به گزارش خبرگزاری حوزه، «سوژه» یا «موضوع»، مهم ترین دغدغه هر هنرمندی است. سوژه میتواند یک رویداد یا یک شخصیت برجسته باشد. از آن روزی که حضرت امام خمینی (ره) عَلم نهضت اسلامی را برافراشت، روزها و لحظههای کشورمان پراهمیت شد و اهمیت «لحظهها» به مهم بودن آدمهاست. از آن پس تمامی اقشار ایرانزمین، دنیا را مزرعه آخرت دیدند. این تغییر نگاه آدمها، متاثر از نهضت امام (ره) بود. به این ترتیب تمام ایرانیان «مهم» و آفریننده سوژههای مهم شدند و ایرانزمین مملو از سوژه شد. سوژههایی که به کشورهای دیگر سرریز کرد و نهضت تحول جهانی را پدید آورد. از آنجا که «سوژهها» سرمایههای گرانقدر هر مملکتاند لذا باید آنها را پروراند و فراوری کرد.
بنیاد شهید و امور ایثارگران با هدف پرورش نوقلمان حوزه ایثار و شهادت، یافتن استعدادهای نویسندگان جوان فرهنگ ایثارگری و پرداختن به سوژههای ناب این حوزه، کارگاههای آموزشی را در سراسر کشور برگزار میکند. کتابهای «ردپای فرمانده» و «شکنجهای که رژیم را رسوا کرد» ماحصل این کارگاههای آموزشی است که با مدیریت استاد رحیم مخدومی برگزار شد.
این کتابها که گزیده آثار شماری از نوقلمان حوزه ایثار و شهادت را در بردارد، در قالب مجموعه داستان کوتاه منتشر شدهاند.
در داستان «ای عقاب» برگرفته از خاطرات خانواده شهید محسن خلج و همرزمش، به قلم معصومه ابوالحسنی و از کتاب «رد پای فرمانده» میخوانیم: «محسن با قدمهایی بلند، صخره به صخره با پوتینهای پر از آب گلآلود و خزههای کنار رودخانه دوید و بچهها را نوبتی با خودش برد و به شکل نعل اسب و در فاصلههای چندصد متری جوری قرار داد که به هم دید داشته باشند. سوز سردی از ارتفاعات به سمت دامنه میوزید و همچون خنجرهای کوچک، سرما را وارد بندبند وجود بچهها میکرد. انگشتهای بچهها سرما زده بود و لبهایشان چنان ترک خورده بود که با کوچکترین حرکت میترکید و از آنها خون بیرون میزد. وظیفهای که بر دوششان بود بسیار اهمیت داشت. باید امنیت جاده را تامین میکردند. توی تاریکی پشت هر تپه و ماهوری دشمن میتوانست در کمین نشسته باشد.
صدای زمخت و لهجه غلیظ یکی از اشرار توی بلندگوی دستی پیچید و بچهها را شوکه کرد…»
در بخشی از داستان «پدرانه» به قلم «هاجر پورواجد» از کتاب «شکنجهای که رژیم را رسوا کرد» نیز آمده است: «مادرش خیلی دلتنگی میکرد. تصمیم گرفتیم یک سری به پسر و عروسم بزنیم. چندبار تماس گرفتیم برای رفتن هماهنگ کنیم. همسرش گوشی را برمیداشت و میگفت که محمد نیست، رفته بندرعباس مشغول کار شده است. پرسیدم: «کارش چیه؟ شمارهای نداره که بتونیم بهش زنگ بزنیم؟ مادرش دلتنگی میکنه» گفت: «توی یک شرکت نفت خارجی کار میکنه. اجازه نمیدن کسی باهاش تماس بگیره. فقط محمد میتونه تماس بگیره» هر زمان محمد با ما تماس میگرفت، شمارهاش نمیافتاد. تا اینکه اوایل تیر ۱۳۹۳ محمد آمد خانه. پرسیدم: «محمد کجا بودی؟ چه اتفاقی برایت افتاده؟ گفت: رفته بودم سوریه با داعش بجنگم…»
نشر شاهد کتاب «رد پای فرمانده» را با شمارگان یکهزار نسخه، قطع رقعی، ۱۵۷ صفحه و به بهای ۱۲۵ هزار تومان و کتاب «شکنجه ای که رژیم را رسوا کرد» را با شمارگان یکهزار نسخه، قطع رقعی به بهای ۱۰۰ هزار تومان روانه بازار نشر کرده است.
نظر شما