به گزارش خبرگزاری حوزه، نود و نه سال قبل در پنجم ژانویه ۱۹۲۶ «ادوارد گرانویل براون» خاورشناس، ایرانشناسِ فراماسون، مأمور مخفی اینتلیجنت سرویس انگلیس در ایران درگذشت.
براون با وجود تحصیل در دانشگاه کمبریج، تمام وقت خود را صرف آموزش زبان فارسی و عربی میکرد! و تألیفات او نیز عمدتاً ادبی و سیاسی بود و در دانشگاه هم سمت رئیس کرسی زبانشناسی و آموزش زبان فارسی را دارا بود.
وی قبل از ورود به ایران زبان فارسی را نیک یاد گرفت تا آنجا که هنگام ورود به ایران نیز اشعار مثنوی مولوی را به آواز میخواند. به این ترتیب گزینهی بسیار ایدهآلی برای فرستاده شدن به ایران از سوی انگلستان شناخته می شد!
در احوال براون، همین بس که از دوستان و همفکران تقی زاده ماسون معلوم الحال بود و تقی زاده، برای بزرگداشتش مجلس یادبود گرفت! ...
یکی از مأموریت های براون، تخریب شخصیت مرجع شهید، علامه شیخ فضل الله نوری(ره) بود. از زمان پیروزی جنبش تنباکو، دشمنان دین و مملکت، عظمت علامه شیخ فضل الله نوری(ره) را که به عنوان نماینده تام الاختیار میرزای شیرازی، نقش محوری و اساسی در پیروزی آن داشت، شناختند و حرکاتش را زیر ذره بین قرار دادند.از این رو میرزای شیرازی همواره نگران حالش بود و جویای احوالش.
ادوارد براون می نویسد:
«لغو این امتیاز لطمه بزرگی به حیثیت دولت انگلیس وارد آورد.»
انگلیس پس از لغو امتیاز تنباکو تصمیم گرفت که عامل این شکست را بتدریج تضعیف و سپس از دور خارج کند. بردار کردن شیخ فضل الله یکی از صحنه های سناریوی شوم انگلیس خبیث در تسلط مطلق بر کشور با تضعیف روحانیت است.
علامه نوری(ره) عالمی فرهیخته، آگاه، با تعصب، با نفوذ و دشمن ستیز بود. او در برخورد با قدرت های استکباری، اصلاً اهل مماشات نبود. به هیچ وجه حاضر نبود آنها را به عنوان حتی یک واقعیت بپذیرد.او به میزانی که دشمن ستیز بود، دارای دشمنان بسیار از قدرتهای خارجی و عوامل داخلی آنها بود.
شیخ که به خوبی راه را یافته بود و هدف خود را بی محابا تعقیب می کرد مورد بغض و کینه زورمداران و خائنان به وطن قرار داشت.همانهایی که قدرت فوق العاده روحانیت را در به زانو درآوردن قدرت لندن در جریان تحریم تنباکو [که شیخ نقش اصلی را در آن داشت] در سال ۱۲۷۰ش دیده بودند و شکست ذلّت بار انگلیس را مشاهده کردند، درصدد ضربه زدن به شیخ فضل الله بر آمدند.
از تولد تا دانشگاه
«ادوارد گرانویل براون» در هفتم فوریهی ۱۸۶۲م در «گلاسترشر»، شهری در جنوب انگلستان به دنیا آمد. تحصیلات دانشگاهی خود را در کالج «ایتن» آغاز کرد. وی علیرغم میل پدرش که علاقهمند بود فرزندش مهندسی نام آور شود به پزشکی علاقه نشان داد و در ۱۸۷۹م. در دانشگاه «کمبریج» به تحصیل این رشته پرداخت.
در این زمان اخبار جنگ میان ترکیه و روسیه (۱۸۷۷م.) توجه او را جلب کرده و موجب علاقهمندی او به تاریخ و زبان مردم ترک شد. بنابراین، ضمن تحصیل در رشتهی پزشکی، به آموختن زبان ترکی پرداخت و در تابستان ۱۸۸۲م. به استانبول سفر کرد.
آشنایی او با زبان و ادبیات ترکی وی را به آموختن زبان فارسی و مطالعهی شعر و ادب این زبان سوق داد و از آن پس در دوران تحصیل و پس از آن، اوقات او بیشتر به خواندن کتابهای فارسی، به خصوص شعر و تاریخ و معاشرت با ایرانیان میگذشت. در ۱۸۸۷م. دورهی پزشکی را به پایان رساند و جراح بیمارستان شد، ولی هرگز به آن دل نبست. یک سال پس از اتمام تحصیلات، در سال ۱۸۸۸م. ظاهراً به قصد سیاحت، مطالعه و تحقیق به ایران سفر کرد.
جاسوس حرفهای در قالب مستشرق تاریخنگار
اقامت براون در ایران یک سال به طول انجامید سپس به کشورش بازگشت و در دانشگاه کمبریج به تدریس زبان، تاریخ و ادبیات فارسی پرداخت و در همین حین به تحقیق در مورد تاریخ، ادبیات و جریانهای فکری، سیاسی و فرقههای مذهبی ایران اشتغال داشت. حاصل تحقیقات وی تألیف و تدوین کتب و مقالات متعددی در خصوص فرهنگ، تاریخ، ادبیات، جریانهای فکری، فرقههای مذهبی و ... در مورد ایران بود. از میان آثار براون، در این مقال به نقد و بررسی کتاب «انقلاب مشروطیت ایران»میپردازیم.
کتاب «انقلاب مشروطیت ایران»[۱] در یازده فصل به علاوهی پیشگفتار، ۲۵ یادداشت و قسمتی با عنوان «احوالات میرزا رضا کرمانی»، با ترجمهی «مهری قزوینی» از سوی انتشارات کویر منتشر شده است. عناوین فصول یازده گانه به این شرح است:
فصل اول) سید جمال الدین[اسد آبادی]، پیشوای اتحاد اسلام؛
فصل دوم) امتیاز تنباکو و نتایج آن؛
فصل سوم) ترور ناصرالدینشاه؛
فصل چهارم) اعطای مشروطیت توسط مظفرالدینشاه؛
فصل پنجم) محمدعلی شاه و مشروطیت؛
فصل ششم) موافقتنامهی روس و انگلیس از دیدگاه ایران؛
فصل هفتم) کودتای ۲۳ ژوئن ۱۹۰۸م. و انهدام نخستین مجلس؛
فصل هشتم) دفاع تبریز؛
فصل نهم) سقوط تبریز و قیام ایالات؛
فصل دهم) پیروزی ملیون، کنارهگیری محمدعلیشاه و اعاده مشروطیت
و فصل یازدهم) جلوس سلطان احمدشاه و دعوت از مجلس دوم.
از نظر علم تاریخ، اثری موثق، مورد اعتماد و قابل استناد به شمار میرود که در نگارش آن، عناصر و عواملی لحاظ شده باشد؛ رعایت انصاف، دخالت ندادن نگرشها، ارزشها و تعصبهای شخصی، قومی یا گروهی در اثر، لحاظ جنبههای مختلف واقعه و عدم یکجانبهنگری، رعایت توازن در استفاده از منابع، استفاده از اسناد و مدارک مستدل و متقن، حضور مؤلف در بطن حوادث یا قرابت زمان نگارش اثر با زمان وقوع واقعه و ... از جملهی این عناصر و عوامل به شمار میروند.
واقعیت این است که در اثر ادوارد براون دربارهی انقلاب مشروطهی ایران، اکثر عناصر یاد شده لحاظ نگردیده است. در مورد این اثر شاید مهمترین ـ اگر نگوییم تنهاترین ـ عنصر از میان عناصر مورد اشاره در بالا، نزدیکی زمان نگارش اثر به زمان وقوع واقعهی قابل اشاره میباشد. ناگفته پیداست قرابت زمانی اثر با واقعه و حتی حضور نگارنده در متن و بطن حوادث بدون لحاظ سایر عوامل و عناصر نه تنها حسن محسوب نگشته و موجب سندیت و اتقان اثر نمیگردد، بلکه بالعکس از موارد ضعف آن به شمار میرود.
پاسخ ساده و دلیل روشن این مدعا نیز آن است که نگارنده به دلیل حب، بغضها و تعصبهای شخصی، نقشی وارونه از آن چه رخ نموده، به تصویر کشیده است. در چنین حالتی نه تنها راه رسیدن به حقیقت و واقعیت واقعه مسدود میگردد، بلکه خواننده از مسیر اصلی منحرف شده ره به بیراهه میبرد.
بنابراین، با لحاظ دو پایهی اصلی یاد شده در تاریخ نگاری ادوارد بروان، بسیاری از نارساییها، یکسویه نگریها، تحلیلهای ناقص و غرضورزانه در این کتاب قابل فهم مینماید. در زیر به تشریح این موضوع، پرداخته خواهد شد.
ادوارد براون به عنوان مستشرقی انگلیسی که در قامت یک علاقهمند به تاریخ و فرهنگ ایران ظاهر شده و میشود، آشکارا تمایلات وطن پرستانهی خود را در نگارش تاریخ مشروطیت ایران به نمایش گذارده است. این تمایلات به گونهای است که خوانندهی این کتاب نه تنها نقش منفی انگلستان و به طور مشخص سفارت این کشور در تهران را در وقایع مشروطیت درک نمینماید، بلکه سفارت بریتانیا در تهران حامی مردم ایران، حافظ استقلال و خواستار پیشرفت و تعالی ملت ایران جلوهگر میگردد.[۲]
در صفحههای ۱۷۱ و ۱۷۲ کتاب موارد جالبی از جایگاه انگلیسیها در ذهن ایرانیان مطرح شده است؛ براون در این قسمت مینویسد: «بریتانیای کبیر به یمن پناهی که سفارتخانهاش در تابستان ۱۹۰۶م. به ۱۴ یا ۱۵ هزار تن از پناهندگان داده و متعاقب آن مظفرالدین شاه مشروطیت را اعطا کرده بود از محبوبیت بیحدی در بین حزب اصلاحطلب برخودار بوده ...»
در مورد این ادعای براون و مطالبی که در ادامهی این ادعا طرح مینماید که حاصل آن مربوط دانستن ریشهی نفرت ایرانیان از انگلیسیها به ماجرای مذاکرههای روسیه و انگلستان در سال ۱۹۰۷م. است، میبایست نکاتی چند را یادآور شد:
اول، در نظر مورخین بیغرض، پناهندگی عدهای از معترضین به سفارت انگلستان در جریان انقلاب مشروطیت نه تنها حسن به شمار نمیرود، بلکه این رخداد به مثابه سرآغاز انحرافی است که در مسیر نهضت رخ نموده و راه نهضت کنندگان به مقصد عدالتخانه را به سوی مشروطهای ناقص کج مینماید.[۳]
دوم، نظر عدهای انگلوفیل که از سوی براون «حزب اصلاحطلب» خوانده میشود به هیچ روی نماینده و نشانگر نظر ملت ایران نیست.
سوم، نفرت مردم ایران از انگلیس آن گونه که براون مینویسد، نه به آن دلیل است که انگلستان با دشمن ایران یعنی روسیه طرح دوستی میریزد بلکه ریشهی این نفرت را میبایست در سیاستهای استعماری انگلستان در ایران جستوجو کرد که برجستهترین نمونهی آن، واقعهی «تنباکو» بود.
اما شِق ثانی و دومین پایهی تاریخ نگاری براون در کتاب انقلاب مشروطیت ایران شاید اهمیتی بیشتر را دارا باشد. همان گونه که اشاره شد، براون خود معترف است که حاضر و ناظر رخدادهای انقلاب مشروطیت ایران نبوده است. در حالی که به اصطلاح «اعتراف» نویسنده به کاستی و نقص موجود در اثر به همین جا ختم نمیگردد.
بیشترین ارجاعات براون به روزنامهی «تایمز» چاپ لندن و پس از آن به دوستانی است که وی حضوری یا به صورت مکاتبهای با آنها در ارتباط بوده است.در مورد روزنامهی تایمز و سمت و سوی این نشریهی انگلیسی، موضوع روشن و مشخص است. از نظر تاریخ نگاری، روزنامهی تایمز به عنوان نشریهای که انعکاس دهندهی مطالبی در راستای منافع دولت بریتانیا است به هیچ وجه نمیتواند قابل اعتنا و اعتماد باشد. ضمن این که تمام نواقص مربوط به منابع ژورنالیستی را داراست.
اما در مورد دوستان بروان تأمل و دقت بیش تری باید به کار گرفته شود.ادوارد براون به واسطهی یک سال حضور در ایران، دوستانی ایرانی برای خود برگزیده بود که پس از بازگشت به انگلستان نیز با آنها ارتباط داشت. وی به طور مشخص از دوستان ایرانی خود نامی نمیبرد اما آن چه مسلم است این که اکثریت کسانی که براون با آنها مراوده داشته، «بابی» و «بهایی» بودهاند. با این وجود در میان این دوستان نام شخصیتی جلب توجه مینماید که میتواند کلید گشایش مسأله باشد.
یار غار براون در ایران!!
شخصیتی که در حوادث انقلاب مشروطیت حضور داشته و حتی به عنوان نمایندهی تبریز در مجلس اول و دوم حاضر بوده است؛ «سید حسن تقی زاده» دوست صمیمی ادوارد براون انگلیسی که براون علاقهای ویژه به او داشت. علاقهی براون به تقیزاده به حدی است که در مورد وی راه مبالغه را پیموده و در همین کتاب از او به عنوان «نمایندهی شجاع و درستکار تبریز» یاد میکند[۴] و مینویسد:
«وی به عنوان مردی برجسته به خاطر بیغرضی ناشی از افکار بلندش، صداقتش، راستگوییاش و شجاعتش مرا تکان داد ... حتی آن دسته از اظهارات وی که در ابتدا به نظر میرسید غیر معتبر است، فکر میکنم بعداً حقیقتی تمامی آنها از طریق منابع مستقل به اثبات رسید.»[۵]
هر چند، این قلم قصد تطویل ندارد اما در مقابل توصیفات یاد شده در مورد سید حسن تقیزاده، ذکر مختصری از زندگی سیاسی «نمایندهی شجاع و درستکار تبریز»! ضروری به نظر میرسد. ضرورت گریزی به گوشههایی از زندگی سید حسن تقیزاده در این مقال از آن روی اهمیت دارد که نام برده یکی از منابع مورد وثوق براون در نگارش کتاب انقلاب مشروطه بوده است.
به گواهی تاریخ، سید حسن تقیزاده که در آغاز مشروطیت در سلک روحانیت بود، به زودی سلک و مسلک روحانیت را به کناری نهاده؛ کت، شلوار و کراوات بر تن نموده و زنی آلمانی اختیار میکند. تقیزاده، دوست «شجاع و درستکار» براون آنگاه که در جریان به توپ بستن مجلس عرصه را بر خود تنگ دید به سفارت انگلستان پناهنده شد و با وساطت دوستان انگلیسی خود از کشور خارج گردید و تا آبها از آسیاب نیفتاد، به کشور باز نگشت.
وی همان فردی است که در مجلس دوم، علمای نجف با صدور فتوایی حکم به فساد مسلک سیاسیاش نمودند و خواستار اخراج وی از کشور شدند. تقیزاده همان فراماسونی است که تا مقام استاد اعظمی «لژ بیداری ایران» ارتقا مییابد.[از عوامل اصلی بردار کردن مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، زعیم نهضت اسلام خواهی مشروطه(مشروعه)]، نمایندهی «شجاع! آذربایجان» همان عاقد قرارداد ننگین ۱۹۳۳م. است و نهایت این که سید حسن تقیزاده آن شخصیت وطن پرست! و درستکاری! است که تئوری معروفش «فرنگی شدن از نوک پا تا فرق سر» بود.[۶]
نتیجهی چنین رویکردی، ارایهی تاریخی گزینشی از واقعهی مشروطیت است که از نقاط برجستهی آن یکسو نگری و جانبداری از طیف یا گروهی خاص و تقبیح فرد یا گروهی دیگری است. توضیح این که مستشرق انگلیسی خواسته یا ناخواسته از منابعی استفاده نموده است که انقلاب مشروطیت ایران را حاصل تلاش و کوشش روشنفکران غربزدهای معرفی میکند که براون آنان را «ملّیون» میخواند.
طبیعی است در اثری که عمدهترین منابع آن روشنفکران غربزدهای نظیر تقیزاده، روزنامهی تایمز ـ چاپ انگلستان ـ و دوستانی که شواهد و قراین حکایت از گرایشهای بابیگری و بهاییگری آنها دارد، باشد؛ برخی از رهبران اصلی مشروطیت یعنی علما و روحانیون، مانند سیدین (طباطبایی و بهبهانی) بسیار کمرنگتر از نقش واقعی به تصویر کشیده شده و برخی دیگر از آنها مثل [مرجع شهید علامه] «شیخ فضل الله نوری»(ره) مورد بیمهری و حتی وهن نویسنده قرار میگیرند.
در پایان این مقال نمونههایی از سیاهنماییهایی که از سوی براون در کتاب انقلاب مشروطیت ایران در مورد علامه شیخ فضلالله نوری به کار گرفته شده، ذکر خواهد شد تا مشتی باشد نمونه از خروار.
ادوارد براون با موضعگیری تند برضد علامه شیخ فضل الله نوری از وی شخصیتی منفی تصویر مینماید. تصویری که شیخ را عامل دسیسه و تخریب مشروطه و وابسته به شاه معرفی میکند.[۷]همچنین، در بحث رهبری مشروطه سعی میکند نقش شیخ فضل الله را در رهبری به نوعی کمرنگ جلوه دهد تا مخالفت ثانوی شیخ با مشروطه را به زعم خود توجیه نماید.[۸]
جالب توجه این که علامه شیخ فضل الله نوری، مجتهد طراز اول تهران که خود براون به برتری علمی وی معترف است این گونه معرفی میشود: «یک روحانی به نام شیخ فضل الله که بعدها مشهور گردید»[۹] سیاه نماییها در مورد شیخ فضل الله به این جا ختم نمیشود، بلکه در این اثرِ مستشرق شهیر انگلیسی، تمامی حرکات شیخ، نفرت انگیز و منفی جلوه داده میشود.
به عنوان نمونه در مورد اعتراضهای شیخ به انحرافهایی که در جنبش عدالتخواه و مردمی، پس از پیروزی انقلاب به وجود آمد و منجر به تحصن شیخ در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) گردید، مینویسد: «[شیخ فضل الله نوری] یک سری تبلیغات ارتجاعی را آغازید و رهبران مردم را به مثابه ملحد، بابی و امثالهم تکفیر کرد...»[۱۰]
نویسندهی انگلیسی کتاب انقلاب مشروطیت ایران به جریان اعدام شیخ فضل الله نیز اشاره مینماید. جالب توجه این که بر خلاف اظهار نظر قبلی در مورد جایگاه شیخ که از وی شخصیتی گمنام را تصویر کرده بود، در جایی که به اعدام وی می پردازد، ناخواسته جایگاه والای علمی علامه شیخ فضل الله را مورد تأیید قرار میدهد. وی در این رابطه مینویسد: «محاکمه و اعدام مرتجع برجسته مجتهد شیخ فضل الله مردی صاحب دانش و توانای عظیم که خواه به دلیل اعتقاد ناب یا به دلیل حسادت! به سید محمد و سید عبدالله از جان و دل مرتجع شده بود هیجان عظیمتری را برانگیخت.»
براون با اشاره به داستانی دروغین مبنی بر بوسیدن طناب دار از سوی شیخ فضل الله این اقدام را نشانگر پذیرش عدالت مجازات از سوی شیخ میداند.[۱۱] در صورتی که این واقعه از اساس دروغ بوده و چنین اقدامی از سوی شیخ فضل الله نوری(ره) صورت نگرفته است.[۱۲]
پینوشتها:
[۱]. نسخهی مورد استفاده در این مقاله مربوط به چاپ دوم کتاب است که در سال ۱۳۸۰، از سوی انتشارات کویر منتشر گردیده است.
[۲]. ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمهی مهری قزوینی، انتشارات کویر، چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۰۵.
[۳]. به عنوان نمونه ن. ک به: صفایی، نهضت مشروطه بر پایهی اسناد وزارت امور خارجه، صص ۱۰۱ و ۱۳۴، احمد کسروی، تاریخ مشروطهی ایران، انتشارات میلاد، تهران، ۱۳۸۵، ص ۷۷ و محمدعلی، همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمهی حسن افشار، نشر مرکز، تهران ۱۳۸۰، ص ۱۲۹.
[۴]. براون، همان ص ۳۱۴.
[۵] . پیشین، صص ۳۱۵ ـ ۳۱۴
[۶]. برای مطالعهی بیشتر در خصوص زندگی سیاسی و فعالیتهای سید حسن تقیزاده ن. ک. به سید حسن تقیزاده، زندگانی طوفانی (خاطرات سیدحسن تقیزاده) به کوشش ایرج افشار، رهبران مشروطه، ابراهم صفایی، انتشارات جاویدان، ج ۲.احمد ساجدی، مشاهیر سیاسی قرن بیستم، انتشارات محراب قلم و سید حسن تقیزاده به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی.
[۷]. براون، همان، ص ۱۵۱.
[۸]. پیشین، ص ۱۱۸.
[۹]. همان.
[۱۰]. براون، همان، ص ۱۵۱.
[۱۱]. پیشین، ص ۳۱۲.
[۱۲]. ن. ک به یادداشت شمارهی ۲۴ (در مورد اعدام شیخ فضل الله)، مندرج در کتاب انقلاب مشروطیت ایران، ص ۳۷۶.
نظر شما