به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در سلسله مقالاتی در ماه مبارک رمضان به موضوع «غزوه بدر؛ درسها و عبرتها» پرداختند که بدین شرح است:
در هفدهم یا نوزدهم ماه مبارک رمضانِ سال دوّم هجرت، غزوه بدر اتّفاق افتاد.(۱)
بدر و پیروزی مسلمانان
پیروزی اسلام و مسلمانان در زیر پرچم توحید و فرماندهی وجود شریف پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بدر، از پیروزی های بسیار چشمگیر و با عظمت و اهمیت تاریخ اسلام است. این غزوه، نخستین مقابله سپاه اسلام با کفر و نبرد اهل توحید با اهل شرک بود.
مشرکان در این جنگ، از جنبه ساز و برگ و اسلحه و مهمّات بر مسلمانان برتری داشتند و نفرات و افراد آنها تقریباً، سه برابر سپاه اسلام بود.
پیروزی سپاه اسلام در این جنگ، برای آینده اسلام، از ارزش و اهمیت ویژه ای برخوردار بود و در تعیین مسیر تاریخ اسلام، به حسب ظاهر تأثیر فراوان داشت.
این جنگ، برای دین توحید و آیین جهانی اسلام، ارزش حیاتی داشت و فتحی که در آن نصیب مسلمانان شد، پایه و مادر تمام فتوحاتِ آینده گردید و اهمیت آن تا حدّی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله دست به دعا برداشت و به درگاه خداوند متعال عرض کرد:
«اللّهُمَّ هذِهِ قُرَیشُ قَدْ أَقْبَلَتْ بِخُیلائِها وَ فَخْرِها تُحادُکَ وَ تُکَذِّبُ رَسُولَکَ اللّهُمَّ فَنَصْرَکَ الَّذی وَعَدْتَنی اللّهُمَّ أَحْسِنْهُمُ الْغَداةَ؛ خدایا این قبیله قریش اند که با همه تکبر و تفاخرشان، با تو به مبارزه برخاسته، پیامبرت را تکذیب می نمایند. خدایا نصرت و پیروزی را که به من وعده فرموده ای برسان، خدایا صبحگاهان، به آنها نیکی خویش را ارزانی دار».(۲)
و در حدیث دیگر است که وقتی آن حضرت، کثرتِ مشرکان و قلّت مسلمانان را دید، روی به قبله نموده، عرض کرد: «أَللّهُمَّ أَنْجِزْلی ما وَعَدْتَنی أَللّهُمَّ إِنْ تُهْلَکُ هذِهِ الْعِصابَةُ لاتُعْبَدُ فِی الْاَرْضِ؛ خدایا آنچه را که به من وعده فرمودی به انجام رسان، که اگر این گروه هلاک شوند، دیگر در روی زمین پرستش نخواهی شد».(۳)
و آن قدر دست هایش را به دعا بلند نگاه داشت که ردایش از دوش مبارک افتاد.
پرچم دار و قهرمان نمونه جنگ بدر
پرچم دار و علم دارِ رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بدر علی علیه السلام بود.(۴)
ابن سعد در الطبقات الکبری از قتاده روایت می کند که: صاحب لِواء رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز بدر و در هر جنگ دیگر، علی بن ابی طالب علیه السلام بود.(۵)
طبری در تاریخِ خود نقل کرده است که، صاحبِ لواء رسول الله صلی الله علیه و آله، علی بن ابی طالب علیه السلام و صاحب رایتِ (پرچم) اَنصار، سَعْدِ بْنِ عُباده بود.(۶)
قهرمان و یگانه مجاهد و فداکارِ این غزوه و غزواتِ دیگر، امیرالمؤمنین علیه السلام بود. با اینکه هنوز سنّ آن حضرت به بیست نرسیده و پیش از این غزوه در جنگ و نبرد دیگری شرکت نکرده بود، مردانگی ها و شجاعت هایی که از او ظاهر شد، از افراد باسابقه و رزمندگان و مردان سالخورده ظاهر نگشت. سهم آن حضرت در این میدانِ جهاد، از لحاظ عددِ کسانی که مجاهدان اسلام، از مشرکین کشتند تقریباً برابر با سهام دیگران شد. طبق روایتِ الإرشاد، سی و شش نفر از نامداران مشرکین، به اتّفاق اَقوال، به دست امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شدند؛ به جز گروهی دیگر که در قاتلان آنها اختلاف شده، و غیر از کسانی که آن حضرت با دیگران در قتلشان شرکت داشت.(۷)
آیه: «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فی رَبِّهِمْ؛ این دو [گروه] دشمنان یکدیگرند که درباره پروردگارشان باهم ستیزه می کنند»، در مورد مبارزه حضرت علی علیه السلام با وَلید بن عُتْبه و حمزه با عُتْبه و عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب در این غزوه نازل شد.(۸)
معاویه گفت: «علی را در این غزوه دیدم مانند شیر، هیچ کس در نبرد با او ایستادگی نمی کرد، مگر آنکه او را می کشت؛ و بر چیزی نمی زد مگر آن که آن را پاره میساخت.(۹)
در این غزوه بود که صدای آسمانی شنیده شد: «لا سَیفَ إِلّا ذو الْفَقارِ وَلافَتی إِلّا عَلِی»(۱۰)
در غزوه بدر بود که جبرئیل، میکائیل و اسرافیل، هریک با گروه خود از فرشتگان، هنگامی که علی علیه السلام برای آوردن آب برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و اصحاب رفته بود، ادای احترام کرده و سلام کردند.(۱۱)
سید حمیری در این اشعار به این فضیلت اشاره کرده است:
اُقْسِمُ بِاللهِ وَآلائِهِ
وَالْمَرءُ عَمّا قالَ مسْؤُولٌ
إِنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ
عَلَی التُّقی والبِرُّ مَجْبُولٌ
«به خداوند و نعمت هایش قسم یاد می کنم که هرکس نسبت به گفته خویش مسئول است، به درستی که طینت علی بن ابی طالب بر تقوا و نیکی سرشته شده است».
وی به خداوند و نعمت هایش قسم یاد می کند که هرکس نسبت به گفته خویش مسئول است و به درستی که طینت علی بن ابی طالب علیه السلام بر تقوا و نیکی سرشته شده است. تا آنکه می گوید:
«ذاکَ الَّذی سَلَّمَ فی لَیلَةٍ
عَلَیهِ میکالُ وَجبْریلُ
میکالُ فی أَلْفٍ وَجَبْریلُ فی
أَلْفٍ وَیتْلُوهُمُ سرافیلُ
او آن کسی است که در یک شب بر او میکائیل و جبرئیل درود فرستادند؛ میکائیل همراه با هزار ملک و جبرئیل هم با هزار ملک که اسرافیل به دنباله آنها آمد».(۱۲)
درسهای غزوه بدر
۱- تنها قوّتِ دلیل و برهان، وضوح علمی و استیلای سلطان حق در ضمایر و قلوب، بدونِ استیلای آن بر عالم خارج و ظواهر اجتماع، سبب حکومت مطلق حق، و محو باطل نخواهد شد و تنها عقیده به اینکه امری حق و امر دیگر باطل است، حق را در دنیای مردم و زندگی جامعه، میزان و مرجع نساخته و باطل را از دنیای انسان ها بیرون نمی راند. مادامی که سلطنت باطل باقی باشد و مانند عصر فرعون، اهل حق، استضعاف شوند، جامعه از برکات حکومت حق محروم خواهد بود. باید باطل رانده و کوبیده شود، و حق جانشین آن گردد؛ باید حق و حق پرستان غالب، و سپاه باطل مغلوب شود، و معنای: «لِیحِقَّ الْحَقَّ وَیبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» ظاهر شود.
اسلام، دینِ حرکت و انقلاب علیه چهره های ظلمانی و باطل پرستان است؛ و یک نظریه و عقیده ساده ایجابی و علمی نیست.
این درس، از دروس بسیار مهمِّ این واقعه است که مسلمانانِ عصر ما ضرورت آن را باید درک کنند و علّت انحطاط مسلمانان را در عدمِ توجّه به آن جستجو نمایند.
اسلام در عصر حاضر، برای صدها میلیون از پیروانش به صورت یک عقیده ساده و نظریه صحیح و استوار، که منطق و علم و برهان آن را تأیید کرده، درآمده است، و مفاهیم دیگر و لزوم ارتباطش با عالم خارج منظور نمی شود. مسلمانان، با کثرت جمعیت و نفوذ و کشورها و ممالکی که در اختیار دارند، حرکت و نهضت، تشکیل حکومت و ترقّی صنعتی وعلمی و تطبیق اسلام را با واقعیت اوضاع واجتماع خود، عملاً جزء مفاهیم اسلام نمی گیرند.
۲- مؤمنان باید متّکی به تدبیر خدا و یاری او باشند، و با توکّل در برابر کثرتِ اهل باطل، خود را نبازند، و شکسته نگردند، و بدانند که نیرومندترین عاملی که در جهاد حق پرستان با اهل باطل، سبب غلبه و پیروزی است، ایمان به مبدأ و حقیقت، ثبات، استقامت، شرافت، هدف و مقصد است.
مجاهدانِ غزوه بدر، با روحیه قوی، عزم و شوق به یاری حق، میل به شهادت و لقاء الله و اینکه جهاد، منتهی به «اِحدی الحُسْنَیینْ»، یا نصر و پیروزی و یا شهادت و بهشت است، نبرد می کردند و از غرور به اسلحه و زیادی مهمّات و تکبّر و خودخواهی پرهیز داشتند.
با این پشتوانه ها، اهل حق همیشه پیروزند، اگرچه به ظاهر هم مغلوب شوند. اهل باطل مغلوبند، اگرچه به ظاهر غالب شوند.
به طور خلاصه، اسباب نصر و پیروزی ـ چنانچه از آیات مربوط به غزوه بدر استفاده می شود ـ عبارت است از:
۱- ثبات در هنگام جهاد و دیدار دشمن و در هرگونه مبارزه با اهل باطل.
۲- اتّصال به ذکر خدا و اتّکا به کمک و تدبیر او.
۳- اطاعت خدا و رسول.
۴- پرهیز از نزاع و اختلاف.
۵- صبر و شکیبایی بر خطرات و مصائب جهاد.
۶- پرهیز از ریاکاری، ستم و خودبینی.
اینها صفاتی است که تقریباً مسلمانان امروز کمتر دارا هستند و عامل شکست و ضعف آنها در برابر کفّار، فقدان این صفات است.
مسلمانانِ صدر اسلام اگر در جنگی شکست می خوردند، یا از نظر ضعف اقتصادی، یا اسلحه و مهمّاتِ جنگی دشمن را قوی تر می دیدند، از نظر روحی عقب نشینی نکرده و تسلیم نمی شدند و دارایی های خود را باارزش تر از دارایی دشمن می دانستند و نعمت ایمان را برتر از هر چیز می شمردند؛ و نیروی معنوی و فکری خود را بر قدرت مادّی و ظاهری دشمن غالب و برتر از آن می دیدند.
مسلمانان عصر ما، به جای اتّکا به یاری خدا و سرمایه های فکری و معنوی و شجاعت روحی، بیشتر به نیرو و قدرت مادّی بیگانگان اعتماد کرده، و فریب وعده های پوچ و نیرنگ های سیاسی آنها را می خورند و در تقلید از عادات زشت آنها با یکدیگر به رقابت پرداخته، با پشت پا زدن به عادات دینی و بی اعتنایی به التزامات اسلامی، خود را به بیگانگان نزدیک می سازند. عدّه ای به گونه ای غربزده و خودباخته شده اند که نمی توانند به طور فرض در یکی از مجامع بین المللی با لباس ملّی و اسلامی شرکت کنند و حتّی از بستن کراوات که بندی از بندهای رقیت است، غافل نمی شوند؛ و در مجالس رسمی خویش هم به کسی که این بند را نبسته باشد، حقّ شرکت نمی دهند؛ در حالی که می بینیم ملل دیگر، با همان لباس ملّی خود در هر مجلس رسمی و بین المللی شرکت می کنند و هیچ کس این التزام را علامت عقب ماندگی آنها نمی شمارد.
۳- اتّحاد و اتّفاق اسلامی که بزرگترین وسیله قوّت و شوکت و پیروزی مسلمانان بود، امروز به نفاق و تجزیه و تقسیم ممالک مبدّل شده و در هر نقطه و اقلیمی، اجتماعی مجزّا، منفرد و مستقل تشکیل گردیده و حکومت های کوچک و ضعیف، تشتت و تفرّق را در عالم اسلام رهبری کرده و برای مصالح و منافع شخصی خود هرگز حاضر نیستند واقعاً علیه منافع استثمارگران شرق و غرب قدمی بردارند و به سوی وحدت اسلامی و برداشتن این فاصله های دروغین و جعلی پیش بروند و بدین سان عالم اسلام را از قوّه مرکزی و مرکز ثقل و یک مجمع یا هیئت یا حکومت واحدی که جهان اسلام را رهبری می کند، محروم می سازند.
هر جا نغمه ای و در هر نقطه صدایی بلند است، صدای ناسیونالسیم غربی و ناسیونالیسم های دیگر، گوش ها را کر کرده و ملل اسلام را به نفع بیگانگان رودرروی هم قرار داده است.
بزرگترین عامل بقای دولت یهودی در قلب کشورهای اسلامی، همین تجزیه و پراکندگی است، و این رهبران حکومت ها می باشند که مانع پیروزی مسلمانان هستند.
در آن روز، مسلمان ها تحت رهبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حکومتی واحد و ملّتی یکپارچه داشتند، و در سرتاسر عالم اسلام، چیزی به نام «قومیت گروهی»، «تجزیه طلبی» و... وجود نداشت.
هیچ کس در فکر تصاحب منطقه یا ناحیه ای برای خویش نبود. آنان که علیه حکومت ها قیام می کردند، هرکدام مسلمان و پیرو افکار اسلامی بودند، هدفشان تجزیه نبود؛ بلکه تعدیل، اصلاح و برقرار کردن حکومت اسلامی بود.
روزی نیز برای مسلمانان فرا رسید که در هر نقطه ای، فردی زورمند یا دست نشانده بیگانگان و استعمارگران، خود را رهبر محلّی معرّفی کرده و مردم مسلمان یک نقطه را رودرروی مسلمانان دیگر ـ که دروغ و تحریکات اجانب، آنها را از هم جدا کرده است ـ قرار داده و این مستمندان را فدایی و قربانی حکومت خود می کند.
پس آن امّت واحده و جامعه یگانه ای که قرآن، ما را به آن دعوت می کند، کجاست و کدام یک از این ملل می باشد؟ و آن امّتی را که آیه: «أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُمْ» و نیز: «اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ اَعِزَّةٍ علَی الْکافِرینَ» وصف می کند، در کجا باید جُست؟
نظایر این نقایص و عیوب است که جامعه مسلمانان را بیمار ساخته، و مسلمانان صدر اسلام از آن، مصون بودند و تا این بیماری ها درمان نشود، امّتِ اسلام توانایی تجدید مجد و عظمت گذشته را نخواهد داشت.
پینوشتها:
۱- ابنهشام، السیرة النبویه، ج ۱ ، ص ۶۲۶ ؛ مفید، مسارالشیعه، ص ۲۹ ؛ بهائی، توضیحالمقاصد، ص ۱۶ .
۲- ابنهشام، السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۶۲۱؛ واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۵۹؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۴۴۱.
۳- ابن ابیشیبه کوفی، المصنف، ج ۷، ص ۹۵؛ ج ۸، ص ۴۷۴؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج ۴، ص ۴۳۷ ; مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۲۲۱.
۴- ابنهشام، السیرةالنبویه، ج ۱، ص ۶۱۲ ـ ۶۱۳؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج ۶، ص ۹۲ ـ ۹۳.
۵- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۶.
۶- طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۱۳۸.
۷- مفید، الارشاد، ج ۱، ص ۷۰ ـ ۷۲.
۸- بخاری، صحیح، ج ۵، ص ۶ ـ ۷؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۸، ص ۲۴۶؛ فرات کوفی، تفسیر، ص ۲۷۱ ـ ۲۷۲؛ طبری، جامع البیان، ج ۱۷، ص ۱۷۲ـ ۱۷۳؛ واحدی، اسباب النزول، ص ۲۳۱؛ طبرسی، مجمع البیان ج ۷، ص ۱۳۹.
۹- ابونعیم اصفهانی، حلیة الأولیاء، ج ۹، ص ۱۴۵؛ فیروزآبادی، فضائل الخمسه، ج ۲، ص ۳۱۶ – ۳۱۷.
۱۰- طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۱۹۷.
۱۱- ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۳۳۷؛ طبری، ذخائر العقبی، ص ۶۸؛ ابن دمشقی، جواهر المطالب، ج ۱، ص ۹۱؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج ۱۰، ص ۴۲۱.
۱۲- طوسی، الامالی، ص ۱۹۷ ـ ۱۹۸؛ طبری، بشارة المصطفی، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ اربلی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۸ ـ ۱۹.