به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، نهمین شماره از ویژه نامه «دفع و رفع» به همت جمعی از پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه های علمیه در ۳۳۰ صفحه و شامل چهار فصل مختلف از سؤالات و شبهات مرتبط با سیره و نقش الگویی حضرت فاطمه زهرا(س) منتشر شد که می تواند محتوایی بسیار کاربردی جهت استفاده مبلغین در ایام فاطمیه باشد.
در مقدمه این نشریه آمده است: متن پیش رو پاسخ به مجموعهای از پرسشها و شبهاتی است که هم ناظر به نقش همسری و زندگی خانوادگی حضرت زهرا(س) است و هم جایگاه آن حضرت به عنوان دختر پیامبر(ص) را پوشش میدهد. همچنین دفاع آن حضرت از حریم امامت در حوادث پس از رحلت پیامبر(ص) موضوع دیگری است که مطرح میشود.
* فصل اول این شماره از «دفع و رفع» پس از مقدمه آغاز و به پاسخ دهی عقلی و نقلی ۱۹ شبهه در خصوص شخصیت فردی و اجتماعی بزرگ بانوی جهان اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) ذیل عنوان «پرتوی از زندگی» می پردازد.
در این فصل شبهاتی همچون بررسی امکان اقامه دلیل عقلی بر عصمت حضرت زهرا(س)، مقبولیت یا عدم مقبولیت عصمت آن حضرت نزد اهل سنت، چرایی برتری حضرت فاطمه(س) بر همه مردم، بررسی سندی حدیث لولاک در مورد صدیقه طاهره(س)، چرایی برتر دانستن ایشان نسبت به حضرت مریم(س) از دیدگاه شیعیان و جایگاه حضرت فاطمه(س) در منابع روایی شیعه و اهل سنت تبیین و پاسخ داده شده است.
در فصل یکم این ویژه نامه جهت اثبات عقلی عصمت حضرت فاطمه(س) می خوانیم: دلایل عقلی متعددی بر عصمت حضرت زهرا(س) وجود دارد، بخصوص با توجه به این قاعده که عبدالرزاق فیاض لاهیجی در گوهر مراد میگوید: «مقدماتی که از معصوم به طریق تمثیل فرا گرفته شود به منزله اولیات در قیاس برهانی است و چنان که قیاس برهانی افاده یقین میکند، دلیلی هم که مؤلف باشد از مقدمات مأخوذه از معصوم، افاده یقین میکند، به این بیان که این مقدمه گفته معصوم است و هر چه گفته معصوم است حق است، پس این مقدمه حق است».
بنابر سخن لاهیجی، سخن معصوم میتواند حد وسط برهان عقلی قرار بگیرد، حال با تکیه بر مقدمات نقلی براهین عقلی متعددی میتوان بر عصمت حضرت فاطمه(س) اقامه کرد که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «فاطمة بضعة منی، یسرنی ما یسرها و یغضبنی ما یغضبها» یعنی فاطمه پارة وجود من است، آنچه او را شاد میکند مرا شاد میکند و آنچه او را غضبناک و ناراحت کند مرا غضبناک و ناراحت میکند.
با تکیه به این حدیث دلیل عقلی ارزشمندی بر عصمت حضرت فاطمه(س) میتوان اقامه کرد که نحوة آن در کلام استاد جوادی آملی چنین تبیین شده است: اگر انسان، انسانی مطهر و منزّه از هوی و معصوم از هوس نباشد، رضا و غضب او معیار حق و باطل نخواهد بود و ممکن است رضای او در رضای خداوند در مقام فعل و غضب او غضب حق تعالی در موطن فعل نباشد، ولی اگر انسان کاملی از گزند هوی طاهر و از آسیب هوس مصون شد، هر گونه رضا و غضب او معیار تشخیص حق و باطل خواهد بود چون مظهر اسم راضی و غضبان حق تعالی بوده و میزان اعمال و اوصاف دیگران خواهد شد و چون پیامبر اکرم(ص) میزان اعمال امت است و رضا و غضب او رضا و غضب خداوند است، هر گاه حضرت زهرا نیز دارای مقامی باشد که رضا و غضب او موجب رضا و غضب پیامبر اکرم گردد، معلوم میشود عقل عملی آن بانو همانند عقل نظریش معصوم از باطل میباشد و همتای امیرالمؤمنین خواهد بود، و چون رضا و غضب او بر مدار حق است این هم به نوبة خود نشانة کامل عصمت است.
* در فصل اول این نشریه این روایت که «خداوند آتش را بر ذریه حضرت زهرا حرام و آنان را از عذاب آتش مصون داشت» مورد بررسی سندی و دلالتی قرار گرفته است.
این بررسی را در دو قسمت قابل ارائه دانسته شده است که با دقت و تأمل، اعتبار این حدیث از نظر آحاد سلسله سند و نیز اعتبار مضمون روشن خواهد شد.
الف) این روایت در اصل از وجود پیامبر اکرم(ص) صادر شده و در مورد صدور و نیز معنای آن از ائمه(ع) کسانی سوال کرده و جواب شنیده اند؛ لذا روایت دارای سندهای متعددی میباشد و بررسی همه اسناد این حدیث در یک مقاله نمیگنجد، از این رو فقط به بررسی اشخاصی که در سلسله سند این روایت مطابق نقل حماد بن عثمان از امام صادق(ع) قرار گرفته اکتفا میشود که مطابق این سند ابن ولید از محمد بن الحسن الصفار از عباس بن معروف از علی بن مهزیار اهوازی از حسن بن علی الوشا از محمد بن قاسم بن فضیل از حماد بن عثمان از امام صادق(ع)، از معنای کلام پیامبر(ص) سوال نموده و امام صادق(ع) فرمود:«مقصود از کلام رسول الله(ص) آن عده از فرزندان زهرا(س) میباشد، که از عذاب آتش الهی آزاد هستند و آنان حسن و حسین و زینب و ام کلثوم هستند».
هم چنان که ملاحظه میشود هفت نفر در سلسله سند این حدیث قرار گرفته که اعتبار و عدم اعتبار آنان مربوط به تشخیص علماء رجال میباشد که به اجمال بیان میشود:
حماد بن عثمان که اولین راوی در این سند میباشد کسی است که شیخ طوسی در «فهرست» خود از ایشان به عنوان ثقه و جلیل القدر یاد کرده و گفته ایشان دارای کتاب نیز میباشد .
دومین راوی محمد بن قاسم میباشد که نجاشی از علماء رجال، ایشان را توثیق نموده و فرموده محمد بن قاسم امامی مذهب و ثقه میباشد .
و نیز حسن بن علی الوشّاء را نجاشی از افراد برجسته شیعه شمرده او را به عنوان «عین من اعیان الطائفه» معتبر دانسته است .
علی بن مهزیار چهارمین نفر در سلسله سند میباشد که از امام رضا(ع) روایت نقل کرده و از افراد ویژه امام جواد و وکیل آن حضرت بوده و در وثاقت و اعتبارش از نظر اهل تشخیص تردیدی نمیباشد .
عباس بن معروف نیز مورد تأیید علماء رجال قرار گرفته و شکی در وثاقت ایشان نیست.
از محمد بن حسن صفار که یکی دیگر از راویان این روایت میباشد، مرحوم نجاشی در رجال خویش به وثاقت، عظمت قدر و منزلت و قلّت اسقاط در روایت، یاد کرده و توثیق نموده آخرین نفر که محمد بن الحسن بن احمد بن الولید میباشد، با عناوینی شیخ القمیین فقیه آنان و ثقه و عین من اعیان الطائفه، مورد توثیق قرار گرفته است .
با توجه به معتبر بودن آحاد سلسله سند این روایت تردیدی در صدور آن از معصوم باقی نمیماند، علاوه بر این که روایت مستفیضه نیز میباشد.
ب) امّا معنایی که این روایت به ما ارائه میدهد، این مطلب است که آتش بر ذریه و نسل حضرت زهرا(س) که نسل پیامبر اکرم میباشد، حرام است و سوال این است که آیا همه ذریه فاطمه(س) مقصود است یا عده خاصی مورد نظر پیامبر اکرم(ص) بوده است؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: این که مقصود همه ذریه حضرت زهرا(س) بوده باشد و آنان به صرف انتساب به آن حضرت اهل نجات باشند، با عقل و نقل سازگار نمیباشد: زیرا بر این مبنا از نظر عقلی باید تکالیف دینی نسبت به آنان لغو باشد؛ زیرا فرض این است که آنان به مجرد انتساب اهل نجاتاند در حالی که چنین نیست.
به علاوه روایات فراوانی در منابع روائی از معصومین(ع) به ما رسیده که میگوید این طرز فکر که صرف ارتباط نسَبی نجات بخش است، اشتباه است و بر همین اساس در رابطه با روایت مورد سوال از معصومین(ع) سوال شده و آنان جواب منطقی و عقلایی دادهاند و مسأله اطاعت از خدا و معصومین(ع) را یک امر ضروری و غیر قابل انکار دانستهاند از جمله در زمان امام هشتم(ع) این فکر که مجرد ارتباط نسَبی با فاطمه و اهل بیت(ع) عامل نجات است از سوی برخیها تبلیغ میشده که امام علی بن موسی الرضا(ع) مانع از ترویج این طرز تفکر غلط شده است:
زید النار برادر امام هشتم(ع) در مجلسی دم از مقامات خاندان پیامبر اکرم(ص) میزد و به طور غرور آمیزی مرتب میگفت ما چنین هستیم و ما چنان هستیم، راوی روایت میگوید امام به زید النار فرمود: «اگر سخن تو درست باشد و فرزندان رسول خدا(ع) وضع استثنائی داشته باشند و خداوند بدکاران آنها را معذب نکند و عمل نکرده به آنها پاداش دهد، پس تو از پدرت موسی بن جعفر(ع) در نزد خدا گرامیتری زیرا وی خدا را بندگی کرد تا به درجات قرب نایل آمد و تو میپنداری که بی آنکه بندگی خدا کنی میتوانی در درجه موسی بن جعفر قرار گیری! سوگند به خدا هیچ کس به مقام قرب خدا نمیرسد مگر به اطاعت از او و تو گمان کردی که به معصیت خدا به مقام قرب الهی میرسی و این گمانی است زشت.
زید گفت: من برادر تو و فرزند پدر تو هستم، حضرت فرمود: آری تا وقتی که معصیت نکنی زیرا حضرت نوح(ع) به خداوند عرضه داشت:
«وَنَادَی نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَک الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکمُ الْحَاکمِینَ» پروردگار من همانا پسرم از اهل من میباشد و وعده تو حق است. فقال الله عزوجل «قَالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ ...». خداوند به حضرت نوح(ع) فرمودند: فرزندت از اهل تو نیست او خود ناصالح است پس خدای عزوجل پسر نوح را از این که از جمله خاندان نوح باشد نفی کرد به دلیل معصیت و گناهش».
از این روایت و استدلال امام(ع) به آیه شریفه مربوط به جریان پسر نوح، فهمیده میشود که صرف فرزندی و انتساب به پیامبر اکرم(ص) و فاطمه زهرا(س) سودی ندارد و عمل صالح لازم است.
* در فصل دوم از نهمین شماره نشریه «دفع و رفع» تحت عنوان «دختری دلسوز»، برخی از سؤالات و شبهات پیرامون سبک رفتاری و اخلاق حسنه حضرت صدیقه طاهره(س) نسبت به پدر بزرگوارشان نبی مکرم اسلام(ص) مطرح و به آن ها پاسخ داده شده است.
در این فصل در خصوص رابطه حضرت فاطمه با پیامبر اکرم(ص) و تأثیر آن بعد از رحلت پیامبر در زندگی ایشان آمده است:
فاطمه(س) یکی از اصحاب کساء و مباهله و کسی بود که در سختترین زمان، در راه خدا هجرت نمود، و از کسانی بود که در شأن آنها، آیة تطهیر نازل شد. او مادر ائمه و یادگار رسول خدا(ص) است که نسل پیامبر تا روز قیامت از او باقی میماند. او سرور زنان دو جهان، از آغاز و انجام است. او در گفتار و سخن شبیهترین انسانها به پیامبر(ص) بوده، شیوة زندگی او، از شیوة زندگی رسول خدا(ص) حکایت میکرد. هرگاه پیامبر اکرم(ص) بر فاطمه وارد میشد، فاطمه برمیخاست و از پیامبر استقبال گرم میکرد و دستش را میبوسید .
رابطة حضرت زهرا(ص) با پیامبر اکرم(ص) و ارتباط بین ایشان، از نوع علاقههای معمولی و رابطة پدری و فرزندی عادی نبود، بلکه محور این دوستی و محبّت کاملا الهی و آسمانی بود.
پیامبر اکرم(ص) در شأن دختر گرامی خود میفرماید: فاطمه پارة تن من است، کسی که او را شاد کند مرا شاد نموده و کسی که به او بدی کند، به من بدی کرده است. این بدان خاطر است که ملاک حبّ و بغض، رضا و عدم رضای خداوند است نه هوی و هوس. حضرت فاطمه(س) برای خدا شادمان میشود و برای خدا خشمگین .
همچنین آمده است در پاسخ به شبهه ای که با استناد به حدیثی که در کتاب اعلام الوری ذکر شده و متن آن این گونه است:
“امام صادق(ع) فرمود: عایشه[از روی حسادت] گفت: یا رسول الله میبینم دهان فاطمه را زیاد میبوسی و زبانت را در دهانش قرار میدهی! پیامبر اکرم فرمود: بله! هرگاه مشتاق بهشت میشوم دهان فاطمه را میبوسم و زبان در دهانش میگذارم! من از فاطمه بوی بهشت را استشمام میکنم و بوی شجره طوبی را مییابم! او زنی آسمانی است.”
این سخن که از عایشه خطاب به رسول خدا نقل شده که: «یارسول الله میبینم زیاد دهان فاطمه را میبوسی و زبانت را در دهان او قرار میدهی" در روایت صحیح نیامده است. در روایت علی بن ابراهیم آمده است: «فأنکرت علیه ذلک عایشة؛ عایشه بوسیدن فاطمه را برای پیامبر ناپسند میدید و به آن اعتراض کرد». بنابر آنچه گفتیم روایتی که در کتاب إعلام الوری آمده است، از حیث سند و محتوا قابل اعتماد و استناد نیست و در روایت علی بن ابراهیم در تفسیر قمی، که سنداً معتبر است، سخنی از بوسیدن دهان و گذاردن زبان در دهان فاطمه نیست!
* سومین فصل از این نشریه به رفتار و سیره حضرت فاطمه اطهر(س) در رابطه با همسر گرامیشان حضرت امیرالؤمنین علی(ع) می پردازد و با طرح سؤالاتی در این رابطه کوشیده است این رفتار را به عنوان الگویی جامع و کامل برای زنان مسلمان امروزی معرفی و تبیین کند.
از جمله شبهات و سؤالات این فصل می توان به چگونگی الگو بودن سبک زندگی حضرت زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع)، معنای مهریه بودن آب فرات برای حضرت زهرا(س)، وجود یا عدم وجود گزارش هایی از مراسم ازدواج آن حضرت، خوابیدن حضرت فاطمه(س) در بین الطلوعین، چرایی تعدد زوجات حضرت علی(ع) پس از شهادت حرت زهرا(س) و رضایت یا عدم رضایت حضرت زهرا(س) در ازدواج با امیرالمؤمنین(ع) اشاره کرد.
در این فصل آمده است:
حدیث «الجار ثم الدار» علاوه بر آنکه از نظر سند ضعیف است، با قرآن نیز مطابقت ندارد؛ چون در قرآن، انبیا دعا را از خود شروع کردهاند؟
شیخ صدوق در علل الشرائع بابی دارد تحت عنوان باب چرایی دعای حضرت زهرا(س) به همسایگان و دعا نکردن به خود و در این باب روایتی را با دو سند ذکر میکند:
روایت اول: حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِی الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَةَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِی قَالَ حَدَّثَنَا جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِی عَنْ عُبَادَةَ الْکلَیبِی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَی عَنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی عَنْ أَخِیهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) قَالَ رَأَیتُ أُمِّی فَاطِمَةَ(س) قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا لَیلَةَ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاکعَةً سَاجِدَةً حَتَّی اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّیهِمْ وَ تُکثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَیءٍ فَقُلْتُ لَهَا یا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِینَ لِنَفْسِک کمَا تَدْعِینَ لِغَیرِک فَقَالَتْ یا بُنَی الْجَارَ ثُمَ الدَّارَ ؛ امام حسن مجتبی فرمود: مادرم در شب جمعهای تا صبح در محرابش به عبادت مشغول بود و برای مومنین و مومنات با ذکر نامشان زیاد دعا میکرد، اما برای خودش دعا نکرد. گفتم: مادرم! چرا همانگونه که به دیگران دعا میکنی به خودت دعا نمیکنی؟! فرمود: پسرم! اول همسایه بعد خانه.
سند اول:
۱- عَلِی بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْقَزْوِینِی الْمَعْرُوفُ بِابْنِ مَقْبُرَةَ: در کتابهای رجالی نیامده است یعنی مجهول است و مشخص نیست ثقه هست یا نه . مرحوم خوئی نوشته است: وی از مشایخ شیخ صدوق بود . (یعنی کسی که شیخ صدوق از او روایت نقل کرده است)
۲- مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِی: در کتابهای رجالی هیچ اشارهای به ثقه بودنش وجود ندارد.
۳- جَنْدَلُ بْنُ وَالِقٍ: در کتابهای رجالی نیامده است و مجهول است .
۴- مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْمَازِنِی: در کتابهای رجالی نیامده است و مجهول است .
۵- عُبَادَةَ الْکلَیبِی: یا عباده الکلینی: برخی گفتهاند ممکن است وی همان عباد بن صهیب باشد که اگر این باشد ثقه است و گر نه وی نیز مجهول است.
نتیجه: با توجه به اینکه هیچکدام از راویان این سند توثیق نشدهاند، نمیتوان به این سند استناد کرد.
سند دوم:
۱- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَاکمُ الْمَرْوَزِی الْمُقْرِی: در طرائف المقال آمده است به این نام در کتابهای رجالی کسی را پیدا نکردم . نمازی نیز مینویسد: نام وی در کتابهای رجالی نیست .
۲- مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُقْرِی أَبُو عَمْرٍو: نام وی در کتابرجالی نیامده است.
۳- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمَوْصِلِی بِبَغْدَادَ: نام وی در کتابرجالی نیامده است .
۴- مُحَمَّدُ بْنُ عَاصِمٍ: مجهول است .
۵- أَبُو زَیدٍ الْکحَّالُ: نام وی در کتابهای رجالی نیست .
نتیجه:
با توجه به توثیق نشدن راویان این سند و نیامدن نام بیشر این روایان در کتابهای رجالی، این سند نیز همانند سند اول غیر معتبر میباشد.
دلالت حدیث:
در آیات فراوان قرآن کریم و در روایات معتبر، دعا کردن برای خود و دیگران سفارش شده است؛ اما در این روایت میگوید حضرت زهرا س فرمود: "اول همسایه بعد خانه" و باید گفت که این سخن که همسایه اهمیت دارد، سخنی منطقی و انسانی است اما بدین معنا نیست که بعد از دعا به دیگران، به خود دعا نشود و بلکه جمله "ثم الدار" معنایش این است که برای خود نیز دعا کردن رواست.
باید به این نکته نیز توجه کرد که اهلبیت و اهل ایثار همواره دیگران را بر خود مقدم میکنند؛ این فضیلتی بس والاست.
آیات قرآن نیز دلالت بر این ندارند که دعا برای خود باید مقدم باشد و بلکه در قرآن کریم نیز آیاتی وجود دارد که بیانگر دعا برای دیگران هستند از جمله:
دعای حضرت ابراهیم به اهالی شهر مکه و دعا نکردن برای خود: وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلی عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ .
دعای حضرت ابراهیم اول برای دیگران بعد برای خود: وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنیِ وَ بَنیِ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ .
دعای حضرت ابراهیم برای ذریه خود نه برای خود: رَّبَّنَا إِنیّ أَسْکنتُ مِن ذُرِّیتیِ بِوَادٍ غَیرْ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیتِک الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیقِیمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَوِی إِلَیهْمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یشْکرُونَ .
دعای حاملان عرش الهی برای دیگران: الَّذِینَ یحَمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بحِمْدِ رَبهِّمْ وَ یؤْمِنُونَ بِهِ وَ یسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا وَسِعْتَ کلَّ شیَءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَ اتَّبَعُواْ سَبِیلَک وَ قِهِمْ عَذَابَ الجَحِیمِ. رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتیِ وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ ءَابَائهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیتِهِمْ إِنَّک أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ. وَ قِهِمُ السَّیاتِ وَ مَن تَقِ السَّیاتِ یوْمَئذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَالِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ .
دستور خداوند برای دعا برای پدر و مادر: وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کما رَبَّیانی صَغیراً .
بنابراین نه تنها دعا برای دیگران مخالف قرآن نیست و بلکه خود خدا دستور میدهد که فرزند برای دیگران یعنی پدر و مادرش دعا کند و نمیگوید حتما باید اول برای خود دعا کنی و بعد برای والدین؛ فرشتگان الهی نیز برای دیگران دعا میکنند؛ خود حضرت ابراهیم نیز برای دیگران دعا میکند.
* چهارمین فصل از نشریه دفع و رفع ۹ تحت عنوان «مدافع امامت» مواضع اتخاذ شده توسط حضرت فاطمه(س) در خصوص مسئله خلافت و امامت را مورد واکاوی قرار داده است و با بهره گیری از روایات دارای استناد توانسته است پاسخ های محکمی به سؤالات پیرامون این موضوع بدهد.
در این فصل و در پاسخ به اینکه آیا درست است که وقتی حضرت علی را برای بیعت گرفتن میبردند، حضرت زهرا تهدید به کشف حجاب کرد؟ آمده است:
برخی از روایات هیچ دلالتی بر کشف حجاب ندارند؛
۱. روایت اول:
أبوجعفر الطوسی فی اختیار الرجال، عن أبی عبدالله، وعن سلمان الفارسی أنه لما استخرج أمیر المؤمنین من منزله خرجت فاطمة حتی انتهت إلی القبر فقالت: «خلوا عن ابن عمی فو الذی بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا عنه لانشرن شعری ولاضعن قمیص رسول الله علی رأسی ولاصرخن إلی الله فما ناقة صالح بأکرم علی الله من ولدی، قال سلمان: فرأیت والله أساس حیطان المسجد تقلعت من أسفلها حتی لو أراد رجل أن ینفذ من تحتها نفذ، فدنوت منها وقلت: یا سیدتی ومولاتی إن الله تبارک وتعالی بعث أباک رحمة فلا تکونی نقمة فرجعت الحیطان حتی سطعت الغبرة من أسفلها، فدخلت فی خیاشیمنا .«زمانی که حضرت علی را بردند که از وی بیعت بگیرند، حضرت زهرا از منزلش خارج شد و نزد قبر پیامبر رفت و فریاد زد: عموزاده ام را رها کنید، قسم به خدایی که محمد را به حق به نبوت رساند اگر چنین نکنید موهایم را پریشان میکنم و پیراهن پدرم را برسرم می گیرم ...».
در متن روایت تعبیر «لانشرن شعری» آمده که به معنای پریشان کردن موی سر بوده و هیچگونه دلالت و اشعاری به بر داشتن حجاب و برهنه نمودن سر ندارد؛ افزون بر اینکه در دنباله این تعبیر دارد که:«ولاضعن قمیص رسول الله علی راسی» یعنی با حالت پریشان و موهای آشفته در حالیکه پیراهن رسول خدا(ص) معجر و حجاب خودم قرار داده که خاطرات پیامبر رحمت را به اذهان تداعی میکند، شما را نفرین میکنم.
۲. روایت دوم:
عن ابی هاشم قال لما اخرج بعلی(ع) خرجت فاطمة(س) واضعة قمیص رسول الله(ص) علی رأسها آخذة بیدی إبنیها فقالت: مالی ومالک یا أبا بکرترید أن تؤتم ابنی وترملنی من زوجی والله لولا أن تکون سیئة لنشرت شعری ولصرخت إلی ربی، فقال رجل من القوم: ماترید إلی هذا ثم أخذت بیده فانطلقت به .«هنگامی که علی را از خانه بیرون بردند حضرت فاطمه نیز به دنبال او بیرون آمد در حالی که پیراهن رسول خدا را روی سر گذاشته بود و دست حسن و حسین را در دست داشت فریاد میزد: مرا با تو چیکارای ابابکر؟ میخواهی بچههایم را یتیم کنی و مرا بیوه؟ والله قسم اگر بد نبود موهایم را پریشان میکردم و به سوی خدا جیغ میکشیدم.»
در این روایت نیز تعبیر به نشرت شعری شده؛ «والله لولا أن تکون سیئة لنشرت شعری ولصرخت إلی ربی» که به معنای پریشان کردن موی است و هیچ دلالتی بر کشف حجاب و برداشتن معجر از سر ندارد؛ افزون بر اینکه حضرت طبق این روایت فرموده است: اگر بد و نا پسند نبود این کار را برای رسوایی ستمگران در حق اهلبیت میکردم، ولی با توجه به شان و منزلت و مقام صبرم این کار را نمیکنم. و همه این سخنان در حالی گفته شده که به نص روایت، حضرت صدیقه پیراهن مبارک پدر بزرگوارش را بر سر نموده بود.
این تعبیر در زمان رسیدن خبر شهادت پیامبر اکرم در روز احد و نیز شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا در روایات آمده است:
- نساء الأنصار قد خدشن الوجوه ونشرن الشعور ....زنان انصار (به محض شنیدن خبر شایعه شهادت پیامبر اکرم(ص) در جنگ احد، صورتهای خود را خراشیدند و موهای خود را پریشان نمودند ...
- در زیارت ناحیه مقدسه آمده است: ً فَلَمَّا رَأَینَ النِّسَاءُ جَوَادَک مَخْزِیاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَک عَلَیهِ مَلْوِیاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَی الْخُدُود .
به هر حال درباره عبارت «ونشرن الشعور و ناشرات الشعور» در هر دو روایت باید گفت، گیسوی پریشان، با مکشوف و بدون حجاب بودن سر، هیچ تلازمی ندارد؛ چون ممکن است- و حتماً نیز همین است - که زنان گیسوان خود را به نشانة عزا و حزن و مصیبت، زیر عبا و حجاب کامل، پریشان کرده باشند؛ چنانچه این شیوه، بین زنان عرب، رسم و عرف بوده است.
از سوی دیگر میتوان گفت همین جمله نشان دهنده اهمیت حجاب و عصمت آن حضرت است. زیرا هم نشان میدهد ایشان کشف حجاب نکرده است و هم نشان میدهد این مسئله آنقدر مهم بود که از آن به عنوان تهدید استفاده کردهاند. روشن است که کسی از امر بی اهمیت برای تهدید استفاده نمیکند.
همچنین می خوانیم:
آیا در تاریخ آمده است که چه کسی به خانه حضرت زهرا(س) حمله کرده و آن را به آتش کشید؟
با وجود تمام سفارشات و تأکیدات نبی مکرم اسلام(ص) درباره حفظ حرمت خاندان عصمت و طهارت و به خصوص فاطمه زهرا(س) با کمال تأسف این بیت شریف و نورانی، از تعرّض کوردلان مصون نماند و مورد تهاجم واقع شد که ما به بخشی از نصوص اهل سنت در این باره اکتفاء میکنیم که دلیل شیعه همین منابع است.
۱. ابن ابی شیبه، محدث معروف اهل سنت در کتاب «المصنف» ابوبکر ابن ابی شیبه (۱۵۹ ـ ۲۳۵) چنین نقل میکند:
هنگامی که مردم با ابی بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره میپرداختند و این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد و گفت:ای دختر رسول خدا! محبوبترین فرد برای ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستی؛ ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند، من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی(ع) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامی که شما در آن هستید، آتش میزند. به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است، انجام میدهد!
۲. احمد یحیی بن جابر بلاذری (م۲۷۰) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب انساب الاشراف بدین نحو نقل میکنند: ابوبکر به دنبال علی(ع) فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی(ع) از بیعت امتناع ورزید، سپس عمر همراه با فتیله (آتش زا) حرکت کرده و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد. فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، میبینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت: بلی این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!
۳. عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (۲۱۲ ـ ۲۷۶) از پیشوایان ادب، نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامی و مولف کتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الکاتب و... است. وی در کتاب الامامة و السیاسة چنین مینویسد:
ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتاختند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت عمر را به دنبال آنها فرستاده او به در خانه علی(ع) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند، در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست، بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش میزنم.
مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه فاطمه دختر پیامبر است، گفت باشد!
ابن قتیبه، دنباله این داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است او میگوید: عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید با صدای بلند گفت:ای رسول خدا! پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و فرزند ابی قحافه رسید.
افرادی که همراه عمر بودند، هنگامی که صدای زهرا و گریه او را شنیدند، برگشتند ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابی بکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، علی(ع) گفت: اگر بیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را میزنیم ...
۴. مورخ معروف محمد بن جریر طبری (م۳۱۰) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحی را چنین بیان میکند:
عمر بن خطاب به خانه علی آمد، در حالی که طلحه و زبیر و گروهی از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند، وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم، مگر این که برای بیعت بیرون بیایید زبیر از خانه بیرون آمد، در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند.
تا اینجا بخشی که در آن تصریح به تصمیم به هتک حرمت شده است پایان پذیرفت. اکنون به بخش دوم که حاکی از جامه عمل پوشاندن به این نیت شوم است، میپردازیم! مبادا تصور شود که قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا علی و یارانش را مجبور به بیعت کنند و هدفِ عملی ساختن چنین تهدیدی را نداشتند.
تا اینجا سخنان آن گروه که فقط به سوءنیت خلیفه و یاران او اشاره کردهاند، به پایان رسید. گروهی که نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالی که برخی دیگر به اصل فاجعه، یعنی یورش به خانه و... اشاره نمودهاند و اینک مدارک یورش و هتک حرمت به خانه حضرت فاطمه زهرا(س):
۱. ابو عبید، قاسم بن سلام (۲۲۴ق) در کتاب الاموال که مورد اعتماد فقهای اهل سنت است، مینویسد:
عبدالرحمن بن عوف میگوید: در بیماری ابوبکر برای عیادتش به خانه او رفتم، خلیفه پس از گفتگوی زیاد گفت: ای کاش سه چیز را که انجام داده ام، انجام نمیدادم، ای کاش سه چیز را که انجام نداده ام، انجام میدادم، همچنین آرزو میکنم سه چیز را از پیامبر سوال میکردم؛ یکی از آن سه چیزی که انجام داده ام و آرزو میکنم ای کاش انجام نمیدادم این است که: «ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمیگشودم و آن را به حال خود وا میگذاشتم، هر چند برای جنگ بسته شده بود».
۲. ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانی (۲۶۰ ـ ۳۶۰) مینویسد: ابوبکر به هنگام مرگ، اموری را تمنا کرد و گفت: ای کاش سه چیز را انجام نمیدادم، سه چیز را انجام میدادم و سه چیز را از رسول خدا(ص) سوال میکردم به آن سه چیزی که آرزو میکنم که ای کاش انجام نمیدادم، آرزو میکنم ای کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمیکردم و آن را به حال خود واگذار میکردم. این تعبیرات به خوبی نشان میدهد که تهدیدهای عمر، عملی شد و در خانه را به زور (یا با آتش زدن) گشودند.
۳. ابن عبد ربه اندلسی مولف کتاب العقد الفرید (م ۴۶۳) در کتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل میکند: من در بیماری ابی بکر بر او وارد شدم تا از او عیادت کنم، خلیفه گفت: آرزو میکنم که ای کاش سه چیز را انجام نمیدادم و یکی از آن سه چیز این است: ای کاش خانه فاطمه را نمیگشودم، هر چند آنان برای نبرد در خانه را بسته بودند.
۴. سخن نظام در کتاب «الوافی بالوفیات» ابراهیم بن سیار نظام معتزلی (۱۶۰ ـ ۲۳۱) در این رابطه مینویسد:
عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر، بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد.
۵. ذهبی در کتاب میزان الاعتدال از محمد بن احمد کوفی حافظ نقل میکند که در محضر احمد بن محمد معروف به ابن ابی دارم، محدث کوفی (م۳۵۷) ابن خبر خوانده شد: عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد.
۶. عبدالفتاح عبد المقصود و کتاب «الامام علی» وی مینویسد عمر گفت: قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش میزنم.
عدهای که از خدا میترسیدند و پس از پیامبر رعایت منزلت او را میکردند، گفتند: ای ابا حفص (کنیه عمر) فاطمه در این خانه است، بی پروا فریاد زد: باشد!
نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید وارد خانه شد طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل خانه بلند شد این ناله استغاثه او بود.
۷. مقاتل بن عطیه مینویسد: هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه(س) فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و در خانه را آتش زد...
* در پایان این شماره از نشریه «دفع و رفع» تمام منابع استفاده شده در آن در قالب فصلی مجزا تحت عنوان کتابنامه و در ۳۳۴ ردیف آمده است.
برای دریافت فایل PDF نشریه اینجا کلیک کنید
انتهای پیام