دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
عزت

حوزه/ پـیـمـودن راه کـمـال و تـخلّق به اخلاق الهی، حرکت در بستر عزّت و شرافت است و مؤمن هر چه بـیـشـتر در ایـن راه تلاش ‍ کند، عزیزتر می گردد.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب «اصول اخلاق اجتماعی» اثری از پژوهشکده تحقیقات اسلامی است که در آن به بررسی موارد متعدد از اخلاق های اجتماعی پرداخته و «حوزه نیوز» به انتشار این مباحث در شماره های گوناگون می پردازد .

- عزت

(عزّت) حالتی است که مانع شکست انسان می شود و ریشه آن از (اَرضٌ عِزازٌ) است یعنی زمین سخت و با صلابت ۳۱۷، که نوک کلنگ و نیز آب در آن تأثیر نمی کند.

اصل معنای عزّت، همان صلابت است و در معانی غلبه، کمیابی، سختی، غیرت و حمیت نیز در قـرآن بـه کـار رفته و (عزیز) ـ که از اسمای حسنای الهی است ـ یعنی کسی که غالب است و مغلوب نمی شود.۳۱۸

عـزّت واقـعـی از آن خـداوند غالب و قاهری است که هرگز مغلوب و مقهور نمی گردد، کم ترین نیازی به غیر خود ندارد و ماسوی اللّه کوچک ترین نفوذی در حریم مقدس او نمی توانند داشته باشند، از این رو فرمود:

(...اِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعاً...)۳۱۹

راه منحصر به فرد کسب عزّت نیز، راهیابی به درگاه آن عزیز یگانه است؛

(مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً)۳۲۰

علاّمه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:

(آیه در صدد این نیست که بیان کند عزت، اختصاص به خدا دارد به گونه ای که جز او کسی بـدان دسـت نـمـی یابد و هر کسی در پی عزتمندی برآید، چیز محالی را در خواست کرده است، بـلکه معنای آیه این است که هر کس عزّت می جوید باید از خدا بخواهد، چراکه عزت، در واقع، نزد دیگران یافت نمی شود.)۳۲۱

رابطه عزّت وایمان

چـنـان کـه یـاد شـد، قـرآن مـجید (عزّت بالاصاله) را از آنِ خدای بزرگ و ربّ العزّه می داند و نـوید می دهد که هر کس طالب عزّت است باید آن را از ذات مقدّس او طلب کند، سپس تصریح می کـنـد کـه خـداونـد عـزیـز، پـیـامـبـر و مـؤمـنـان را نـیـز در طول عزّت خویش، (عزّت بالافاضه) بخشیده است:

(...وَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ...)۳۲۲ عزّت، مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است.

ایـن آیـه از سویی، دلیل محکمی بر ضرورت و اصالت عزّت مؤ منان است که ارزش والای آنها را بـا قـراردادن در ردیـف خـدا و پـیامبر آشکار می سازد و از سوی دیگر بر پیوند (عزّت) و (ایمان) تأکید کرده است و الهام دهنده آن است که چنین پیوندی ناگسستنی است و انسان مادامی که ایمان در دل دارد، عزّتمند است. چنان که در جای دیگر فرمود:

(وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَنْتُمُ الاَْعْلَوْنَ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ)۳۲۳

و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.

امام باقر(ع)، عزّت مؤمن را هدیه ای الهی می داند و می فرماید:

(اِنَّ اللّهَ عـَزَّوَجَلَّ اَعْطَی الْمُؤْمِنَ ثَلاثَ خِصالٍ؛ اَلْعِزَّ فِی الدُّنْیا وَ الدّینٍ وَ الْفُلْجَ فِی الاْ خِرَةِ وَ الْمَهابَةَ فی صُدُورِ الْعالَمینَ)۳۲۴

خـداوند بزرگ، سه چیز را به مؤمن، عطا کرده است: عزّت در دنیا و دین، رستگاری در آخرت و هیبت در دل جهانیان.

امـام صـادق (ع) نـیـز در سـخـنـی حـکـیـمـانه بر قطعیت و حتمی بودن عزّت مؤمن تأکید کرده و فرموده است:

(اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالی فَوَّضَ اِلَی الْمُؤْمِنِ کُلَّ شَیْءٍ اِلاّ اِذْلالَ نَفْسِهِ)۳۲۵

خداوند متعال، اختیار همه چیز را به مؤ من سپرده است جز خوار ساختن خودش را.

اسباب عزّتمندی

بـدیـهی است که ایمان، شرط لازم برای کسب عزّت هست ولی شرط کافی نیست، بدین معنا که بـی ایمان هرگز عزیز نخواهد شد ولی مؤمن باید اسباب دیگری نیز فراهم سازد تا عزّتی کـامـل بـیـابـد و عزیز حقیقی گردد، با جستجو در روایات خاندان وحی، به تبیین آن اسباب می پردازیم:

۱ـ اطاعت خدا

بـهـتـریـن ره یافت صلابت و عزّت، اطاعت و فرمان برداری از خداوند عزیز است؛ چراکه اطاعت مـخـلصـانه، حبل المتین تقرّب به سوی خداست و هر چه انسان به منبع عزّت نزدیک تر شود، عزتّش افزون می گردد، چنانکه به حضرت داوود(ع) وحی کرد:

(وَضَعْتُ الْعِزَّ فی طاعَتی)۳۲۶ عزّت را در اطاعت خویش نهاده ام.

و امیرمؤمنان صلوات اللّه علیه عزّت و قوّت را در اطاعت خدا می داند:

(مَنْ اَطاعَ اللّهَ سُبْحانَهُ عَزَّ وَ قَوی)۳۲۷

اطـاعـت و عـبـادت ذات مـقـدس خـدا، تـنـهـا راه حـقـی اسـت کـه انـسـان مـی پـیـمـایـد و جـز آن، باطل است و تباهی و هر کس جز راه حق را بپیماید، قطعاً خوار خواهد شد؛ همان حضرت فرمود:

(...مَنْ یَطْلُبُ الْعِزَّ بِغَیْرِ حَقٍّ یَذُلُّ)۳۲۸ هر کس به جز از راه حق، عزّت جوید، ذلیل خواهد شد.

۲ـ جهاد

پـیکار در راه خدا، عزّت نسل موجود و نسل آینده را در پی دارد و مجاهد هم خود به قله سرافرازی و عـظـمـت صـعـود مـی کـنـد و هم، راه مجد و عظمت را برای آیندگان هموار می سازد.

امام علی (ع) فرمود:

(اِنَّ الْجـِهـادَ اَشـْرَفُ الاَْعـْمـالِ بـَعـْدَ الاِْسـْلامِ وَ هـُوَ قـِوامُ الدّیـنِ وَ الاَْجـْرُ فـیـهِ عـَظـیـمٌ مـَعَ الْعـِزَّةِ وَ الْمَنَعَةِ)۳۲۹

هـمـانـا جـهـاد پـس از (پـذیـرش) اسـلام، شـریـفـت تـریـن عمل است؛ استواری دین است و پاداشی بزرگ همراه با عزّت و شوکت دارد.

رسول اکرم (ص) نیز فرمود:

(اُغْزُوا تُورِثُوا اَبْنأکُمْ مَجْداً)۳۳۰ پیکار کنید تا برای فرزندانتان مجد و عظمت به ارث بگذارید.

۳ـ آراستگی به کمالات اخلاقی

پـیـمـودن راه کـمـال و تـخلّق به اخلاق الهی، حرکت در بستر عزّت و شرافت است و مؤمن هر چه بـیـشـتـر در ایـن راه تلاش ‍ کند، عزیزتر می گردد؛ آراسته شدن به سجایای ارزشمندی چون تـقـوا، صـبـر، تـوکـّل، گـذشـت، انـصـاف، قـنـاعـت و... خـود عـیـن عـزّت است، چنانکه روایات اهل بیت علیهم السلام بر آن تصریح دارند:

امام سجاد(ع)، همه عزّت را از آن مؤمن متّقی می داند و می فرماید:

(اَلْعِزُّ کُلُّ الْعِزِّ لِلْمُتَّقی)۳۳۱ همه عزّت، از آنِ متّقی است.

امیرمؤمنان صلوات اللّه علیه در سخنی زیبا و رسا، تقوا را چنین می ستاید:

(فَاِنَّ التَّقْوی اَفْضَلُ کَنْزٍ وَ اَحْرَزُ حِرْزٍ وَ اَعَزُّ عِزٍّ)۳۳۲

همانا تقوا، برترین گنج، محفوظترین پناهگاه و محکم ترین شی ء نفوذناپذیر است.

امام باقر(ع)، صبر بر مصیبت ها را موجب زیاد شدن عزّت دانسته، می فرماید:

(مَنْ صَبَرَ عَلی مُصیبَةٍ زادَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عِزّاً عَلی عِزِّهِ)۳۳۳

رسول گرامی اسلام (ص)، عزّت دنیا و آخرت را پاداش عفو و گذشت می داند:

(مَنْ عَفی عَنْ مَظْلَمَةٍ اَبْدَلَهُ اللّهُ بِها عِزّاً فِی الدُّنْیا وَ الاْ خِرَةِ)۳۳۴

حضرت امیر صلوات اللّه علیه چند عامل را به عنوان سبب عزّت یاد می کند:

ـ انصاف با مردم:

(اِلاّ اِنَّهُ مَنْ یَنْصِفِ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ یَزِدْهُ اللّهُ اِلاّ عِزّاً)۳۳۵ آگاه باشید! هر کس با مردم به انصاف رفتار کند، خداوند جز بر عزّتش نمی افزاید.

ـ قناعت:

(ثَمَرَةُ الْقِناعَةِ الْعِزُّ)۳۳۶

ـ شجاعت:

(اَلشَّجاعَةُ عِزُّ حاضِرٌ)۳۳۷

آفات عزّتمندی

آنـچـه بیان شد، تنها یک روی سکّه یعنی راههای کسب سرافرازی و عزّتمندی بود و روی دیگر آن، ذلّت سـتـیـزی و مـبـارزه بـا آفـاتـی اسـت کـه ایـن اصـل اصـیـل اخـلاقـی را تهدید می کند؛ آفاتی که انسان را به وادی ذلّت و خواری می کشاند، وادیی که مؤمن ـ در هیچ شرایطی ـ نباید در آن پا گذارد، زیرا مولایش علی (ع) می فرماید:

(اَلْمَنِیَّةُ وِ لاَ الْدَّنِیَّةُ)۳۳۸

مرگ، آری ولی پستی هرگز؟

امـام سـوم شـیـعـیـان، هـمـه مـشـکـلات و نـاجـوانـمـردی هـای حـکـومـت امـوی را تحمّل کرد، تن به مرگ سرخ داد، سر به نیزه سپرد ولی با سرافرازی فریاد برآورد:

(وَاللّهِ لا اُعْطیکُمْ بِیَدی اِعْطأ الذَّلیلِ وَ لا اَقِرُّلَکُمْ اِقْرارَ الْعَبیدِ)۳۳۹ به خدا سوگند! ذلیلانه دست بیعت به شما نخواهم داد و چون بردگان در برابرتان نخواهم ایستاد.

آفت زدایی بدین معناست که مؤمن باید آفت هایی را که به عزّتش آسیب می رسانند، شناسایی کرده آنها را نابود سازد. برخی از آنها عبارتند از:

۱ـ آزمندی

حـرص و طـمـع و چشم دوختن به مال و منال مردم، به شدّت، مناعت وبزرگواری انسان را خدشه دار می کند. امیرمؤ منان صلوات اللّه علیه، آزمندی را ذلّت نقد می شمارد و می فرماید:

(اَلطَّمَعُ مَذَلَّةٌ حاضِرَةٌ)۳۴۰

امـام بـاقـر(ع) به جابربن یزید جعفی، سفارش می کند که اگر عزّت می خواهی، طمع را در وجودت نابود کن:

(..اُطْلُبْ بَقأ الْعِزِّ بِاِماتَهِ الْطَّمَعِ)۳۴۱

امام صادق (ع) نیز از قول لقمان حکیم نقل می کند که به فرزندش چنین سفارش کرد:

اگـر مـی خـواهـی عـزّت جـهـان را گـردآوری، از آنـچـه در دسـت مـردم است، چشم طمع بپوش که پیامبران و صدّیقان، با قطع طمع به چنین مقامی رسیدند.۳۴۲

۲ـ باطل گرایی

گـام نـهـادن در راه بـاطـل، پـشـت پـا زدن بـه حـق اسـت و هـر کـس با حق سر ستیزبردارد قطعاً ذلیل خواهد شد. به فرموده امام عسکری (ع):

(ما تَرَکَ الْحَقَّ عَزیزٌ اِلاّ ذَلَّ وَ لا اَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ اِلاّ عَزَّ)۳۴۳ هـیـچ عـزیـزی حـق را تـرک نکرد جز اینکه خوار گشت وهیچ ذلیلی آن را بر پا نداشت جز اینکه عزیز شد.

۳ـ شرارت

بـدی رسـانـدن به دیگران نیز عزّت و آبروی انسان را در معرض خطر قرار می دهد.امام صادق (ع) فرمود:

(مَنْ بَرِی ءَ مِنَ الشَّرِّ نالَ الْعِزَّ)۳۴۴ هر کسی از شرارت دوری کند، به عزّت دست یابد.

۴ـ اظهار ناتوانی

امیرمؤمنان سلام اللّه علیه در این باره می فرماید:

(رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ ضُرَّهُ لِغَیْرِهِ)۳۴۵ هر کس ناتوانی و درماندگی خویش را بر ملا کند تن به خواری داده است.

پی نوشت ها:

۳۱۷ ـ مفردات، راغب اصفهانی، واژه عزّ.

۳۱۸ ـ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲.

۳۱۹ ـ یونس (۱۰)، آیه ۶۵.

۳۲۰ ـ فاطر(۳۵)، آیه ۱۰.

۳۲۱ ـ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۲.

۳۲۲ ـ منافقون (۶۳)، آیه ۸.

۳۲۳ ـ آل عمران (۲)، آیه ۱۳۹.

۳۲۴ ـ بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۱۶.

۳۲۵ ـ فروع کافی، ج ۵، ص ۶۳.

۳۲۶ ـ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۴۵۳.

۳۲۷ ـ شرح غررالحکم، ج ۵، ص ۲۹۱.

۳۲۸ ـ بحارالانوار،ج ۷۷، ص ۲۸۵.

۳۲۹ ـ فروع کافی، ج ۵، ص ۳۷.

۳۳۰ ـ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۹.

۳۳۱ ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۵۰.

۳۳۲ ـ همان، ج ۷۷، ص ۳۷۶.

۳۳۳ ـ همان، ج ۸۲، ص ۱۲۸.

۳۳۴ ـ همان، ج ۶۹، ص ۳۸۲.

۳۳۵ ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۱۴۴.

۳۳۶ ـ شرح غررالحکم، ج ۳، ص ۳۳۳.

۳۳۷ ـ همان، ج ۱، ص ۱۵۲.

۳۳۸ ـ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۸۴.

۳۳۹ ـ همان، ج ۴۵، ص ۷.

۳۴۰ ـ شرح غررالحکم، ج ۱، ص ۱۲۰.

۳۴۱ ـ بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۶۴.

۳۴۲ ـ بحارالانوار، ج ۱۳، ص ۴۱۹.

۳۴۳ ـ همان، ج ۷۲، ص ۲۳۲.

۳۴۴ ـ همان، ج ۸۷، ص ۲۲۹.

۳۴۵ ـ شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۹۳.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha