که ما برای اینکه به درد جامعه بخوریم، باید به روز باشیم. به نظر شما، طلبهها برای اینکه طلبه به روز باشند، چه کارهایی را باید انجام دهند؟
به روز بودن در داخل کشور یک معنا و مفهوم دارد و در خارج از کشور معنای دیگری دارد. به روز بودن در خارج کشور به این معناست که باید با فرهنگ آنها آشنا باشند تا بتوانند درک کنند و زبانشان را بفهمند. در زمان قبل از انقلاب یا زمانی که پدر مرحوم ما در قم و نجف درس میخواندند، تنها کسانی به سمت روحانیت گرایش پیدا میکردند که عشق و علاقه داشتند. اما امروزه دیده میشود که بعضیها برای گرفتن منصب و پست و نشستن پشت میز و داشتن محافظ و یا رئیس جمهور شدن طلبه میشوند. این انگیزهها آن اخلاص را نشان نمیدهد و ما میبینیم که در طول فعالیتهایشان ضررهایی هم میبینند. یادم هست قبل از انقلاب در قم وقتی کودک بودیم، در انجمنهای مذهبی که توسط آیتالله نوری همدانی و برادرشان مخفیانه در کوچه پس کوچهها تشکیل میشد، شرکت میکردیم و بهترین روحانیون در خدمت مردم بودند. الان متأسفانه بهترین روحانیون پشت میز هستند و مساجد و حسینیه و تکایا در اختیار طلبههای عامه و کم سواد است. آن هم در دورهای مثل الان که تلگرام و واتساپ و اینترنت وجود دارد و یک کودک یا حتی طلبهای که در قم تربیت میشود، پاسخ سوالات مذهبیاش را از یک مسیحی در آن طرف دنیا بهتر دریافت میکند تا یک طلبه در قم. مگر اینکه شانس داشته باشد و با طلبهای آشنا باشد که با تمام این مسائل آشناست. مشکل اصلی جامعه امروز ایران همین است. در کشورهایی که مشغول تبلیغ هستم مثل اروپا، استرالیا، امریکا گاهی میبینم جوانهایی که آنجا میآیند درس مذهب را خواندهاند ولی مذهب در عقل و شعور و درکشان وارد نشده است. اکثرا میگویند: در ایران مذهب را به عنوان یک مورد درسی به ما یاد میدهند و ما آن درک و فهم مذهب در مدارس و دانشگاههای ایرانی به دست نمیآوریم. این اشکال از حوزه علمیه است که نتوانسته این مطلب را به طور واقعی و درست القا کند و این کمبودی است که باید به آن توجه شود. یا مثلا معلم دینی و قرآنی در دبیرستان مشغول به تدریس است که خودش لاییک است؛ یعنی خودش اعتقادی به دین و مذهب ندارد. فقط به این خاطر که درسش را بدهد و حقوقی بگیرد. وقتی معلم اینطور باشد، چه نوع شاگردی را تحویل جامعه میدهد.
برای موفقیت در عرصه تبلیغ خارج از کشور، طلبهها چه کارهایی باید بکنند؟
به نظر من ما باید برای تبلیغ همان آیه قرآن را دنبال کنیم و اکثر مناطقی که مسافرت میروم عرض میکنم که قرآن میفرماید: "و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر" ؛ یعنی طلبه در جامعهای که خودش در آن بزرگ شده و درس یاد گرفته، در همان جا هم تبلیغ کند، رساتر است تا یک طلبهای که از قم برود و هیچ آشنایی با فرهنگ آنجا نداشته باشد. بسیاری از طلبههای ایرانی را میشناسم که حتی لهجهها را خوب یاد گرفتهاند، مثلا به لهجه انگلیسی استرالیایی میتوانند حرف بزنند، به لهجه انگلیسی آفریقای جنوبی تسلط دارد، انگلیسی امریکایی میتواند صحبت کند ولی چون در آن فرهنگ زندگی نکرده، یک مقدار در جامعه دچار سوء رفتار میشود، مثلا یک خانم بدحجاب را که میبیند عکسالعمل تند نشان میدهد و باعث زده شدن آن طرف میشود. یکی از مدرسین حوزه علمیه قم در مجلسی دعوت شده بودند، دیدند که اکثریت افراد از دکترین و مهندسین بدون ریش هستند. ایشان هم حدیثی را نقل کرد به این مضمون: کسی که ریش خود را بتراشد، مانند کسی است که با مادر خویش زنا کرده است. نصف جمعیت بلند شدند و رفتند. وقتی ما در قم درس میخواندیم، آقای قرائتی روش تبلیغ را یاد میدادند. یعنی طلبهها نه تنها باید کتابهای فصاحت و بلاغت را بخوانند، بلکه باید با فرهنگهای مختلف هم آشنا شوند. یکی از روشهایی که قدیم در حوزه علمیه بود این بود که طلبه را از سال اول طلبگی به مناطق و روستاهای دور میفرستادند و طلبهها ضمن تبلیغ با فرهنگهای مختلف آشنا میشدند و تا زمانی که درس خارج میخواندند، یک دوره کامل سفرهای تبلیغی محرم و صفر را داشتند و تجربه کسب میکردند. به کسانی هم که از نظر تجربی فعالیت بیشتری داشتند، بیشتر اهمیت میدادند تا به یک فردی که فقط دکترا و عنوان دارد. فردی بود که ادعا میکرد مجتهد است و به مرکز اسلامی انگلیس آمده بود. میگفت: من خسته شدم، دوست دارم که به شما کمک کنم. یک گروه تازه مسلمان شده را به ایشان سپردیم و گفتیم تلفنهایی که به مرکز میشد و سؤالات مذهبی و شرعی میپرسیدند را جواب دهد. ولی ایشان نمیتوانست به راحتی و فوری جواب بدهد. آن دسته از سؤالاتی که ما در آنجا با آنها درگیر هستیم، شاید در این جا اصلا مطرح هم نشود.
شما مدتی زیادی در خارج بودهاید. حالا به قم برگشتهاید و میشنوید که طلبهای کمک داور مسابقه فوتبال است. عبا و عمامه را کنار میگذارد و در زمین فوتبال داوری میکند. یا طلبهای در ورزشگاه آزادی تماشاچی فوتبال میشود. به نظر شما اینها با شئونات روحانیت منافات دارد یا خیر؟
خیر. منافاتی ندارد. اتفاقاً پدر ما در زمان آیتالله حکیم، توسط گروهی از شیعیان آفریقا دعوت میشود. پدر ما بخاطر آشنایی به زبان انگلیسی توسط اینها انتخاب میشود. در آن زمان طلبه دانشگاهی کم بود، پدر ما هم در خارج، دانشگاه رفته بود و یک مقدار فکر بازتری داشت. مأموریتی که به ایشان دادند در یک روستایی در آفریقا بوده که کسی به مسجد نمیآمده است. علت نیامدنشان هم این بوده که امام جماعت قبلی، آقای جوانی بوده که از دختر یکی از اهالی همانجا خوشش آمده و خواستگاری کرده بود. کار خلافی هم نکرده بود ولی آنها ناراحت شده بودند که چرا این آقا به جای کارهای طلبگی که اعم از اقامه نماز جماعت و تدریس و ارشاد و هدایت است، به خواستگاری دختر ما آمده است. این مسئولیت را به پدر ما دادند که آن مسجد را تحویل بگیرد. چمنهای آفریقا با چمن های ایران فرق میکند. مثلا اگر چمن اجازه رشد داشته باشد، به اندازه فیل هم میرسد. چمنهای اطراف مسجد به قدری رشد کرده بود که تمام مسجد را پوشانده بود. ایشان یک نفر را استخدام میکند که تمام چمن ها را کوتاه کند. اولین کاری که ایشان کردند، یک زمین بازی بدمینتون درست کردند. تمام جوانها را برای بازی بدمینتون دعوت کردند. همه مشغول بازی شدند. وقت نماز که شد همه را به نماز دعوت کردند. بعد فوراً یک عده افراطیهای مذهبی از آیتالله بروجردی و آیتالله حکیم استفتاء کردند که یک روحانی از قم آمده و این بازی را میکند. آیا میتوانیم پشت سرش نماز بخوانیم؟ یعنی مردم آن زمان اینقدر فکر داشتند. ولی الحمدلله الان رشد فکری زیاد شده است. یا مثلا پدر ما اولین روحانی بود که تلویزیون خرید. اولین روحانی بود که ماشین خرید و رانندگی میکرد. این موارد سؤال شده بود، کسی که رانندگی میکند، کسی که تلویزیون دارد، آیا میشود پشت سرش نماز خواند؟ روزنامه انگلیسی هم عکس یک روحانی را چاپ کرده بود که برنده مدال طلا در رشته تکواندو شده بود. این مورد هم باعث تعجب خیلیها شده بود. این گونه فضاها هیچ گونه تضادی با روحانیت و اسلام ندارد و چه بسا باعث جذب جوانان هم میشود.
شئون روحانیت یعنی چه؟ خیلی از کسانی که با این رفتارها مخالفت میکنند میگویند: مخالف شئون روحانیت است.
به نظرم بستگی به عرف دارد. الان نسبت به ۴۵-۵۰ سال پیش فرق میکند. فرزند یکی از روحانیون پاکستان آمده بود قم درس بخواند. وضعیت مالی خوبی داشت. یک روز که دیرش شده بود و آن زمان میتوانست هزینه تاکسی را پرداخت کند، تاکسی میگیرد و خودش را به درس میرساند. همین قضیه باعث توبیخ ایشان میشود که شما به عنوان یک طلبه چرا از تاکسی استفاده کردی. یا یادم میآید وقتی در قم طلبه شدم، معمم شده بودم ولی ریش نداشتم. لمعه تمام شده بود و سطوح را شروع کرده بودم. فقط سه نفر طلبه در کل قم بودند که بدون اینکه ریششان رشد کرده باشد، عمامه داشتند. من یکی از آنها بودم. میدیدم که دوستان من شلوار میپوشند، ساعت مچی به دست میبندند. من هم یک شلوار از خیاطی گرفتم و ساعت مچی خریدم. همین باعث دردسر شده بود و به پدرمان شکایت کردند که این چه وضع طلبگی است؟ یا فقط باید کفش نعلین میپوشیدیم. اگر کفش عادی میپوشیدیم، زشت تلقی میکردند. اما الان خیلی فرق کرده است. الان میبینم طلبه دوچرخه یا موتور سیکلت سوار میشود و زن و بچه را هم پشت سر خودش سوار میکند. آن زمان اصلا قابل تصور نبود که زنش هم روی همان موتور سیکلت بنشیند.
با افرادی که نمیتوانند این تغییرات را بپذیرند، چه باید کرد؟
ما نمیتوانیم همه را عوض کنیم. باید تحمل کرد. ولی باید ادامه داد؛ یعنی نباید به خاطر این چیزها عقبنشینی کرد.
اگر فرصتی پیش بیاید و دوباره به قم برگردید، به چه کاری مشغول میشوید؟
چون تجربه زیادی در کشورهای خارجی مثل نیوزیلند و استرالیا و کشورهای اقیانوس جنوب و خیلی جاهای دیگر دارم، حاضرم کاری کنم که طلبهها آموزش ببینند که چگونه در خارج فعالیت و تبلیغ کنند. عملاً هر وقت قم میآیم، یک سخنرانی برای بنده میگذارند. بیشتر به صورت پرسش و پاسخ است.
یک نکتهای هم عرض کنم؛ یکی از اساتید دانشگاه هاروارد آمریکا میگفت: اکثر روحانیون شما وقتی برای سخنرانی دعوت میشوند، زحمت میکشند، مطلب عمیقی را تهیه میکنند اما طولانی میشود. دانشجویان هم ظرف ده دقیقه شروع به پرت کردن دستمال کاغذی و مسخره کردن میکنند و هیچ نتیجهای هم ندارد. اما وقتی من در دانشگاههای آنجا صحبت میکنم جلسات دانشگاهی من تا سه ساعت طول میکشد. رمزش این است که من فقط ده دقیقه صحبت میکنم و بقیه را برای پرسش و پاسخ میگذارم. معتقدم که بهتر است دیالوگ داشته باشیم تا مونولوگ. حتی روش رسول خدا هم همین بوده است. خطبههای امام علی، رسول خدا و ائمه هیچ کدام بیشتر از ۱۵ دقیقه طول نمیکشید. اگر ما خیلی هم کند بخوانیم، در ده دقیقه تمام میشود. وقتی رسول خدا و ائمه این کار را میکردند، ما چرا سخنرانیهای طولانی داشته باشیم؟ وقتی دفتر مقام معظم رهبری رفته بودیم، آقای رئیس جمهور سخنرانی طولانی کرد. من چهره خارجیها را میدیدم که خسته شدهاند. همان مطلب را خیلی سریع و صریح میتوانستند منتقل کنند. گاهی اوقات به ما فرصت ۵-۱۰ دقیقه بیشتر داده نمیشود و ما باید در این فرصت تمام مطالب را بیان کنیم.
گفتوگو: محمدجواد حسین زاده