به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از کاشان، روحانی شهید غلامرضا صبوحی در خرداد ۱۳۴۱ در سپیده دمان، هنگامی که مؤذن اذان صبح را سر میداد همراه با طلوع فجر سپیده پای به عرصه وجود نهاد که گریههای کودکانه و شیرینش یک دنیا لبخند بر لبان خانواده کاشت، نهالی که هیچ کس نمیدانست چه آینده شگفت انگیزی در انتظار اوست. صدای گریه نوزاد لابه لای صدای مؤذن فضای اتاق خانه را پر کرده بود.
همین نوزاد راه مقدسی را پیمود که حتی آنهایی که فقط نامی از او شنیده بودند، در شهادتش گریان شدند.
غلامرضا تا هفت سالگی در دامان مادری زحمتکش و پدری کشاورز و با ایمان پرورش یافت، پدر او از آگاهی خوبی برخوردار بود چرا که همواره با روحانیّت در رابطه بود و از معارف اهل بیت(ع) استفاده میکرد و توانست با آگاهی که پیدا کرده بود فرزندی آگاه و اهل علم تربیت کند، هر چند سواد مدرسهای زیادی نداشت اما همنشینی با اهل علم و روحانیّت به او آگاهی زیادی داده بود.
غلامرضا دوره ابتدایی را در مدرسه عنصری، مدرسه شهید فرهادی فعلی، به اتمام رساند و چون مدرسه راهنمایی در روستا نبود و بعدها خسته شد، بعد از دو سال ترک تحصیل، دوره راهنمایی را آغاز نمود و سپس برای تحصیل در حوزه علمیه به مدرسه آیت الله یثربی شتافت و مشغول تحصیل علوم اسلامی و معارف اهل بیت(ع) شد.
در دوران انقلاب اسلامی، غلامرضا فعالیتهای زیادی در آگاهی دادن به مردم و پخش نوارهای حضرت امام(ره) داشت و با شروع جنگ تحمیلی چهار بار به مناطق مختلف جنگی اعزام شد و در راه دفاع از انقلاب و دین و نظام ولایت فقیه با دشمنان به مبارزه و جهاد پرداخت.
در مرخصیهایی که به زادگاه خود میآمد در اتحادیه انجمنهای اسلامی منطقه ۲ شهید مطهری به عنوان بسیجی فعالیت میکرد و سرانجام روز هشتم آذر ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی عین خوش در حالی که وضو میساخت تا به مناجات با معبود خویش بپردازد، بر اثر ترکش خمپاره بعثیهای عراقی به درجه رفیع شهادت نایل آمد و به لقای حق پیوست.
بخشی از وصیت نامه شهید
ای خدای بزرگ که این همه بر ما لطف کردی و نعمت اسلام، ولایت فقیه، رهبری امام امت، بیداری و حرکت ملت و شهادت طلبی را بر ما عطا کردی به حدی که «لا تعد و لا تخفی» اما ما قدردان این نعمت نبودیم و من نتوانستم مسئولیت خطیری که به عهده دارم عمل کنم.
ای ملت! افتخارتان باد که این چنین سعادتمندید، شکرتان را بیشتر کنید.
همشهریان عزیز، شما در انقلاب خیلی خدمت کردید، شما زحمت کشیدید، شما شهید، رزمنده، مجروح و اسیر دادید، شما از اموالتان در راه خدا گذشت کردید، بدانید مسئولیت شما روز به روز سنگینتر میگردد، بدانید باید اسلام و کشور اسلامی را به دست صاحبش مهدی زهرا(عج) بسپارید، شما پاسدار خون شهیدان هستید.
همان طور که تاکنون در صحنه حضور داشتهاید، حال هم حاضر و ناظر باشید و بر اطلاعات خود بیفزایید، مبادا بدخواهان و دشمنان سوءاستفاده نمایند، آن ها خیلی زیرکانه سعی در از بین بردن اثر زحمات شما دارند، اما شما با خدا باشید که «والله خیر الماکرین»، نگذارید اشخاصی که مدتها در سوراخها خزیده بودند و هیچ به فکر ملت نبودند و یا اگر کاری میکردند قصد قربت نداشتند، شما را فریب بدهند و شما را نسبت به افراد متعهد و مسئولیت شناس و روشنگر بدبین کنند، من شرمنده استاد بزرگوارم آقای شیخ حسن توکلی هستم، من دست ایشان را میبوسم، این عزیزان که الان در جبههها و پشت جبههها و در هرجا خدمت میکنند معمولاً ساخته ایشانند که در کلاس و در مجلس و در رابطه با ایشان بودهاند، آن ها که امروز پرچم مخالفت برافراشتهاند بدانند اینان انقلابی قبل و بعد از انقلابند، آنها زمان مردانگی در سوراخها بودند، حالا مرد شدهاند؟ البته عدهای از آنها آگاهند، سخن کوتاه اینکه خدمتهای خدمتگزاران را فراموش نکنید و بدانید من با تحقیق میگویم هرکس در هر لباسی با ایشان مخالفت کند، خیرخواه شما نیست، البته ممکن است اشتباهی در کار باشد لکن اشتباه را باید تذکر داد و حَلّش کرد نه اینکه آن را عَلَم کرد، امیدوارم با آگاهی شما مردم، تبلیغات سوء نابخردان همان طور که تاکنون عقیم بوده از این پس نیز ماهیت آنان بر شما مردم روشن شود.
ملت عزیز، حوزه علمیه، انجمن اسلامی، بسیج و شورای اسلامی به خصوص سایر ارگانها و جمعیتها را عموماً تقویت نمایید و بدانید که اینها از خود شما هستند و اگر که شما با آن ها باشید با آنها همکاری نمایید، در خدمت شما خواهند بود، آنها را جدا از خود ندانید، ناظر باشید و با آنها همکاری کنید و هرگونه اشتباه را خود حل نمایید و اشکالاتشان را به خود آنها بگویید و نگویید و نگذارید تبلیغات دشمنان باعث اختلاف در ارگانها با یکدیگر و با شما شود.
پدر و مادرم، اگر چنین حق فرزندی را به جا نیاوردم ولی صبر و حلم شما بیشتر از این است که از من ناراحت باشید، امیدوارم از فقدان این فرزندتان ناراحت نباشید و از شهادتش در راه خدا با آغوش باز استقبال نمایید، چرا که این چند روز دنیا پلی و معبری بیش نیست و عاقبت انسان برای جهانی است، باید خود را برای آن جا آماده کرد، شما در تربیت فرزندان و به خدمت گماردن آنان در راه اسلام، بیشتر کوشش نمایید، هر کدام از برادرانم که میل داشتند بفرستید در حوزه علمیه درس بخوانند.
خاطره به نقل از پدر شهید
در شرایط سخت مبارزات پیش از انقلاب اسلامی، شبی فرزندم غلامرضا به همراه دوستش تمام عکسهای شاه را از مدرسه جمع آوری کرد و از بین برد، همان شب مدیر مدرسه عصبانی و سراسیمه به خانه ما آمد، معلوم بود که چنین کاری از چه کسی بر میآید، سراغ غلامرضا را گرفت، گفتم: «سرش درد میکند و خوابیده است.» او زیر بار نرفت و سرانجام او را صدا زدم، سراغ عکسها را از او گرفت و گفت: «به قرآن، قسم یاد کن که تو از آنها خبر نداری.» غلامرضا گفت: «قرآن شوخی نیست که انسان به خاطر هر چیزی به آن قسم بخورد.»
مدیر مدرسه خیلی اصرار کرد، پیش خود گفتم الآن غلامرضا یک قسم میخورد و کار فیصله پیدا میکند، اما او در جواب اصرار ورزید و گفت: «ببینید! شاه همین روزها خواهد رفت و انقلاب هم پیروز میشود، این وسط شمایید که ضرر میکنید و روسیاه میشوید و من به خاطر این سؤال پوچ، به قرآن قسم نمیخورم»، آن شب مدیر مدرسه عصبانیتر از قبل بازگشت و غلامرضا تمامی خطرات آن کارها را به جان خرید، ولی به قرآن قسم نخورد.
انتهای پیام. /